آسمان ِ یک رنگ
( داستانک)
مسعود نقره کار
•
زنگ بدی داشت صدای عبدالله . سرایدار و آمپول زن درمانگاه بود. صدای پای اش ، که روی زمین کشید ه می شد، پیش از تقه زدن اش به در و زنگ صدا، بیدارم کرده بود. پای راست اش مادرزادی فلج بود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۶ اسفند ۱٣۹۰ -
۱۶ مارس ۲۰۱۲
بندر عباس ( سال ۱٣۵۷)
" مریض داری آقای دکتر"
زنگ بدی داشت صدای عبدالله . سرایدار و آمپول زن درمانگاه بود. صدای پای اش ، که روی زمین کشید ه می شد، پیش از تقه زدن اش به در و زنگ صدا، بیدارم کرده بود. پای راست اش مادرزادی فلج بود.
مرد خیال کرده بود بستن شال پشمی به دور سرش، سر درد شدیداش را آرام خواهد کرد.
" از ده تا اینجا سه چهار ساعتی تو راه بودیم ، پشت وانت باد بهم می خورد و دردمو بیشتر می کرد"
عبدالله صدایم زد:
" آقای دکتر سرم و سوزن یادتون نره"
" میگرن داره عبالله ، سرم و آمپول کلسیم دواش نیست"
روز بعد عبدالله تلفن کرد : " دکتر حشفه گفتن به شما بگم جای شما یه دکتر دیگه استخدام کرده ، من که بهتون گفتم آقای دکتر سرم و سوزن یادتون نره ، شما گوش نکردین، خرج دکتر حشفه خیلی زیاده ،باید یه جوری جور بشه "
اورلندو/ امریکا (سال ۱٣٨۵)
" شما باید از دکترها بخواهید برای همه بیماران عکس برداری و اسکن و نوار قلبی بنویسند "
زنگ بدی داشت صدای فیدل، این کوبایی ٣۵ ساله، که با باز کردن چند درمانگاه در اورلندو میلیونر شده بود. دیپلمه ی " باهوشی" بود. کنار هر درمانگاه یک رادیولوژی کوچک هم باز کرده بود.
ناتاشا سرپرست درمانگاه تلفن زد:
" سلام، از اینکه مزاحم شما می شوم عذر می خواهم ، فیدل خواست به شما اطلاع بدهم که شما از کار بر کنار شدید"
"چرا؟"
" به این خاطرکه آمار تعدادعکس برداری هاو اسکن ها و نوارهای قلبی از مریض ها در شش ماه گذشته افزایشی نشان نداده اند ".
|