درباره ی خشونت های تازه در خاورمیانه
فرخنده مدرس
•
آنچه در میان آتش و دود این مخاصمت میسوزد و نابود میشود، امید به تحولات دمکراتیک در منطقه خاور میانه است... در لبنان، امید به روند تدریجی دمکراتیزه شدن در سایه صلح پایدار داخلی و با همسایگان، با یک شرارت حزب الله در آتش و خون حمله نظامی اسرائیل در هم فرو میریزد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ تير ۱٣٨۵ -
۱۹ ژوئيه ۲۰۰۶
بلافاصله پس از پخش خبر ربوده شدن دو سرباز اسرائیلی توسط حزب الله لبنان، تعداد زیادی از شیعیان حامی این حزب در خیابانهای بیروت و شهرهای دیگر دست به پایکوبی و شادمانی زدند. از سوی دیگر نیروهای نظامی اسرائیل به تلافی این اقدام و بقصد مجبور ساختن حزب الله لبنان به دست کشیدن از حملات موشکی به خاک اسرائیل، در فاصله کوتاهی حملات گستردهای را به لبنان آغاز نمودند و ظرف مدت تنها سه روز با اقدام به صدبار حمله هوائی به شهرهای این کشور و ادامه آن تا امروز، بسیاری از تجهییزات و تأسیسات نفتی و زیرساختاری خدماتی، درمانی وارتباطی مانند شبکه برق رسانی، راهها، پلها، فرودگاه، بندرگاه، مدارس و بیمارستانها را درهم کوبیدهاند. همینطور نیروهای مسلح حزب الله نیز با حملات موشکی آسیبهای فراوانی به شهرهای اسرائیلی در تیررس خود واردآوردهاند. از هردو طرف انسانهای بسیاری جان خود را باخته و یا اعضای خانواده و خانه و کاشانه خویش را از دست دادهاند.
طبیعی است که در چنین شرایطی بررسی دلایل افروخته شدن این بحران جدید در منطقه بحران زای خاورمیانه و بررسی دلایل طرفین درگیری از موضوعات اصلی مورد توجه جهانی است. تلاشهای گسترده کشورهای قدرتمند و شخصیتها و نهادهای بینالمللی جهت خاتمه و یا حداقل محدود نگاه داشتن دامنه بحران بیانگر نگرانی شدید از احتمال سرایت جنگ به کشورهای دیگر منطقه و دامنه دارتر شدن این درگیریهاست. همچنین تحلیلها و حدس و گمانها در زمینه حضور دستهای آشکار و پنهان کشورهای حامی و یاری دهنده حزب الله در لبنان نظیر سوریه و ایران و مقاصد احتمالی که این کشورها دنبال میکنند ـ به ویژه دخالتهای حکومت اسلامی و دولت احمدی نژاد در دامن زدن به این درگیری و رابطه آن با مسئله بحران اتمی ایران و نفعی که این رژیم از جنگ جدید میان لبنان و اسرائیل به دنبال آن است ـ ابعاد گسترده نگرانیها را نشان میدهد.
اما در کنار همه نتایج تأسف بار این بحران جدید، آنچه در میان آتش و دود این مخاصمت میسوزد و نابود میشود، امید به تحولات دمکراتیک در منطقه خاور میانه است، در کشورهائی که نیروهای اسلامی ـ ایدئولوژیک ـ شبه نظامی به محور مختصات تحولات سیاسی و اجتماعی آنها بدل شدهاند. نیروهائی که نه تنها مفاهیمی چون میهن، ملت، منافع ملی و امنیت مردم در قاموسشان یافت نمیشود، بلکه برای دستیابی به مقاصد سیاسی ـ ایدئولوژیک خود هیچ خط قرمز اخلاقی و مرز انسانی و وجدانی را نیز نمیشناسند.
در لبنان، کشوری که هنوز از نقاهت درگیریهای مذهبی ـ قومی و جنگ داخلی پانزده ساله خود به کمال سر برون نیاورده است، جنگهائی که حاصلی جز برجای ماندن کشوری منهدم و ۱۵۰ هزار کشته و هزاران آوره نداشت، کشوری که پس از چندین دهه بالاخره سال گذشته، پس از هفتهها تظاهرات و مبارزات صلح آمیز خیابانی و طی یک همه پرسی آزاد، موفق شد آخرین سرباز نیروهای اشغالگر سوری را از خاک خود بیرون رانده و نخستین نشانههای دمکراسی را در صلح تجربه کند، در شرائطی که هنوز ناتوانی اقتصادی پس از جنگ بر سراسر کشور حاکم است و دولت ائتلافی شکننده متشکل از گروههای قومی ـ مذهبی متعدد، نتوانسته اقتدار خود را در سراسر کشور حاکم سازد، در چنین کشوری است که امید به روند تدریجی دمکراتیزه شدن آن در سایه صلح پایدار داخلی و با همسایگان، با یک شرارت حزب الله در آتش و خون حمله نظامی اسرائیل در هم فرو میریزد.
حزب الله لبنان که تاریخچه تشکیل آن و نقش سوریه و حکومت جمهوری اسلامی ایران در شکل گیری و تحولات آن در مقالهای جداگانه در همین سامانه آمده است، جزء و واحدی از یک پدیده نوین جهانی است که هرچند، دهههائی است که از آغاز شکل گیری آن میگذرد، اما هنوز تحقیقات دقیقی از ریشههای اجتماعی، سیاسی این پدیده و طبیعت آن، شرایط رشد و گسترش آن در جوامع اسلامی خاورمیانه، چگونگی پیوندهای اعتقادی و تضادهای درونی و ایدئولوژیک آن صورت نگرفته است. نیروهائی که همه جا حتا بدون پیوند ارگانیک با یکدیگر به روشی یکسان و مشترک، «از مذهب و ایمان به عنوان ابزار ستیز و به نمایش گذاردن حقارت بازدارنده، بهره جسته و از آزادسازی توانمندیهای اندیشهوری برای سامانیابی جامعهای سکولار یعنی جدائی مذهب از حکومت سر باز زده و تنها به گونه یک پتانسیل ویرانگر و مانع عمل میکنند.» (یورگن هابرماس)
سیاست یگانه و آمیخته به خشونت حزب الله لبنان و نیروهای مشابه آن در سایر کشورهای اسلامی که غایتشان بازگشت به بنیانهای دین اسلام و استقرار حکومتی به نام خداوند برروی زمین است، پرورش سپاه فقر و حقارت است. سیاستی که بذر آن را اسلامیان بنیادگرا با ایدئولوژی ساختن دین به منظور کسب قدرت در هر کجا که توانستهاند افشاندهاند. پایگاه اجتماعی خود را از طریق تأسیس مدارس، بیمارستانها، صندوقهای قرض الحسنه، تأمین بازنشستگی اعضای نظامی و سربازان خود و ادامه پرداخت آن به اعضای خانواده شهدا، گسترش دادهاند. نیروهائی که فقیرترین بخشهای جامعه را با پشتوانههای مالی شیوخ عرب و رژیمهائی چون حکومت اسلامی در ایران به خود وامدار و وابسته نمودهاند، تا هر زمان که لازم شد، جمعیت وابسته به خود را در خدمت سیاستهای خویش یا بیگانگان هم کیش و هم آئین به حرکت درآورند و از آنان به مثابه ابزاری بهره جویند و از میان این لشگر فقر و حقارت هرگاه که خواستند سربازگیری کرده و جوخههای مرگ سازمان دهند. امروز همین سیاست به بار نشسته و خود را در اندام لشگر نیروهای انتحاری با ظرفیتی پایان ناپذیر و تشکیل شده از جوانان برخاسته از خانوادههای پرجمعیت مسلمان، در مناطق مسلمان نشین کشورهای اسلامی به نمایش گذاشته است.
در انتخابات سال گذشته در لبنان، نیروهای دمکرات به ملاحظه ۴۵ درصد از جمعیت شیعه این کشور و به ملاحظه پایگاه اجتماعی بنیادگرایان اسلامی در میان این جمعیت ـ علیرغم این که این نیرو در انقلاب آرام سال گذشته آشکارا با مطالبات اکثریت جامعه مبنی بر خروج نیروهای سوری از خاک کشور به مخالفت برخاسته بود ـ و به منظور تضمین پروسه دمکراتیزه شدن کشور، سران و رهبران حزب الله را به تشکیل دولت مشترک فراخواندند. اما حضور وزرای وابسته به حزب الله در دولت جدید نه تنها موجب نشد که این نیرو خود را متعهد به دوام و بقاء و تأمین اقتدار دولت در سراسر کشور نماید، بلکه برعکس تا کنون نیز از پذیرش الزامات این تعهد سرباز زده است. از جمله؛ مدتهاست که یکی از مطالبات این دولت و اکثریت جامعه از دست نهادن سلاح توسط نیروهای حزب الله است. نه تنها خلع سلاح نیروهای شبه نظامی و نظامی غیر دولتی در لبنان و احیاناً ادغام آنها در نیروهای نظامی تحت فرمان دولت و همچنین اعزام نیروهای ارتش ملی به جنوب کشور و برعهده گرفتن حفاظت مرزهای آن از الزاماتی است که به قوام پایههای دولت ملی و تقویت دمکراسی در کشور خواهد انجامید و تنها از این طریق است که پیمانهای صلح با همسایه جنوبی، اسرائیل، و شرایط تداوم صلح، قابل کنترل و امکان پذیر خواهد شد، با وجود این، حزب الله این کشور حاضر به برزمین گذاشتن سلاح و تلاش برای دوام و بقا و تأمین اقتدار این دولت نگردیده است. برعکس این نیرو در سرسپردگی خود به منافع نیروهای مشابه در فلسطین نظیر حماس و جهاد اسلامی و یا در تعهد خود به حکومت اسلامی ایران که با پرداخت ماهیانه ۵۰ میلیون دلار در تأمین خرج و مخارج این نیرو به ویژه تأمین نیازهای نظامی آن سهیم است، با اقدام به آدم ربائی بی مقدار خود دوباره سر جنگی تمام عیار با اسرائیل را باز و موجب انهدام همه آنچه که به سختی و از خود گذشتگی فراوان ملت لبنان در فاصله خاتمه جنگ داخلی و جنگ با همسایگان بدست آمده بود، گشته و بیش از هرچیز بنیانها و زیرساختهای قوام و دوام نهال نو کاشته دمکراسی را با خطرهای جدی مواجه ساخته است.
حزب الله لبنان و جهاد اسلامی در این کشور و حماس در فلسطین و یا سایر نیروهای مشابه در دیگر نقاط مسلمان نشین جهان که در بی تفاوتی، بلکه دشمنی با ملت و منافع مردم و امنیت آنان و در سرسپردگی به ایدئولوژی اسلامی خود و در پایبندی به تنها هدف خویش یعنی برقراری حکومت الله برروی زمین و گسترش آن به تمامی جهان، در حقیقت، بدلی هستند از اصل حکومت اسلامی در ایران که امروز در برعهده گرفتن نقش پدرخواندگی تروریسم اسلامی در منطقه در صف نخست ایستاده است. نزدیک به سه دهه حمایت فعال از تروریسم اسلامی، راه اندازی باندهای دولتی ترور و جوخههای مرگ و اعزام آنان به مأموریتهای داخل و خارج کشور، تأمین مالی شبکههای تروریستی در سراسر جهان، دخالت آشکار و دمیدن در آتش یکی از بغرنجترین بحرانهای جهانی در منطقه خاورمیانه یعنی جدال خونین اسرائیل و فلسطین و ستیزه جوئی با جهان برپایه اصل بی بنیان «امت و جهان اسلامی» و تلاش برای کسب رهبری آن از طریق تسلیحاتی و نظامی گری، در عمل این رژیم حیثیت، منافع و امنیت و آینده ملت ایران را به داو گذاشته است.
رژیم اسلامی علاوه بر به کار گیری همه امکانات مالی کشور و سوء استفاده از قدرت مطلق خود در راه اهداف فوق از مدتها پیش با به راه اندازی شبکههای مافیائی نظامی ـ سیاسی ـ مالی خود، وبا تقلید از دست آموزان خویش، در حال پهن کردن بساط پرورش سپاه فقر و حقارت و خشونت و کینه توزی است. فقیر نوازیهای دولت اسلامی به هزینه آینده ملت و کشور و وامدار کردن و وابسته نمودن فقیرترین بخشهای کشور به دولت شبه نظامی بنیادگرا و از این طریق تخریب اخلاق فردی و اجتماعی، در واقع سرآغاز فصل تاریکی در آینده ایران خواهد بود که در صورت تحقق و استحکام چنین مناسباتی هرگونه امید به استقرار امنیت و شکل گیری دولت با اقتدار آینده در کشور را که زیر ساخت و شرط حیاتی شکل گیری و ریشه یابی دمکراسی است، نابود خواهد نمود.
|