جشن ۱۹ بهمن
و سیاستهای ائتلافی سازمان اکثریت


احمد آزاد


• در مورد اخیر نیز «سیاست مدرن» سازمان اکثریت با دخیل بستن بر امامزاده اصلاح طلبان (آن هم از نوع سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) امیدوار است که اگر با «امام عزیز» استقرار دمکراسی در ایران به جائی نرسید، این بار در همکاری با «سربازان خمینی» این بار را به منزل برساند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ اسفند ۱٣۹۰ -  ۲۹ فوريه ۲۰۱۲


سازمان فدائیان خلق ایران –اکثریت به مناسبت ۱۹ بهمن، سالروز تولد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در سال ۱۳۴۹، هر ساله، در یکی دو شهر مختلف اروپا، مراسمی را برگزار می‌کند. برنامه این گونه مراسم بطور معمول با یک جلسه سخنرانی و بحث گفتگو با شرکت چند مهمان آغاز و با جشن و آواز و پایکوبی به پایان می‌رسد. امسال سازمان اکثریت از آقای مزروعی، نماینده ششمین دوره مجلس جمهوری اسلامی ، عضو حزب مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سخنگوی این سازمان در خارج از کشور، برای شرکت در بخش سخنرانی و بحث و گفتگو دعوت کرده بود که وی نیز آن را پذیرفته و در این مراسم شرکت کرد.
حضور مزروعی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و چهره شناخته شده اصلاح طلبان در مراسم ۱۹بهمن، اعتراضاتی را به همراه خود داشت. نامه‌ای با امضاء چند تن و مقاله‌ای با امضاء مهدی اصلانی در نقد این دعوت سازمان اکثریت از مزروعی نوشته و منتشر شد. اما به نظر می‌رسد که مسئله از حد این دو مقاله فراتر رفته و انتقادات و اعتراضات بیش از آن بوده که برخی از مسئولین سازمان اکثریت، آقایان سیامک فرید و وهاب انصاری و همچنین ف. تابان، مسئول سایت اخبار روز را به پاسخگوئی واداشته است. متاسفانه پاسخ‌ها هیچیک به موضوع اصلی، یعنی چرائی حضور رجبعلی مزروعی در جشن ۱۹ بهمن نمی‌پردازند و عمدتا مسائلی را پیش می‌کشند که حداقل در این لحظه موضوع مورد مناقشه نیستند.
۱۹ بهمن، روز حمله به پاسگاه سیاهکل و روز تولد جنبش فدائی است. ویژگی این روز در خصلت مبارزه کسانی است که این جنبش را آغاز کردند. یقینا می‌توان با تابان موافق بود که «چپ ایران احتیاج به تاریخ، نمودها و سمبل های خود دارد» و روز ۱۹ بهمن نیز یکی از این سمبل‌ها است. اما این روز سمبل چیست؟ «۱۹ بهمن» سمبل مبارزه با دیکتاتوری، سمبل مبارزه برای رهائی، سمبل مبارزه برای آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی و بویژه سمبل مبارزه چپ برای نابودی سرمایه و استقرار سوسیالیسم است. در این شکی نیست که «۱۹ بهمن» به جنبش چپ ایران تعلق دارد و صرفا سمبل مبارزه جنبش فدائی نیست، بلکه سمبل مبارزه جوئی آشتی ناپذیر و ایستادگی تا پا جان در راه تحقق آرمانهای چپ برای بهروزی و سرافرازی انسان‌ها است.
در پاسداری از این سمبل، مسئولیت حکم می‌کند تا در مراسم سالروز «۱۹ بهمن»، بر مضمون و خصلت این سمبل دقت شود و به آن احترام گذاشته شود. اگر این روز سمبل آزادیخواهی، انسان دوستی و عدالت طلبی و مبارزه برای رسیدن به آن است، پس با ارزش‌تر از آن است که   دستمایه سیاست ورزی‌های بی مایه قرار گیرد.
لازم به یادآوری نیست که مشکل اصلی جامعه ما تلفیق دین و حکومت است و اولین گام برای رهائی از این مخمصه، جدائی دین از حکومت و سامان دادن به یک جمهور مردم است. این به این معنی است که اولین شرط آزادیخواهی و دمکرات منشی در پذیرش جدائی دین از حکومت است. کسی که هنوز بر تلفیق دین و حکومت پای می‌فشارد و به بهانه «مردم مسلمان ایران» درپی اصلاح نظام دینی حاکم بر ایران است، را نمی‌توان یک انسان آزادیخواه و دمکرات تلقی کرد.
رجبعلی مزروعی تا اکنون سخنی در لزوم جدائی دین از حکومت بیان نکرده است وهیچیک از اصلاح طلبان چنین نکرده‌اند. اصلاح طلبان حکومتی، که به دلیل زیاده خواهی‌های جناح خامنه‌ای-سپاه از گردونه قدرت به بیرون پرتاب شده‌اند، هرگز هدف خود را که همانا حفظ نظام موجود، اصلاح آن و بازگشت به قدرت است، را پنهان نکرده‌اند. در این صورت این پرسش پیش میاید که به چه دلیل سازمان اکثریت برای پاسداشت روز «۱۹ بهمن »از چنین کسی دعوت کرده است؟ این سازمان چه هدفی را با این کار دنبال می‌کند؟ آیا چیزی جز دنبال کردن سیاست ائتلافی این سازمان نیست؟ سیاستی که در پی همگرائی و همکاری با اصلاح طلبان است؟
نقد بر این نیست که چرا در روز «۱۹ بهمن» کسی غیر از فدائیان به جشن «فدائی» دعوت شده است. نقد بر این است که چرا یک فرد سیاسی غیر دمکرات، که در ایجاد این حکومت مخوف سهیم و شریک بوده و اکنون نیز در پی بازسازی حکومت اسلامی و در آرزوی بازگشت به دوران «طلائی دهه حکومت خمینی» است، به چشن پاسداشت روز تولد «فدائی» دعوت شده است.
آقای سیامک فرید در مقاله خود، که عنوان « عضو شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» را هم یدک می‌کشد، در توجیه دعوت از مزروعی به نگاه مطلق‌گرائی می‌تازد که تحول انسانها را نمی‌بیند. وی می‌گوید: « در دیدگاهی که آقای اصلانی مطرح می کند حجاریان و ری شهری و منتظری و رفسنجانی و خامنه ای و تاجزاده و موسوی و همه و همه یکی هستند. وقتی اصلانی به قدرت اشاره دارد مزروعی را همچنان در راس قدرت می بیند. یا می بیند یا خود را به ندیدن می زند که مزروعی و بسیاری دیگر نه تنها امروز در راس قدرت نیستند بلکه مورد هجوم و حمله قرار گرفته اند. گلوله ای که از اسلحه سعید عسگر گردن حجاریان را می شکافد در هزاران کیلومتر دوردتر به شکل کلمات از قلم و زبان مهدی اصلانی خارج می شود تا کسانی را که در بالای هرم قدرت شجاعت نه گفتن را حتی به بهای زندان و مهاجرت داشته اند، بشکافد. در دیدگاهی که اصلانی بر آن سجده می کند تنها مردگان پاک و منزه اند. آنها که باقی مانده اند ولی دیگر بر آن اعتقاد سابق نیستند، به غیراز سرنوشتی تراژیک و کمیک و خطاپیشه متهمانی هستند که: جنبشِ عظیم و توده‌ای فداییانِ خلق را به خفت‌بار‌ترین طریقِ ممکن در آستانِ خطِ امام سر بریدند و بخشی بزرگ از آن‌را به سربازان "امام خمینی" بدل کردند.» (آقای مهدی اصلانی صحرای کربلا را با جنگلهای سیاهکل اشتباه گرفته است – سایت اخبار روز).
از نظر این عضو شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت، آقای مزروعی به صرف مخالفت با خامنه‌ای و بیرون ماندن از دستگاه حکومت، به یک فرد اپوزیسیون تبدیل شده است، مثل هزاران اپوزیسیون حکومت اسلامی که از فردای استقرار این حکومت تحت پیگرد و فشار و سرکوب قرار گرفتند. بر طبق این منطق کافی است فردی از درون حکومت، به هر دلیلی با این حکومت اختلاف پیدا کند و از حکومت هم بیرون رود و یا بیرونش کنند، به یک باره به یک اپوزیسیون تمام عیار تبدیل خواهد شد و آن هم نه هر اپوزیسیونی، بلکه اپوزیسیون دمکرات و آزادیخواه!!
میتوان هزاران مثال در نادرستی چنین منطقی جست و ارائه کرد، ولی فکر می‌کنم تنها دو فقره کافی باشد. خمینی مخالف حکومت شاه بود، شجاعانه ایستاد و به حکومت شاه گفت «نه» و به عراق تبعید شد. لاجوردی با حکومت شاه مخالف بود، به زندان افتاد و شکنجه هم شد. اما نه آن ایستادگی در مقابل دیکتاتور (شاه) و نه آن «نه» گفتن و نه مهاجرت اجباری به عراق، و نه زندان و شکنجه، از خمینی و لاجوردی افرادی دمکرات و آزادمنش نساختند. همانگونه که مخالفت با شاه و زندان از لاجوردی یک انسان دمکرات نساخت، امروز هم صرف مخالفت با خامنه ای و زندان یا مهاجرت دلیلی بر تغییر ماهوی اصلاح‌طلبا ن و از جمله جناب مزروعی نمی‌شود و سخت است که با یک من سریش هم این آقایان را به دمب دمکراسی و آزادمنشی چسباند، به ویژه آن که خود آنها هم اصرار در حفظ این نظام دارند و درپی نوعی از «دمکراسی اسلامی» هستند.
تعجب از ان است که یک عضو شورای مرکزی سازمان اکثریت این چنین شعارگونه و سطحی با مسائل سیاسی برخورد کرده و مخالفان سیاست‌های سازمان متبوع خود را ساده لوح و ابله می‌پندارد. شاید در سال‌های نزدیک به فروریزی دیوار برلین، برخی از چپ‌ها مقهور جملاتی از قبیل «تفکر نوین جنبش چپ دموکرات » (بدون آن که کسی بگوید این تفکر چیست) می‌شدند، ولی خیلی سال است که دیگر این گونه ترفندها جائی ندارد و هر سازمان سیاسی باید پاسخگوی سیاست‌های خود باشد.
اگر «مدرن» شدن، یعنی چشم بستن بر ماهیت غیردمکراتیک یک جریان سیاسی با هدف رسیدن به یک ائتلاف، به این مدرن شدن نمی‌گویند، بلکه فرصت طلبی و بی‌پرنسیبی سیاسی نامیده میشود. بی‌پرنسیبی که سیاست را «سیاست بازی» میبیند و از زور «رییل پلیتیک»، بی‌اعتماد به خود و نیروی دمکراتیک جامعه، به دامن هر کس و ناکسی آویزان می‌شود. در مورد اخیر نیز «سیاست مدرن» سازمان اکثریت با دخیل بستن بر امامزاده اصلاح طلبان (آن هم از نوع سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) امیدوار است که اگر با «امام عزیز» استقرار دمکراسی در ایران به جائی نرسید، این بار در همکاری با «سربازان خمینی» این بار را به منزل برساند.
سازمان فدائیان خلق ایران-اکثریت بدهکار مردم ایران و چپ است. در این سی سال این سازمان نه تنها تلاش نکرده تا از بار این بدهی خود بکاهد، بلکه هر بار با سیاست‌هائی از همان دست سیاست‌های سال‌های نخست، بر بار این بدهی افزوده است. ترس از آن است که این بدهی چنان سنگین شود که کسی را توان بازپرداخت آن نباشد و این جای تاسف بسیار دارد.