از : علی کبیری
عنوان : آن قیاس است ای مع الفارق...
کس نشا...د به پای دیواری / کـه برآن صورتت نگار کنند
گرتـرا دربهشت باشد جــای/ دیگـران دوزخ اختیــــارکنند
۴۴٨۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۱
|
از : شوخ طبع
عنوان : من و خانواده می شویم "ما"...
محض رضای خدا یک نفر حرفهای آقای علی کبیری را ترجمه کند تا از سرگیجه نجات یابیم . یاد قدیما می افتم که بازی کلمات می کردیم. دستمان را در کیسه فرو می بردیم و یک واژه بیرون می آوردیم:"مع الفارغ"؛ "اسلوب متدیک"، "علم فلسفه"، "القیاسات و الاستفراقات".
اگر حتی یک نفر در این عالم پیدا شد که این افاضات را درک کند ،من بلافاصله شوخ طبعی را کنار گذاشته و ماتم خواهم گرفت که : پس در عالم "دوتا" هستند.
نویسنده محترم مقاله هم اگر منظورشان از"ما" در تیتر مطلب، خود وخانواده محترم هستند که مجموعا به"ما" تبدیل شده اند، با رعایت حقوق اقلیت نظرشان محترم است ولی اگر از جانب مردم ایران سخن می گویند، خدارا باید شکر کرد که دستشان از قدرت به دور است. وگرنه فورا دستور انحلال مردم و ایجاد مردمی جدید را صادر می کردند.
با احترامات شوخ طبعانه
۴۴٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹۱
|
از : سعید رضایی
عنوان : روشنفکران دلیر
ایران امروز به نویسندگانی دلیر مانند آقای ایجادی نیاز دارد که آشکار سازد گرفتاری حقیقی امروز ایران را نه ترمز سازانی مانند جناب دکتر کرمی که سم اسلام را در شیشه یی زیبا بخورد مردم میدهد
۴۴٨۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹۱
|
از : علی کبیری
عنوان : زبان دردهان ای سخندان چیست؟
چو در بسته باشد نداند کسی/که گوهر فروشست یا پیله ور
حضرت مستطاب دانشمند میم نون
اگر از چیزی آگاهی نداری، بهتر است دم فروبندی تا همگان تمسخرت نکنند. من واقعاً از سطح سواد ومعلومات اجتماعی سرکار اطلاع نداشتم. وگرنه همانطور که گفته اند:
چون که با کودک سروکارت فتاد/هم زبان کودکی باید گشاد
وجود گرامی، من میدانم از چه سخن میگویم، ولی شما هم میدانی؟
سرای مدرسه وبحث علم وطاق و رواق/چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست
به نظر میرسد که سرکار قصد دارید تا تصویر "مار" را به جماعت اینترنت نشین قالب کنید. ولی اشکال کار در آنست که دیگر این کلاهها برای سر این جماعت خیلی گشاداست. در این دوره و زمانه وقت مردم بیش از اینها ارزشمند است تا من در اینجا برای شما کلاس درس باز کنم.
به هر حال، گواینکه جناب صدری حال وحوصله ی این بگومگوهای درازناک را ندارد، ولی این روشنفکر نمائی درد بسیار بزرگیست که گریبان این ملت راگرفته و در این شیرتو شیر، تشخیص بَدَل از اصل، کاری بس مشکل است.
باری، بر خلاف کلی گوئی شما، من جزء جزء نوشته های شما را پاسخ خواهم داد. امیدوارم قدری بیشتر مطالعه کنید چون قلم دارای ارزشی بالا ووالاست. فرموده اید که
۱- «...مفاهیمی را بر زبان راندید که نه ربطی به پاسخ میم نون داشتند و نه به انتقادات خانم بهروزی...و احتمالا خود معنی مفاهیم یاد شده را نمی دانید...» نوشته های من وشما در همین پائین ملاک نادرستی ادعای شماست. هرچه که من تاکنون گفته ام به ترتیب با اعداد مشخص شده و هرچه که شما مثلاً پاسخ داده اید مغلوط ودرهم برهم است. جناب دانشمند، لطفاً مورد به مورد نشان دهید که من از چه مفاهیمی سخن به میان آورده ام تا آنها رابرایتان شرح دهم. گواینکه اینجا مکتبخانه نیست. اگر شما ازدرک آن مفاهیم عاجزید، گناه من چیست؟ "آینه چون نقش تو بنمود راست/خود شکن آئینه شکستن خطاست."
۲- شکر خرد کرده اید که من گفته ام «متد تحلیل تاریخی شما در باره ی علل پیدایش مسیحیت واسلام، صد در صد اشتباه است. » دقیقاً همیطور است که گفته ام وبر سر حرفم هم میایستم. من نمیدانم شما چه کاره اید. ولی بنظر میرسد که تحلیل تاریخی کار شما نیست. و سپس آمده اید و چند جمله از همان نوشته ای که از قول من ذکر کرده اید را بطور [ناقص] دوباره تکرار کرده و بنابراین دست به نوعی از مغالطه زده اید. امیدوارم که معنی مغالطه را بدانید. تکرار کرده اید که ««...متد تحلیلی ئی به نام «متد تاریخی» اصلا وجود ندارد:»» ملاحظه میفرمائید که «متد تحلیل تاریخی» را به «متدتاریخی» تغییر داده و دست به مغالطه ای آشکار زده اید. از نظر حقوقی این عمل شما جعل نوشته ی من است. آیا دروغی از این آشکارتر هم میتوان گفت؟ خجالت...شرم...
و سپس میفرمائید که «...در فلسفه بطور کلی دو متد بررسی بیشتر وجود ندارد:
متد متافیزیکی و متد دیالک تیکی...» حضرت دانشمند...گودرز به شقایق چه ارتباطی دارد؟! متافیزیک چه دخلی به دیالکتیک دارد؟ متافیزیک یک باور است و دیالکتیک یکی از روشهای استدلال. فلسفه ی هگل را ایده آلیسم دیالکتیک میگویند چون هسته ی آن از مُثُل افلاتون، گرفته شده. این به آن معنیست که هگل افکار ایده آلیستی خودش را با استفاده از دیالکتیک داشت اثبات میکرد. ولی ماتریالیسم دیالکتیک هسته اش از ماتریالیسم فوئرباخ است. به همین خاطراست که مارکس گفته بود که هگل دیالکتیک را وارونه گذاشته بود، ما (مارکس وانگلس) آنرا سر پا کردیم. دیالکتیک دارای قوانینی است که آن قوانین از طبیعت گرفته شده اند. شما اصلاً از اول باید تشریف ببرید و یک کلاس فلسفه بردارید. این حرفها را از قوطی چه عطاری در آورده اید؟!
۳- از قول من نوشته اید که « اکنون سالهاست که تحلیل تاریخ براساس ماتریالیسم تاریخی منسوخ شده است. » باید به عرضتان برسانم که دقیقاً همینطوراست که ذکر کرده اید. جبر تاریخی چیز بی معنا و تحلیل تحولات وتغییرات تاریخی جوامع بر این اساس، ساده کردن صورت مسأله است. اگر مایل هستید بیشتر بدانید، وقت گرامی را صرف مطالعه ی کتاب تحلیلی کارل پوپر بنام "فقر تاریخ گرائی" یا ( The Poverty of Historicism ) فرمائید. پس از آنکه معلومات شما افزایش یافت، میتوانیم در این مورد به بحث بنشینیم.
۴- باز از قول من ابراز کرده اید که « شایسته بود تا شما تحلیل تاریخیتان را با کمک از اسلوب متدیک انجام میدادید. » اسلوب متدیک ( Methdique ) بر ای تحلیل هر مقوله ای نظیر قوانین، رویدادهای تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وغیره...کاربرد داشته وجدیدترین وپذیرفته ترین متدها برای شناخت درستی و کُنه مقوله هاست. این رشته از تحقیق علمی در مطالعات دانشگاهی کاربرد بسیاری دارد. اسلوب به معنی شیوه وروش است و حتی کاربرد متد متدیک که شما بغل هم گذاشته اید، از نظر دانشگاهیان اشکالی ندارد. در فرهنگ لغات انگلیسی، تعریف اسلوب متدیک به شرح زیر است:
Methodology can properly refer to the theoretical analysis of the methods appropriate to a field of study or to the body of methods and principles particular to a branch of knowledge.
برای اینکه متوجه مطلب بشوید، متدولوژی انگلیسی همان متدیک فرانسوی است. لطفاً دچار دغدغه ی خاطر نشوید. تعریف آن در فرهنگ لاروس فرانسه به شرح زیر است:
Qui procède avec calcul et ordre
حال لازمست در پاسخ شما یادآوری کنم که «مدتی باید تاخون شیر شد!» به نظر میرسد که راه درازی برای آموختن درپیش دارید!!
۵- از قول من جمله ای نقل کرده اید وایرادی وارد کرده اید به شرح زیر:
« نه پیدایش مسیحیت امری مترقیانه بود ونه زایش اسلام. »
به چه دلیل پیدایش دو دین بزرگ و استقبال وسیع از اندو در مقیاس جهانی ارتجاعی بوده است؟
بر اساس کدام معیار و ملاک چنین ادعا می کنید؟
پاسخ شما اینست که "به همان دلیلی که ملاحظه میفرمائید که اکنون وحتی پس از گذشت ۱۴۰۰ سال، هنوز مسلمانان همین عقب مانده هائی هستند که می بینید. حال تصور کنید که ۱۴۰۰ سال قبل اینها چه موجودات عجیب وغریبی بوده اند" در قرن ۲۱ که مجازات اعدام دربیشتر کشورهای متمدن متوقف شده استف مسلمانان مردم را سنگسار میکنند. در حالیکه در جوامع مترقی، زنان به بالاترین مقامهای اجتماعی وعلمی وغیره رسیده اند، زنان مسلمان دارای کمترین حقوق مدنی هستند وغیره...
دراینجا بحث با شما را خاتمه یافته تلقی میکنم. لطفاً وقت بیشتری برای آموختن صرف کنید. ما اینجا نمیتوانیم کلاس درس باز کنیم. به وقت دیگران هم ارزش بگذارید. ضمناً دانا کسیست که هر چه بیشتر میآموزد، خود را نادانتر می داند.
واما باز جناب صدری:
اینجانب وسایر رفقا در یکی دونسل قبل از شما، هر چه کوشش کردیم که به توده ایها راه درست را از نادرست نشان دهیم، نشد که نشد. نمیدانم در تعلیمات حزب توده چه سری است که رفقا را چپ میکند. درمورد علم، توضیح اینکه در کنکاش برای دسترسی به واقعیت (هستی) است. فلسفه نیز در همین مسیر گام برمیدارد. پس از نظر من فلسفه علم است. من به دنبال تعاریف قالبی نیستم وازاین بابت هم بسیار خوشحالم.
در مورد اینکه بنده در مدارس دینی دوره دیده ام به عرضتان برسانم که من هروقت از تهران برای مسافرت به جنوب راه میافتادم، از جاده ی پر از چاله چوله وکامیون رو و خطرناک ساوه میرفتم که چشمم به قُبل مَنقل قم نخورده و از زحمت دیدن آخوند درامان باشم. اینهم پاسخ شما. من قبل از شما با اسلامیون کلنجار میرفتم و در گرماگرم منجلاب وهمان موقعی که حزب توده دنبال خمینی وآخوندها راه افتاده بود، در مقابل آخوندها ایستادم. من از جمله ی مبارزین گمنام هستم و نیازی به خودنمائی هم ندارم. به همین علت هم تاکنون از خودم چیزی نگفته ام. علت وجود من دراینجا خدمت است ونه جاه ومقام. احتیاجی نیست. اگر هم کسی را آزرده کرده ام، عذر میخواهم.
۴۴٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹۱
|
از : بنده خدا
عنوان : اگر راست می گویید پاسخ مرا بدهید
دوست عزیز:
۱-پیامبر این اسلامی که اینهمه از آن بد میگویید در زمانی که در هیچیک از کشورهای دنیا نامی از دمکراسی وجود نداشت، پس از ابلاغ رسالتش جهت برپایی حکومت از مردم بیعت گرفت یعنی نوعی رأی اعتماد.
۲-همین پیامبر زمانی که جانشین برای خود معرفی کرد برای آنکه پس از فوت او مردم آزادی انتخابشان محفوظ باقی بماند حکم جانشینی حضرت علی را مکتوب نکرد و با احترام به آرای مردم از دنیا رفت.
۳-نخستین امام و پیشوای این آیین پس از فوت پیامبر وقتی دید مردم بر خلاف توصیه پیامبرشان به شخص دیگری برای حکومت رأی داده اند با احترام به آرای مردم تنها اعتراض نکرد بلکه کمال همکاری را با سه خلیفه پس از پیامبر به عمل آورد. و زمانیکه مردم به او روی آوردند و با او بیعت کردند آنزمان بر اساس رأی مردم حکومت را بدست گرفت.
۴- امام و پیشوای دوم این دین پس از فوت پدرش وقتی دید مردم به شخصی که دشمن پدرش بود رأی داده اند با او پیمان صلح بست و معترض رأی مردم نشد.
۵-سومین پیشوای این آیین زمانیکه نامه مردم کوفه را که از او برای حکومت دعوت به عمل آورده بودند دریافت نمود برای احترام به رأی مردم مراسم حجش را نیمه تمام رها کرد و به اتفاق خانواده و مریدانش راهی شهر کوفه شد. در بین راه به او خبر دادند که مردم کوفه به هر دلیل از رأیشان عدول کرده اند و سفیر او را (مسلم بن عقیل) هم کشته اند. با شنیدن این خبر امام حسین جهت احترام به رأی مردم تصمیم به بازگشت می گیرد ولی عمال حکومتی مانع می شوند و او را مجبور می کنند که با حاکم وقت بیعت نماید . که در اینجا جهت مبارزه با تحمیل عقیده می ایستد و جان خود و خانواده اش را فدا می کند.
حال دوست عزیز خودت قضاوت کن آیا با آیینی که اینگونه پیشوایانی داشته است این برخوردها صحیح است؟
دوست تو بنده خدا
۴۴٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹۱
|
از : ندا
عنوان : قرآن خود مخالف تقدّس است
جناب ایجادی درست میفرمائید که "توهین به مقدسات" صرفاً واژه ایست که توسط آخوندها و سیاستمداران مسلمان و متحدان غیرمذهبی آنان ساخته شده تا از آزادی نقد علیه دین جلوگیری شود.
نکته آنست که قرآن نیز مخالف این واژه سازیها و محدود سازیهاست و میفرماید: "خردمندان آنانی هستند که گفتار گوناگون را میشنوند و بهترینشان راتبعینت میکنند.((۳۹:۱۸)"
و واضح است که پیش شرط شنیدن آزادی بیان در هر مقوله ایست.
نکته ی دیگر آنکه، اسلام و خرافات در مقاله ی شما نیز مانند عقاید و افکار مسمانان و غیر مسلمانان در باره ی اسلام به شدّت در هم تنیده شده است. مانند عبارت زیر:
"..: پیامبر ماه را دو شقه کرد، اسلام آخرین دین است، قرآن خود یک معجزه است، حسین مظلوم است، امام معصوم است، امام زمان پس از هزار دویست سال زنده است و ظهور میکند، عکس خمینی در ماه رویت شده است، امامزاده سیال صواب دارد، ..."
ولی این تنیدگی صحیح نیست. هزار وچهارصد سال پیش وقتی مردم ماه گرفتگی را به دلیل فوت پسرپیغمبر دانستند، پیغمبرمردم را جمع کرد و خیلی سریع وصریح آنها را از خرافه بازداشت تا مردم تقارن زمانی دو حادثه را با رابطه ی علّت و معلولی اشتباه نگیرند و خرافاتی نشوند. ولی هزار وچهارصد سال بعد مدّعی جانشینی اش از اینکه عکسش را در ماه دیدند نه تنها مردم را از خرافه باز نداشت بلکه از سکنات و رفتار و گفتارش پر واضح بود که بی چاره خودش هم باورش شده که مقدّس است.
قرآن به شدّت مخالف هاله های تقدّسیست که عوام برای اشخاص قائل میشوند ولو آن اشخاص پیغمبران مخلص خدا باشند (مثال: سوره ۴۱ آیه ۶) چه رسد به دجّالانی که سرنوشت ملّتها را به سقوط و بیراهه میکشند.
قرآن خود ادّعای حاکمیت بر مردم به نام دین را رد کرده است. ( مثال: سوره ی ۹ آیه ی ۳۴)
قرآن فقط در موارد مختلف زندگی اجتماعی راهنمائی هائی کرده و سرنخ هائی به مردم داده ولی برای بهینه شدن شرایط اجتماعی و به روز شدن قوانین به آنها توصیه میکند که مشورت کنند و از پیشینیان پند گیرند. کما اینکه در انقلاب ۵۷اگرمردم از پیشینیان پند گرفته بودند به دام حکومت مذهبی قرون وسطائی جمهوری اسلامی نمی افتادند.
قرآن کلام وحی است ولی زمینی و ملموس بیان شده است خیلی از آیاتش نقل قول حرفهای بشراست مثلاً از لقمان حکیم از صحبتهای پیغمبران از گفتگوی موسی و فرعون و از فریاد بنی اسرائیل که در آرزوی آزادی بودند گفته است. ولی این را برعهده ی خود ما گذاشته تا پیامش را متوجه شویم و در زمان خود از آن بهره گیریم بفهمیم که تا وقتی به رشد نرسیده باشیم حتّی شکافته شدن دریا برای نجاتمان کافی نیست بلکه روحیه ی بت پرستی به جای حق پرستی میتواند ما را از درون در بردگی و گوساله پرستی اسیر و حتّی لا علاج تر از پیش کند.
۴۴٨۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : دمکراسی براساس رأی اکثریت
خدا را شکر که انقلاب مشروطه و کودتای ۳۲ و انقلاب اسلامی بی نتیجه نبود و
ثابت کرد که اعلیحضرت همایونی و مقام معظم رهبری درست میفرمودند که "
... دمکراسی براساس رأی اکثریت ...، دمکراسی محسوب نمیشود " و سی و سه
و یا صد سال بعد ، بعضی به آن نتیجه رسیده ایم.
جناب صدری باید شاکر باشند که بخاطراظهار نظر، مورد حمله قرارگرفته و به
مبارزه تن به تن خوانده شده اند و این کلی پیشرفت است.
چندی پیش جناب ا. جیلو که کامنت های مرا دوست نداشت به جناب تابان شکایت برد که چرا از انتشار چماق های ترسناک کامنت های من که موجب ارعاب نویسندگان
و کار بران میشود جلوگیری نکرده و آنها را سانسور نمیکند.
با مراجعه به آرشیو ، مقاله ای از ایشان نیافتم و پیش و پس از آن واقعه نیز کامنتی
از ایشان ندیدم. این قضیه مرا به یاد داستان بانویی انداخت که با محبوب خود به
خلوت رفته بود که شوهر سررسید. شوهر و " فاسق " بهم در افتادند و بانو با
تظاهر به طرفداری ، بداوری نشست. زمانی که شوهر غلبه کرد بانو گفت بزن
پدر سوخته را که فلان کن محل شده و کسی جرئت نمیکند که از منزل بیرون برود. پس از چندی که محبوب غلبه کرد گفت بزن پدر سوخته را که نه خودش میکند نه میگذارد کسی بکند. جای جناب جیلو خالی که انشااله همیشه سبز باشد.
۴۴۷۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۱
|
از : خسرو صدری
عنوان : در رابطه با مناظره!
جناب کبیری عزیز. روی سخن من با نگارنده مقاله بود و راستش کامنت های قبلی شما را بخاطر طولانی بودن نخوانده ام و نمی دانم که چرا پیام من توهین به آن ها محسوب شده است. ولی از شیوه نگارش شما و بکارگیری اصطلاحاتی چون "علم فلسفه" که فقط توسط طلاب برای مخدوش کردن مرز علم وفلسفه صورت می گیرد ، حدس می زنم که احتمالا در مدارس دینی تحصیل کرده اید و شاید لمس بی واسطه نا هنجاری های این اماکن، شما را اینچنین و به حق از این جماعت منزجر کرده است.
من بدون زورآزمایی هم خود را مغلوب و مقهور اسلام شناسی شما اعلام می دارم.
۴۴۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : حضرت کبیری
حضرت کبیری
باخته انتقاداتی به پاسخ میم نون به خانم بهروزی داشت و بنا بر انتقادات ایشان که به شکل پرسش واره هائی مطرح شده بود، پاسخی داده شده بود.
بعد شما وارد صحنه شدید و مفاهیمی را بر زبان راندید که نه ربطی به پاسخ میم نون داشتند و نه به انتقادات خانم بهروزی.
و احتمالا خود معنی مفاهیم یاد شده را نمی دانید.
شما سند می خواهید که چرا اسلام دین مدافع سیستم برده داری بوده و بیشک نمی دانید که سند یعنی چی.
سطر سطر نوشته های میم نون سند است، ولی شما دنبال نقل قولی از مورخی خارجی می گردید.
همین نوشته تان را به عنوان مشت نمونه خروار نگاه کنید:
اداعای اول شما:
«متد تحلیل تاریخی شما در باره ی علل پیدایش مسیحیت واسلام، صد در صد اشتباه است. »
میم نون کی و کجا متد تحلیل «تاریخی» بکار برده و یا از ان اسم برده؟
او از متد دیالک تیکی نام برده بود.
متد تحلیلی ئی به نام «متد تاریخی» اصلا وجود ندارد:
در فلسفه بطور کلی دو متد بررسی بیشتر وجود ندارد:
متد متافیزیکی و متد دیالک تیکی
اداعای دوم شما:
« اکنون سالهاست که تحلیل تاریخ براساس ماتریالیسم تاریخی منسوخ شده است. »
شما لطف کنید و بفرمایید که ماتریالیسم تاریخی یعنی چه؟
کی و به چه دلیل ماتریالیسم تاریخی بی اعتبار اعلام شده؟
شما بیشک اصلا نمی دانید که ماتریالیسم تاریخی چیست و آن را حتما با تحلیل تاریخی عوضی می گیرید.
البته عیبی ندارد، بنی بشر اگر منافع طبقاتی اش اجازه دهد و کله اش درد نگیرد، همه چیز را می تواند بیاموزد.
ادعای سوم شما:
« شایسته بود تا شما تحلیل تاریخیتان را با کمک از اسلوب متدیک انجام میدادید. »
واژه اسلوب متدیک سرتاپا نادرست و بی معنی است:
اسلوب یعنی متد.
اسلوب متدیک شما به معنی متدمتدیک خواهد بود.
وقتی می گویند که شما معنی مفاهیمی را که بکار می برید نمی دانید، منظور همین است.
ادعای سوم شما:
« نه پیدایش مسیحیت امری مترقیانه بود ونه زایش اسلام. »
به چه دلیل پیدایش دو دین بزرگ و استقبال وسیع از اندو در مقیاس جهانی ارتجاعی بوده است؟
بر اساس کدام معیار و ملاک چنین ادعا می کنید؟
دلیل کذائی شما:
« پیدایش مسیحیت علت سیاسی داشت، در صورتی که زایش اسلام علت اقتصادی. »
اولا فرض کنیم که حق با مشا ست.
داشتن علت سایسی و یا اقتصادی که دلیل بر ارتجاعی بودن مذهبی نمی شود.
ثانیا مگر می شود پیدایش دینی علت سیاسی و یا اقتصادی محض داشته باشد!
سیاست حتی از دیدگاه پیامبران شما از همه رنگ، ریشه اقتصادی دارد و اقتصاد نمی تواند در عرصه های روبنایی از سیاست تا هنر و حقوق و مذهب و اخلاق و غیره تأثیر اعمال نکند و نپذیرد.
سطر سطر نوشته های شما ناندیشیده و نسنجیده اند و فاقد ارزش و اعتبار علمی و تجربی.
خودتان قدری باندیشید، ضرر ندارد.
۴۴۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۱
|
از : علی کبیری
عنوان : تحلیل غیر علمی از یک واقعه تاریخی
حضرت میم نون،
چارچوب استدلالتان را تغییر داده اید. لطفاً استدلال اخیرتان را با استدلال قبلی برای باخته، مقایسه کنید. و اما درمورد استدلال اخیر شما به اینجانب، باید به عرضتان برسانم که متد تحلیل تاریخی شما در باره ی علل پیدایش مسیحیت واسلام، صد در صد اشتباه است. اکنون سالهاست که تحلیل تاریخ براساس ماتریالیسم تاریخی منسوخ شده است. شایسته بود تا شما تحلیل تاریخیتان را با کمک از اسلوب متدیک انجام میدادید. نه پیدایش مسیحیت امری مترقیانه بود ونه زایش اسلام. پیدایش مسیحیت علت سیاسی داشت، در صورتی که زایش اسلام علت اقتصادی. البته نه از آن زاویه ی تنگی که شما به آن نگاه میکنید. ولی در پیدایش این هر دو دین، یک محرک مشترک دیده میشود و آن نقش دین یهود است. بازهم تکرار میکنم که در جامعه ی آنروز حجاز، تعداد زیادی مسیحی و یهودی هم وجود داشتند که شما در تحلیل خودتان وجود آنها را نادیده گرفته اید. شما علل تغییر لحن سوره های نرمخوی مکی قرآن به سوره های تند و تیز و تهدید آمیز مدنی را در نظر نگرفته اید. قرآن بهترین مدرک برای قسمتهای مهمی از ارزیابی دنیای آنروز حجاز است. شش دانگ حواس شما متوجه تغییر روش برده داری قدیم به برده داری جدید برای خدمت به سیستم برده داری است. شما در ارزیابیتان دچار یک اشتباه فاحش شده اید.
واما آقای صدری گرامی،
شعار ، دنباله روی از اکثریت، از جنس مغالطه است. در سال ۵۷ روشنفکران بر اساس همین شعاری که شما مدافعش هستید، به دنبال خواست اکثریت مردم ریسه شدند و نتیجه اش همینی شد که ملاحظه میفرمائید. حتی دمکراسی براساس رأی اکثریت نیز، دمکراسی محسوب نمیشود. مواظب باشید تا دوباره خود و بقیه را در چاه ویل دنباله روی از اکثریت نیاندازید. ضمناً من از این شعار شما تعجب نمیکنم چون جناب نورالدین کیانوری و انور خامه ای هم این اواخر مسلمان شده بودند. مضافاً به اینکه مجاهدین هم اسلام را به کمک قوانین ماتریالیسم دیالکتیک تحلیل میکردند. ولی اگر قصد توهین به این جمعی را که در اینجا به انتقاد از اسلام گرد آمده اند، داشته و این بحث را بچگانه و آن افکاری که شما را وادار به این اهانت میکند را دارای وزن بحساب میآورید، من شما را در همین جا به مناظره در این مورد دعوت میکنم: بحث در باره ی اسلام. میخواهم به بینم شما چند مَرده حلاج هستید که دربرج عاج نشسته و افکار دیگران را تحقیر میکنید.
۴۴۷۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۱
|
از : شیوا بهروزی
عنوان : انتخاب!
جناب آقای صدری:
نوشته بودید:
۱)
"من و شما راه دیگری را انتخاب کرده ایم، ولی مجبوریم به انتخاب دیگران هم احترام گذاریم."
ممکن است بفرمائید این حکم کلی جنابعالی در کجا باثبات رسیده است؟ چرا بنده «مجبورم» به انتخاب دیگران که نادرستی و پلشتی اش را روی گوشت و پوست خود حس کرده و می کنم و انتخابی ست که تبعاتش با سرنوشت همگی ِ ما ارتباط پیدا کرده و می کند، تازه احترام هم بگذارم؟
۲)
"اکثریت مردم ایران، هم اسلام را می خواهند و هم آزادی را"
باید با استناد به این اظهار نظر جنابعالی عرض کنم که در اینصورت اکثریت مردم ایران نه اسلام را می شناسند و نه از مفهوم آزادی درک درستی دارند و در واقع، هم خدا را می خواهند و هم خرما را. با هیچ ترفندی نمی توان «اسلام» و «آزادی» را با هم خواست. ایندو نفی ِ یکدیگرند و اگر پیش از بقدرت رسیدن اسلامیون در ایران این مسآله را در عالم ِ تئوری می دانستیم، امروز در عرصهء عمل هم صحتش را شاهدیم، یا برخی هنوز هم نه؟
شما را نمی دانم ولی من اگر، نه اکثریت مردم ایران بلکه اکثریت ِ بشریت هم، به خرافه ای ایمان داشته باشند، نه تنها خود را موظف به احترام به آن نمی بینم بلکه تلاش می کنم آنان را از آن پدیدهء زشت بر حذر دارم.
شاد باشید
۴۴۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۱
|
از : خسرو صدری
عنوان : اکثریت مردم ایران هم آزادی را می خواهند و هم اسلام را
اسلام بلافاصله پس از پیدایی ، به گسترش حیطه نفوذ خود پرداخت و از چین تا اسپانیا را درنوردید و با غلبه برقدرت های امپراتوری، جغرافیای سیاسی جهان را عوض کرد.
بحث خرافات و غیر علمی بودن دین و از جمله اسلام...برای بچه های مدرسه که با علوم آشنا می شوند، ویا کسانی که تازه به این کشفیات نائل می گردند، جالب و هیجان انگیز است.ولی در جهان سیاست و همچنین جامعه شناسی، پتانسیل بسیج کننده آن است که قابل بررسی است.
زیر سوال بردن ایدئولوژی و احکام دینی کار بسیار ساده ای است و همان زمان ها هم که علوم چنین پیشرفت نکرده بودند ،بسیاری از اندیشمندان وشاعران چنین کاری می کردند. ولی هنوز هم اکثریت قاطع مردم جهان دین باورند. من و شما راه دیگری را انتخاب کرده ایم، ولی مجبوریم به انتخاب دیگران هم احترام گذاریم.
اکثریت مردم ایران ، هم اسلام را می خواهند و هم آزادی را.
اکثریت مردم اسرائیل ولی آزادی را می خواهند و یهودیت را.
۴۴۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : حضرت کبیری
حضرت علی کبیری
لطف کنید، ویراژ ندهید و گرد و خاک راه ناندازید تا عوام گول بخورند و فکر کنند که طرفدار حقیقت هستید.
میم نون نه از اسلام دفاع و نه از ج. ا..
پروفسوری اسلام نمی خواهد و آزادی می خواهد.
میم نون نوشته که اسلام مثل هر دین فرمی از شعور اجتماعی است و هر طبقه اجتماعی غذای باب میل خود را در ان می پزد و ربطی به آزادی ندارد.
خانمی قرآن را کتاب تروریستی جا زده، میم نون گفته که محمد و عیسی مسیح نماینده فرماسیون برده داری و یا بنده داری بوده اند و در فرماسیون بنده داری جنگ و غارت یکی از راه های اصلی تهیه برده و غنائم بوده است. در غرب هم جز این نبوده است.
طرفداری محمد و عیسی مسیح از سیستم برده داری جدید مثبت و ترقی خواهانه بوده.
چون نظام قبلی در حال تجزیه و تلاشی بوده، دورنمای آتی دیگر نداشته و جنبش اسلامی محمد راه نجاتی بوده برای وحدت مردم زیر پرچم واحد تا برده داری قوام یابد و همبود بشری ادامه حیات دهد.
حال شما آمده اید و از بت های خانه کعبه می گویید و چیزهای بی ربط را به هم می چسبانید تا نتیجه دلبخواهی خود را بگیرید.
بت پرستی در فرماسیون اولیه و حتی در عصر بربریت رایج بوده. اتفاقا بت پرستی در زمان ظهور حضرت محمد نشانه تشتت معنوی و ایدئولوژیکی بوده است و محمد با عمده کردن بت بزرگ خانه کعبه موسوم به الله و پوشاندن جامه انتزاعی بدان همه بت پرستان را به پرستش بت انتزاعی جدید فرامی خواند و متحد می کند تا جامعه از تشتت نجات یابد و ادامه حیات دهد.
اسلام وحدت فکری و ایدئولوژیکی را به همراه می اورد و بر تشتت باور و نتیجتا تشتت عمل پایان می دهد.
اینها همه در ان زمان مثبت و انقلابی بوده اند.
حالا پس از ۱۴۰۰ سال طبیعی است که اسلام کهنه شود.
۴۴۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹۱
|
از : علی کبیری
عنوان : توجیه ارتجاع با استدلال دیالکتیکی!
جناب میم نون،
۱- واقعاً اگر چهارتا آدم دیگه مثل شما بر مبنای ماتریالیسم تاریخی اسلام را تحلیل کنند، درنتیجه ممکنست در همین برهه ی تاریخی کنونی، حکومتهای جدیدی نظیر جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده و جمهوری اسلامی ماهم جهانگیر و همه ی کشورهای مسلمان نیز پرچمهایشان به علامت "خرچنگ" جمهوری اسلامی ایران آراسته شوند. احسن و هزار زه به شما که بعد از ۱۴۰۰ سال کشف کردید که « همه شخصیت های تاریخی از عیسی تا محمد انقلابی و ترقی خواه بوده اند...»
حال به بینیم که بعداز آنهمه انتقادهائی که از این دو دین بعمل آمده ، آیا پایه گذاران آنها هم طبق نظر شما انقلابی بوده اند؟ در اینجا به علت محدودیت بخصوصی که از نظر نوشتن وجود دارد، این نویسنده انتقاد از دینهای دیگر و حتی مسیحیت را به زمان دیگری موکول میکند. ولی نظر به اینکه جناب میم نون، قالب بزرگی اختراع کرده و هزاران یا شاید بیشتر شخصیتهای تاریخی را که در فاصله ای حدود ششصد سال در جهان و در سالهای بین ظهور عیسی و ظهور محمد خودنمائی کرده اند، در آن قالب جاداده و همه ی آنها را انقلابی و ترقی خواه جا زده اند، باید به این کشف بزرگ ایشان جایزه ی نوبل بهترین کاشف شخصیتهای تاریخی - انقلابی اعطاء کرد. بنابراین مایلم از ایشان درخواست کنم تا لیستی از آنهمه شخصیتهای تاریخیِ انقلابی و ترقی خواه ششصد ساله را همراه با توضیحات مختصری از اعمال انقلابی آنها، تنظیم و دراختیار همگان قراردهند تا ما هم از برکت کشف بزرگ ایشان بهره ای برده باشیم.
۲- میفرمایند که «...بشریتی که چندین دهه متمادی در جامعه اشتراکی اولیه بسر برده بود، بدلیل توسعه نیروهای مولده مجبور بود که به موازین جامعه طبقاتی خشن و خونریز برده داری تن در دهد...»
لطفاً با ارائه ی شواهد ومدارک تاریخی به همه نشان دهید که اولاً- جامعه ی حجاز (سرزمین عربستان آنروز) قبل از محمد دارای چه سیستمی از "نیروهای مولده" بوده و آیا مردمان سرزمین حجاز آنروز دارای روابط تولیدی براساس جامعه ی اشتراکی بوده اند؟ ثانیاً- نشان دهید که بعداز ظهور محمد چگونه "نیروهای مولده" توسعه یافته و بالاجبار به برده داری متحول میشوند.
۳- میفرمایند «...محمد خدا را معبود (برده دار) و بشریت را عبد (برده) جا می زند تا برای برده داران زمینی مشروعیت تئولوژیکی دست و پا کند...»
اولاً- قبل از ظهور محمد، عده ای از اعراب خدایانی در هیبت بت را پرستش میکرده اند. بنابراین نیاز مجددی برای جا زدن خدای دیگری نبوده است. ثانیاً- در سرزمین حجاز آنروزگاران، به غیر از اعراب بت پرست، یهودیان و مسیحیان یکتاپرست بسیاری هم وجود داشته اند که به وجود خدای نادیده اعتقاد داشته اند. ثالثاً- سیستم برده داری قبل و بعد از محمد هم ادامه داشته است. پس محمد چه سیستم تولیدی را متحول کرده است که ظهورش اجبار تاریخی را ایجاب کرده بود؟ بنابراین استدلال شما برای توجیه ظهور محمد به منظور اجبار تاریخی برای متحول کردن سیستم تولید، بی پایه است.
۴- در ادامه، میفرمایند که «...درست به همین دلیل که از نظام اجتماعی مترقی تر (یعنی برده داری نسبت به نظام اشتراکی در حال فروپاشی) دفاع می کند، انقلابی بوده است...»
تا آنجائی که تاریخ گواهی میدهد، سیستم برده داری از بیش از ۳۰۰۰ سال قبل از ظهور محمد تا قرن ۱۹ در آفریقا و آسیا رواج داشته است. پس ظهور محمد چگونه توانسته بود تا طبق ماتریالیسم تاریخی سیستم برده داری را به سیستم فئودالی متحول کند؟ در ثانی، قرآن وروایتهای اسلامی حکایت از ادامه ی برده داری میکنند.
۵- و سپس نتیجه میگیرند که «...با هیچ منطق و استدلال دیگری جز مذهب نمی شد که به خشن ترین سیستم اجتماعی مشروعیت اعطا کرد...»
در اینجا جناب میم نون دچار تناقض گوئی شده و ضرورت ظهور محمد بر طبق ماتریالیسم تاریخی را به "مشروعیت" بخشیدن بر سیستم اجتماعی، تغییر میدهند! این هم از آن گروه استدلالهائیست که حتی مارکس هم از بکاربردن آن عاجز وناتوان بود! آخر جناب میم نون گرامی، مگر جامعه ی حجاز آن روز، همه بت پرست بودند که شما دست به کلی گوئی زده و ظهور محمد را توجیه تاریخی میکنید؟ پس تکلیف اعراب مسیحی و یهودیان ساکن حجاز که یکتاپرست بوده وبه خدای نادیده شان سالها قبل از ظهور محمد نیایش میکرده اند، چه میشود؟ به نظر میرسد که شما تاریخ را درمحضر خمینی آموخته اید. وجود محترم، جناب میم نون...ظهور محمد منجر به قتل وعام یهودیان یثرب (مدینه ی امروزی)، و پی آمدهای آن سبب انهدام تمدنهای یونان و ایران و روم میشود.
۶- شما مرتباً دم از دفاع از اسلام بر اساس قوانین دیالکتیک، میزنید. میگوئید «...محمد با قرآن شیوه و راه و رسم «الهی» برای اداره جامعه خشن نوین به همراه می اورد...»
حرفهای شما جز یک مشت شعارهای بی پایه چیز دیگری نیست. آخر شما بر اساس چه مدارک تاریخی قرآن را حتی برای بهبود اداره ی جامعه ی آنروز، "نوین" به حساب میآورید؟ آیا شما از جوامع آن روز حجاز آگاه هستید؟ آیا شما به تمدن روم آن روز آشنائی دارید؟ آیا حتی از جامعه ی ایران آنروز اطلاعی دارید؟ در پاسخ به این ادعای عوام فریبانه ی شما باید بر طبق مدارک خود مسلمانان اثبات کنم که قبل از ظهور محمد جامعه ی حجاز از نظر روابط اجتماعی مدرن تر از بعد از ظهور او بود. نمونه ی آن هم همین خدیجه همسر اول محمد است که صاحب املاک وثروت ومکنت بوده ومحمد پیش از همسری با وی، از کاروانیان او بوده است. این امر نشان از آن دارد که خدیجه به عنوان یک زن از جامعه ی آنروز حجاز، دارای حقوق اجتماعی هم طراز مردان بوده است. ولی بعد از ظهور محمد و اجبار مردم به اطاعت از دستورات من درآوردی قرآن، همین خدیجه ی نوعی تبدیل به زنی میشود که حق اداره ی امور وتمشیت خود را نداشته، باید مطیع و منقاد اوامر مردش باشد، خانه نشین میشود، شهادتش نصف شهادت مرد است، حق ارثیه اش هم نصف مرد است، چادر برایش اجباریست، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در قبیله را ندارد، مردش میتواند کتکش بزند و حتی از نظر مقاربت جنسی برده ی مرد بوده و مرد هر جوری که مایل باشد بااو میتواند مقاربت کند... لطفاً این بساط عوام فریبی را جمع کنید که دیگر این دکانها مشتری ندارند. نمونه های ارتجاعی بارز و آشکار تعالیم اسلامی که شما وامثالهم از آنها دفاع میکنید، اکنون در تمام بلاد اسلامی قابل مشاهده اند. بس کنید. شرم کنید و این همه بدکاری را توجیه دیالکتیکی نفرمائید.
صابون این دین ۱۴۰۰ ساله ی انقلابی به جامه ی مردم ایران خورده و بیش از پنج میلیون انسان را از میهن آباء و اجدادیشان آواره و روانه ی سرزمینهای غریب کرده و هر آنچه که در دنیا به بدی و زشتی شهرت داشته بر ای مردم ما به ارمغان آورده است. امیدوارم روزی ایشان وهم پالکی هایشان کمی در وجدان خود غور کرده و احتمالاً از این خواب سنگین ۱۴۰۰ ساله بیدار شوند.
۴۴۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹۱
|
از : پرویز
عنوان : ناهمگونی فکر و عمل
اگر آقای ایجادی منطقی بود و قصد پروکاسیون نداشت باید تیتر این مقاله را "ما جمهوری اسلامی نمیخواهیم، ما جمهوری آزاد و سکولار میخواهیم" میگذاشت.
مبارزه روشنفکران باید بر علیه استبداد و ارتجاع و خرافات باشد و نه اسلام.
البته هیچ کس مخالف بحث روشنگرانه ومنطقی در مورد دین نیست که البته جایش در این مقاله خالیست.
ضمنأ آقای ایجادی یک توضیح (و یا معذرت خواهی) به مردم بدهکار است که چرا در انتخابات گذشته تبلیغ رأی دادن به آقای کروبی که غیر از مسلمان بودن یک روحانی همین دینی که ایشان نمیخواهد است را میکرد.
عمل و فکر باید با هم خوانایی داشته باشد
۴۴۷۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : تحلیل دیالک تیکی
باخته عزیز
همه شخصیت های تاریخی از عیسی تا محمد انقلابی و ترقی خواه بوده اند.
چرا؟
برای اینکه آنها به ضرورت های عینی جامعه و یا چه بسا جهان آن روز راه حل ارائه داده اند.
مثال:
بشریتی که چندین دهه متمادی در جامعه اشتراکی اولیه بسر برده بود، بدلیل توسعه نیروهای مولده مجبور بود که به موازین جامعه طبقاتی خشن و خونریز برده داری تن در دهد.
مذهب مسیحیت و یا اسلام توجیه تئولوژیکی لازم برای این گذار جامعه و یا جهان را ارائه می دهند:
محمد خدا را معبود (برده دار) و بشریت را عبد (برده) جا می زند تا برای برده داران زمینی مشروعیت تئولوژیکی دست و پا کند.
درست به همین دلیل که از نظام اجتماعی مترقی تر (یعنی برده داری نسبت به نظام اشتراکی در حال فروپاشی) دفاع می کند، انقلابی بوده است. حضرت عیسی هم به همین دلیل.
علمیت اسلام در ان زمان هم در پرتو همین سمتگیری عینی است. با هیچ منطق و استدلال دیگری جز مذهب نمی شد که به خشن ترین سیستم اجتماعی مشروعیت اعطا کرد:
بشریت در چنین نقاط عطفی بر سر دو راهی زوال و پیشرفت قرار می گیرد. محمد و عیسی و غیره به تداوم و استمرار جامعه بشری یاری می رسانند تا علیرغم ستمی که بر توده برده می رود، راه برای توسعه نیروهای مولده باز و بازتر شود و جامعه بشری پله ای دیگر بالاتر رود، علیرغم همه خشونت و خون و ظلم و ستم.
محمد با قرآن شیوه و راه و رسم «الهی» برای اداره جامعه خشن نوین به همراه می اورد. هیچ رئالیستی ۱۴۰۰ و یا ۲۰۰۰ سال بعد نمی آید بگوید که انجیل و یا قرآن کتب تروریستی بوده اند، مگر اینکه قصد عوامفریبی داشته باشد. انجیل و قرآن و نهج البلاغه و غیره بیشک هنوز هم جنبه های مترقی و آموزنده دارند که باید حفظ شوند و توسعه داده شوند. فقط جنبه های منفی و کهنه باید نقد و حذف شوند. با میراث مادی و معنوی بشری همیشه چنین برخورد می شود. تحلیل و یا نقد دیالک تیکی همین است.
۴۴۷۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۱
|
از : باخته
عنوان : ابروی مزدوران اسلام داره از بین میره و یا ابروی ایرانیان؟
"پیامبر اسلام شخصیتی انقلابی و قرآن با توجه به سطح شعور در ان زمان کتابی هزاران بار علمی تر از تورات و انجیل بوده است." آقا و یا خانم میم نون شما این را قبول دارید که دین مسیح (انجیل) و هم دین اسلام ( قران) شعبه هائی از دین یهودیت (تورات ) هستند؟ خیلی از مسائلی که مطرح می شوند شبیه هم دیگر هستند و از هم نسخه پسچی کردند. در ضمن شما از کجا می دانید که" پیامبر اسلام شخصیتی انقلابی" بوده اند.نکنه بشما هم وحی شده باشد. یعنی چی شخصیت انقلابی؟ خیلی با اسناد ثابت کردند که محمد پدوفیل بوده. شما نوشتید
"غرب امروزه کماکان بر همان خط دوران برده درای و عصر جاهلیت می راند."
چه جوری می توانید ثابت کنید و یا اینکه فکر کردید یک عده بی سواد این نوشته ها را می خوانند و متوجه شعار های بی معنی شما نمی شوند.
و یا بد تر ,این جمله هم بی معنی است "...امروز باید مورد تحلیل علمی و دیالک تیکی قرار گیرند، " اولن تحلیل علمی برای همه چیز صدق میکند. دیالکتیک یک دید هگلی بمسائل دنیوی می باشد . شما که اینقدر دنبال تحلیل علمی هستید. چگونه شعار گونه می نویسید"آبروی ایران و ایرانی" بر باد رفت. فرقی با انجمله ندارد که وای مسلمانا...ابروی اسلام دارد از بین میرود. در خاتمه در غرب فلسفه از بتن تئو لوگی ( Theologie) بر خواست و رشد کرد و مستقل شد.
در خاتمه نوشته آقای جلال ایجادی درجه یک است وبنظر من باید دراز مدت در همه مدارس ایران در بار ه اش بدون سانسور فاشیستهای اسلامی بحث شود.
۴۴۷۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : خانم بهروزی
با سلام
در رابطه با فرمایشات خانم بهروزی
خانم بهروزی اسلام و قرآن را مورد حمله ضدعلمی و غیرواقعی قرار می دهند و خود و امثال خود را مدافع روشنگری جا می زنند.
به چرخش قلمی دینی و کتابی به عنوان «فساد تاریخی و راهنمای تروریسم و خرافات» قلمداد می شود.
اسلام حدود هزار و چهارصد سال پیش در عصر فروپاشی نظام اولیه و در عصر موسوم به جاهلیت بنا بر ضرورت های عینی اقتصادی ـ اجتماعی پا به صحنه می نهد تا از زوال تمدن بشری در منطقه ای جلوگیری کند. اسلام و آموزه هایش در آن زمان و تا مدت مدیدی ترقیخواه و پیامبر اسلام شخصیتی انقلابی و قرآن با توجه به سطح شعور در ان زمان کتابی هزاران بار علمی تر از تورات و انجیل بوده است.
اسلام دین فرماسوین برده داری است و جنگ و غارت یکی از شیوه های رایج در این فرماسیون بوده، خواه در غرب (امپراطوری روم و غیره) و خواه در شرق.
غرب امروزه کماکان بر همان خط دوران برده درای و عصر جاهلیت می راند.
امروز با توجه به سطح توسعه شعور و علم و فن طبیعی است که دین اسلام کهنه و قرآن بی اعتبار شود.
اما این حقیقت امر از ارج و ارزش فی نفسه دین و قرآن نمی کاهد. جهان بینی پروفسور با جهان بینی آخوندهای ملی و بین المللی از بوش تا بن لادن، از پاپ تا برلسکونی و سرکوزی فرق ماهوی ندارد.
قلمداد کردن پروفسور به عنوان روشنگر شاید ناشی از بی خبری خانم بهروزی از فلسفه روشنگری است.
اسلام و قرآن بسان مسیحیت و انجیل و بقیه مکاتب فلسفی امپریالیسم امروز باید مورد تحلیل علمی و دیالک تیکی قرار گیرند، یعنی جنبه ها و جوانب مترقی و تعمیم پذیرشان جذب و جنبه ها و جوانب منفی و نامعاصر و خرافی شان نقد و حذف شوند.
با شعارهای توخالی فقط می توان به عوامفریبی دست زد و آبروی ایران و ایرانی را در منابر بین المللی بر باد داد. ماشاء الله در این زمنیه همه «روشنفکران» ایرانی فعال اند.
به داد آبروی ایران و ایرانی مگر خدا برسد!
۴۴۷۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۱
|
از : شیوا بهروزی
عنوان : کتاب ِ راهنمای تروریسم!
جناب دکتر ایجادی گرامی:
دستتان درد نکند. بی گمان عمر ما وفا نخواهد کرد که شاهد زدوده شدن این فساد تاریخی، یعنی اسلام و آن کتاب ِ راهنمای تروریسم و خرافات، یعنی قرآن از کشور و ذهن های مردم آن سرزمین بلا زده باشیم اما هر امر ِ خیری بایستی سرانجام از زمانی شروع شود. شما، بهرام مشیری، دکتر آرامش دوستدار و بسیاری دیگر، راه ِ آن روشنگران ِ دلاور و سترگی را پی می گیرید که پیش از شما طی قرون و اعصار در راه حقیقت مردانه رزمیدند و مغلطهء "یک میلیارد و چهارصد میلیون" در آنان کارگر نیفتاد.
عمر همگی تان دراز و قلم و زبانتان توانا و گویا باد!
۴۴۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۱
|
از : فدایی رهبر
عنوان : امداد های غیبی
عاشق امثال شما هستم خداوند شما را برای ما حفظ کند
۴۴۷۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : آزادی هیمشه مشخص است و نه جزد
با سلام
من با پوزش پیشاپیش دو حکم پروفسور را مورد تأمل قرار می دهم:
« ما اسلام نمی خواهیم، ما آزادی می خواهیم »
پروفسور با این سرتیتر مقاله خویش اسلام را به عنوان ضد آزادی تلقی می کنند.
آزادی یک مقوله فلسفی است و ضد دیالک تیکی آن ضرورت و یا جبر است.
در فلسفه قرون وسطی ایران هم با دیالک تیک جبر و اختیار برخورد می کنیم:
حتی خواجه شیراز بر خلاف پروفسور از ان با خبر بوده است:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در «اختیار» نگشاد ست.
اسلام دین است و نه مقوله فلسفی.
اسلام مثل هر دین دیگر، فرمی از شعور اجتماعی است.
اگر پروفسور اسلام را نمی خواهند بهتر است که فرم دیگری از شعور اجتماعی به مثابه آلترناتیو معرفی کنند و نه آزادی را.
علاوه بر این، آزادی انتزاعی فقط به درد عوامفریبی می خورد و معنی روشنی ندارد.
آزادی همیشه مشخص بوده و خواهد بود:
آزادی بنده ها، رعایا، کارگران و غیره.
«اسلام در تضاد با حقوق بشر است، زیرا طرفدار تبعیض بین انسانها بوده و در پی سلطه الله و تعبد روح انسانی است»
هر دینی در تضاد با حقوق بشر می تواند باشد و یا نباشد.
مسیحیت و یهودیت نیز طرفدار تبعیض بین انسان ها هستند و اسلام بر خط همین دو دین رانده و می راند و فرق اصولی و ماهوی با انها ندارد.
همه ادیان فرم هائی از شعور اجتماعی اند.
هر جامعه بسته به درجه توسعه نیروهای مولده اش، آن را با محتوای مناسب پر می کند.
دین به قابلمه می ماند، یکی بنا بر بضاعت مالی اش، در آن آش می پزد، دیگر ی قورمه سبزی.
اگر محتوای ادیان را در نظر گیریم، فرقی با هم ندارند.
اگر پروفسور در نظرشان صادق و پیگیر باشند، باید از سارکوزی بخواهند که واتیکان را بمباران کند و نه سوریه و لیبی و غیره را.
ببخشید
۴۴۷۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۱
|
از : علی کبیری
عنوان : تا احمق درجهانست، مفلس درنمی ماند!
آری جناب ایجادی، نفی تقیّد کورکورانه از اسلام و لزوم انتقاد ازآن، اکنون جزء ضروری ترین کارهای زمان مااست. منتها نمیتوان منتظر صدور اجازه از سوی دکانداران دین برای دگراندیشان شد تا آنچه را که باید گفت، بگویند و با جهل زدگی مردم مبارزه کنند. این دین بازی هم نوعی دکان و محل تأمین رزق و روزی این دکانداران دین شده است. درواقع هیچ دکانداری حاضرنیست تا دکان یا محل کسب وکار خود را به آسانی و بدون مقاومت، ارزان فروخته یا به رایگان واگذارکند. مگر آنکه رقیب تازه ای با سرمایه ی بیشتر و متاع بهتری، دکانی در همان راسته افتتاح کرده و با سیاست یا فشار طرف مقابل را وادار به ترک محل نموده ویا او را ناگزیر به ورشکستگی سازد.
مضافاً به اینکه یک روشنفکر مخالف سلطه ی دین بر جامعه باید همچون کسروی مرد و مردانه وارد میدان مبارزه شود. به هر حال خطر سایر دینهائی که خودشان را برتر از اسلام دانسته و بقولی مدرن تر به حساب میآورند، نیز خطر کوچکی نیست. روشنفکرانی از این سنخ وظیفه دارند تا بدون رو دربایستی وارد مبارزه با این نوع دینها که رهبران آنها با ابداع قوانین بخصوصی کوشش در تاریکی مطلق پیروانشان را دارند، نیز بشوند. از این رویاروئی نمیتوان احترازکرد. دین خوب و دین بد وجود ندارد. پس قطعاً روشنفکران زمان ما باید بزرگترین سدها را هم از میان بردارند و آن سد تعبد به وجود خالقیست که بود و نبودش در زندگی افراد بشر بی تأثیراست. پس چرا اصلاً باید به خالقی ایمان داشت که وجودش در زندگی ما بی تأثیراست؟ نه روزی رسان است، نه درمان کننده ی دردهاست و نه مدافع ستمدیدگان و ضعفاء است. پس این موجود به چه درد بشر میخورد؟ بنابراین، این موجود جز ساخته ی وهم وخیال نیست واین بشر هست که اورا آفریده ونه او بشر را. خدائی که در سوره ی اعراف، آیه ی ۵۴ و سوره ی یونس، آیه ی ۳ و سوره ی هود، آیه ی ۷ و سوره ی فرقان، آیه ی ۵۹ به صراحت میگوید که آسمانها وزمین را در شش روز آفریده و متقابلاً در سوره ی فصلت، آیه های ۹ تا ۱۲ به صراحت میگوید که آسمانها وزمین را در هشت روز آفریده است، یا دچار نسیان شده است و یا در بس شماری مشکل دارد که این بر خلاف صفات وابسته به وی است. ولی اگر همانطور که مسلمانان در باره ی صفات وی میگویند، بی عیب و اکمل تمام کمالات بوده است، پس خدائی با اینهمه صفات عالی نمیتواند دست به تناقض گوئی درباره ی آفریده های خود بزند. بنابراین، قرآن ساخته ی ذهن و دست بشر است. از این رو، انتقاد از آن هم خلافی محسوب نمیشود.
۴۴۷٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۱
|
از : مازیار هرمزان
عنوان : گفتاری روشن و .....
آقای جلال ایجادی،
امیدوارم که اینگونه گفتارها در جامعه ایران و ایرانیان نهادینه گشته و ایرانیان بتوانند بدون ترس، واهمه و از همه مهمتر بدون رودر بایستی (مانند متنی که شما نگاشته اید) به راحتی نظر خود را در مورد تضاد بین اسلام و آزادی با همگان در میان بگذارند.
بی شک نسل های آینده حتمن به این گونه برخورد ایرانیان در مورد اسلامگرایان که با جنگ و خونریزی و .... سرزمینشان را به اشغال در آوردند سر تاسف تکان خواهند داد.
مرسی، دستتان درد نکند.
برایتان آرزوی موفقیت دارم.
۴۴۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۱
|