چکامه ی چاک چاک
در سوگ دوست هادی غبرایی


رضا مقصدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ آبان ۱٣٨٣ -  ۲۶ اکتبر ۲۰۰۴


آمدم فرو شکسته، از غبار راه
آمدم فرو خمیده، مثل یک گیاه
آمدم گسسته
    خسته
              تلخ
تا که از زلال آبها ترا صدا کنم.
 
در صدای من ستاره ها شناورند
پیرهن دریدگان باغ
تا ترا دوباره بشنوند
غمگنانه، پشت این درند.
 
از کجای خاطرات من گذشته یی؟
ای که آرزوی آبی مرا به سینه داشتی!
با کدام نام ؟
آن پیام عاشقانه را برای ما نوشته یی
ای که در جهان واژگان شاعرانه، عطر توست
 
از تو با تبسم ترانه ی برنج
از تو با تولد تمام بوته های چای
از تو با طنین نازنین عشق های تازه گفته ام.
چشم های تو کجاست؟
تا که شادی شکوفه های سیب را نصیب ما کند
راستی کدام دل؟
شعر آخر ترا میان سطرهای خود نوشته است.
 
سرنوشت تو
سرگذشت نسل آتش است
آتشی که تا "ستاره" های "سرخ" شعله می کشید
شعله یی که همنشین آه و آینه ست.
آه... ای خمیده روی خاطرات خاک
بعد ازین من و چکامه های چاک چاک.
 
دست بر سپیده می کشم
تا که از سپیدی صمیمی صدای تو گذر کنم.
تکیه بر ستاره می زنم
تا سروده های روشن ترا، شبانه بشنوم .
باید از کدام غم شنید؟
داستانسرای مرگ
از تو زیر گوش آن پری قصه ها "زری" چه گفته بود.
 
نازنین ببین!
با گلی به سینه، روبروی آرزوی آبی تو ایستاده ام
آمدم ترا، نه در درون خاک
در میان نسل فصل تازه جستجو کنم.
ای که در ترانه ی تبار من شکفته یی!
کاش در شبی ترا   دوباره بو کنم.