سرنوشت «سرو کاشمر» در شاهنامه
آفرین فردوسی
میرزاآقا عسگری(مانی)
•
دکتر محمدجعفر محجوب، ۳۵ گفتار دارد در بارهی شاهنامه و برجاهای بسیار جالب و نیمه روشن- نیمه تاریک شاهنامه پرتو انداخته است. در جاهایی که ما کمتر به آنها توجه داریم و یا کمتر همگانی شده اند. یکی از این نکات جالب، حکایات دقیقی است که فردوسی آن ها را برداشته و در شاهنامه ی خود جا داده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣ فروردين ۱٣۹۱ -
۲۲ مارس ۲۰۱۲
سرنوشت «سرو کاشمر» در شاهنامه
آفرین فردوسی
پژوهش زنده یاد:محمد جعفر محجوب
انتشارات مروارید. سال ۱٣۷۱. تهران
این هفته کتاب «آفرین فردوسی» اثر زنده یاد دکتر محمدجعفر محجوب را به شما معرفی می کنم که در سال ۱٣۷۱ توسط انتشارات مروارید در تهران منتشر شده و به احتمال زیاد امروز دیگر نه در تهران قابل تجدید چاپ است و نه در دسترس. اما شاید علاقه مندان بتوانند از جاهای دیگری این کتاب به راستی خواندنی و آموزنده را پیدا کنند و بخوانند.
دکتر محمدجعفر محجوب، ٣۵ گفتار دارد در بارهی شاهنامه و برجاهای بسیار جالب و نیمه روشن- نیمه تاریک شاهنامه پرتو انداخته است. در جاهایی که ما کمتر به آنها توجه داریم و یا کمتر همگانی شده اند. یکی از این نکات جالب، حکایات دقیقی است که فردوسی آن ها را برداشته و در شاهنامه ی خود جا داده است. در این بخش که حدود ۱۰۰۰ یا ۱۰۰۹ بیت هست، داستانی بیان شده که البته داستان و حکایت هم نیست، اشاره به وقایع و رویدادهای تاریخی است که شاید جالب باشد نگاه کوتاهی به آن داشته باشیم و آن هم داستان «سرو کاشمر» است.
فردوسی می گوید یک شب دقیقی (که توسط غلام اش کشته شده و نتوانسته بود و شاهنامهای را که آغاز کرده بود به پایان برساند)، به خواب فردوسی می آید:
چنین دید گوینده یک شب به خواب
که یک جام می داشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
بر آن جام می داستان ها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاووس کی
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هر چه جستی همه یافتی.
فردوسی می بیند درخانهاش یک جام می داشته خوش بو همچون گلاب. آن را به دقیقی ارمغان می کند ، دقیقی می نوشد و آن گاه با فردوسی دربارهی آن بخش از شاهنامه که سروده است سخن می گوید و وصیت می کند که فردوسی آن ابیات را در شاهنامه ی خود بگنجاند و زنده نگه دارد. حکیم توس چنین کرده و می بینیم که با کتاب جاوید زبان پارسی یعنی شاهنامه، آن هزار بیت دقیقی هم جاوید مانده اند.
بارها این جا و آن جا گفته ام که فردوسی به راستی پادشاه شعر ایران و پادشاه سخن پارسی است برای هر ایرانی خواندن شاهنامه به راستی که امری است بایسته و میهنی.
و اما، احتمالاً دربارهی «سروکاشمر» چیزهایی شنیده اید.وقتی زرتشت، پادشاه ایران را به آیین خودش درمیآورد، سروی در دهکدهی کاشمر میکارد. روایت است که او آن را با دست خود از بهشت آورده و در کاشمر کاشته بود:
یکی شاخ سرو آورید از بهشت
بدروازهی شهر کشمر بِکِشت
زرتشت بر بدنه ی این سرو آزاد می نویسد که گشتاسب پادشاه ایرانی آیین او را پذیرفته و زرتشتی شده است. از این روی این سرو برای مردم ایران بسیار با اهمیت بوده است و حتا آن را مقدس می دانسته اند.نکته ی جالب این که این سرو، قرنها بر پای می ماند و آن چنان بزرگ و تنومند می شود که به گفته ی فردوسی حتا یک کمند بلند (کمند، طناب بلندی است که پهلوانان قلعهگیر بردیوارها، برج ها و کنگره ها می انداخته و از آنها بالا می رفته اند)، هم نمی توانست یک دایره دور این سرو آزاد و بزرگ و کهن به وجود بیاورد یعنی دو سر این طناب به همدیگر نمی رسیدند:
یکی سرو آزاد بود از بهشت
به پیش دَرِ آذر آن را بِکِشت
آن سرو را جلوی در یک آتشکده کاشت
نوشتی بر زاد سروِ سهی
که پذیرفت گشتاسب دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را
چنین گستراند خرد داد را.
این سرو کاشمر هم چون سند و گواهی بود بر این که پادشاه ایران زمین، پادشاه بزرگ کیانی گشتاسب، آیین زرتشتی را پذیرفته است.
چو چندی بر آمد بر این سالیان
مر آن سرو استبر گشتن میان
چنان گشت آزاد سرو بلند
که بر گرد او برنگشتی کمند.
زنده یاد محجوب می نویسد: «این آن سرو معروف کاشمر است که در ادب فارسی مقامی ارجمند دارد و نزد بهدینان یعنی زرتشتیان مقدس بود. و گویند در دوران متوکل خلیفه ی عباسی تصمیم بر بُریدن آن گرفت تا تنه ی آن را بر روی سقف تالاری بزرگ که در بغداد بنا کرده بود، بیندازد. زرتشتیان حاضر شدند مبالغ گزاف زر به خلیفه بدهند مگر از بریدن این درخت در گذرد. اما او از آهنگ خود باز نیامد. گفتند ما از گذشتگان خود شنیده ایم که این سرو مقدس است و آن را زرتشت به دست خود کِشته و بریدن آن شوم است و موجب زیان و مضَرت کسی می شود که بر بریدن آن فرمان داده است. متوکل بدین سخنان التفات نکرد. درخت را بریدند و چون آن درخت تناور سرنگون بر زمین افتاد، هزاران آشیانه ی مرغان که بر او بود، در هم شکست و سایبان بزرگی که در آن بیابان پناه هزاران گوسفند و آدمی بود از میان رفت و مدتی دراز صرف شکستن شاخهها و برآوردن تنه ی آن شد. تنه ی درخت را بر روی گاوان بسیار و با رنجی هر چه تمام تر به سوی بغداد بردند. اما وقتی درخت وارد بغداد می شود، متوکل مرده بود.
شرح این داستان به تفصیل در تاریخ بیهق ( با تاریخ بیهقی اشتباه نشود) تألیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی آمده است و خوانندگان . علاقه مندان را به دیدن آن منیع ره نمون میشوم.» (آفرین فردوسی. رویهی ۲۰۱)
بخش های دیگری هم هست که دقیقی درهمان هزاربیت خود درباره ی زرتشت، زمان پیدایش او و گسترش آیین او سروده است و فردوسی همانها را عیناً وارد شاهنامه کرده و پس از آن کار خودش در شاهنامه را ادامه داده است. درواقع آن بخش هزاربیتی از تاریخ اسطوره ای ایران در شاهنامه ی فردوسی متعلق به دقیقی است و فردوسی داستان های پیش و پس از آن را سروده است.
<><><>
این هم یادداشتی در باره «سروکاشمر» از ویکپدیا:
سرو کاشمر
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
سرو کاشمر یا سرو کشمر یا سرو مقدس زرتشت درختی بوده که بر طبق باور زرتشتیان به دستور زرتشت کاشته شده بود. این درخت بسیار زیبا و بزرگ بود و شهرت آن به متوکل خلیفه عباسی رسید. خلیفه دستور به قطع آن داد و پیشنهاد زرتشتیان آن شهر که ۵۰۰۰۰ سکه طلا برای قطع نکردن آن درخت بود مورد قبول واقع نشد و آن را قطع کرده و برای خلیفه به بغداد بردند. یک روز قبل از رسیدن درخت به بغداد، متوکل به قتل رسید و این مطابق پیش گویی زرتشت بود که گفته بود هر که این درخت را قطع کند، کشته خواهد شد. این سرو در زمان قطع شدن بیش از ۱۴۰۰ سال عمر داشت. سرگذشت سرو کاشمر یا کشمر را غالباً شنیده اید سروی که روایت بود پیامبر باستانی ایران، اشو زرتشت آن را با دست خود از بهشت آورده و در زمین کاشمر کاشته است و حکیم فردوسی در مورد آن میفرماید:
یکی شاخ سرو آورید از بهشت بدروازه شهر کشمر بکشت
در کتاب دانشنامه مزدیسنا نوشته انوشه روان دکتر موبد جهانگیر اشیدری آمده:گویند اشو زرتشت، دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کاشت، یکی در دهکده کشمر(کاشمر) و دیگری در دهکده فریومد از روستاهای توس(طوس) خراسان.به مرور این درخت بلند و ستبر و پرشاخ شده و دیدن آن موجب شگفتی بینندگان میشد.چون وصف این سروها در مجلس متوکل عباسی، خلیفه عهد، بیان شد، او که مشغول به عمارت در جعفریه سرمن رای، مشهور به سامره بود به خاطرش افتاد که آن سرو را قطع کرده، به بغداد بیاورند.
یکی سرو آزاده را زردهشت
به پیش در آذر اندر بکشت
نبشتش بر آن زاد و سرو سهی
که پذرفت گشتاسب دین بهی
فرستاد هرسو به کشور پیام
که چون سرو کشمر به گیتی کدام
زمینو فرستاد زی من خدای
مرا گفت از اینجا به مینو گرای
کنون جمله این پند من بشنوید
پیاده سوی سرو کشمر روید
در کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد: که این دو درخت سرو کاشمر و سرو فریومد گشتاسب ملک فرمود تا بکاشتند. متوکل علی الله جعفربن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند و او بنای جعفریه آغاز کرده بود. نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و بامیر طاهربن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت (سرو کاشمر) ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ های آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند و شاخ ها به میخ به هم باز بندند چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن ببیند آن گاه در بنا به کار برند. پس گبر گان(زرتشتیان) جمله جمع شوند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت، کنیم در خواه تا از این بریدن درخت درگذرد چه هزار سال زیادت است تا آن درخت کاشته اند و این در سنه اثنتین و ثلاتین و مأتین بود و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود، و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاد و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از خلفا و ملوک بود که فرمان وی ردّ توان کرد.
پس خواجه ابوالطیب امیر عتاب ورقاأالشاعر الشیبانی را که از فرزندان عمر و بن کلثوم الشاعر بود بدین عمل نصب کرد و استادی درودگر بود. در نیشابور که مثل او نبود او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا اره آن بساختند و اسباب آن را مهیا کردند و استداره ساق این درخت چنانکه در کتب آورده اند مساحت بیست بیست و هفت تازیانه بوده است. هر تازیانه رشی و ربعی بذارع شاه. و گفته اند در سایه آن درخت زیادت از هزار گوسفند گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسفند و شبان نبودی و حوش و سماع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغان گوناگون بر شاخ ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد.
چون بیوفتاد در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اقسام مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند و گوسفندان که در ضلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخ ها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند.
آن روز که بیگ منزلی جعفریه رسید آنشب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و آن برخورداری نیافت. و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنتین و ثلاثین و مأتین. باغر ترکی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوکل کردند و متوکل در مجلس لهو نشسته بود و آن (درخت) در یک منزلی جعفریه بماند تا عهدی نزدیک. و در آن سال والی نیشابور که آن فرمود ابوالطیب طاهر و هر که در آن سعی کرده بود جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ کس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است…(بنقل از کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی)
این چنین گفته شده بود که اگر کسی دستور به بریدن یکی از این دو سرو دهد و یا ریشه آنرا ببیند(آنرا قطع کند) بلافاصله خواهد مرد و متوکل نیز بدست غلامانش کشته شد…
باید دانست که درخت سرو از دیر باز علامت و نشانه ایران باستان بوده .اینکه در قالیها، فرشها و غیره نقش سروهای شاخه برگشته بسیار دیده میشود، بقایای آثار همان سنت ملی است(سرو نماد ملت ایران است، چنان که جبر زمانه سر او را خم کرده اما در مقابل انیران کمر خم نکرده و استوار است).در کاشمر مناره ای است به نام مناره کاشمر که هنوز باقی است.سالها پیش، مرزبان خسرویان پیروگفته برخی از افراد محل آن را آرامگاه زردشت(زرتشت) دانست که صحت آن به ثبوت نرسیده است(البته چنین حدسی نیز در مورد مزارشریف واقع در افغانستان زده میشود).رئیس دفتر رضا شاه قطعه ذغالی از آن محل در دست داشت که وقتی سرخ میشد و سپس خاموش می گردید، خاکستر نمی شد و همانگونه باقی میماند.در اطراف و اکناف ایران، بویژه نقاط ییلاقی، درختهای کهنی است که مردم آنرا هزار ساله و شاید بیشتر میدانند و آنها را جمشیدی میگویند.
<><><>
این گفتار از مجموعهی «نقد شفاهی ادبیات ایران» است که نخست بصورت فایل تصویری در یوتیوب منتشر شده است. متن پیاده شده اندکی ویرایش شده است.
|