در باره ی داستانِ شصت دقیقه تا آزادی نوشته ی الهام اشرفجو
یادداشتِ پرویز دوایی
با مقدمه ای از ناصر زراعتی
•
از آنجا که دیدم خواندنِ این نامه موثر خواهد بود در تشویقِ نویسنده ـ که این نخستین داستانی است که منتشر کرده ـ و نیز برای خوانندگان، تا با توجه به نظرِ استاد، شاید تمایل یابند این کتاب را مطالعه کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۵ فروردين ۱٣۹۱ -
۲۴ مارس ۲۰۱۲
یادداشت:
مثلِ همیشه که وقتی کاری منتشر میشود، برای دوستِ نازنین و عزیز آقای پرویز دوایی میفرستم به پراگ، این کتابِ تازه منتشرشده را هم فرستادم که باز مثلِ همیشه، ایشان خواندند و نظرشان را در نامه ای دوستانه نوشتند.
از آنجا که دیدم خواندنِ این نامه موثر خواهد بود در تشویقِ نویسنده ـ که این نخستین داستانی است که منتشر کرده ـ و نیز برای خوانندگان، تا با توجه به نظرِ استاد، شاید تمایل یابند این کتاب را مطالعه کنند، از آقای دوایی خواهش کردم اجازه بدهند این بخش از نامه شان را در اینترنت منتشر کنیم.
مثلِ همیشه ـ با فروتنیِ همیشگی ـ لطف و مهربانیشان موجب شد اجازه ی این کار را بدهند.
با سپاس از این دوستِ نویسنده و سینماشناسِ خوب که غیر از ترجمه ها و نوشته های بسیار در زمینه ی سینما و ادبیات، داستان هایِ خوب و قشنگِ بسیاری هم برایمان نوشته اند و با آرزویِ تندرستی و طولِ عمرِ باعزّت برایِ ایشان، امیدوارم همیشه سایه شان بالایِ سرِ جوانان باشد و از تشویق و راهنمایی دریغ نکنند. همچنین امیدوارم نویسندگانِ جوان نیز بکوشند هرچه بیشتر بیاموزند، بخوانند، بنویسند و کارهایِ بهتری بیافرینند.
ناصر زراعتی
*
... تشکر از بابتِ دو کتابی که مهربانانه همراه کرده بودید با نامه تان که در این فاصله، هر دو را خواندم و برایم هر دو ارزشمند بودند؛ ارزشِ خواندن و ارزشِ بهشان فکرکردن، با ارزشهایِ ـ بطورِ طبیعی ـ متفاوت (به حَسَبِ تفاوتِ آدمها و حساسیّت و نوعِ نگاهشان)...
و کتابِ [«شصت دقیقه تا آزادی»] آن خانمِ الهام [اشرفجو] بخصوص خیلی خوب بود برایِ ما و باز خیلی امیدوارکننده و دلپذیر بود برایِ ما وجودِ این حساسیّتها و استعدادهایِ درخشان در جوانانِ امروزِ ما ـ که آدم رویِ یک زمینه و دلایلی، برایش به شکلِ ایجادِ توازُن و تعادُل، خیلی خیلی دلگرم کننده است حضورِ این استعدادها در سینما، در نوشتنها، در نقاشیها و زمینه هایِ دیگر... متانتِ بیانِ این دخترخانم بخصوص خیلی تحسین انگیز بود که معنی اش اتکاء به هوش و دریافتِ خوانندهی مخاطبش هست که در نتیجه، مبالغه و اصرار نمیکند و روان و راحت و خویشتندار حرفش را میزند و روایتش، در همین اختصار، خیلی گویا هست و نمودارِ خوبی است از یک وَجه از زندگیِ امروزِ آنجا از دید و با بیانی زنانه (ببخشید، خانمانه!)... و چه زنده و واقعی و باورپذیرند آدمها که البته نتیجهی تیزبینیِ و هوشِ بینندهی این صحنه هاست و استادی اش درترسیم و تجسمِ آنها، با چند تا خطِ قاطع و ظریف...
ششمِ مارس ۲۰۱۲
|