برادر دینی "ملا کریکار" سنگ بزرگ را بنداز
نامه ای سرگشاده از "مریوان حلبجه ای"
نویسنده ی کتاب "سکس و شرع در تاریخ اسلام"


• نوشته های من و کتابی که بوسیله ی آن مهمورالدم شدم دیگر تبدیل به یک تاریخ زنده در آرشیو ملل خاورمیانه و جهان شده است. تحقیقاتی را که در کتابم و بقیه ی نوشته هایم ابراز کرده ام دارای منشایی علمی و مستدل میباشد و ندامت و پشیمانی احتمالی تحت فشار من در آینده هیچ دردی را از شما دوا نمیکند و مرور زمان گواه این مسئله خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۴ فروردين ۱٣۹۱ -  ۲٣ مارس ۲۰۱۲


"خالد رنجدر" در متن نامه اش در مورد مشکل قانونی من و "ملا کریکار" اینچنین تهدید آمیزانه مینویسد :
باید شکایتش را (یعنی من) پس بگیرم شاید خدا به من رحم کرد ، اگر هم اظهار پشیمانی نکند جبری نیست و خودش تاوان این عملش را میدهد و باید جواب خدا و مسلمانان را بدهد.قاطعانه از او میخاهم که ادعایش را پس بگیرد بویژه شخص "مریوان حلبجه ای" ، در غیر اینصورت توسط کسانی که اعلام آمادگی وکمک به جناب "ملا" را کرده اند (با سند ومدارک)، نیز جناب ملا ، اطلاعات ذیقیمتی به دستش افتاده است که ارایه کردن آنها در دادگاه به ضرر کیس او و دوستانش هم خاهد بود.
خالد رنجدر برادر دینی و دوست نزدیک ملا کریکار میباشد و مرید و هم رای اوست و در اکثر موضع گیری هایش موافق اوست . بعلت نزدیک شدن روز دادگاهی ملا کریکار در نروژ و شکایت از او توسط چند نفر که یکی از آنها من هستم دچار فشار روانی شده است و در سایت "دوربین" نامه ای سرگشاده منتشر کرده است و در آن صحبت از شکایت چند نفر از جناب ملا و نیز این دفعه بنوعی دگر ولی مستقیم چند درخاست از شخص من کرده است یا اینکه پشیمانی خودم راصراحتا اعلام بکنم در غیر اینصورت دو حالت پیش روی من است که در صورت عدم اظهار پشیمانی مثل اینکه من جرمی مرتکب شده ام و خودم باید جوابگو باشم در برابر مسلمانان و خدا.
حالت دیگر داشتن سرنوشتی مبهم برای من و دوستان نزدیکم که در کشور نروژ اقامت قانونی داریم.
آقای خالد در این نامه که خطاب به همه ی شکایت کنندگان است (ولی من در اینجا فقط بخشی را که راجع به من نوشته است آورده ام)خیلی گزافه گویی کرده است و خیلی کاغذ سیاه کرده است و من در اینجا نمیخاهم برای هر ستون و پاراگرافی که آورده است نظر خودم را بنویسم .دنیای نوشتن و گفتن این گونه است و اگر کسی بخاهد بطور مستمر جواب بنویسد و یا انتقاد بگیرد فکر میکنم که چندان مشکل نباشد و شخص مورد نظر به سادگی میتواند از روی نوشته ها و گفته ها نقاط خلا را بیابد و به این وسیله هدف خود را نشانه گیری بکند .من بدینسان عمل نمیکنم ولی به جهاتی ناچارم از برای چند سطری که در آغاز سخنانم آورده ام جوابم را در دو بخش بگنجانم.
نخست :از دید اجتماعی
از این گوشه نگاه آقای خالد رنجدر جای انتقاد نیست چرا که دوست عزیز و همزمان مرجع تقلید او که "ملا کریکار" است بعد از اینکه از هر گونه حق و حقوق پناهندگی اش محروم شده است و حالا هم با خانواده اش ، زندگی اشان روال عادی ای ندارد و زیر تهدیدی قانونی قرار دارند که منجر به سرنوشتی نامعلوم خاهد شد. بخاطر همین او ناراحت و ناراضی و دردمند است . بدین جهت همدردی خودم را اینجا اعلام میکنم و امیدوارم نامبرده آرامش خودش را از دست ندهد بخاطر اینکه ما هم موقع خودش دچار مشکلات قانونی و غیره شده ایم ولی نه بعلت سرکوب کردن و محدود کردن آزادی که از خصایص و ویژگیهای"ملا کریکار"بشمار میرود بلکه درست برعکس آن به عنوان یک آزادیخواه در مقابل رژیم بعث صدام حسین و بخاطر آرمانهای بشری و در حالی که زخمی شده بودم بدست شکنجه گران صدامی و فاشیست افتادم.و به غیر از شکنجه شدنهای وحشیانه و طاقت فرسا تا یک قدمی چوبه ی دار هم پیش رفتم.دست آخر با سپری کردن چندین سال زندان با عفو عمومی آزاد شدیم.
وقتی که برادرهایم از سوی حزب بعث دستگیر شدند و چندین سال آزگار سپری کردند باز همان یاس و پریشانی بر من مستولی شد که آقای رنجدر تازه دارند آنرا میچشند البته از نوع خودش.
آن هنگام که خواهرم هم دستگیر شد و او هم چند سالی را در زندان گذراند دچار ناراحتی و اضطراب بیشتری شدم که حالا آقای خالد با درجات کمتری آنرا تجربه میکنند.از همین روی من احساس ایشان را درک میکنم و از لحاظ روانی چنین چیزی تحملش آسان نیست.
ولی مشکل ما مشکلی عشیرتی و طایفه ای نیست تا با پا در میانی ریش سفیدان و بزرگان عشیرت حل بشود بلکه مشکلی قانونی بشمار میاید.اگر این مشکل فقط به شخص من یا خانواده ی من یا نهایتا عشیرت من مربوط میشد امکان صحبت کردن از صلح و سازش عشیرتی میبود.!
متاسفم . این ماجرا و این مساله به آن لحظاتی برمیگردد که بخاطر نوشتن مقاله ای در روزنامه ها به سویمان تبر گرفتند ، بخاطر قطعه ای شعر سرمان را از تنمان جدا کردند . به علت انتقادهایمان از اسلام و دفاع کردن از آزادی ، شخص جناب "ملا کریکار" فتوای قتلمان را صادر کرد و به جهاد گرایان اسلامی امر کرد ما را هر جایی که دیدند به رگبار ببندند .این قضیه به آن لحظاتی برمیگردد که در کردستان آزاد شده ی عراق ما در پی ایجاد پارلمان و انتخابات و احیای کیان و هویتی کردی بودیم در شرایطی که این اولین باری بود که ما کردها در این خطه میخاستیم نفس راحتی به دور از مهاجمان و اشغالگران بعث بکشیم .
مصادف با همین روزها جناب " ملا کریکار" دارالسلام را بر علیه ما "کفار" تاسیس کرد و جهادی را بر ضد دموکراسی و اصول آن جرقه زد. بر اساس مستنداتی که منحصرا نزد من است و تا حالا شخص دومی آنرا رویت نکرده است در دهه ی نود میلادی تعداد نویسندگان و منتقدان ومبارزان و روشنفکرانی که از سوی طلاب این دارالاسلام به قتل رسیده اند و نیز تعداد زنانی که باز هم از سوی همین مجاهدان ومنادیان اسلام سیاسی کشته شده اند به گونه ای بوده است که در هیچ دهه ای از تاریخ این مرز و بوم به این وسعت و توحش روی نداده است.
آیا این قضیه یک مساله یا مشکل ساده ی اجتماعی بشمار میرود؟
وقتی که شما نه باسم خودتان بلکه باسم خدا و دین ومذهب سخن میگویید و شرع را تفسیر میکنید و برای توجیه فتواهایتان حدیث و آیه میآورید ، آیا این صرفا یک مساله یا مشکل ساده ی اجتماعی یا عشیرتی است یا چیز دیگه !؟؟
شماها در اینجا پا را فراتر از حد جلو گذاشته اید و نه تنها این مساله را از حالت شخصی اش درآوردید و هیچ حسابی برای این جامعه و مردمانش نکرده اید بلکه این را بسان مساله ی دین و قیامت قلمداد کرده اید !!
آن هنگام که جهادگرایان اسلامی به سر وقت نویسنده مبارز "عبدالخالق معروف" رفتند و بخاطر نوشته هایش او را بقتل رساندند چرا هیچ کسی حاضر نشد از خانواده اشان دلجویی و عذرخاهی بکند و نامبردگان اظهار ندامت و پشیمانی بکنند و به گفته ی شماها با خانواده ی ایشان به صلح و تفاهم فیمابین عشیره ای برسند !؟
کدامین عشیره و طایفه ها بودند که این همه جوانان چپ و کمونیست را غرق در خون کردند و یا آنها را از شهرهایشان بیرون کردند در حالی که آنها بجز قلم و صدای فریادهایشان صاحب هیچ پول و مکنت و سلاح و خنجری نبودند؟؟!
آنگاه که اقای "نامو" خاست من را به قتل برساند چه کسی او را تحریک کرده بود؟
او که یکی از یاران قدیمی من بود، چه چیزی او را بر آن داشت که به جایی برسد که سرم را از تنم جدا کند و با اینکارش به بهشت برود؟؟
تصور میکردی اگر این یک مساله ی ساده ی اجتماعی بود باز هم شخص نامبرده حاضر بود این کار را بکند؟؟
چه کسانی بودند آنهایی که فقط بخاطر نوشته هایم و آزادی بیان ، فتوای کشتن من را صادر کردند و در هر کوی و برزنی بدنبالم بودند ؟آیا باز هم این یک مساله ی پیش پاافتاده ی اجتماعی بود؟
بخاطر همین نوشته هایم یکی از بزرگان یکی ازعشیره ها چوب رویم بلند کرد و مردان مذهبی با شمشیر مرا تهدید میکردند !؟
شما خودت یکی از کسانی بودی که ناراحت شدی از این تهدیدها و توهین کردنهای رفقایت، ولی او باز هم به این کار خودش ادامه داد و حتی در سایت ها به من تهمت سرقت ادبی زد و حالا با روشن شدن راستیها عرق شرم از جبینش فرو میچکد. به او گفته بودی که این مساله ای شخصی نیست و به دین و مذهب ما برمیگردد؟ آنگاه که مساله ای به دین و مذهب اتان مربوط میشود چه ارتباط اجتماعی ای این مساله ی مشترک ما را بهم گره میزند که من از شکایتم پشیمان بشوم و آنرا پس بگیرم؟؟ آیا قابل قبول است که او ما را تهدید بکند و ما هم سکوت کنیم؟آیا او طلب پشیمانی میکند که ما هم از شکایتمان پشیمان بشویم؟مایلم که آقای "خالد" در این زمینه حرف نهایی اش را بزند.شاید ......!!!!
دوم از لحاظ قانونی
شاید این بعد مساله نزد من زیاد اهمیت نداشته باشد ولی برای آقای خالد و همراهش از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد چراکه در نوشته ای مرا تهدید کرده است در صورت عدم بازپس گرفتن شکایتم عواقب و سرنوشت تلخی در انتظار من و خانواده ام و برخی از همکارانم که بخاطر من در اینجا اقامت نروژ گرفته اند میشود.
تمامی این تهدیدات از این ناشی میشود که مدتی قبل سایت و ایمیل هایم هک شدند و مقداری از داتاها وفایلهای من بدست آنها افتاد.شخص هکر من را بوسیله ی این مدارک تهدید کرد و در جواب به او خاطر نشان کردم که از این تهدیدات باکی ندارم و هر کاری از دستش برمیاید دریغ نکند . بعد از چندین نامه که برای من فرستاد و من هم جوابش را ندادم وفهمید که وقعی به تهدیداتش نمیگذارم این بار برای چندین نفر دیگر فرستاد ، (....)قبل از اینکه این کار را بکند به من نوشته بود که برای چه کسانی این مدارک را میفرستد .خلاصه کسانی که این اطلاعات به دستشان رسید مثل اینکه در صحرا و بیابانی خشک و بی علف به چشمه ساری از آب زلال دست پیدا کرده باشند سر از پا نشناختند و مبهوت و میخکوب این مدارک شدند و هنوزم که هنوزه دارند به این وسیله من را تهدید میکنند .مدارک و داتاهایی که نزد من اهمیت چندانی ندارند ولی پیش آقای خالد و هم سالکانش بسان دریایی از معلومات گرانقیمت بشمار میروند و از عکس پاسپورتم گرفته تا عکسهای دیگر و نیز نامه های شخصی و غیره. بی خبر از اینکه تمامی این مدارکی که آقای هکر به همکارانش فرستاده آگاهی کامل داریم که چطور و چگونه و برای چه کسانی فرستاده و نیز اینکه کپی نامه ها و تصاویر وباقی داتاها نزد من محفوظ میباشد با تاریخ کامل فرستادن و یا دریافت کردنشان.
اسم و معلومات کافی هم از شخص هکر دارم ولی متاسفانه مقیم اروپا نیست و در کردستان عراق ساکن است .همچنان که قبلا هم خاطرنشان کردم که هیچ باکی از این تهدیدها ندارم حالا هم تکرار میکنم هیچ ترسی از این تهدیدها ندارم.
آقای خالد رنجدر در چندین پاراگراف ما را بسختی تهدید کرده است همان پاراگرافهایی که خودبخود او را در مظان اتهام وتهمت پراکنی قرار میدهد.
همینجا خاطر نشان میکنم که من هم بنوبه ی خود یک سری مدارک از شما در دسترسم میباشد ولی من از آنها استفاده ای نمیکنم مگر اینکه شماها در این کارتان مصر باشید.چونکه من در ابتدا این مساله را بسان فرآیندی از یک طغیان روحی نگاه میکنم و از لحاظ هایی این مساله جنبه ی اخلاقی هم بخودش میگیرد.
احتمال آن داشت که آقای خالد با حفظ آرامش و ثبات بیشتری با این مساله برخورد میکرد و کنار میآمد در حالی که به اذعان خودش تمام و کامل بر جریان مساله واقف و مسلط هم بوده است.
اگر باز هم خیال میکنید کار من به این شیوه رو به پایان است پس با آقایان "اریک سولنبرگ" و" هلمت"و "بختیار" چکار خاهید کرد؟

جناب آقای خالد
خوب میدانم که با این دادگاهی هم اصل قضیه تمام نمیشود و نه ما از شر تهدیدات و فتواهای مسلمانان نجات پیدا میکنیم و نه اینکه ملا کریکار هم از جهان و دنیای اسلام ارتباطش قطع میشود .
خوب هم آگاهم که حتی با انصراف من از این دادگاهی قضیه فیصله پیدا نمیکند .این روال زندگی است و مبارزه و کشکمکش ها هم جزیی از زندگیست و ادامه خاهد داشت ، ولی دانستن این نکته خیلی مهم است که این مبارزات و زورآزماییها بر سر مسایل کوچک و پیش پاافتاده نباشد.همانگونه که مسلمانها ملا کریکار را بسان یک جنگجوی دنیای اسلام و یکی از مجاهدان اسلامی بشمارمیآورند ، از دید شماری از مردم ، ما هم بسان انسانهایی آزادیخواه و قربانی بحساب می آییم.!
من آدمی نیستم که فقط اهل سخن گفتن باشم و بس .همزمان که داد سخن میدهم میکوشم تا جایی که از دستم برمیآید بدان عمل هم بکنم.
در عین حال هر لحظه هم انتظار آنرا دارم که دست جلادها به گردنم برسد و به حیاتم خاتمه بدهند ، ولی کی و چگونه؟؟جواب این سوال رانمیدانم و نمیخاهم که بدانم که کجا و چگونه من را میکشند!
پشیمان شدن در چنین مواردی در مرام من نیست چرا که من خیلی وقت است دستم را از زندگی خودم شسته ام.
سلاح ما نویسندگان و منتقدان قلم و کاغذ است نه مثل شماها که شمشیر وخنجر و بمب و مواد منفجره را برای به کرسی نشاندن ادعاهایتان بکار می برید .
باری ، عبدالخالق را ترور کردید ولی نوشته هایش چراغی شدند برای نسلهای بعد از او.
"منصور حلاج" را همفکران شما بدار کشیدند ولی نتوانستند فکر و ایده هایش را از بین ببرند.
"گالیله" را در دادگاه محکمه کردند که دست از ادعای گردش زمین به دور خورشید بردارد هرچند او شفاها اینکار را کرد ولی با چرخاندن پایش در محکمه هنوز بر نظریه اش استوار بود.در آنزمان ندامت گالیله برای مراکز مذهبی و دینی پیروزی ای بزرگ بشمار میرفت. حالا بعد از قرنها ما شاهد پیروزی این نظریه ی علمی بر جهل و خرافات میباشیم.
سخن آخر اینکه شاید روزی از روزها در فرصتی ناگهانی افراطیون اسلامی و بنیادگرایان به دامم بندازند و در اثر فشار و شکنجه ، کاری کنند که اظهار ندامت کنم و از آنها با گریه و زاری طلب بخشش و التماس و عفو بنمایم و دست آخر با یک دوربین فکسنی این صحنه ها و نیز لحظه ی سر بریدنم را را فیلمبرداری کنند و به خیال خودشان کار را تمام شده تلقی بنمایند.
ولی نوشته های من و کتابی که بوسیله ی آن مهمورالدم شدم دیگر تبدیل به یک تاریخ زنده در آرشیو ملل خاورمیانه و جهان شده است. تحقیقاتی را که در کتابم و بقیه ی نوشته هایم ابراز کرده ام دارای منشایی علمی و مستدل بخود میباشد و ندامت و پشیمانی احتمالی تحت فشار من در آینده هیچ دردی را از شما دوا نمیکند و
مرور زمان گواه این مسئله خاهد بود.

مریوان حلبجه ای

این مطلب بتاریخ ۰۹/۰۲/۲۰۱۲ در وبسایت "خدایان " منتشر شده است و به مناسبت دادگاهی "ملا کریکار" در روز ۲۴ مارس ۲۰۱۲ نوشته شده است.

برگردان نامه: برمک