از : بیگانه
عنوان : باید اوضاع واقعی مناجیان بشریت را درک کرد!
مقاله جالبی بود.
نویسنده اما، بنظر من، خود درک روشنی از اوضاع این نیروهای باصطلاح اپوزیسیون ندارند. بیشتر این نیروها، یا همان جوانان بیست، بیست و پنج ساله دوران سال ۵۷ هستند که حالا اکثرا ۵۵ تا ۶۰ سال سن دارند، یا زندانیان سابق، همان چریکهای قهرمان، که می خواستند با آدمکشی، مردم را سعادتمند کنند، هستند.
واقعا در مورد این نسل قربانی شده چه باید گفت؟ اینان، از سوئی از خودراضیان و "قمپز در کن" های بی بو و بی خاصییتی هستند که نمی توان نام اپوزیسیون بر آنها نهاد، یا عده ای واعظ و سخنران و تبلیغات چی، که از سر پیری توان درک مسائل جدید را نداشته و حتی در سخنرانی های خود(بی آنکه خود متوجه باشند) با گفتن جملهی تکراری " و خیلی چیزهای دیگر"، نشان داده اند که حافظه شان نیز کم آورده و واقعا، من واقعا از نزدیک چند از اینان را می شناسم، واقعا فقط چون فکر می کنند دیگران ممکن است بگویند فلانی بریده، به "فعالیت انقلابی" خود ادامه می دهند.
این نیز یک "شیوه ی تولید آسیائی" ساکن اروپا می باشد.
واقعا انگیزه اینان چیست؟ یا بهتر است بپرسم، اگر اینان چنین نکنند، چگونه به زندگی ادامه بدهند؟
این فقط یک استمنا نیست. این یک شیوهی تولید، یک شیوهی زندگی است که از نقطه ای شروع گردید، که در همان آغاز راه، عده ی زیادی را فقط بخاطر تبلیغات شیوهی برلوسکونی به کشتن داده بود.
من بیاد دارم که در سالهای ۶۰ و ۶۱، رهبران این جریانات، هرچه عضو و هوادار غیر قابل تحمل از نظر "امنیتی" داشتند، از "کشتی نجات" خود به بیرون پرتاب کردند. داستانهای بسیار شرم آوری در این باره وجود دارد که حتما باید زمانی برشتهی تحریر در آید تا روشن شود که در این سالها، کسانی که در سوی دیگر این رژیم جنایتکار قرار داشتند، آنچنان هم "انسانی" نبودند.
در یکی از سازمانها، مثلا جوانی بصورت "پیک" با اعضای "بحرانی" یا امنتی" رابطه می گرفت و اخراج آنها را اعلام می نمود. ولی وظیفهی اعلام "قطع رابطه" را با این نیروها بعهده داشت، بطوریکه نام این "پیک" را "پس قطع" گذاشته بودند. زیرا هر عضو یا هواداری که زیر "رابطه" با این فرد قرار می گرفت، موضوع قطع رابطه بود.
این آقای "پس قطع" امروزه راست راست در رادیو تلویزیون های "انقلابی" سخنرانی می کند و "اشک" برای شهدا می ریزد!
شاید امروزه روانشناسان وظیفه داشته باشند که شخصیت این "اپوزیسیون" را ریس ریس کرده و روی میز بریزند. اما چه بیهوده!
زیرا این روانشناسان می بایستی نه تنها سربازی را که در افغانستان مردم بیگناه را به گلوله بست، بیمار اعلام نمایند، بلکه دیگرانی چون جورج بوش، سارکوزی، برلوسکونی، مبارک، پوتین، خامنه ای و بسیاری دیگر را بیماران بسیار خطرناک اعلام نمایند.
بگذارید این "اپوزیسیون" دچار ارگاسم شود. در غیر اینصورت آنها بسیار خطرناکتر خواهند شد.
۴۴۵۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۰
|
از : الف باران
عنوان : خط مشی اصلاحطلبی , حتی قانون راز بقا را هم مطرود میپندارد !
محافظت کشور و مردم از تجاوز بیگانگان وظیفه دولت و ارتش آن کشور است ولی محافظت مردم در مقابل دولتها وظیفه سازمانهای سیاسی آن کشور میباشد. کشوری که سازمان و تشکیلات سیاسی مردمی نداشته باشد ، چشم امید به امداد های غیبی ، قضا و قدر و یا هر نصیب و قسمت دیگری خواهد بود. اما بیچاره ملت و مردمی که هزار یک تشکیلات و سازمانهای سیاسی هم داشته باشد و در عین حال در مصیبتی چون شرایط امروز مردم ما ایرانیان را داشته باشد...آیا بخت از ما برگشته یا بیماری "اصلاح طلبی" و سازش مصلحتی ، سازمانهای هزار و یک رنگ ما را منفعل و خانه نشین کرده است ؟ راه مسالمت آمیز همین است ! یعنی در کنار حکومت ماندن قربان صدقه حکومت رفتن، ضجه و ناله کردن،التماس و دعا کردن،تا شاید دل این حکومت خونخوار و آدمکش به رحم آید و " تکه اصلاحاتی" موقتی بطرف آنها پرت کند تا رقص و پایکوبی آنها را سبب شود . باز هم اگر حکومتی در اثر فشار های قانونی و مدنی مجبور به دادن امتیازاتی شود ، میتوان گفت "کاچی به از هیچ چی" ولی حکومت ولایت فقیهی که قانون اساسی آن قران و قوه قضاییه آن "قوانین قصاص" باشد از آن نظام چه انتظار ؟!
احزاب و سازمانهای اصلاحطلب و سازشکار نمیتوانند خود را در پوشش اشتباه تاریخی گذشته پنهان کنند آنها با اینکار سدّ راه انقلاب و مجری پایه گذاری اختناق در ایران بوده اند. هر سازمان و نیروی سیاسی "منفی و بازدارنده" سازمان سیاسی "مثبت و مبارز" دیگری را خنثی میکند. آنها هزاران هزار انقلابی و مردم عادی مخالف این حکومت را به چوبههای دار یا به میدان تیر فرستاده اند . تا کی باید از مشی "صلح آمیز" و گذار مسالمت آمیز سخن گفت ؟ دفاع از مشی، روشهای مسالمت آمیز "بعنوان هدف" همه چیز را توجیه میکند . اگر راههای مسالمت آمیز بصورت هدف مورد قبول شماست چرا کشورهای سازنده اسلحه، لحظهای از مدرنیزه کردن سلاحهای مرگ آور خود غافل نمیشوند ؟ شما چطور میتوانید کشورهای سازنده سلاحهای آدمکش را "متمدن" و مردمی که با سنگ و چوب از خود دفاع میکنند "وحشی و آشوبگر" بدانید ؟ این خط مشی حتی قانون راز بقا را هم مطرود دانسته است ! تصور باطلی است که فکر کنیم در دنیای متمدنی زندگی میکنیم ، قوانین جهانی امروزی از هر قوانین جنگل ماقبل تاریخ هم متوحش تر شده است. اگر دایناسورها به خاطر سیر کردن شکم خود فقط شکار میکردند ، دایناسور های جهانخوار امروزی کشورها را تکه پاره کرده و میبلعند ! کشتن هر چه بیشتر را راز بقای خود میدانند . در این دنیای توحش، اصلاح طلبان مشّاطه گر مردم را به مسلخ گاه خداوندگاران خون و جنون ثروت روانه میکنند .انقلاب محصول زحمات و از جان گذشتگیهای مبارزات مردم است،مردمی که در برابر ظلم بپا میخیزند، این تجربه تاریخی مبارزات تمامی مردم جهان است،انقلابهای بزرگ جهانی، انقلاب مشروطه ایران....مردم مصر و تونس و از همه مهمتر انقلاب عظیم مردم ایران در بهمن ۵۷...اگر اصلاح طلبی در رژیم گذشته نتیجه میداد مردم احتیاجی به انقلاب نداشتند و اگر نتیجهای نداد تکرار و اسرار آن دیگر چرا ؟! مگر حکومت ولایت فقیه از دوران ستم شاهی متمدن تر است ؟!..این حکومت با قهر انقلابی مردم و با اشتقاق قسمتی از نیروهای مسلح در زمانی مناسب باید سرنگون شود.
۴۴۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۰
|
از : باخته
عنوان : این نوع عام صحبت کردن به چه درد می خورد؟
همخوابهگی داغ با مصباح یزدی یعنی چی؟ شما قیافه زشت مصباح یزدی و سن بالای او را ببینید و ایشان ارگاسمی ندارد و مثل احمدی نژاد هم قیافه زیبائی ندارد. اول باید مطرح کنید که چرا رژیم اجازه نمی دهد از بستر مجازی ایرانیان با هم در تماس باشند؟ و همه وب سایت ها ی سیاسی را فیلتر میکند. این همه بگیر ببند را ه می اندازد. هنوزم درخشان در زندان است . شما می توانید از بستر مجازی نظرات درست و انسانی و هو مانیستی را ترویج دهید و از همین راه هم با مردم رابطه بر قرار کنید. بگیر و ببند رژیم راه را برای مبارزه تنگ تر کرده. از همین بستر مجازی می توان بعمل گرائی کمک رساند.در زمان انقلاب ۵۷ این امکان وجود نداشت. این اپوزیسیون شما که جلق فکری می زند اسم ونشانی ندارد؟ چشمها را باید شست و از این مجرای مجازی میتوان تک تک حد اکثر استفاده را برد و انتظار از هیج کس (اپوزیسیون) نداشت.
۴۴۵۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۰
|
از : M M.G
عنوان : حقیقت تلخ است
بنظر من مساله از اورگاسم هم گذشنه است.
امروزه روشنفکران بی بی سی رو خودشان هم رادیو زده اند و روی تمام واعظان مسلمان و غیر مسلمان را برده اند و همه جا ادعا می کنند که مردم ایران صدای آنها را می شنوند و کم مانده که طبقه کارگر بخاطر رهنمودهای آنان دست به انقلاب کارگری بزند. این مساله آنها را بشدت حشری می کند و خوب عیب هم نیست که گرفتار اورگاسم هم بشوند
۴۴۵۲۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۰
|
از : حسین خیرخواه
عنوان : ای کاش انگیزه ای شود
نویسنده عزیز ا
از نظرهای منفی دلسرد نشوید. متن شما یکی از بهترین؛ منطقی ترین و صریح ترین متن هاپی است که در سال های اخیر به زبان فارسی منتشر شده است.
بی ارتباطی اپوزیسیون با مردم؛ این که گروه ها و شخصیت های اپوزیسیون از حمایت بالفعل هیچ لایه ای در جامعه برخورد نیستند و به جای دیدن واقعیت همواره از کنار این پرسش اصلی رد شده و آن را حل شده می پندارند؛ از بزرگ ترین مشکل های ااپوزیسیون ایرانی است . ای کاش متن شما انگیزه ای شود برای نگریستن جدی به موقعیت واقعی و بیرون امدن از توهم تاثیرگذاری بر جامعه ای که با هیچ لایه ان ارتباط نداشته و بر هیچ لایه ان نقوذ بالعفل ندارند.
۴۴۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۰
|
از : سردرگم خان
عنوان : خوب که چی؟
خوب جناب جان! شما می فرمایید که اپوزیسیون برای شرکت عملی و بقول شما ارتباط مستقیم با معشوقه چه کار میتوانست بکند که نکرد، تا شما آنهارا به جلق زدن متهم نکنید؟
شرکت می کرد؟ با کدام اجازه شرکت کردن؟
باور کنید من اصلا نفهمیدم که بالاخره راه حل شما برای عدم خودارزایی اپوزیسیون چی بود؟
۴۴۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۰
|