کورد و هویت ملی: از مفاهیم تا واقعیت


شمال میرزا


• در این بحث ما با سه‌ گروه فکری مواجه‌ هستم‌ گروه‌ اول کسانی که‌ در مورد 'دولت' و 'هویت ملی' با معضل علیت د‌ست به‌ گریبان هستند، گروه‌ دوم کسانی که‌ هویت ملی را ازلی میپندارند، دسته‌ سوم کسانی که معتقدند این انسانها هستند که در جهت منافع خود و گروه‌، با تشکیل دولت اقدام به‌ هویت سازی کرده‌ و خود را در مقابل دیگران تعریف میکنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ اسفند ۱٣۹۰ -  ۲۷ فوريه ۲۰۱۲


بحث استقلال کوردستان اگرچه بحثی به‌ قدمت تاریخ مبارزات سیاسی کوردهاست در عین حال این گفتمان متناسب با موقعیت سیاسی ناسیونالیستهای کورد و در برهه‌های متفاوت زمانی به‌ لحاظ شدت و شیوه‌ بیان دارای صعود و فراز فراوان بوده‌ است؛ به‌ طوری که‌ ناسیونالیستهای کورد در مقاطعی از تاریخ مبارزاتیشان، به‌ دلایل متعدد، به‌ کمتر از آنچه‌ برای یک ناسیونالیست قابل اکتفاست اقناع کرده‌اند، و یا اینکه‌ برای مدت زمان طولانی ناسیونالیسم را با هویت مذهبی تلاقی داده‌اند بالاخره‌ و در مقطع دیگر و از سر قدرت، بحث استقلال کردستان را پیش کشیده‌اند.
این روزها در محافل سیاسی کورد هر از چند گاهی بحث استقلال کردستان به‌ کانون توجه‌ سیاسیون ناسیونالیست و فعالان این حوضه‌ مبدل گشته‌ و این کنشها در جبهه‌ مخالف با واکنشهای متفاوت سیاسی غالبآ در قالب لفاظیهای رسانه‌ای به‌ اوج خود رسیده‌ است. صرف نظر از پرداختن به‌ محور اتکای بحث استقلال کوردستان و چند و چون آن که‌ خود گفتمان جداگانه‌ای را میطلبد، محور و اتکای مخالفان، در بیشتر موارد به‌ مجموعه‌ مفاهیم و یا کانسپتهای عامضی (پروبلاماتیک) چون 'ملت'، 'دولت-ملت' و 'هویت ملی' بر میگردد که‌ فارغ از اینکه‌ به‌ لحاظ سیاسی یونیورسال و ازشرعیت جهانی برخوردارند اما مفاهیم تئوریزه نشده‌ای هستند که‌ نمیتوان همانند فرمولی برای اثبات و یا رد امری بدانها اتکا کرد. امری که عمده‌ مخالفان استقلال کردستان در مباحثشان بدان تکیه‌ میکنند.‌ مخالفان به‌ فرض در میان تعاریف متعددی که‌ از 'ملت'، دولت-ملت، و 'هویت ملی' تا بحال ارائه‌ شده تعاریفی را که‌ متناسب میدانند اساس قرار میدهند، و یا اینکه در ترتیب مفاهیم 'هویت ملی' و 'ملت' را مقدم بر دولت میپندارند؛ و چنین وانمود میکنند که‌ هویت ملی و ملت اساسی است که‌ دولت بر آن نهاده‌ شده‌ است. در حالی که‌ همین تعدد تعاریف‌ خود میتواند چالشی برای مفاهیم یاد شده‌ باشند. با توضیع این که میتوان از‌ کانسپتها و مفاهیم در جهت ارائه‌ مباحث استفاده‌ کرد اما تا آنجا که‌ این مفاهیم خود نیاز به‌ توضیع دارند و‌ یا تئوریزه‌ نشده‌اند نمیتوان از آنها همچون کیلدی جهت دست یافتن به‌ نتایج استفاده‌ کرد . چرا که‌ به‌ فرض در هنگام استفاده‌ از مفهوم 'هویت ملی' برای اثبات ملت، ما ناگذر از بحث فرهنگ هستیم که‌ خود مفهوم عاری از عیب نیست همچنان که‌ معتقدان به‌ نسبی بودن فرهنگها ( Cultural Relativism) در چند ده‌هه‌ اخیر شدیدا مورد انتقاد بوده‌اند. ا‌ما از از طرف دیگر و از آنجا که‌ این مفاهیم در حوضه‌ سیاسی به‌ ارزشهای جهانی تبدیل شده‌اند و در عین حال قابل تعریف در حیطه‌ سیاسی هستند میتوان چنین استنباط کرد که گفتمان استقلال‌ درمورد گروهای انسانی که‌ خود را به‌ دلیل تفاوتهای زبانی، مذهبی، و فرهنگی متمایز از دیگران میبینند قابل قبول باشد.
در بحث جامعه‌ شناسی سیاسی، رابطه، کیفیت، و چگونگی پیوند دولتها بامردم، بیش از هر چیزی توجه کارشناسان حوضه‌ اجتماعی بلاخص‌ جامعه‌ شناسان را به‌‌ خود مشغول کرده‌ است و در این میان مفاهیمی از قبیل 'هویت ملی'، 'ملت' و 'دولت-ملت' از توجه‌ بیشتری برخوردار بوده‌ است. بیان مفاهیم مذکور در رابطه‌ با پیوند مردم با دولتها را در عملکرد نهاد دولت در یکسان سازی (Homogeneous) کردن جامعه، کنترل مرزها، تعریف خودی و غیر خودی میتوان تجسم کرد. به‌ طوریکه‌ دولت با هموجنس کردن جامعه‌ و یا تعیین تعریف 'خودی' از'غیر خودی' در مرحله‌ اول سعی در بنیاد نهادن هویت ملی داشته‌ است و در مرحله‌ بعدی و با کنترل مرزها وتعیین جغرافیای سیاسی به‌ دنبال تحکیم هرچه‌ بیشتر دولت- ملت بوده‌اند.‌ مفاهیم نام برده‌ از نظر تئوریسنهای مکتبی که‌ تمایل دارند ملت را ازلی جلوه‌ دهند مفاهی تنیده در هم هستند که‌ نمیتوان آنها را از هم تفکیک نمود و گاهآ پیروان این مکتب در صدد القای این نظریه‌ بودند که‌ نمیتوان این دسته‌ از مفاهیم را جدا از هم تعریف، یا مورد برسی قرار داد. آن دسته‌ از جامعه‌ شناسان که‌ معتقد به‌ تفکیک ناپذیر بودن این مفاهیم هستند بر این عقیده‌اند که‌ به‌ فرض نمیتوان تعریفی از هویت ملی ارائه‌ داد اگر دولت- ملتی وجود نداشته‌ باشد. یا اینکه‌ تعریف 'هویت ملی' و 'ملت' را منوط به‌ وجود دولت میدانند، بحثی که گاهآ‌ به‌ اساس و مشی گفتمان مخالفان تشکیل دولت برای ملتهای بدون دولت از جمله‌ کورد تبدیل شده‌ است. بنا بر این، هر‌ حرکتی در راستای تشکیل دولت را با چنین استدلالهای به‌ چالش کشیده‌اند. این ایده‌ در فرم رادیکال آن معتقد به‌ تفاوتهای نژادی است که‌ به‌ فرض یک گروه‌ انسانی را به‌ خاطر ویژگیهای واهی اش برتر از دیگر گروهای انسانی میپندارد و قائل به‌ حقوق مساوی   ،از جمله‌ تشکیل دولت، با آن نیست.‌‌ با این اوصاف آیا کوردها ،اسکاتلاندیها، کاتالونها، باسکها، و همه‌ گروهای اجتماعی فاقد دولت-ملت را‌ میتوان‌ ملت نامید و یا اینکه‌ آیا‌ میتوان تعریفی از هویت مجزا برای آنان قائل شد ؟ یا آیا اصلآ هویت ملی و ملت در مورد گروهای انسانی که‌ خود را ملت میبندارند ولی فاقد دولت-ملت هستند قابل بحث هست؟ این مقاله‌ کوتاه‌ در واقع قادر و در صدد پاسخ به‌ هر یک از این سوالها نیست بلکه‌ جهت دست یافتن به‌ نتایج، کوردها را به‌ صرف اینکه‌ بزرگترین ملت بدون دولت در جهان به‌ حساب میایند را به‌ عنوان مورد خاص مطالعه‌ مورد بحث و بررسی قرار میدهید. از اینرو و جهت درک بیشتر موضوع، توضیع مختصر از‌ تعریفهای ارائه‌ شده برای هر مفهوم در اینجا لازم مینمایاند‌.
در مقابل ازلیستها، ایده‌ای وجود دارد که‌ معتقد به‌ ساختگی بودن عوامل فرهنگی و زیر مجموعه‌ آن از قبیل آداب و رسوم، زبان، اقتصاد و مناسبات اجتماعی است؛ ایده‌ای که‌ محصول اجماع‌ بیشتر اکادمیستهای حوضه‌ علوم انسانی است. ‌ این دسته،‌   اگرچه‌ در دخیل بودن انسان در عناصر تشکیل دهنده‌ مفاهیم 'ملت'،' دولت-ملت' و 'هویت ملی' شکی باقی نگذاشتند اما در همین حال ازعان میدارند که‌ مفاهیم مذکور فاقد بعد تئوری هستند. از آنجا که این مفاهیم در بطن جامعه‌ ساخته‌ شده‌اند بنابراین مفاهیمی ازلی و پرایموردیال (primordial   (به‌ حساب نمیآیند، بلکه‌ کانسپتها و مفاهیمی هستند که‌ زاده و محصول‌ عصر مدرنیته بوده‌ و‌ مناسبات اجتماعی اواخر قرن هجده‌هم و از جمله‌ ظهور بورژاوزی و مناسبات اقتصادی- اجتماعی مختص به‌ آن دوره‌‌ از فاکتورها و عوامل موثر در شکلگیری چنین مفاهیمی بودند. حال که‌ ریشه‌ مفاهیم ملت و دولت-ملت را به‌ عصر بورژوازی نسبت میدهیم در عین حال درک اینکه تمامی‌ زیر مجموعهای‌ هویت ملی در دو‌ره‌های خاصێ از مناسبات اجتماعی در طول تاریخ بشریت شکل گرفته باشند‌ قابل فهم است. برای فهم مطلب، کافی است به‌ عناصر تشکیل دهنده‌ هویت ملی همچون زبان، آداب و رسوم، حافظه‌ تاریخی، شیوه‌ زندگی، و مناسبات اجتماعی و اقتصادی توجه‌ کرد. نقش انسان درساختن هر یک از این عناصر منجمله زبان به‌ عنوان عامل مهم هویت ملی قابل تآمل است‌. چنانچه‌ در آغازین بنیاد نهادن دولت-ملتهای کلاسیکی چون فرانسه‌ و ایتالیا تنها جمعیتی کمتر از ۱۰% قادر به‌ تکلم به‌ زبان فرانسوی و یا ایتالیای بودند و این عوامل و فاکتورهای انسانی بوده‌ است که‌ در جهت پیشبرد اهداف بورژوازی نیاز به‌ ایجاد دولت-ملت داشتند که در آن برهه‌ از زمان‌ بدون زبان واحد مشکل بود بتوانند دوام بیاورند وامرزه‌ زبان ایتالیایی و فرانسوی به‌ عنوان اساس هویت ملی ایتالیا و فرانسه‌ شناخته‌ میشود. پروژه‌ ساختن هویت فردی و هویت ملی را کلیساها، مساجد، مدرسه‌ها و مراکز فرهنگی که‌ غالبآ توسط دولتها اداره‌ میشوند به‌ عهده‌ داشته‌ و دارند و امروزه‌ در عصر گلوبالیزاسیون، وسایل ارتباط جمعی انسانها را در مقابل هویتهای جدیدی مانند فمنیست، آنتی- جی ۲۰ ، انترناسیونالیسم، سوسیالیسم و غیره‌ که‌‌ ابعاد آن از مرزهای جغرافیا سیاسی فراتر میروند، قرار داده‌ است.
بنا بر این و به‌ زعـم اینکه این مفاهیم ساختگی هستند در نتیجه‌ هر یک از جامعه‌ شناسانی چون هابسباون ( Eric Hobsbawm) ، اندرسن ( (Benedict Anderson ، مارکس و ماکس ویبر، تعریف جداگانه‌ای از ملت ،که‌ نقش پل ارتباطی بین هویت ملی و دولت-ملت را دارد، ارائه‌ کرده‌اند. برای نمونه‌ از دید بندیکت آندرسن ((Benedict Anderson ملت یک اجتماع تصوری یا تخیلی هست و به‌ عقیده‌ آنتونی اسمیت   Anthony. Smith) ) ملت یک جمعیتی انسانهای است که دارای‌ حوضه‌ جغرافیای مشخص، افسانه‌ها و حافظه‌ تاریخی جداگانه‌، فرهنگ عمومی، اقتصاد و سیستمی قضایی مختص به‌ خود است که‌ حقوق و وظایف افراد را در جامعه‌ مشخص میکند و برای اریک هابسباوم (Eric Hobsbawm) ملت برآمده‌ از مجموعه انسانهایست که‌ منافع مشترک دارند. باز چنانچه‌ به تعاریف فوق در رابطه‌‌ با ملت نگاه‌ میکنیم نه‌ تنها بین تعاریف فوق تشابهی نمیتوان یافت بلکه‌ گاهآ این تعاریف در تضاد با یکدیگر قرار دارند. که‌ خود دال بر عدم فرمولیزه‌ شدن این مفاهیم است. از طرف دیگر به‌ روشنی میتوان درک به‌ ازلی نبودن مفاهیم مذکور کرد . استالین برای ملتهای آقمار شوروی سابق شرط زبان واحد را به‌ عنوان پیش شرط ملت بودن قبول ندارد در حالی که‌ زبان را در مورد ملتهای بدون دولت در آفریقا و آسیا را دستماییه‌ شوراندن آنها بر علیه‌ حکومتها و به‌ نفع شوروی قرار میدهد. اما از طرف دیگر ایشان یکی از پیش شرطهای یک ملت را در اقتصاد همانند میبیند. تعریفی که‌ صرفآ در جهت آرمانهای سیاسی استالین میتوان خلاعه‌ کرد. اجزا و عناصر تشکیل دهنده‌ 'هویت ملی'‌ نیز از این قاعده‌ مثتثنی نیستند بلکه‌ آنها نیز ساخته‌ و پرداخته‌ فکر انسان است که‌ متناسب با مناسبات خود با 'دیگران' یا 'غیر خودیها'، خود را بر مبنای تاریخ و افسانه‌ تعریف میکند.‌ بنا برتعاریف ارائه‌ شده‌ از ملت توسط اسمیت و هابسباوم، تعریف هویت ملی بدون ارائه‌ تعریف ملت امکان پذیر نیست. به‌ این معنی که‌ اگر تعریف اسمیت و هابسباوم را اساس 'ملت' فرض کنیم هیچ یک از عواملی مانند حوضه‌ جغرافیایی مشخص، اقتصاد، و سیستم قضایی که‌ بتواند نقش افراد را تعیین کنند نمیتواند بدون نقش دولت عملی شوند در نتیجه‌ گروههای انسانی اگر هم زبان، فرهنگ، تاریخ، حافظه‌ تاریخی یکسانی داشته‌ باشند قادر به‌ تعیین منافع خود نیستند.
بنا بر این، در این بحث ما با سه‌ گروه فکری مواجه‌ هستم‌ گروه‌ اول کسانی هستند که‌ در مورد 'دولت' و 'هویت ملی' همانند معمای مرغ و تخم مرغ‌ با معضل علیت د‌ست به‌ گریبان هستند، گروه‌ دوم کسانی هستند که‌ هویت ملی را ازلی میپندارند و چنین وانمود میکنند که‌ مردمانی با هویت مشخص پا به‌ عرصه‌ گیتی میگذارند و بعد دولت تشکیل میدهند تا از هویتشان پاسداری کند. در زیر مجموعه‌ این گروه‌ کسانی هستند که‌ آگاهانه‌ وبه‌ منظور رسیدن به‌ اهداف خاصی ویژگیهای گروهی خود را ازلی میپندارد، دسته‌ سوم کسانی هستند که معتقدند این هویت ملی و عناصر تشکیل دهنده‌ آن نیست که دولت را به‌ وجود می آورد، بلکه‌ این انسانها هستند که در جهت منافع خود و گروه‌، با تشکیل دولت اقدام به‌ هویت سازی کرده‌ و خود را در مقابل دیگران تعریف میکنند.
حال با توجه‌ به‌ گروه‌بندی فوق، ناسیونالیست کورد در کجای این معادله‌ جای میگیرد؟ و ادعای استقلال با کدام یک از گروه ‌بندی بالا سنخیت دارد؟ برای درک این مطلب کافی است به‌ عملکرد و نگاه‌ ناسیونالیست کورد در رابطه‌ با هر یک از مفاهیم ملت، دولت-ملت و هویت ملی توجه‌ کرد. بخش و گروهی از ناسیونالیستها کورد‌ در دسته‌ اول جای میگیرند، این دسته‌ از ناسیونالیستها گاهی دولت را مقدم بر هویت ملی و گاهی هویت ملی را مقدم بر دولت میدانند با این توضیع که گاهی دولت را علت هویت ملی و گاهی هویت ملی را اساس دولت قرار میدهند. در مجموع این گروه‌ قادر به‌ دخالت عامل سوم در این رابطه‌ نیستند. در گروه‌ دوم ناسینالیستهای افراطی جای میگیرند که‌ خود را تافته‌ جدا بافته‌ از هر نظر ،از جمله‌ فرهنگ، میبینند و معتقد به‌ مدارا با هیچ گروه‌ دیگری نیستند، این دسته‌ معتقد به‌ استاتیک و غیر قابل تغیر بودن فرهنگ هستند، نگاهشان به‌ مفاهیم دولت و هویت ملی این است که‌ دولت را جهت تداوم فرهنگ موجود باید تشکیل داد. اما بیشتر ناسیونالیستها کورد را میتوان در دسته‌ سوم مطالعه‌ کرد این دسته‌ از ناسیونالیستهای کورد با ازعان بر‌ پروبلاماتیک بودن ناسیونالیسم کلاسیک، سعی در پیدا کردن الترناتیڤ دارند اینها بر این واقفند که‌ نمیتوان از هویت ملی، ملت، و از ملت، دولت-ملت دروست کرد این دسته که‌‌ اکثریت ناسیونالیستهای کورد را تشکیل میدهد معتقد به گروه‌ بندی انسانها بر اساس‌ منافع مشترک هستند که این اشتراکها در نتیجه عواملی مانند زبان، فرهنگ، حافظه‌ تاریخی مشترک و محدوده‌ جوگرافیایی مشترک‌ که‌ همگی ساخته‌ و پرداخته ‌جوامع‌ انسانی هستند، بنا شده‌اند. این دسته‌ از ناسیونالیستها، صرف نظر از چگونگی و پروسه‌ ساختن این مفاهیم بیشتر به‌ نتایج این فرایند توجه‌ دارند که‌ آنها را به‌ نام کورد از دیگر هویتها مجزا ساخته‌ ‌. این دسته‌، غالبآ ملت را بر اساس منافع مشترک تعریف وهویت ملی را وسیله‌ و ابزار تداوم این منافع قلمداد میکند. برای این دسته‌ از ناسیونالیستها کورد استقلال صرفا باز تعریف ملت و هویت ملی در قالب جامعه‌ شناسی که‌ بر روی‌ تعریف نژادها فوکوس میکند نیست که‌ به‌ فرض در صدد تعریف نژاد کورد باشد؛ بلکه‌ این مفاهیم را در جهت‌ تعریف منافع مشترکی که‌ کوردها با هم دارند تعریف میکنند. بحث استقلال کوردستان ناشی از تعریف سیاسی مفاهیم ملت، هویت ملی و دولت-ملت است که‌ ‌ شرعیت خود را از جهانی شدن دولت گرفته‌ است.‌