به بهانه ی انتشار فیلم مریم فیروز "دختر فرمانفرما" - محسن جمالی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ اسفند ۱٣۹۰ -  ۱۴ مارس ۲۰۱۲


چه بود در تب طاعونت ای بلای سیاه       که آتش نفست بار خشک وتر زدو رفت
سیاوش


فیلم "دختر فرمانفرما" که تک گوئی مریم فیروز است، رسانه ای شد و در پر بیننده ترین رسانه ها، بی بی سی به چشم و گوش توده ها کشیده شد. این فیلم که بیشک با اجازه و شاید هم سفارش وزارت اطلاعات تهیه شده، چند سالی در بایگانی رژیم خاک خورده و اینک در موقعیت زمانی لازم و مناسب پخش شده است. این فیلم از جمله ی بدترین فیلمهای مستندی است که تا امروز دیده ام، در نهایت بی ذوقی و کج سلیقگی هم از نظر تکنیکی، هم صدا برداری هم تصویر، هم از نظر محتوا و هم از نظر تاریخی. انگار رژیم جمهوری اسلامی دوربین را روی دوش چند پادوی وزارت اطلاعات خود گذاشته باشد و روانه ی آپار تمان مریم فیروز کرده باشد تا این دسته گل را به آب دهند! تا از مریم فیروز که زمانی به سهم خود وظیفه ی انقلابی و توده ای شایسته و دلیرانه ای اجرا کرده بود، اینک پهلوان پنبه ای بسازند تا در راستای سیاست های مزورانه ی رژیم، آنهم در پیرانه سری، تنهائی و گوشه نشینی، در این بازی عروسکی آلت دست شود، همه ی "تخم مرغها"را یکجا در سبد سیاستهای ضد بشری مشتی تاریک اندیش بشکند یا با خرسکی حبس شده در کیسه ی پلاستیکی دلخوش باشد. دوتا شعر نیما یا دیگران را غلط و غلوط وصله پینه کند، بزبان آلمانی و فرانسه حرف بزند و زیر کوه دماوند میهن دوستی خود را آنطور که کارگردان سمج میخواهد برخ بکشد، وفاداری خود را به خمینی و انقلاب در شیپور تبلیغاتی رژیم بدمد. خون هزاران توده ای و مجاهد و فدائی و دمکرات را که جمله به فرمان و فتوای خمینی و یاران سیاه دلش بنام کافر و محارب با خداریخته شده است، نادیده بگیرد و بی اهمیت جلوه دهد.

جان کلام آنجا است که کارگردان "زیرک" گوئی یادش میرود که اینک وظیفه ی کارگردانی فیلمی تبلیغاتی را بعهده دارد و نه بازجوئی از همان دستی که همگان دانند. در صندلی عقب اتوموبیل سر در گوش مریم کرده با صدائی خفه (تا کسی نفهمد) وجدان مریم را میکاود که آیا هنوز بوی الحاد میدهد؟ مریم که خود را به نفهمی میزند (چشمش انگار، ناگهان در سلولهای اوین سیاهی میرود) و در میابد که هنوز هم دست از سرش ور نمیدارند، در برابر پرسش مکرر "آیا به مبدا خلقت اعتقاد دارد؟" میگوید فضولی موقوف!!

این فیلم، به باور من یکی دیگر از شگردها و "خدعه"های رژیم واپس گرا است که در ادامه ی "کژراهه" نویسی احسان طبری، "خاطرات کیانوری" ، "بار دیگر و اینبار، مهمان برادران" به آذین و... در وزارت اطلاعات آاخوندی طراحی شده. منتها بسیار زشتتر و ناشیانه تر از آنها.

پیام اصلی در همه ی این "کژ"نویسی ها، دفاع از رژیم ولی فقیه زیر پوشش چپ آنهم حزب توده ی ایران است. توجیه گر تمام جنایات رژِم، موجه شمردن تمام توده ای کشی ها و مجاهد کشی ها و چپ دمکرات کشی ها و غیره به بهانه ی اینکه "در هر انقلابی چنین خونریزی هائی طبیعی است".
در تمام این مجموعه ی مردم فریب، جمله ی این قربانیان شکنجه و کشتار، به زبان خود، آمران و عاملان جنایتکار رژیم قهقرائی جمهوری اسلامی را مستقیم و غیرمستقیم تطهیر میکنند و کل آنهمه بگیر و ببندها و کشتارهای فردی و گروهی و قتلهای زنجیره ای... . در یک کلام سرکوب ددمنشانه ی پاک ترین، فرهیخته ترین و انقلابی ترین فرزندان سر زمین ما، به حساب "ضایعات طبیعی انقلاب" گذاشته میشود، (بهمین آسانی) از یکسو و از سوی دیگر تمام شعارهای بنیادین انقلاب، لگدمال آزمندی های مشتی تاریک اندیش ومردم فریب زیر لوای "اسلام" میشود.
آزادی های فردی و اجتماعی، رفع سانسور و تفتیش عقیده، دمکراسی و انتخابات آزاد، عدالت اجتماعی، آزادی های صنفی و سیاسی، رفع شکاف وحشتناک فقر و ثروت، در یک کلام حقوق "واقعی" بشر، نه تنها برآورده نشده بلکه جز جنگ و ویرانی و گرسنگی و حکومت پلیسی، فحشا و فساد و ناامنی گسترده، چیزی عاید مردم نشده است.

در تمام این مجموعه "اعترافات" خمینی، نه به عنوان آمر و فتوا دهنده ی اصلی اینهمه جنایات ضد بشری، بلکه به عنوان رهبر انقلاب، ستوده شده و "دوست داشتنی" جلوه داده میشود!

از همه ی اینها گذشته هدف دیگراز انتشار سیستماتیک این مجموعه، طرح نابودی و تخریب حزب تـوده ی ایران در این برهه از زمان است اما زیر جلد "توده ای". حزب بالنده و سر افراز توده ی ایران که رژِیم خود کامه، به خیال خود با کشتار دسته جمعی رهبری آن زمان حزب، سرش را دیگر برای همیشه بریده میدانست، امروز میبیند که سرافراز قد بر افراشته است و پویا تر و اراده مندتر در راه تحقق آرمانهای والای بشر دوستانه ی خود گام برمیدارد .

رژیم ولائی با این شگردها میخواهد توده ای ها (و دیگر چپهای دمکرات) را در گذشته ی خود حبس کند و بالندگی، رشد و آینده ی حزب و دیگر نیروهای مترقی را کور کند. در شرایط دشوار کنونی، خطر جنگ و محاصره ی اقتصادی، همه ی قربانیان دیروز خود را با "خدعه" ای خمینی وار بزیر پرچم خود فرا میخواند. و همانگونه که در ابتدای انقلاب دم از اتحاد زد "همه باهم" گفت و همه را تاراند ،خود پیمانه خورد و پیمان شکست. اینک نیز عینن همان خدعه ی آزموده شده را بکار میبرد.
در شرایط فروپاشی و خطر ریزش خود از درون و تهدیدهای جنگ افروزانه ی امپریالیسم و اسرائیل و زیر فشار اراده ی توده هائی که درآرزوی بر آورده شدن شعارهای انقلاب با تلخ کامی از کل رژِیم روی گردانده اند، نیازمند چنین نمایشهائی است تا از قربانیان "چپ و الحادی" دیروزی خود سازمانهائی زبون و ذلیل در چنگال خود بپرورد تا ژست دمکراسی خواهی خود را تکمیل کرده باشد. نعل وارونه میزنند تا فعلن خرشان از پل بگذرد.

تاسف من آز این است که میبینم گروهی (ولو اندک) از کسانی با داعیه ی توده ای و پیشینه ی چپ، پرچم عدالت خواهی دروغین را زیر سایه ی این غول ستم پیشه ی مردم فریب، در دست گرفته اند و دیگر دلبستگان به صلح و داد و سوسیالیسم را نیز به انگیزه ی دفاع از انقلاب (کدام انقلاب) و ایران، به "راه خود" فرا میخوانند.
مردم آگاه و میهن دوست ما هم به تهدیدهای امپریالیسم و ارتجاع جهانی زیر شعار دروغین "دفاع از حقوق بشر" نه میگویند وهم به دشمنان خانگی، رژیم تاریک اندیش ولایت فقیه و آشکار است که امروز دیگر گول چنین شگردهای تبلیغاتی را نخواهند خورد.