برای فلسطین
صدای مرگ


ویدا فرهودی


• صدای مرگ می آید ز جای جای فلسطین
چگونه زَهر ِ صدا را یه کام شعر گذارم؟

اگر یهود و مسلمان، یگانه اند به یزدان
سزا است آه بلندی از عمق درد برآرم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ تير ۱٣٨۵ -  ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۶


در این زمان مهیبی که بایدش بنگارم
اگر چه رنج به اوج است، مجال گریه ندارم
 
وظیفه ی من شاعر، شنیدن است و نوشتن
صدای مرگ می آید و بایدش بنگارم
 
و روزی ِ من عاشق، مرور تازه ی درد است
و این که تلخ سرشکی به حال عشق ببارم
 
صدای مرگ می آید ز جای جای فلسطین
چگونه زَهر ِ صدا را یه کام شعر گذارم؟
 
اگر یهود و مسلمان، یگانه اند به یزدان
سزا است آه بلندی از عمق درد برآرم
 
خدایشان به قساوت، به کار قسمت مرگ است
سفیر جنگ و جنون را چسان خدا بشمارم؟
 
قلم به شعر نشسته و گویدم که   بهار است
مکلفم که به شادی نها ل عشق بکارم
 
و خانواده ی انسان،به نام صادق ایمان
درخت ننگ نشانده، به مشق ِ آن مگمارم!
 
بگویمش که قلم را وظیفه سخت مهیب است
که باید عمق بلا را به واژه ها بسپارم
 
مدد که تلخ مجالی برای گفتن شعر است
اگر چه فاجعه موهن، ببایدش بنگارم
 
ویدا فرهودی ۱٣٨۱
از دفتر "بی مقدمه"