کنشگران پروژه وحدت چپ، ما گزارش کار میخواهیم - دنیز ایشچی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ فروردين ۱٣۹۱ -  ۲ آوريل ۲۰۱۲


تعریف من از " چپ "، شامل شاخصه های زیرین میباشد. "چپ" به باور من یعنی تحول گرا ترین، بنیاد گراترین، عدالت خواه ترین، انسان دوست ترین، مدرن ترین، پیشرو ترین، آزاده ترین، دموکرات ترین و سکولارترین نیروی سیاسی اجتماعی که آسایش حیات طبیعی انسانی تمامی بشریت، بالاخص مردم منطقه جغرافیایی مورد نظر خویش را منظور نظر دارد. تعجب آورترین مساله در مورد جنبش چپ ایران این است که چرا رهروان کاروان جنبش چپ ایران قادر نیستند زیر یک چطر جمع گردند. در شرایطی که تشکیل ائتلاف واحد و یا سازمان واحد سیاسی جنبش چپ ایران میتواند سنگ بنای تشکیل جبهه فراگیر تر تحول دموکراتیک مدرن در ایران باشد، جنبش چپ ایران در یک حالت "آچمازی" گیر کرده است که قادر نیست خود را از آن خلاصی بخشد.

نیروهای جنبش چپ با چنین باورمندیهایی بر بنیه ارزشها، هدفها، پلاتفورمها و سابقه مبارزاتی سیاسی طولانی و قهرمانانه خود، نه تنها از نظر کمی نیروی قدرتمندی را تشکیل میدهند، بلکه در میان مردم نیز از اعتبار تاریخی شایانی برخوردار میباشند. پیروان اندیشه های چپ در طول تاریخ مبارزات خویش نه فقط باید با اندیشه های ارتجاعی قرون وسطائی که توسط ارتجاع آخوندی تبلیغ میشد مبارزه میکردند، بلکه در مقابل تبلیغات سازمان یافته دیکتاتورهای سکولار مدرن سرمایه داری کمپرادور، با مبارزات قهرمانانه خویش ارزشهای انسانی، آزادیخواهانه و عدالت جویانه خویش را پاسداری میکردند.

اکنون به نظر میرسد که جنبش چپ ایران دچار بیماری مزمنی گردیده است که خود را نمیتواند از شر آن خلاص کند. این بیماری مثل غده های سرطانی مانع از این میگردد که از یکطرف تمامی پیروان این جنبش زیر یک چطر جمع گردند، از طرف دیگر ساختار واحدی از آن تعداد از سازمانهای چپ که به همدیگر نزدیکتر میباشند، تشکیل گردد. در این میان تاسف بارترین مساله به این مربوط میگردد که در شرایطی که رهروان کاروان "جنبش فدائیان خلق" از هر نظر خواهان چنین وحدتی میباشند، چنین وحدتی که میتواند نقش موتور کوچک محرک موتور بزرگ را ایفا بکند، بعنوان اولین قدم ، تحقق عملی به خود نمیگیرد. چنین وظایف حیاتی که باید بعنوان وظایف عاجل مرحله ای در شرایط آرامش قبل از طوفان به خود شکل تحقق بگیرد، همچنان به بوته فراموشی سپرده شده است.

از طرف دیگر میز گردهای" نشستند و گفتند و برخاستند"های متوالی بفاصله های چند ماه از همدیگر به مناسبتهای مختلف تشکیل میگردد که در آنها یکسری صحبتهای تکراری مطرح میگردد که در آخر آنها نمایندگان "اتحادیه سوسیالیستها" جمعبندی میکنند که به چه دلایلی آنها معتقدند که نباید وحدت ساختاری چپ به خود شکل عملی بگیرد. آنهایی که از یکطرف بعنوان یکی از سه ستون پروژه وحدت در میتینگها و میز گردهای "نشیتند و گفتند و برخاستند" اشترک میکنند، و از طرف دیگر باورمند به وحدت عملی و ساختاری چپ نیستند، به چه دلیلی غیر از ممانعت از امر وحدت در آنجا اشتراک میکنند؟ عمر نوح میخواهد و صبر سلیمان تا از این نشست ها و برخاستهای فاصله دار نتیجه ای عملی حاصل گردد، که به هیچ وجه نخواهد شد.

در زمانهای قدیم در بعضی روستاها، کینه های شخصی حالت طایفه ای بخود میگرفت و این کینه های طایفه ای از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد. فرزندانی که در هر کدام از این طایفه ها چشم به دنیا میگشودند، باید بصورتی مادر زادی با طایفه مقابل به دشمنی و کینه ورزی می پرداختند. ما گاها بازتان مشابه چنین اموری را در میان رهبران سنتی و مادام العمری بعضی از سازمانهای چپ ایران می بینیم. از یک طرف می دانیم که این دوستان کینه ورزی خود را نسبت به طیف های دیگر چپ تا آخر عمر با خود خواهند داشت، از طرف دیگر می دانیم که آنها این کینه ورزی را با تمامی تلاش سعی دارند به نسلهای بعدی هم منتقل بکنند، نقطه غمگین نهائی این است که این دوستان به نسل نوین فرصت و امکان ابراز وجود و روی کار آمدن را هم نمیدهند تا ببینیم بلکه نمایندگان نسل نوین عوض کینه ورزی تاریخی، سیاست های واقع بینانه تر و دوستانه تری را در پیش بگیرند.

پروژه وحدت چپ باید بعنوان یک پروژه زمانبندی شده اجرائی برنامه ریزی شده و مسئولین و کمیسیونهای مربوطه آن باید به صورت های دوره ای گزارش کار اجرائی خود را در مورد سطح تحقق زمان بندی شده ، تعیین، طراحی و تنظیم شده آن، تحویل عموم رهروان راه جنبش چپ بکنند. الان پس از سالهای سال فشار از پائین در زمینه پیاده کردن و اجرای طرح وحدت جنبش چپ ایران، آنچه را که ما شاهدش هستیم از یکطرف بحثهای دوره ای تسلسل وار تکراری میباشد، از طرف دیگر دگمهای منجمد شده ذهنهای تک و توکی که به هیچ قیمتی حاضر نیستند جهت تحقق امر وحدت به کوچکترین انعطافی تن بدهند. کینه های تاریخی این دوستان، از کینه های تاریخی طایفه ای مناسبان عشیرتی و ایلی – طایفه ای هم غیر انعطاف پذیر تر، کینه توزانه تر و ناگشودنی تر جلوه میکنند.

باید قبول کرد برخی اختلافات نظری استراتژیک، تحقق فراگیر چنین امری را بصورت پروژه ای تک فازی نه تنها مشکل، بلکه غیر ممکن میکند. در درون جنبش چپ ایران، دو طیف از طیفهای مختلف این جنبش، چنبن ظرفیتی را از خود نشان نمیدهند که بتوانند در فاز اول چنین پروژه ای شرکت کرده و نقش پیشاهنگی داشته باشند. یکی از این دو طیف ها را بصورت عمده، حزب توده ایران نمایندگی میکند.

حزب توده ایران با گرفتن مواضع سیاسی تند "ضد امپریالیستی" و بظاهر بعنوان پیگیرترین نیروی مبارزه کننده علیه سرمایه داری و مدافع طبقه کارگر، در عرصه صف بندیهای سیاسی جهانی منطقه ای، مواضعی خیلی نزدیک به ارتجاعی ترین جناحهای حکومتی جمهوری اسلامی ایران از جمله آقایان احمدی نژاد ، رئیس جمهور کودتا و سید علی خامنه ای، ولی فقیه حکومت اسلامی میگیرند. آنها تضاد خود را با جامعه غرب به آن اندازه عمده میکنند و یا شک خویش را در مورد نیتهای دموکراتیک و انسان دوستانه جهان غرب به آن اندازه عمده میکنند که از آن میشود چنین استنباط کرد که در مقابل احتمال خطرناک بازتابهای سیاستهای منطقه ای غرب، باید پشت "رئیس جمهور احمدی نژاد" صف کشید. چنین موضع گیریهایی به مواضع سیاسی تکنوکراتها و بوروکراتهایی که از رژیم حکومت کودتا تغذیه میکنند و پیمانکاران درجه دو آنها بیشتر نزدیک است، تا طبقه کارگر. چنین بینشی برچیده شدن نظام ولایت فقیه را وظیفه عاجل و حیاتی جنبش مردمی نمی داند.

آیا "چپ" ایران باید در وحله اول ائتلاف جهت دگرگونی بالنده اجتماعی، اتحاد عمل خود را با "لیبرال دموکراسی"، که نمایندگان سرمایه داری صنعتی، مالی، خدماتی مدرن میباشد را مورد نظر قرار بدهد، یا یا بریدگان از ارتجاع قرون وسطائی "اسلام افراطی" را که ریشه در نظام اقتصادی انگلی بازار سنتی، زمین خوارگی و رشوه و فساد دارند

دسته دیگر، افراطی گران چپ میباشند که به همه چیز جواب "نه" می دهند. این دوستان یکی از شاخصه هایشان کینه ورزی به جناحهای غیر هم فکر خودشان میباشد که هیچ موقع حاضر با انعطاف و آشتی با آنها نمی باشند. آنها یکسری مسائل تاریخی را از قبیل از بیست و هشت مرداد سی دو گرفته تا جریانات بعد از انقلاب پنجاه و هفت را مسلسل وار تکرار میکنند تا فاکت هایی را در زمینه تخطئه کردن بقیه جریانات چپ بیابند. شاخصه دیگر آنها "نه" گفتن به هر گونه همکاری، اتحاد و اتفاق عمل با بخشهای دیگر جبهه چپ میباشد.

"پروژه وحدت چپ" باید در فاز اول اجرائی خویش، عمومیت طیف وسطی جنبش چپ را در برنامه خویش قرار بدهد که هم از نظر سیاسی نظری آمادگی لازم را دارد، هم از نظر فرهنگی و ساختاری. این طیف اکثریت بخشهای مختلف نسل فدائیان خلق و جنبش فدائیان خلق، بعلاوه بخشهایی از سازمانهای چپ دیگر را شامل میشود. این پروژه، باید اول "کمیسیونهای کار" مختلف را از ترکیب فعالین این طیف را تشکیل داده و پروژه عمومی "کنگره مشترک کار" را بصورتی زمان بندی شده "مثلا حد اکثر عرض یکسال آینده" در دستور کار خود قرار دهد. کمیسیونهای مختلف کار روی چنین پروژه ای، باید بصورت دوره ای گزارش کار خود را به عموم فعالین جنبش چپ و یا اعضای سازمانهای سیاسی شرکت کننده در چنین پروژه ای، ارائه بدهند.

آیا جنبش چپ ایران قادر خواهد بود از این حالت "آچماز" بیرون آمده و بر این بیماری سرطانی غلبه کند؟ آیا این میز گردهای دوره ای " نشستند و گفتند و برخواستند" جای خود را به "کمیسیونهای کار" جهت تدارک و راه اندازی "کنگره مشترک کار" در یک فاصله زمانبندی شده خواهد داد؟ یا اینکه باز هم "چپ ایران" از پاسخ گویی به وظیفه تاریخی مقطعی خویش باز خواهد ماند. ایا این گرد هم آئیهای و نشستهای تکراری دوره ای جای خود را به پروژه ای هدفمند در جهت تشکیل کنگره مشترک "وحدت چپ ایران" خواهد داد؟ متاسفانه تمامی شاخصه ها بازتاب های نا امید کننده ای را نمایانگرند. گویا کشمکشهای پیش کسوتان دست اندرکار جنبش چپ، به کینه ورزیهای پدران ما در نزاع های طایفه ای بیشتر شبیه هستند، تا اختلافات منطقی نظری قابل بحث و حل.

آیا باز هم "میرزا فتحعلی خان آخوند زاده ها" ، "حیدر عمی اوغلو ها" و یا " علی میسو" ها و غیره از خطه آذربایجان بلند خواهند شد تا به همت قهرمانانه "ستار خانها ، باقر خانها و حسین باغبانهای" امروزین جنبش مشروطه بعدی را با عرق و خون خویش سیراب بکنند، تا پس از به ثمر رسیدن قیام آنها در تحقق آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی، قهرمانان خلع سلاح شده خویش را در تبعیدگاهها بیابد؟ آیا مشعل تازه روشن شده "چپ های آذربایجان" مثل مشعلهای پیروان بابک خرمدین تمامی غده های سرطانی بیماریهای جنبش چپ را به خاکستر تبدیل کنند؟ نطفه های تحول نوین دگرگون کننده جنبش چپ ایران، در کجا ها شکل خواهد گرفت و چگونه غده های سرطانی را در خود حل خواهد کرد؟