بسوی انتخاب
۴- جدال شبه طبقات غاصب


محمدرضا قاسمپور


• تاریخ این بارنمی بخشد. برون داد فرایند دیالکتیکی ساختار قدرت سر برآورده است! همانگونه که نظام شاهنشاهی خود شرایط را فراهم کرد، نظام اسلامی نیز بقول تحلیگر شکنجه گرش تمام گاز و فرمان بریده در حال فراهم کردن شرایط عروج مردمی است. ذهنیت ناسازگار را باید کنار گذاشت. مگر نه آنکه روح فلسفه و مغز اندیشه مارکس می گوید از روند تحولات اجتماعی نباید رودست خورد! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ فروردين ۱٣۹۱ -  ٣ آوريل ۲۰۱۲


پیش نگاشت:
برایند تحولات اجتماعی بعداز شکست انقلاب بهمن یعنی انباشت معضلات سیاسی- اقتصادی- فرهنگی به موازات بحران هسته ای، محدودیت روابط خارجی و بن بست انزوای بین المللی، تحریم اقتصادی، خطرحمله نظامی، سرریزجنایت و فساد، دروغ و بی اخلاقی وبی صفتی ازهیئت حاکمه به درون لایه های بی محافظ جامعه ودرنهایت هراس جمعی ازفروریزی ساختاراجتماعی کشورواضمحلال فرهنگی ی دیرینه سکونتگاه و زایشگاه صلح دوستی وانسان صفتی، اراده عمومی رابه گونه ای شکل داده وزاویه دید جمعی را به مسیری هدایت کرده که ملت مشهوربه نجابت تاریخی، متانت عرفانی ودوراندیشی بردبارانه به نا گزیردربازه زمانی ناباورانه به نسبت تاریخ، بسوی انتخابی دیگرگام بردارند ودرجستجوی راه برآیند.هرچند این جستجوبا ذهنیتی سامان نیافته،تلاشی سازمان نیافته وتردید وتانی همراه باشد. فضای عمومی حکم فرما شده وعدم شرکت درانتخابات فرمایشی نشانی ازاین جنبش درونی است! فارغ ازهرگونه جوسازی وبازیهای آماری حاکمیت در بالابردن تعداد شرکت کنندگان،هویدائی عدم شرکت اکثریت قاطع طیف تصمیم گیرواکثریت نسبی طیف انتخاب گرمردم درانتخابات مجلس، واقعتیی است اتفاق افتاده!این کنش جمعی را نباید متوهمانه وخودپسندانه، یک جانبه به حساب تلاش پیروزمندانه اپوزیسیون واریزکرد.این نشان ازاراده ملتی دارد که درضمیرذهنی اش آخرین روزنه هنوزبسته نشده اش را ازجنبش سبزمحفوظ نگاه داشته است. باید پذیرفت که مردم جویای راه اند واپوزیسیونی که حالابه تقریب بیرونی شده وازدرونی بودن فاصله گرفته،موظف به تلاش برای انتخاب ومعرفی راه به مردم! ازافسوس موقعیتهای ناشناخته باید گذشت.تاریخ این بارنمی بخشد. برون داد فرایند دیالکتیکی ساختارقدرت سربرآورده است!همانگونه که نظام شاهنشاهی خود شرایط رافراهم کرد،نظام اسلامی نیزبقول تحلیگرشکنجه گرش تمام گازوفرمان بریده درحال فراهم کردن شرایط عروج مردمی است.ذهنیت ناسازگار را باید کنارگذاشت.مگرنه آنکه روح فلسفه ومغزاندیشه مارکس می گوید ازروند تحولات اجتماعی نباید رودست خورد!

درآمد:
نگارنده هنگامه انتخابات ریاست جمهوری نهم باسلسله جستارهائی باعنوان"بسوی انتخاب نه انتخابات" به این مسئله پرداخت واکنون که شرایط اجتماعی مهیا تروشرایط ذهنی فراهم ترشده است درجستارهائی با عنوان بسوی انتخاب آنرا بیشترمی شکافد. درسه بخش قبلی به بسترسازی ذهنی ودرنهایه ارائه طرح تشکیل مجلس شورای ملی پرداخته شد ودرادامه به تبیین لزوم تشکیل وهموارسازی بسترعینی آن می پردازد.مبنا را برآن قرارداده بودم که بدلیل عدم تغییرکیفی درساختاراجتماعی کشورطی دوسال اخیردراین بحث ازارائه تحلیلی طبقاتی ازجامعه ونقش طبقات اجتماعی دررخداد های پیش روی درگذرم،اما ابهام درباره ریشه های عمیق شدن درگیری جناح های حاکم ونقش درگیریها درانتخابات درونی نظام وبحران های گریبان گیرجامعه، ایجاب می کند درابتدا مختصرا"به این موضوع پرداخته وسپس مسئله روز یعنی انتخابات و لزوم تشکیل مجلس شورای ملی ازسوی مردم را پی گیرم.

جدال منافع در بالاترین لایه حکومتی:
سلطه کامل وبی چون وچرای اقتصاد سرمایه داری نافی آن نیست که بگوئیم درساختار طبقاتی مختلط و تعریف نشده کشورودرنبرد ریشه گرفته ازماهیت انقلابی توده ای که هدایت و سرکردگی آن نه برعهده یک طبقه معین اجتماعی،بلکه تحت هژمونی ایده ئولوژی ملون فراطبقاتی ای قرارگرفت که بسازهرطبقه ای می رقصد ومزرعه هرهرزکاری را آبیاری می کند، هنوزهیچ یک ازطبقات وشبه طبقات تعریف شده اجتماعی نتوانسته اند رهواررها شده ازانقلاب بهمن راعنان زده وسلطه طبقاتی کامل خود را برجامعه اعمال نمایند.به استثنای بورژوازی تجاری که درهردوطیف سنتی وشبه مدرن خودهم چنان ساختارمند ترین جناح سرمایه داری کشوربشمارمی رود، دیگرطبقات ولایه های سرمایه داری هنوزنتوانسته اند قوام یافته وازهویت مستقل طبقاتی برخوردارگردند.حتی نتوانسته اند درقالب حزبی سیاسی دارای برنامه مدون وپایگاه اجتماعی مشخص، انسجام یافته وبه میدان سیاست واردگردند. ظهور،سکون،انحلال واعلام موجودیت های مقطعی . تغییرپی درپی مواضع وپشتک زدن های سیاسی گروه ها وسازمان های وابسته به این طیف نشانی است ازاین قوام نیافتگی وپادرهوائی طبقاتی. همین تزلزل درجایگاه طبقاتی است که وابستگان یا ارتقا یافتگان به این طبقه را وادارکرده است درظرف زمانی ماندگاری خود، نقشی فردی ومحفلی برعهده گیرند تا فارع ازموضع گیریهای استراتژیک طبقاتی،بتوانند به دوام خودیاری رسانند. تجربه نشان داده است این طیف فقط آنگاه درقالب یک طبقه اجتماعی ملزم به موضع گیری واحدشده وبرای دفاع ازمواضع خود متحدمی شود که مستقیما"وبلاواسطه رودرروی زحمتکشان قرارگرفته باشد.عدم تشخیص این واقعیت درقالب گره ای تئوریک از ابتدای انقلاب ذهن بسیاری ازتحلیل گران سیاسی و اجتماعی را به بیراهه کشانده وبه نوبه خود زیان های فراوانی برروند مبارزات مردم وارد کرده است. واقع آنست که قوام نیافتگی طبقات اجتماعی جامعه کنونی کشوررا باید برخواسته ازویژه گی چسبیده به ساختاراجتماعی ایران دانست که ریشه درقرون دارد.ساختاری که علیرغم گذراز دوران فئودالیزم وورودبه دوران سرمایه داری،بافت فرهنگی وگرایش مسلط آن تغییرنکرده است.اگردردوران قاجاروقبل ازآن تیولداری شیوه غالب حکومتداری بشمارمی رفت واین حاکمان بودند که می بخشیدند و بازمی ستاندند تا محققان آنرا یکی ازمعرفه ها ی اصلی موانع عدم شکل گیری فئودالیزم رایج اروپائی وارتقا آن به سرمایه داری درایران قلمداد کنند. بایداذعان داشت که این روال مندی با سرسحتی به دوران شکل گیری سرمایه داری سرایت کرد وحتی دردوران پهلوی دوم ونسج گیری سرمایه داری مدرن نیز در نهان و تحت پوششی رنگ و لعاب دار ادامه یافت. پس ازانقلاب وعبورازدوران بلاتکلیفی اولیه ،این سنت دیرپا توانست عریان ترازگذشته توسط جهت دهندگان انقلاب بویژه روحانیت سنتی که ریشه درفئودالیته داشت ومحصوردرهمان اندیشه وفلسفه سیاسی، وبرخواستگان لایه های مختلف خرده بورژوازی وروحانیت انقلابی که دستی قوی تردرسازماندهی آغازین داشتند، به مرورباز آفرینی شود. بدین سان پس ازتثبیت ثانویه انقلاب وحاکمیت سیاسی حاصل ازآن وهم زمان با خارج شدن نیروهای چپ ازعرصه اجتماع ، درسایه رفتن دموکرات های انقلابی و افت اندیشه عدالت اجتماعی چپ گرایانه، سنت تیول داری این باردرقالب سرمایه سالاری به صحنه بازگشت تا پس ازجنگ وجهت گیری مجدد به سوی اقتصادسرمایه داری وبازارآزاد،علنا به گرایش غالب تبدیل گردد. این روند ازآنگاه که نظام بنابرجبرتحول اجتماعی،نیازدوران سازندگی وضرورت ادغام درسرمایه داری جهانی،عملا" به طبقه سازی و ترمیم طبقات ازهم پاشیده دست زد، بعنوان روند مسلط پیوسته ادامه یافته است. درواقع آغاز دوره سازندگی را باید پایان دوره سیاست نا موفق انهدام طبقاتی وتبدیل طبقات به امت( زحمتکشان بی طبقه) و آغازسیاست بازسازی طبقاتی یا طبقه سازی حاکمیتی دانست. دراین التقات فکری جبرناک سنت ومدرنیته بود که ازآغاز دوران بازسازی تا کنون ، کلیه لایه های سیاسی به قدرت رسیده، باهدف کسب جایگاه اجتماعی مدرن و اتکا به طبقه اجتماعی حمایت گر، با تمام توان به طبقه سازی دامن زده اند. آخرین لایه های شکل گرفته دراین روند که پیگیرانه وبی صبرانه درپی کسب هژمونی درمیدان سیاست واقصاد و تثبیت سلطه خود برجامعه اند، مافیای نظامی و نظامیان سرمایه دارشده اند، نبردی خانگی که درآن مافیای نظامی دست بالا را دارد.این شبه طبقه بی ریشه که رفسنجانی برمبنای شناخت وتحلیلی غلط ازساختار جامعه ونا فهمی ازساختار سرمایه داری امپریال وشرایط دگرگون شده جهانی، بنای نا مبارک آن را استارت زد، ظرف اندک مدتی باحمایت رهبری توانست باسلب اختیارسخیفانه ازبنیان گذارخود،قدرت بگیردودرپناه بلوای رئیس جمهورامام زمانی،به جایگاهی مسلط درساختارسیاسی واقتصادی کشوردست یابد. درگذشته گفته شد که رفسنجانی به دلیل ضعف بورژاوزی لیبرال، مهاجرت متخصصان وفنآوران تربیت یافته دوران پهلوی، خروج پیمانکاران وشرکت های مهندسی مشاوره ای مدرن! براساس یک استراتژی غلط و ایده گیری خام ازبکارگیری ارتش در بازسازی مهین ویران شده، قصد داشت با تکیه به اندوخته فنی - مهندسی سپاه در جنگ وامکانات سخت افزاری تلمبارشده دراین نهاد،ضمن جلوگیری ازدخالت اخلالگرانه آنهادرسیاست بازسازی وتعدیل اقتصادی وسنگ اندازی درروند نزدیکی به غرب، ازاین نیروبهره برداری کند.اما سیرتحولات اجتماعی،مقاومت لایه های درخطر افتاده بورژوازی سنتی، جهت گیری فرصت طلبانه خامنه ای وجناح حامی اش، موقعیتی پیش آورد تا سپاه ازنیروی کارکن گوش به فرمان به نهادی دارای موضع سیاسی مستقل وحریص درکسب قدرت اقتصادی تبدیل گردد. بدینسان سپاه واخورده ازفتح قدس،بافوت مقتدای خود ودرهنگامه ازهم پاشیدگی اردوگاه سوسیالیستی، رخوت اندیشمندان عدالت خواه ،کشف دوباره مدرنتیه توسط اساتید دانشگاه نظام ونظریه پردازی پژوهشگران ترجمه ای، جوزدگی روشنفکران دینی وقورت دادن شعارعدالت اجتماعی، سلطه یک جانبه نظام سرمایه داری برجهان وسمت گیری ناگزیر کشورهای درحال توسعه، وارد کارزار اقتصادی گردید. این جریان نظامی که قدرت خود را دردوران خاتمی با تهدید به کودتا علنی کرد وآشکارا وارد میدان مبارزه برای کسب اتوریته سیاسی و جایگاه اقتصادی گردید، در دوران احمدی نژاد توانست درقالب یک تیول بخش سیستماتیک عرض اندام کند و تا جایگاه یک شبه طبقه درحال تکوین ارتقا یابد. گره آنگاه هویدا شد که احمدی نژاد با پشتوانه رهبری وحمایت سپاهیان برقدرت اجرائی ومنابع کشورچنگ انداخت. احمدی نژاد طبق استراتژی ازقبل تدوین شده درصدد ایجاد طبقه ای ازسرمایه داری بود که از یک سو با ریشه داشتن درسپاه ازامنیت برخوردارباشد وازسوی دیگرشمایل نظامی نداشته باشد، تا او بتواند با تکیه به طیف جدیدی ازبرخواسته گان تکنوکرات وپایگاه اجتماعی کسب کرده آنان، تناقض ساختاری با نظام سرمایه داری جهانی را حل کرده وبابرقراری رابطه باآمریکا جایگاه خودرا تثبیت کند.آرزوئی که پس ازمرگ خمینی دو رئیس جمهورقبلی وهمه جناح های سیاسی حاکم نا موفقانه دردست یابی به آن کوشیده بوند. احمدی نژاد که به عینه سرنوشت غم باررئیس جمهورهای جداشده از قدرت را دیده ونا جوانمردانه درتلخ ترکردن آن سهیم شده بود، تلاش کردبا همراهی شخصیت های خارج شده یا خارج کرده ازسپاه و رساندن آنها به وزارت و وکالت و بهره برداری ازرانت ها وامکانات ومنابع مالی استتارشده از جمله درآمدهای نفتی واریزنشده به خزانه،اهداف خود راعملی سازد.اودر لفاف موضع گیریهای پرسروصدای تبلیغاتی، کوشید بااستفاده ازبخشی ازتشکیلات ساختارمند روحانیت مترصد کسب قدرت وگروههای ازقبل تدارک دیده نظیرگروه سازمان یافته ای که درافشاگریهای درون حکومتی به گروه انحرافی معروف شد.باعمل بی مهابا به رهنمودهای صندوق بین المللی پول وبانک جهانی واجرای طرح تحول اقتصادی،استراتژی خودیعنی ادغام درسرمایه داری جهانی وبرقراری رابطه باامریکا راعملی سازد. مسئله ساده است امامشکل آنجاست که بسیاری ازتحلیل گران اجتماعی درارتباط با آنچه به عنوان سرمایه داری نظامی مشهورشده (که نگارنده نیزدرگذشته شکل گیری ویورش آن برای کسب قدرت وسلطه سیاسی واقتصادی برکشور را گوشزدکرده است) وریشه اختلاف بین رهبری و دولت دچارنوعی سردرگمی شده اند. در این ارتباط باید گفت که سپاه بعنوان بدیع ترین دستاورد خمینی که خود هدایت و رهبری آنرا برعهده داشت ، تشکیلاتی سیاسی -عملیاتی مستقل ازدولت وارتش بشمارمی رود. این نیرواز آنگاه که ازدایره سیاست پا فراتر نهاد و وارد میدان اقتصاد گردید با تکیه برساختارمستقل خود همواره خواهان آن بوده است که بعنوان یک تشکیلات سیستماتیک فراطبقاتی به ایفای نقش بپردازد نه بعنوان نظامیان سرمایه دارحل شده درساختارقدرت. دراین سیستم فرد تاهنگامی صاحب قدرت، نفوذ ومنافع مادی حاصل ازسود کارکردی سیستم است که وابسته درونی تشکیلات باشد. دراین سیستم خود زاینده، شخص خارج شده به محض خروج نه تنها قدرت ونفوذ سیاسی واقتصادی خود را زایل شده می بیند، بلکه گاها" نسبت به امنیت و جان خود نیزبیمناک است. ساختاری که نگارنده برای عینیت بخشیدن مفهومی به آن علیرغم برخی تفاوت های ماهوی ازارتش پاکستان مثال آورده بود.اما مورد نظر احمدی نژاد بیرون کشیدن سپاهیان ازسپاه و ایجاد طبقه ای مستقل است که بتواند تکیه گاه خود قرارداده و دایره قدرت و نفوذ خود را افزایش دهد. سیاستی که اگربه گذشته رجوع شود زمینه چینی آنرا دردوران استانداری اردبیل وشهرداری تهران هم می توان مشاهده کرد. احمدی نژاد که ابتدابا استفاده ازتمایلات رهبری توانست با مخفی کردن سیاست خود درپوششی فریب کارانه ازاین مجموعه استفاده کند وبرمسند ریاست جمهوری بنشیند، دردوره دوم ریاست جمهوری پس از دامن زدن به اختلافات اصلاح طلبان وهئیت حاکمه وکنارکشیدن زیرکانه خود از برخورد مستقیم و خشن با مردم، و رو در رو کردن مردم با سپاه و رهبری، تصورکرد با کمک دلارهای باد آورده نفتی و تقسیم پول بین مردم وکنترل مقطعی و کوتاه مدت نرخ تورم پیش بینی شده توسط اقتصاد دانان جناح مخالف،( با استفاده از قدرت حاکمیتی، واردات بی رویه و ذخیره سازی انبوه کالاهای ضروی) توانسته است حمایت بخش وسیعی ازاقشارکم درآمد،روستائیان وحاشیه نشینان راجلب کرده وازقدرت لازم برخوردارشود. نتیجه آنکه متکی برهمین پشتوانه کاذب به مروربه عیان سازی سیاست خود پرداخت وبنا چارودرظاهردرمقابل ولی فقیه اما درحقیقت درمقابل سیستم خود گردان سپاه قرارگرفت. دراین عریانی بود که ولی فقیه و تشکیلات سپاه دست به مقاومت زدند. ریشه کلیه درگیریهای جناحی واختلافات رهبرواحمدی نژاد ازجمله تفاوت علنی مواضع آنها درسیاست خارجی،مقاومت ملونانه بورژوازی سنتی وافشای جریان انحرافی وحتی تغییرساختارسیاسی واعلام نظرولی فقیه برای انتصابی کردن جایگاه ریاست جمهوری، دراین چهارچوب قابل بررسی است. به نمونه باید گفت علت مخالفت اکثریت محافظه کارحاکم برمجلس با وزارت نفت محصولی نه بی تجربگی ویا میلیاردربودن او، بلکه آن بود که محصولی نماد بارزسپاهیان سرمایه دارشده و طلایه دارطبقه دست سازی بشمارمیرفت که احمدی نژاد پس ازآنکه ازمهره های دو جانبه ای چون هامانه وکاظمی طرفی نبست مجبوربه استفاده ازآن شده بود.علت مخالفت واخراج افرادی چون صفارهرندی، اژه ای، پورمحمدی و...یا تغییرسریع مواضع فرماندهان سپاه نسبت به احمدی نژاد پس ازخانه نشینی اورا نیزباید همین وابستگی به تشکیلات مافیائی سپاه دانست. بدیهی است که احمدی نژاد تمایلی به واگذاری وزارت نفت نداشت واین واگذاری به او تحمیل گردید تا درنبرد جاری رهبری وسپاه بتوانند درکنترل منابع مالی دولت وخصوصی(شخصی) سازی صنعت نفت نیزدست بالا را داشته باشند. درعریانی این درگیری است که رهبری،برای ازدست ندادن کنترل اوضاعِِ ِ پیش بینی نکرده و جلوگیری ازسلب تسلط خود، با عدول ازحمایت های بی دریغ اولیه ازرئیس دولت، دست عاملان سپاهی وجناح سرمایه داری سنتی را بازمی گذارد تا احمدی نژاد وطیف حامی اش را مورد حمله قراردهند.مواردی چون معلق زدن های جناح تازه تشکیل شده پایداری بین احمدی نژاد وخامنه ای وامتیازدادن به مباشردون پایه آقا برای سرلیست شدن نیزدردرون این پیچیدگی قابل تحلیل است. این تحلیل نباید ساده انگارانه مانع آن شود که پیچیدگی ساختار قدرت را که عموما ریشه درهمان بی هویتی طبقاتی، مافیا گرائی و حفظ منافع فردی دارد ازنظردورداشت. سپاه خود از لایه های متفاوتی تشکیل شده است که بخشی از آن که می تواند به مصباح واحمدی نژاد هم گرایش داشته باشد، حتی برای خود خامنه ای هم خواب هائی دیده است. وبخشی ازبدنه هنوز واقع گرا وغیر وابسته به سیستم تصمیم گیرنده اصلی آن نیزمی تواند درجنبشی همه گیر بسوی مردم رجعت کند.شواهدعینی ازجمله مفاهیم نهفته درپیام های نوروزی دوسوی درگیری وتاکید مزورانه احمدی نژاد برایرانیت وانسانیت، نشان می دهد که نبرد قدرت ادامه خواهد داشت ونقشی کلیدی درشکل گیری حوادث پیش رو بویژه درانتخابات ریاست جمهوری آتی بازی خواهد کرد.هرچند احمدی نژاد بدلیل قوام نیافتگی شبه طبقه دست ساز حامی و تزلزل گروه ها وشخصیت های هوادارکه متاثر ازهمان بی هویتی طبقاتی است ،ازشانس پیروزی برخوردار نیست! دراین باره باید خاطر نشان کرد تزمفتضخ ریزش ورویشی که خامنه ای سلطه استبدادی خود رابا آن تبیین می کند، تزی است ابترکه سال هاست ازسطح جامعه رخت کنده وبه حلقه درونی حاکمیت خزیده است ودیگرحتی درآن اتاق ناامن نیزقادربه زایش نیست وآخرین مخلوق ناقص الخلقه سزارین شده اش درکمین دریدن قابله وحشت زده خود نشسته است. نکته این جاست که هردو جناح وحشت زده ازآزادی طلبی ودموکراسی خواهی مردم ،از این واقعیت غافلند که درست است که سرمایه داری جهانی جهت حفظ منافع قادربه همسوئی با هرنظام سیاسی است و گاه می تواند با فرزندان ناخلف وعنان گسیخته ای چون طالبان و القاعده نیزمجددا برسریک سفره بنشیند. اما موقعیت استراتژیک، تغییرشرایط جهانی، بحران جهانی سرمایه داری وتعمیق خواست دموکراسی خواهی درمنطقه بویژه درکشورتاثیرگذارایران، مانع ازآن است که حتی پس ازرفع اختلاط طبقاتی موجود و انطباق ساختار اقتصادی نظام با سرمایه داری جهانی،ایالات متحده چون دوران جنگ سرد این منطقه حساس را به رژیمی نظامی که اتکا ایده ئولوژیکی آن درتضاد با گرایش غالب منطقه،مذهب طغیانگرو تمامیت خواه شیعه است، بسپارد. سرمایه داری جهانی پس ازدیکته کردن دموکراسی همسو شده برایران است که می تواند با آسودگی منطقه را کنترل کرده و دولت های عربی واپس گرای آن را از خطر اضمحلال درونی برهاند.
درختم کلام نیاز به یادآوری نیست که با انطباق شناخت دوسویه ازروند حوادث داخلی وشرایط نوین جهانی است که مردم ایران می توانند شجاعانه دست به انتخاب زده ومسیرحرکت را مشخص کنند! وبااستفاده ازضعف وهراس هردو خصم ازرویاروئی نهائی است که می توان ازله شدن زیردوسنگ آسیاب چپاولگران درامان ماند وکشوررا ازنابودی رهانید، نه با تمسک جستن متلمسانه به هریک ازدوسوی درگیری!
به موضوع اصلی یعنی وظیفه و نقش مبارزان وفعالان سیاسی واجتماعی درهدایت ورهبری مردم بپردازیم با این تذکر که با این محمل می توان همه چیزگفت وهمه کارکرد! می توان حکم دهنده درمنبرنقد یکسویه نشست و زمین و زمان را به صلابه کشید یا فیلسوفانه با نگاه عاقل اندرسفیه ایرانی، صدها گفته ونا گفته را به موازات یک دیگربه میدان کشاند وهیچ دوخطی را بهم نچسباند. اما مهم کمک به تغییرشیوه غالب جهت گیری سیاسی وموضع گیری ذهنی نسبت به مسائل کشور، یافتن چرائی ناتوانی ها، همیاری وهم رائی دراتخاذ موضع واحد، یافتن راهکارانتقال آن به جامعه ودر نهایت جلب حمایت مردم تشنه انتخاب است.
درمقابله با بحران اجتماعی و سیاسی کشور:
هرچنداین مقوله درچهارچوب ساختاراندیشه وفلسفه سیاسی ومبانی قانون مندیهای پنهان آن جای می گیرد ودرفرصتی دیگر باید به آن پرداخت،اما از آنجا که بسیاری ازاعوجات سیاسی ریشه درآن دارد، بناچاروبه منظورانتقال عمیق ترموضع با سرانگشت اشاره می گویم: مانند بسیاری ازذهنیت های نا پرورده وانطباق نیافته با سیر تاریخی تحولات اجتماعی یکصد ساله کشوروفرهنگ سیاسی عاریتی و دست پرورد آن، متاسفانه علیرغم تفاوت های ماهوی بین دومقوله استراتژیک وتاکتیک وکاربردآنها درنظریه های سیاسی واجتماعی،اکثریت مطلق نیروهای سیاسی هنوزتعمدا"ازتمایزاین دومقوله وتاثیرهدایت گرانه آنها درتبیین جهت گیری مبارزات سیاسی واجتماعی سربازمی زنند. تا نه تنها در تبیین راه وترسیم آینده دربمانند، بلکه نتوانند درتعیین تکلیف نوع وشیوه رویاروئی با نظام حاکم به راهکاری مشخص دست یابند. این درهم آمیختگی به موازات خواست دیرینه سرنگونی( که برخی ازنیروها ازهنگام خروج ازصحنه سیاسی کشوربرآن تاکیدداشته اند وبرخی دیگرمواجانه ودرمقاطع حضورگسترده مردم درعرصه سیاسی باتردید روبروشده اند) ،درموضوع انتخابات نیزتجلی یافته است. تا بسیاری ازنیروها فارغ از تحلیل علمی ازماهیت نظام وساختارسیاسی تثبیت شده وغیرمتحول آن با استنباط غیرواقع ازاوضاع و ترجمه آمال خود برجامعه واطمینان کاذب ازقدرت تاثیرگذاری خود برمردم، نسبت به نفی یا پذیرش انتخابات موضع گیری کنند. بطوریکه نیروئی درمقطعی با امید تاثیرگذاری، باخیانت شمردن مشارکت دیگران، انتخاباتی را تحریم ودرمقطعی دیگربدون ایجاد تغییری عمده درماهیت نظام وساختارسیاسی آن برای دورنماندن ازمردم حاضرشده درعرصه وبالا بردن قدرت تاثیرگذاری خود، به اشکال مختلف درهمان انتخابات حضوریافته است.این روند ازانتخابات مجلس پنجم تاانتخابات مجلس نهم ومشخصا" درانتخابات ریاست جمهوری با فرازونشیب ادامه یافته است. به گونه ای که تحریمی انتخابات مجلس پنجم درانتخابات ریاست جمهوری هفتم ازکاندید همان جناح حمایت می کند و تحریمی انتخابات ریاست جمهوری هفتم درانتخابات مجلس ششم همان جناح سیاسی طرد کرده را مورد حمایت قرارمی دهد ویا درمقطعی بنفع سرداربه صلابه کشیده شده دوران تعدیل، وارد میدان می شود. تنها دراین هنگامه لاعلاجی پاسخگوئی است که دربحث های پلمیک به درستی انتخابات درون سیستمی نظام را نه مقوله ای استراتژیک، بلکه به مقتضای شرایط ، تاکتیکی فرصت جویانه تلقی می کنند.هرچند دربین اپوزیسون بیرونی نظام بحث شرکت وتحریم انتخابات همواره جاری بوده وغالبا" ماهیتی واکنشی داشته است،اما پس ازانتخابات دوم خرداد ورود جدی تروعیان تراپوزیسیون درونی نظام به عرصه عمومی و سنگین ترشدن سایه آنها برفضای اجتماعی و تحولات سیاسی کشور، باعث شد که بخش اعظم و مطرح اپوزیسون به مرور به نوعی پیروی یا حمایت یک جانبه و بی چشم داشت از آن کشیده شده و درچندین دوره انتخابات بنفع این جبهه وارد میدان شود. تا جائیکه این عدم استقلال حتی درجنبش فراگیری چون سبزنیزبه چشم آید. دراین رابطه باید گفت هرچند نمی توان نقش اپوزیسیون بیرونی را در پررنگ کردن شعارهای جنبش نادیده گرفت،اماآنان که دربطن جریانات حضورداشته ودرلحظه و ازنزدیک شاهد وقایع بوده اند،عمیقا باوردارند که این اثرگذاری بسیارکم رنگ ترازآن بود که بتوان به آن بهائی قابل تحلیل داد.زیرا جدای ازتاثیرتبلیغات ایذائی رسانه های غربی، این عمق یافته گی عموما"متاثر ازخواست وابتکارجوانان غیرحرفه ای ونا آشنا با مواضع اپوزیسیون یا فعالان سیاسی بی رابطه با سازمان های مربوطه بوده است،که براساس شناخت وتحلیل شخصی خود از شرایط اقدام کرده اند.اگرچه درمقطع کنونی، شرایط پدید آورده و خودساخته نظام باعث شده است برای اولین باراپوزیسیون داخلی نظام نیزنا خواسته وبا اکراه درحرکتی بطئی به مواضع اپوزیسیون بیرونی نزدیک شود تا درحرکتی از قبل سازمان نیافته و ائتلافی نا نوشته نسبت به تحریم عملی انتخاب موضعی واحد اتخاذ نمایند.اما باید گفت متاسفانه دراین اتخاذ موضع نیز اپوزیسیون بیرونی هم چنان کم وبیش تابع بوده است. چرا که قابل پیش بینی نبود که درصورت شرکت اصلاح طلبان درانتخاب، دربین اپوزیسیون شاهد چه موضع گیریها و چه میزان از پرا کندگی ها بودیم. نکته آنجاست که علیرغم آنکه پس ازانتخابات مجلس پنجم درروندی متعادل با رانده شدن نیروهای همگام وهم سنخ نظام وتنگترشدن دایره خودی ها، به مرور طیف اپوزیسیون گسترده تروصف آن طویل ترمی گردد، نمودارموافقان براندازی پرنوسان است وغیرقابل اتکا. با این اوصاف نمی توان پیش بینی کرد نیروئی که دراین مقطع حتی تا مرحله حمایت ازحمله نظامی بشر دوستانه دم ازبراندازی می زند، فردا درمواجهه باموضع گیری مردم ویا سردمداران سرمایه داری جهانی عملا چه موضعی اتخاذ خواهد کرد. ویا تحریمی امروزدرانتخابات ریاست جمهوری آتی از چه موضعی برخوردارخواهد شد.آیا می توان برروی شناخت آنها ازشرایط وتحلیل مشخص ازشرایط مشخص شان حساب بازکرد؟

در پایان:
خروجی نهائی آرای غالب منتقدان(که متاسفانه بنظرمی رسد بسیاری ازفعالان بصورت فردی ودرجدالی قلمی به این صف پیوسته اند) آنست که: با این بی سامانی اپوزیسیون که بازتاب گستردگی تصنعی، جدال ایده ئولوژیکی وتنوع گرایشات سیاسی،بی ریشه گی تشکل های مدعی تازه تاسیس ،نا پخته گی، تضاد و تناقض های درجای مواضع اعلامی است. راه به جائی نخواهیم برد! بی سامانی واقعیتی است پذیرفتنی وشاید بتوان گفت تاکید بخشی ازاپوزیسیون وطرح گاه وبی گاه بخش دیگربرانتخابات آزاد ِفاقد چشم اندازمشخص،با تاکید برمفهوم کلی حقوق بشرو ابهام زدائی نکردن ازفرایند عملیاتی کردن آن درکشوروحتی نامشخص بودن نحوه وشرایط برگذاری چنین انتخاباتی، نمونه روشنی است ازاین بی سامانی.اما ازسوی دیگراکثریت همان منتقدان قلمی حداقل به کلام معتقدند هنوزمی توان راهی یافت واپوزیسیون ازاین پتانسیل برخورداراست که بااتفاق راهگشای مردم باشد! که البته این هم واقعیتی است پذیرفتنی وقابل اتکا که با تکیه برآن باید پیش رفت.با این مقدمه ودرچهارچوب ارائه شده، درنوشتارآتی بحث ضرورت تغییر نگرش و لزوم تشکیل مجلس شورای ملی وجدیت در اجرای آنرا پی می گیرم.

محمد رضا قاسمپور
دوازده فروردین نود و یک