نقش و جایگاه تهیدستان و افراد بی طبقه در ساختار اقتصادی و اجتماعی کنونی ایران (۱۰)
بهرام خراسانی
•
گسترش چشمگیر جمعیت افراد بی طبقه، و فقر فلاکت اجتماعی این بخش بزرگ از جمعیت، از شاهکارهای زمامداران جمهوری اسلامی است. آنها تاکنون توانسته اند با انواع روشهای فریبکارانه و پوپولیستی، این جمعیت را بفریبند و آرام نگهدارند. اما آینده، ناروشن است، به ویژه اینکه این جمعیت؛ برخلاف طبقه خردگرای متوسط جدید؛ ممکن است به پرهیز از خشونت؛ باور نداشته باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۲ اسفند ۱٣۹۰ -
۲ مارس ۲۰۱۲
این نوشتار؛ دهمین گفتار از مجموعه "دگرگونی در توازن قوای طبقاتی و سیاسی جامعه ایران" است. در گفتار نخست؛ از ضرورت شناخت درست ترکیب و ویژگیهای طبقات اجتماعی و گروههای سیاسی موجود هر جامعه، برای تعیین استراتژی و خط مشی بازیگران اجتماعی موثر آن جامعه، سخن گفتیم. در گفتار دوم به بررسی بورژوازی مدرن یا صنعتی ایران، و دگرگونی جایگاه آن در سالهای پس از انقلاب ۵۷ پرداختیم. در گفتار سوم، ساختار و ترکیب بورژوازی تجاری ایران، و دگرگونی جایگاه آن از سالهای ۱٣۵٨ تاکنون بررسی شد. در گفتار چهارم؛ به بررسی ساختار کنونی و جایگاه اجتماعی طبقه متوسط جدید، در جامعه پرداختیم. در گفتار پنجم؛ به گونهای گذرا؛ جایگاه سیاسی و تاریخی طبقه کارگر ایران را بررسی کردیم. در گفتار ششم؛ به نقش و جایگاه طبقه کارگر؛ در ساختار طبقاتی کنونی کشور پرداختیم و بر دوری گزینی از رویکرد قدسی به طبقات اجتماعی، تأکید کردیم. در گفتار هفتم؛ به نقش و جایگاه کشاورزان و دهقانان در ساختار طبقاتی کنونی پرداختیم، و نقش و جایگاه آن را به نفع "کارگران" کشاورزی؛ رو به کاهش ارزیابی کردیم. در گفتار هشتم؛ نگاهی گذرا داشتیم به نقش وجایگاه تاریخی و کنونی نهاد دولت؛ و کارکنان دولت کنونی؛ در ساختار طبقاتی و اجتماعی ایران. در گفتار نهم، به گونه ای فشرده؛ نقش جایگاه دولت جمهوری اسلامی در اقتصاد ایران را بررسی کردیم. در این گفتار؛ گذری خواهیم داشت بر نقش و جایگاه افراد تهیدست و بی طبقه، در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور.
۱. آنچه گذشت:
یکم) ساختار اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران؛ ساختاری سرمایه محور است. در گذر ٣۰ سال گذشته، تغییرات چشمگیری در ساختار و ترکیب سرمایه، خصلت کالایی جامعه، تقویت بنیانهای تولیدی و صنعتی، و مکانیزاسیون ابزار تولید؛ ایجاد شده است.
دوم) چیستی سرمایه سالارانه این نظام اقتصادی؛ ژرفتر از سالهای پیش از انقلاب شده است. اما از نظر مالکیتی؛ بخش خصوصی رشدی نایکنواخت داشته و در مجموع؛ این بخش دست پایین در مالکیت سرمایه را دارد.
سوم) بورژوازی تجاری در این سالها، به شدت رشد کرده، اما در ترکیب مالکیتی آن؛ دگرگونیهایی پدید آمده است. سرمایه این بورژوازی؛ بیشتر متعلق به بخش خصوصی و سرمایه داران بزرگ تجاری است؛ در حالی که در تولید و صنایع، سرمایه بیشتر حالت خرده مالکی و کوچک دارد. قشری به نام بورژوازی تجاری نوظهور؛ در ٣۰ سال گذشته، قدرت زیادی در اقتصاد و سیاست به چنگ آورده است.
چهارم) طبقه متوسط جدید؛ طبقه ای موثر و مهم در ساختار اقتصادی و طبقاتی کنونی کشور است. این طبقه، طبقه ای بالنده است که در آینده ممکن است طبقه کارگر را درخود، هضم کند. بخش عمده این طبقه که تکنوکراتها و بوروکراتها، اجزای اصلی آن را تشکیل میدهند، هم اکنون به رویارویی جدی با حکومت کنونی رسیده و در هنگامه نهایی؛ نیرویی پرشمار و موثر در تعیین سرنوشت آن خواهد بود.
پنجم) در گذر ۷۰ سال گذشته؛ کمونیستهای ایران؛ نگاهی شیفته وار به طبقه کارگر داشته و آن را همچون پدیدهای قدسی میپنداشته اند. چنین رویکردی؛ چشمداشتی نابجا از این طبقه اجتماعی ایجاد کرده، که اکنون، باید اصلاح شود.
ششم) در سالیان گذشته، از نقش و جایگاه طبقه کارگر در دگرگونیهای اجتماعی کاسته، و بر نقش و جایگاه اجتماعی طبقه متوسط جدید، افزوده شده است. به جز هنگامه ی انقلاب ۵۷؛ از سال ۱٣٣۲ تا کنون؛ طبقه کارگر ایران؛ حضوری چشمگیر و گسترده در دگرگونیهای اجتماعی کشور نداشته است. گرچه نقش اجتماعی این طبقه در دگرگونیهای احتمالی آینده ایران هنوز برجسته است؛ اما تأثیر آن، بیشتر از تأثیر مجموع دیگر طبقات و گروههای اجتماعی نخواهد بود.
هفتم) نقش و جایگاه کشاورزان و دهقانان با مفهوم تاریخی آن؛ در ساختار اقتصادی کشور رو به کاستی است؛ و روند تولید محصولات کشاورزی در آینده؛ به سوی چیرگی روابط سرمایه دارانه است. در این فرایند؛ کارگران کشاورزی صنعتی، جایگزین کشاورزان و دهقانان با مفهوم کنونی آن خواهند شد و از کل کارکنان این بخش نیز کاسته خواهد شد.
هشتم) نهاد دولت در ایران؛ از روزگاران پیش؛ نهادی نسبتاً متمرکز و قدرتمند بوده است. این نهاد اجتماعی؛ در گوهر خویش؛ نهادی گیتیایی، و با نهادهای یزدان سالار ناسازگار است. صرفنظر از اینکه چه کسی رئیس دولت باشد؛ روز به روز بر این ناسازگاری؛ افزوده خواهد شد. با اینهمه؛ این پدیده؛ چیزی از واپسگرایی و خودکامگی دولت کنونی؛ نمیکاهد.
نهم) دولت و دیگر نهادهای وابسته به حکومت؛ هم از نظر مدیریتی و هم از نظر مالکیتی؛ نقشی تعیین کننده در اقتصاد کشور دارند. این نقش؛ به ویژه در ده سال گذشته؛ آسیبهایی جدی بر اقتصاد ملی وارد ساخته است. چیرگی بورژوازی تجاری نوظهور بر دولت، علت بنیادین این ویرانگری، بوده است.
۲. جایگاه افراد تهیدست، حاشیه ای، و بی طبقه، در ساختار اجتماعی کشور
یکم) برداشت این نگارنده از تعریف "طبقه اجتماعی"؛ عمدتاً بر متدولوژی و دیدگاه های مارکس؛ آنچنانکه خود می فهمم؛ استوار است. در گفتارهای دهگانه این نوشتار نیز، همه جا از همین دیدگاه سود جسته ام. بر این پایه؛ طبقات اجتماعی به گروه¬های بزرگ و نسبتاً پایداری از جمعیت هر جامعه گفته می¬شود که در چارچوب دوره¬های تاریخی معین، و عمدتاً برپایه میزان سهم در مالکیت ابزار و منابع مشهود یا نامشهود ایجاد ثروت و ارزش افزدوهی جدید؛ و همچنین برحسب نقش و جایگاه خود در سازمان اجتماعی کار، و میزان دریافت سهم از ثروت اجتماعی جدید؛ با نامی ویژه، از یکدیگر بازشناسی میشوند. این تعریف؛ تعریفی پویا است و پیوندی ناگسستنی با شرایط هر روزگار و هرجا، دارد. سطح پیشرفت و روزآمدی ابزار و منابع تولید کالا و خدمات، و همچنین ساختار و ویژگیهای جمعیت شناختی؛ بنیادی ترین چیزهایی هستند که درونمایه این تعریف، و رفتار اجتماعی هر طبقه را به گاه مشخص، تعیین میکنند.
در این تعریف از طبقهی اجتماعی در شرایط کنونی جهان و ایران، دارائی¬ها و منابع نامشهود یعنی کار فکری؛ نقشی برجسته دارد، و آن را از تکیه یک جانبه بر نیروی بدنی، متمایز میکند. چیستی دانش¬ بنیادی ایجاد ثروت و ارزش افزوده، حد و مرزهای طبقاتی را در گذر زمان، کمرنگ¬تر و سیال¬تر کرده و می¬کند. کمرنگ شدن مرزهای طبقاتی بر پایه دانش اجتماعی و جدایی روزافزون مالکیت از مدیریت در نظامهای پیشرفته ی سرمایه¬داری، می¬تواند شرایط لازم برای رسیدن به جامعه سوسیالیستی استوار بر دموکراسی را در آینده، فراهم سازد. سوسیالیسمی رها از دیکتاتوری. منابع و دارایی¬های نامشهود فردی مانند هرگونه ابتکار یا نوآوری بزرگ یا کوچک، درآمدی که از یک کشف یا اختراع به دست می آید، موقعیت استثنایی یک فوتبالیست در بازی¬های جهانی، و یا حتی رانت¬خواری و سوء استفادهی افراد سودجو؛ معمولاً در هنگامه های ویژه ایجاد و پس از آن و در مدت زمانی کوتاه، مصرف و یا به دارایی یا سرمایه مشهود تبدیل می¬شوند.
از آنجا که مفهوم طبقه و عضویت در آن چیستی اقتصادی و تاریخی دارد، و جایگاه فرد در "سازمان اجتماعی کار" یکی از عناصر اصلی تعریف آن ¬است، این جایگاه در چارچوب یک یا چند "شغل" رسمی، غیررسمی، موظف یا غیر موظفِ تعریف شده، معنا پیدا می¬کند. بیکاری موقتی یک فرد و یا بازنشستگی او، تغییری در این تعریف، نمیدهد.
دوم) با چنین تعریفی از طبقه اجتماعی؛ در گفتارهای پیشین؛ جایگاه طبقه بورژوازی صنعتی، طبقه بورژوازی تجاری، طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر را، به کوتاهی باز شناساندیم. اما در ادبیات اقتصادی و اجتماعی؛ از واژگانی مانند تهیدستان شهری، افراد بی طبقه، افراد حاشیه ای، لومپنها، و مانند آن نیز یاد میشود. متاسفانه؛ تعریف یگانه و چندان روشنی از این واژگان در جامعه ایران، وجود ندارد. اما بخش بزرگی از جمعیت کشور؛ عملاً در شمار افراد موضوع این واژگان هستند، و روز به روز افزایش مییابند. نه تنها تعریف، بلکه معیار و شاخص استواری نیز برای گروه بندی این جمعیت بزرگ، وجود ندارد. معیارهایی مانند مثلاً "خط فقر" نیز، همانگونه که خواهیم دید؛ برای تعریف این گروهها، پاسخگو نیست. متغیر و غیر قابل اعتماد بودن خط فقر اعلام شده از سوی نهادهای رسمی، و بی اطلاعی از میزان درآمد این افراد (اگر بشود به آن گفت درآمد)، از دلایل این ناپسخگویی است.
باتوجه به آنچه گفتم؛ روشن است که بازشناسی درست این بخش از جمعیت؛ بسیار دشوار است. نه تعریف یگانه و مشخصی وجود دارد، و نه آمار و اطلاعات جمعیتی لازم و معتبری در دسترس است. بنا براین؛ من ناگزیرم در این نوشتار؛ نخست برداشت خود را از هریک از این واژگان به دست دهم؛ سپس به گروه بندی بازشناسی مفهومی این بخش از جمعیت در ساختار اقتصادی و اجتماعی یا طبقاتی کشور، برپایه مشاهدات میدانی، بپردازم. کاری دشوار، که باتوجه به محدودیت اطلاعات، امکان خطا در آن، بسیار است.
سوم) منظور من از افراد بی طبقه در این نوشتار؛ همه کسانی هستند که کیستی و جایگاه مشخصی در سازمان اجتماعی کار، ندارند. یعنی، منابع زندگی روزانه خود یا خانواده آنها؛ از جایی بیرون از سازمان اجتماعی کارِ تعریف و شناخته شده؛ سرچشمه میگیرد. این گروه جمعیتی، ممکن است در سیمای گوناگونی خود نمایی کند. "بی طبقگی"؛ میتواند نه تنها یک پدیده اقتصادی و جمعیتی؛ بلکه پدیده ای رفتاری و فرهنگی نیز باشد. ویژگی اصلی افراد بی طبقه اینست که دگرگونی در فضای کسب و کار، و بهتر یا بدتر شدن وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعه، تغییری جدی یا محسوس در وضعیت اجتماعی آنها ایجاد نمیکند. به همین دلیل؛ آنها انگیزه ای چشمگیر برای بهبود و دگرگونی در شرایط پیرامونی خود ندارند. با جامعه احساس بیگانگی میکنند، و به همین دلیل؛ در حالی که انگیزه ای برای بهبود ندارند؛ قابلیت جذب در هرگونه فعالیت ویرانگر را نیز دارند. افراد بی طبقه در هر جامعه ای وجود دارند، اما حد گستردگی آن؛ نشان دهنده وضعیت اقتصادی و اجتماعی آن جامعه است. افراد بی طبقه؛ در عین حال و در واقعیت؛ اصلی ترین قربانیان یک نظام اجتماعی ناکارآمد به شمار میروند.
تا جایی که به وضعیت کنونی جامعه ما بر میگردد؛ این افراد که شمار آنها رو به گسترش است؛ با اینکه وجود بسیاری از آنها لبریز از گونه ای خشم و نفرت است، اما هنوز تقریباً همراهی آشکاری با جنش عمومی مردم که جنبش سبز نمود برجسته آنست، نداشته اند. فزون بر آن؛ حکومت؛ بخشی از این گروه جمعیتی را؛ به عنوان مزدور؛ در سرکوبهای خیابانی از سال ٨٨ به این سو؛ به کار گرفته است. با اینکه آمار مشخصی وجود ندارد، اما برپایه مشاهدات میدانی؛ میتوان گفت که در چند ساله گذشته؛ این پدیده در جامعه ایران رو به گسترش بوده است.
گرچه تعریف یگانه ای از ترکیب و شمار افراد بی طبقه وجود ندارد، اما میتوان افراد بی طبقه را در دو گروه عمده "تهیدستان و حاشیه نشینان"، و نیز "لومپنها و بزهکاران"؛ طبقه بندی کرد. روشن است که مرزی گذر ناپذیر و مشخص بین این دو گروه وجود ندارد، و هر آن، یکی میتواند به دیگری تبدیل شود. در زیر اشاره ای کوتاه به وضعیت این دو گروه اجتماعی، خواهیم کرد.
چهارم) نخستین گروه از افراد بی طبقه را "تهیدستان"، و "افراد حاشیه ای" نام نهادیم. از نظر چیستی و درونمایه، دو نام "تهیدست" و "فرد حاشیه ای"، تفاوتی جدی باهم ندارند و رفتاری تقریباً همانند دارند. واژه ی تهیدست را میتوان به دو مفهوم عام و خاص به کار برد. در مفهوم عام؛ هر انسانی را که درآمد عادی اش نتواند سبد نیازهای زندگی عادی و متعارف او و خانواده اش را به راحتی برآورده سازد، میتوانیم تهیدست به شمار آوریم. افراد حاشیه ای نیز، تهیدستانی هستند که معمولاً از مناطق حاشیه شهرها یا روستاها به شهرها مهاجرت کرده و هنوز درآن شهر، ریشه دار نشده اند. روشن است که تهیدستی، جذب سریع آنها را در شهرها، دشوار میسازد. در سالهای پیش از انقلاب ۵۷، زاغه نشینی، آلونک نشینی و حلبی آبادها؛ نمودی از این پدیده بود. متاسفانه، هم اکنون نیز چنین صحنه هایی البته با شکلی دیگرگون؛ در تهران و دیگر شهرهای ایران، زیاد دیده میشود. در انقلاب ۵۷، حاشیه نشینان، یکی از گروههای اصلی بهره مند از انقلاب، شدند. برخی از این افراد، به تدریج جایگاههای نان و آب داری در ماشین دولتی و نظامی، پیدا کردند. جنگ و پیوستن بخشی از این افراد به رزمندگان جبهه ها، این روند را شدت بخشید.
در مفهوم خاص، تهیدستان(شهری یا روستایی) را، بهتر است دگرگونه تعریف کنیم. در هر جامعه، افرادی وجود دارند که به دلایل گوناگون؛ هیچ پیشه ی تعریف شده¬ای ندارند، تقریباً همیشه بی¬کارند و در هیچ سازمان کاری مشخصی نیز قابل بررسی و شمارش نیستند. همهنگام؛ این افراد هیچگونه تخصص کاری، دارایی، پشتیبان، و یا منبع درآمد مشخصی ندارند و برای گذران زندگی خود و خانواده احتمالیشان؛ از هر کار آبرومند و مشروعی؛ استقبال می¬کنند. این افراد ممکن است برای دسترسی به زندگی بهتر؛ از روستاها به شهرهای بزرگ مراجعه کرده باشند. یا در اثر پیش آمدهایی احتمالی؛ از داشتن و یافتن یک شغل دایمی و مشخص محروم شده¬ باشند.
نمود بیرونی این افراد را میتوان به شکل دستفروشهای دوره گرد، کارگران روزمزد نظافتچی، کودکان کار، و افراد بی خانمان و کارتن خوابها، دید. میدانهای بزرگ شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور، ترمینالهای مسافربری، نزدیکی سینماها و ورزشگاه¬ها، چهار راههای بزرگ و پر رفت و آمد، ایستگاه¬ها و واگنهای مترو، پارک¬های عمومی و مانند آن؛ محل فعالیت این افراد است.
راهنمایی رانندگان خودرهای شخصی در نزدیکی مراکز خرید، نگهداری جای پارک، گل فروشی سر چهارراه¬ها، فروش آدامس، باطری و یا خنزر پنزرهای دیگر در اتوبوس¬ها و متروها، بساط پهن کردن، پخش اعلامیه های تبلیغات تجارتی، و کارهای مشابه؛ محل درآمد این افراد را تشکیل می¬دهد. کولبران یا در واقع پیاده نظام قاچاقچیان خرده-پای کالای قاچاق؛ که کالای قاچاق را از راه¬های کوهستانی و با پای پیاده برای قاچاقچیان حمل می¬کنند، بخش دیگری از این گروه هستند. کودکان کار نیز که به دلایل گوناگون، ناگزیر از کسب درآمد برای زندگی خود و پدر یا مادرشان هستند؛ بخشی از این گروه اجتماعی را تشکیل می¬دهند. گفته میشود که هم اکنون حدود ۵۰۰ هزار نفر کودک کار، در کشور وجود دارند. بسیاری از این قربانیان، توسط باندهای بزهکار و برای کارهای خلاف، سازماندهی میشوند.
افراد حاشیه¬ای و تهیدستان شهری؛ که معمولاً تمایلی هم به کارهای خلاف و غیرقانونی ندارند و از بیکاری و ناداری خود به شدت رنج می¬برند؛ جزو محروم¬ترین و آسیب پذیر ترین افراد هر جامعه به شمار می¬روند. این افراد را می¬توان به کپسولی از خشم متحرک اما فروخورده، همانند کرد. متاسفانه، هم اکنون این گروه اجتماعی، حضوری چشم¬گیر در جامعه دارند و برپایهی مشاهدات میدانی؛ به نظر نمی¬رسد این حضور؛ روندی کاهشی داشته باشد. این گروه از تهیدستان در هر گروه سنی دیده می شوند که بازهم متاسفانه درصد زیادی از آنها؛ از جوانان خانواده های تهیدست هستند.
گرچه این گروه تمایلی ذاتی به خلافکاری ندارد، اما "آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج". افراد حاشیه¬ای و تهیدستان شهری؛ درموارد خاص؛ ممکن است به ابزاری بی -اراده برای هر کاری و به خواست هر کسی؛ تبدیل شوند. سقوط به گرداب بزهکاری و لومپنیسم، اعتیاد و دزدی، و گاه بردگی جنسی؛ بزرگترین خطری است که آنها را تهدید میکند.
جمعیت جوان وابسته به خانواده¬های تهیدست جامعه، مطالبات اجتماعی کمی دارند و در عین حال، طعم تلخ فقر و فلاکت را بیش از دیگران چشیده¬اند. این تلخی فقر، نیروی طغیانی غیرقابل پیش¬بینی و غیرقابل کنترلی را در وجود این گروه ذخیره کرده است که در درازمدت، ممکن است به بشکهی باروتی برای انفجاری سهمگین تبدیل شوند. انفجار کوری که ویرانگری آن، ممکن است بسی بیش از خشمی مقدس و سازنده، باشد.
اکنون و با این رویکرد، شاید بتوانیم از نظر تئوری؛ از معیار "خط فقر"، برای شناسایی تهیدستان و افراد حاشیه ای در ایران، بهره گیریم. اما متاسفانه، اطلاعاتی دقیق و پذیرفتنی، در این زمینه وجودندارد. برپایه اطلاعات کتاب آماری سازمان سیا که جزو معتبرترین منابع آماری درباره اقتصاد کشورها است؛ در سال ۲۰۰۷ میلادی، نزدیک به ۱۹درسد جمعیت ایران؛ زیر خط فقر بوده اند. در این منبع، به عدد مربوط به خطر فقر در ایران اشاره نشده است. در همان منبع؛ نزدیک به ۲۴درسد مردم اسراییل زیر خط فقر اعلام شده است، اما خط فقر در آن کشور برابر با ۷ دلار و ٣۰ سنت در هر روز برای "هر نفر" اعلام شده است. این مبلغ، با آنچه در ایران می گذرد، تفاوت زیادی دارد. در زمان تهیه این نوشتار یعنی دهم اسفند ۱٣۹۰، رسانه های مختلف کشور؛ خط فقر در ایران را بین ٨۲۰ هزار تومان تا نزدیک به یک و نیم میلیون تومان برای هر خانواده، برآورد کرده اند. اگر چنین باشد، آنگاه باید گفت که درسد افراد زیر خط فقر؛ بسی بیش از چیزی که در کتاب سیا، اعلام شده اس. روشن است که با این منابع اطلاعاتی مبهم؛ اظهار نظری روشن، شدنی نیست. اما برپایه مشاهدات عینی؛ تنها میتوان گفت که وضعیت زندگی افراد بی طبقه و بسیاری از سطوح پایین کارگران ساده، شاگردان مغازه ها، بخشی از کارگران خدماتی شاغل مانند پیک موتوریها، مسافر کشهای بازنشسته، باربران، جمعیت بیکار و مانند آنها؛ هم اکنون بسیار دشوار است و روز به روز، بدتر خواهد شد.
پنجم) لومپنها و بزهکاران؛ دومین گروه اجتماعی از افراد بی طبقه به شمار میروند. در کنار طبقات اجتماعی تعریف شده در هر جامعه، افرادی وجود دارند که باوجود سلامت جسمی و قابل تعریف بودن در جمعیت فعال؛ و امکان دستیابی به یک شغل رسمی و قانونی؛ به دلایل گوناگون؛ تمایلی به ورود در سازمان اجتماعی کار، نداشته و در هیچیک از طبقات اجتماعی شناخته شده، جای نمیگیرند. فزون برآن؛ این افراد در اثر اجبار، عادت، یا تمایل آگاهانه و شخصی؛ معمولاً، زندگی خود را از راه¬های خلاف یا غیر قانونی می¬گذرانند. این گروه از افراد را میتوان در گروه لومپنها، جای داد. در این تعریف، من به مفهوم "لومپن پرولتاریا" در مانیفست کمونیست اشاره ای ندارم، گرچه این تعریف را با درونمایه لومپن پرولتاریا از دید مارکس و انگلس، ناساز نمیدانم.
دزدان حرفه¬ای کوچک و بزرگ، گدایان حرفه ¬ای، باج بگیران یا به اصطلاح زورگیران، قاچاقچیان و معتادان حرفه¬ای، افراد شرور و سابقه دار، آدمکشان حرفه¬ای، روسپیان و قوادان حرفه¬ای، و همهی کسانی که از راه¬های مشابه گذران زندگی می¬کنند را؛ می¬توان در گروه "لومپنها و بزهکاران"؛ جای داد. گرچه تهیدستی و ناداری یکی از ویژگیهای برجسته این گروه از افراد بی طبقه نیز هست، اما بین این گروه و افراد تهیدست و حاشیه ای؛ تفاوتهایی جدی وجود دارد. بسیاری از قاچاقچیان حرفه¬ای و سرکردگان باندهای مافیایی، ممکن است امکانات مالی فراوانی هم داشته باشند. با اینهمه، آنها در هیچ سازمان کار رسمی و معین، و در هیچ فرایند رسمی تولید ارزش افزوده وارد نمیشوند. افراد حاشیه¬ای و تهیدستان شهری؛ درصورتی که کاری به آنها پیشنهاد شود؛ آن را می¬پذیرند؛ اما لومپنها و بزهکاران، اساساً تمایلی برای کار کردن، ندارند. شاید بتوانیم بگوییم که رسمی ترین شغل لومپنها و بزهکاران؛ آنست که پول در آورند، بی¬آنکه تن به کار دهند. روشن است که درمورد بیشتر افراد این گروه؛ شرایط اجتماعی است که آنها را به این گرداب میکشاند. این رو؛ این افراد نیز جزو محرومترین افراد جامعه و قربانیان ساختار اجتماعی موجود، هستند.
از نظر رفتاری؛ لومپنها و بزهکاران؛ به هیچ هنجار و پرنسیبی پایبند نیستند و برای پول یا هر مطلوبیت دیگر خودشان؛ به هر کاری دست می¬زنند. از انجا که این افراد برای هیچکس و هیچ چیز حرمتی قایل نیستند؛ ادبیاتی خاص خود نیز دارند که گاه در جامعه ایران؛ به صورت یک ادبیات ریشه دار و گاهی وسوسه انگیز و خوشایند؛ خودنمایی می¬کند. متاسفانه؛ حتی برخی از روشنفکران دور از میهن هم که زمانی فرهنگ داش آکل و قیصر را نماد جوانمردی میشمردند، هنوز به خطا، همان ادبیات را نماد فرهنگ ایرانی میدانند. در گذشته؛ "عشق لاتی داشتن"؛ و ستایش "لوطی گری"؛ جذابیت داشت. خوشبختانه، اکنون این روحیه جایگاه پیشین خود را در کشور از دست داده و به لومپنها محدود شده اما، متاسفانه تعداد لومپنها افزایش یافته است. لوطی گیری و لات بازی؛ یا لومپنیزم؛ همواره یک پدیده ناپسند بوده که ریشه در فرهنگ و جامعه پیشامدرن، داشته است.
بسیاری از سردستگان لومپن¬ها؛ افرادی بسیار هوشمند و توانا، خوش ظاهر و خوش لباسند، وحتی می¬توانند برای خود، یک پرستیژ و پسند اجتماعی هم پدید آورند. اینگونه افراد، شخصیتی کاریزماتیک هم دارند. در گذشته، شعبان جعفری و طیب رضایی؛ نمونه¬ای از این گونه لومپن¬های ارشد یا "گنده لات"ها به شمار می¬رفتند. اکنون؛ نمونه های شعبان جعفری بسیار فراوانند و در همه جای کشور، دیده میشوند. برخی مداحان اهل بیت که خود را فاتح میدان روزهای سرکوب جنبش سبز سال ٨٨؛ و نیروی اصلی "سرکوب فتنه" میدانند، اکنون همان راه را میروند و جزو سرکردگان و سازمان دهندگان لومپنها هستند.
برپایهی مشاهدات میدانی؛ در حال حاضر؛ هم تعداد این افراد بسیار چشمگیر است، و هم فرهنگ لومپنی در حال تقویت شدن است. فرهنگی که شاید بتوان گفت از به اصطلاح تهاجم فرهنگی غرب، بسی ویرانگرتر است. اما دولت و متولیان فرهنگ جامعه، آن را از راه رسانه های رسمی کشور، هیئتهای عزاداری و مداحان اهل بیت؛ گسترش میدهند. برخی محصولات فرهنگی دولت مانند فیلم "اخراجیها" نیز، نمودی از این فرهنگ است. اکنون؛ لومپنیزم را در همه بخشهای شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ به گونه های متفاوت و با چهره های گوناگون؛ میتوان دید. در برخی جاهای پررفت و آمد مانند میدان آزادی و امام حسین تهران، لومپنیزم و شرارت در خیابان موج میزند و گاه، وحشت انسان را بر می انگیزد. افرادی آشکارا فروش هر کالای غیرمجازی را تبلیغ میکنند. مثلاً فریاد میزنند "سی دی غیر مجاز، سی دی غیر مجاز". هیچکس هم کاری به کار آنها ندارد.
ششم) متاسفانه هم اکنون بخش قابل توجهی از جوانان کشور که بیشتر آنها فرزندان خانواده¬های تهیدست شهری و روستایی هستند، به علل گوناگون ازجمله فقر و جهل، در دام بزهکاری افتاده¬اند. دزدی، اعتیاد، زورگیری، فحشا و موارد مشابه، نمودهای بارز این پدیده ی شوم هستند. روزنامه¬ها و نشریات کشور هر روزه آن¬قدر اخبار ناخوشایند از این بزهکاری¬ها و سرنوشت تلخ آنها ازجمله اعدام جوانهای کمتر از ۱٨ سال (در زمان وقوع جرم) دارد، که نیازی به توضیح بیشتر آنها در اینجا نیست.
روسپی¬گری، یکی دیگر از ناهنجاری¬های آزاردهندهی کشور است که زنان و دختر جوان، قربانیان اصلی آن هستند. اگر از قاچاق دختران جوان به کشورهای خلیج فارس چشم¬پوشی کنیم، این پدیده در خیابان¬های شهرهای بزرگ به ویژه شهر تهران به حدی گسترش یافته و نمایان¬است که کسی نمی¬تواند منکر آن شود. بنا بر نوشته سایت تابناک روز ۲۵ شهریور سال ۱٣٨٨؛ "هیچ آمار رسمی در مورد جمعیت این زنان و مکان اسکان آنان وجود ندارد اما آمارهای غیررسمی نشانگر آن است که شمار این افراد رو به گسترش است و .... سن روسپی¬گری در ایران به ۱۲سال تقلیل یافته است. ".... از بین شش هزار و ۵٣ زن خیابانی که در کل کشور زندانی بودند، دختران بین ۱۲ تا ۲۵ سال بیشترین تعداد را تشکیل می¬دهند ... دست کم ٣۰۰ هزار زن خیابانی در تهران زندگی می¬کنند...". برخی از خود مسئولین رسمی مرتبط در کشور، اظهار میکنند که "تا زمانی¬که فقر، طلاق، نداری و ناچاری ... وجود دارد، فحشا هم خودی نشان میدهد و ... هیچ زنی تمایل به آن ندارد بلکه به دلیل فشارهای اقتصادی و برای کسب درآمد و تامین مایحتاج زندگی به این خفت تن میدهند و برخورد قهرآمیز با زنان خیابانی بیفایده است... و هیچگاه هیچ دولتی در ایران با روش¬های فعلی نخواهد توانست با معضل زنان خیابانی در جامعه مبارزه و آنرا ریشهکن کند .. این معضل ریشه در فرد ندارد بلکه از جامعه و مشکلات آن نشات میگیرد..".
اعتیاد، مشکل دیگری است که گریبانگیر بخشی از جوانان به ویژه جوانان وابسته به خانواده¬های تهیدست را گرفته است. "... سالانه بین ۱۲۰ تا۱۶۰ هزار نفر در عرصه اعتیاد ورود پیدا میکنند و تنها بخشی از آنها درمان می شوند. ... برخی شمار معتادان در کشور را به صورت غیرواقعی بین ۶ تا ۱۰ میلیون نفر اعلام می¬کنند اما در دو سال گذشته و طی مطالعات انجام شده، مشخص شده که تعداد معتادان رسمی در کشور یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر و معتادان سنتی ٨۰۰ هزار نفر است".
هفتم) همانطور که گفتیم؛ شمار افراد بی طبقه در ایران امروز، بسیار زیاد اما نامشخص است. گرچه ما آنها را در گروه جمعیتی جداگانه ای بررسی کردیم، اما وجوه اشتراکی با سطوح پایین درآمدی برخی از شاغلان دیگر هم دارند. شاید ناخوشایند باشد اما باید بگویم که وجود این حجم عظیم از انسانهای محروم، بی انگیزه، بی سرپناه و سرخورده؛ به احساسات، فرهنگ، و اخلاق عمومی جامعه بسی آسیب رسانده است. پرخاشگری، بی ادبی، دعواهای خیابانی و خانوادگی، بسیار افزایش یافته است. اینک؛ دیگر مردم ایران؛ مردمی مودب و نوع دوست نیستند. دیگر در اتوبوس و مترو، کسی به کسی احترام نمیگذارد. مناطق جنوب شرقی و جنوب غربی تهران که پناهگاه بخش بزرگی از افراد بی طبقه و کارگران کم درآمد است، به جاهایی نا امن تبدیل شده اند. همچنین است برای مناطقی چون رباط کریم، شهریار، بخشی از کرج، شهرهایی مانند کرمانشاه و جاهای بسیار دیگر.
باتوجه به آنچه گفتیم؛ به نظر میرسد که جمعیت بی طبقه کنونی ایران؛ رفتاری غیرقابل پیش بینی دارد، و شمشیری دو دم است. این جمعیت گسترده، میتواند همچون سیل؛ در زمانی غیرقابل پیش بینی؛ به سود یا زیان اپوزیسیون، و یا حکومت؛ به راه افتد. سیلی احتمالاً ویرانگر؛ برای هریک از دو طرف. تاکنون؛ این حکومت بوده که توانسته بخشی از آنها را بر علیه طبقه متوسط جدید و جنبش سبز به کار گیرد. آینده را نمیدانم، اما بر آن باورم که کسی (حتی حکومت) نباید همچون هواداران "چپ کارگری" و "توده های محروم"؛ روی خشم مقدس این جمعیت، خوشباورانه حساب کند. البته به احتمال زیاد؛ و باتوجه به ثروت های افسانه ای بلند پایگان حکومتی؛ هنگامی که ضامن فنر این جمعیت برداشته شود؛ که دیر یا زود چنین خواهد شد؛ خشم ویرانگر این گروه جمعیتی؛ برای این بلندپایگان حکومتی؛ بسی بیش از طبقه متوسط جدید، احتمال خطر آفرین است. با اینهمه، فقر، هیچگاه رو به زیبایی ندارد، و خشونت کور نیز، هیچگاه سازنده نیست.
گسترش چشمگیر جمعیت افراد بی طبقه، و فقر فلاکت اجتماعی این بخش بزرگ از جمعیت، از شاهکارهای زمامداران جمهوری اسلامی است. آنها تاکنون توانسته اند با انواع روشهای فریبکارانه و پوپولیستی، این جمعیت را بفریبند و آرام نگهدارند. اما آینده، ناروشن است، به ویژه اینکه این جمعیت؛ برخلاف طبقه خردگرای متوسط جدید؛ ممکن است به پرهیز از خشونت؛ باور نداشته باشد.
پیروز باشیم
دوازدهم اسفند ۱٣۹۰
|