شاپور بختیار را چگونه کشتند؟ - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : نرگس ک

عنوان : ترجمه مطلب بزبان ساده
اگر این مصاحبه را بزبان فارسی ساده (نه فارسی رژیمی) ترجمه کنیم چنین خواهد شد:
۱. برادر نوری زاد از اینکه آدمکشانی نظیر برادر طالبی دیگر دوست اسشان نیستند (یا از ترس چشم بد) ناراحت هستند. اصلا و ابدا مهم نیست که این برادران چه جنایت هایی نکردند. مهم این است از "خادمان" امام هستند و برای حفظ "نظام" هر کاری خواهند کرد منتها این دوران مانند دوران اوایل سال ۵۷ هست که نزدیکان و جانثاران اعلحضرت شاه شاهان جناب اریامهر یکی بعد از دیگری برای فرار از ایران و محاکمه بند نافشان را از سروراشان جدا میکردند.
۲. همانگونه که شاه خوب بود و اطرافیانش بد و رذل. سپاه و قداره بندان آن خوب هستند و تنها یک نمونه کوچک که آن هم قابل صرفنظر هست (وابسته گان به اسراییل و آمریکا و انگلیس!!!) بد هستند. مگر خادمان اسلام ناب محمدی و امام راحل بد هم میشوند؟
۴۴٨۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣۹۱       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : بالاخره کوه موش زایید
پس از چند ماه بگم بگم ، مثل بقیه پاسدار ولترهای رژیم با قطره چکان دهان باز کر د تا حرفی نزند. هر کسی که صحنه جنایت را میدید، حدس میزد که بختیار را چگونه کشته باشند. اما سوال این بود که چه کسانی دستور داده بودند و یا انرا به اجرا گذاشته بودند. مثل بقیه پاسدار ولترهای رژیم اینها یک کلمه اطلاعات تا کنون نداده اند. از گنجی تا ایشان، همگی گفته اند بگویم بگویم تا هیچ نگویند. مطمین باشید مثل تمام مافیاهای حاکم، تا سرنگونی این رژیم و آشکار شدن مدارک آن، اینها هیچکدام اطلاعاتی بروز نخواهند داد. مافیا هر دعوایی در درون خود داشته باشد، یک قانون شناخته شده دارد. به خارج از مافیا اسراری را فاش نخواهد کرد. این پاسدار قاتلها هیچکدام ولتر بشو نیستند. خصوصا که در مکتب آخوندها بزرگ شده باشند.
۴۴٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣۹۱       

    از : سانلی پاکزاد

عنوان : نقد تفکرات و دیدگاه نوری زاد توسط عبدالله شهبازی در یک مورد
لطفا در مورد دیدگاه ونظریات این اقای نوری زاد نقد نظرشان در مورد بهاییت که توسط عبدالله شهبازی به صورتی زیبا و عالمانه بیان شده مطالعه فرمایید
http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=۴۰۶۱۵
۴۴٨٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹۱       

    از : سانلی پاکزاد

عنوان : نقد تفکرات و دیدگاه نوری زاد توسط عبدالله شهبازی در یک مورد
عبدالله شهبازی محقق تاریخ و بهایی پژوه در سایت شخصی خود نوشته است:

«فردا که زیاد دور نیست... پریشان موی و پیاده پای، به هرکجای کشورمان خواهیم رفت، و از بهائیان سرزمین‌مان، به خاطر سال‌ها آسیب و در بدری و ظلم، دلجویی خواهیم کرد، و در پرداخت خسارت مالی و جانی به هر آن کس که از ما و پدران‌مان آسیب دیده، شتاب خواهیم کرد.» (محمد نوری‌زاد، «روزی درهمین نزدیکی‌ها»، ۲ تیر ۱۳۹۰ )

آیا بهائیان فرقه‌ای از دگراندیشان دینی هستند که به دلیل عقاید خود، که مغایر با عقاید غالب دینی مردم است، در طول موجودیت خویش از سوی جامعه ایرانی و حکومت‌های وقت (قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی) بناحق مورد آزارهای شدید قرار گرفته‌اند و ایرانیان باید از این بابت شرمسار باشند؟ این روزها مسائلی اینگونه شنیده می‌شود؛ مسائلی که، اگر خوش‌بین باشیم، بیانگر بیگانگی مطرح کنندگان آن با واقعیت‌های تاریخ معاصر است و اگر به گونه دیگر بیندیشیم، بیانگر تشدید فعالیت کانون‌هایی که سال‌هاست می‌کوشند «مسئله بهائیت» را بعنوان «کیس حقوق بشر» علیه ایران زنده نگه دارند. این زمزمه‌ها فراتر رفته و مسئله بهائیت بگونه‌ای عنوان می‌شود که گویی ایرانیان باید بابت کردار نه تنها خود بلکه «پدران‌شان» در قبال بهائیان نیز «خسارت» پرداخت کنند. گویی ما با پدیده‌ای بنام «هولوکاست بهائیان» مواجه بوده‌ایم و اینک باید بابت این «نسل‌کشی» از کردارمان «توبه» و خویشتن را مجازات کنیم.

۱- بهائی‌گری تداوم بابی‌گری است که با دعاوی علی‌محمد شیرازی (۱۲۳۵-۱۲۶۶ ق./ ۱۸۱۹-۱۸۵۰ م.)، معروف به «باب»، و در ابتدا در تداوم عقاید شیخیان، آغاز شد. علی محمد شیرازی در شب جمعه ۵ جمادی‌الاول ۱۲۶۰/ ۲۳ مه ۱۸۴۴ دعوی بابیت کرد، که این زمان بعنوان مبداء تاریخ بابیان موسوم به «تاریخ بدیع» شمرده می‌شود، و در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶/ ۹ ژوئیه ۱۸۵۰ به قتل رسید. او ابتدا خود را «باب امام زمان» (عج) خواند، سپس خود امام زمان و سرانجام مدعی نسخ اسلام و نزول دینی جدید شد. از اینرو، مسلمانان، حتی اهل تسنن، بهائیان را جزو فرق اسلامی بشمار نمی‌آورند و لذا در اوّلین پژوهش جامع آماری مسلمانان ایالات متحده آمریکا، که از سوی دانشگاه شاو (ایالت کارولینای شمالی) انجام گرفت، بهائیان را، به سان قادیانی‌ها و اعضای «حزب ملّت اسلام» لوئیس فراخان، جزو مسلمانان نشمردند. (سی. ان. ان. ۲۶ آوریل ۲۰۰۱)

۲- درباره منشاء و خاستگاه بابی‌گری نظرات یکسان نیست. برخی، مانند سید احمد کسروی و فریدون آدمیت و احسان طبری و محمدرضا فشاهی، بابی‌گری را جنبشی اجتماعی علیه ستم دوران قاجاریه فرض کرده‌اند بی آن که در زمینه بابی‌گری اوّلیه کاوشی جامع عرضه کنند. معهذا، همینان نیز گاه به پیوندهای خارجی بابی‌گری اشاراتی کرده‌اند. نگارنده در تک نگاری «خاندان باب» (۱۳۸۹) نقش تعیین‌کننده تجارتخانه دایی‌های علی‌محمد شیرازی و شرکای ایشان در ظهور بابی‌گری و پیوندهای این خاندان با کمپانی‌های جهان‌وطن فعال در تجارت جهانی تریاک نیمه اوّل سده نوزدهم، بویژه کمپانی ساسون مستقر در بمبئی، را نشان داده، [+] در رساله «جستارهایی از تاریخ بهائی‌گری در ایران» (۱۳۸۲) از نقش شبکه‌ای فعال و گسترده از یهودیان مخفی مستقر در ایران، بوِیژه در شهرهایی چون مشهد و شیراز و کاشان و همدان و اصفهان، در پیدایش و گسترش بابی‌گری و بهائی‌گری سخن گفته، [+] در رساله «سِر اردشیر ریپورتر، سرویس اطلاعاتی بریتانیا و ایران» تلاش‌های اردشیرجی و ارباب جمشید جمشیدیان برای گروش زرتشتیان ایران به بهائی‌گری را بیان کرده، [+] و در کتاب «نظریه توطئه و فقر روش‌شناسی در تاریخنگاری ایران» از حمایت‌های گسترده «انجمن جهانی تئوسوفی» از بهائی‌گری و سفر تبلیغاتی سال‌های ۱۹۱۱-۱۹۱۳ عبدالبهاء به اروپا و آمریکا سخن گفته است. [+]

۳- بسیاری از مورخین در این تردید ندارند که بابی‌گری با حمایت کانون‌هایی در درون حکومت قاجاریه امکان نشوونما یافت و اگر این حمایت‌ها نبود باب هیچگاه شهرتی نمی‌یافت و مانند دعاوی مشابه در جهان اسلام به زودی فراموش می‌شد. مورخین حاج میرزا آقاسی ایروانی، صدراعظم محمد شاه قاجار، را مسبب اصلی گسترش بابی‌گری می‌دانند. [*] هما ناطق، که خود به ازلی‌گری تعلقاتی دارد، می‌نویسد:

«باب مریدان نخستین خود را نه در میان "جهال" بلکه در "طبقات بالای کشور" یافت... از میان شاهزادگان هم ملک قاسم میرزا، کامران میرزا و فرهاد میرزا معتمدالدوله روی خوش نمودند. حاج میرزا آقاسی که جای خود داشت. باب از او به ستایش یاد می ‏کند و می ‏نویسد "بدیهی است حاجی به حقیقت آگاه است." و می‏ دانیم که در بیان او واژه حقیقت همانا آگاهی به اسرار نهان است که شیخیه عنوان کردند و باب در ربط با معتمدالدوله هم به کار می ‏برد.» (ایران در راهیابی فرهنگی، چاپ اوّل، لندن، ۱۹۸۸، ص ۶۵)

و عبدالحسین آیتی، مبلغ پیشین و سرشناس بهائی و نویسنده کتاب مهم دو جلدی «الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه» (قاهره: مطبعه السعاده، ۱۳۴۲ ق./ ۱۹۲۳-۱۹۲۴ م.)، که هنوز از منابع معتبر بهائیان بشمار می‌رود، پس از بازگشت به اسلام در خاطراتش این مسئله را چنین بیان کرده است:

«در ابتدای پیدایش باب دو تن از دولتیان سوء سیاستی بروز دادند که هر یک از جهتی خسارت کلی به این ملت وارد کرد و قضیه باب را کاملاً به موقع اهمیت گذاشتند: اوّل، حاجی میرزا آقاسی به‌صورت مخالف؛ دوّم، منوچهر خان معتمدالدوله به‌صورت موافقت... شبهه[ای] نیست که اگر از طرف حاجی میرزا آقاسی سختی و فشار و نفی بر باب و حبس وارد نشده بود و بالعکس از طرف معتمدالدوله (منوچهر خان خواجه) حاکم اصفهان پذیرایی و نگهداری به عمل نیامده بود و قضیه باب به خونسردی تلقی شده بود، تا این درجه خسارت به مال و جان و حیثیات مدنی و ملّی ایران وارد نمی‌شد.»

آیتی این اقدامات را نتیجه سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ می‌داند و می‌نویسد:‌

«خلاصه این که برای این مسائل به عوامل خارجی معتقد شده، آن را نتیجه یک نوع سیاست‌هایی شناخته‌ام که در دوره قاجاریه در ایران شایع شده بوده است.» (عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، چاپ ششم، ۱۳۲۶، ج ۲، صص ۵۴-۵۵)

۴- شورش‌های بابیان اوّلیه در نخستین سال سلطنت ناصرالدین شاه و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر، خوش‌نام‌ترین وزیر تاریخ معاصر ایران، در کنار شورش‌های بزرگ و کوچک محلی که اندکی پیش یا پس از مرگ محمد شاه (۶ شوال ۱۲۶۴/ ۴ سپتامبر ۱۸۴۸) سراسر ایران را فراگرفت، و بزرگترین‌شان شورش محمدحسن خان سالار در خراسان بود، بخشی از سناریوی ایجاد آشوب در ایران با هدف متزلزل کردن حکومت مرکزی بود. امیرکبیر با تدبیر یا سرکوب قاطع این شورش‌ها را مهار و خاموش کرد. فریدون آدمیت، که در میان محققین فوق در زمینه بابی‌گری صاحبنظرترین است، سرکوب قاطع شورش‌ بابیان را از افتخارات کارنامه امیر می‌داند. این فتنه با درایت و قاطعیت امیرکبیر فرونشانده شد و به تبع آن در ۲۷ شعبان ۱۲۷۷ علی‌محمد باب نیز، به دستور امیر، در میدان ارگ تبریز تیرباران شد.

فریدون آدمیت بر قساوت شورشیان بابی تأکید می‌کند و می‌نویسد که «اسیران جنگی را دست و پا می‌بریدند و به آتش می‌سوختند.» (امیرکبیر و ایران، چاپ جدید، خوارزمی، ۱۳۷۸، ص ۴۴۸)

«کتاب بیان را سید باب آورد، ولی رشته کار از دست خودش خارج گشت و به دست سه تن از پیروان او افتاد که سخت متعصب و ستیزه جو بودند: ملا حسین بشرویه‌ای که نخست شیخی بود و حالا "باب الباب" لقب داشت. دیگر، ملا محمدعلی بارفروشی معروف به "قدوس" و سومی ملا محمدعلی زنجانی ملقب به "حجت" بود. آن سه نفر علم طغیان را علیه حکومت برافراشتند تا دولت موجود را براندازند و با تأسیس سلطنت بابی در ایران مقدمه فتح کره ارض را فراهم آورند و آئین جدید را جایگزین همه ادیان گذشته و همه نظام‌های سیاسی جهان فرمایند، و بشریت را بر تخت سعادت سرمدی نشانند. حتی به موجب سند رسمی که خواهیم آورد، جناب "حجت" سلطان آینده مصر و برخی شهرهای جهان را از میان اصحاب خود برگزیده بود. آن ادعاها شیادی محض بود.» (امیرکبیر و ایران، صص ۴۴۴-۴۴۵)

آدمیت می‌افزاید:

«حتی در صمیمیت بزرگان اوّلیه بابیه هم تردید است... ملا محمدعلی زنجانی، یعنی جناب "حجت" که دعوی فتح کره زمین را داشت، و معتقد بود که تاجداران جهان باید فرمان وی را به گردن نهند، و حتی حکومت مصر را به دست یکی از اولیای مقدس سپرده بود، چطور شد که به اصحابش وعده داد که امپراطور روس، که در زمره شاهان کافر بود، به یاری آنان خواهد آمد؟ و آن بیچارگان ابله هم باور فرموده بودند.» (امیرکبیر و ایران، ص ۴۵۰)

آیا ایرانیان به خاطر کردار امیرکبیر، که او را کاردان‌ترین و مدیرترین وزیر دو سده اخیر خود می‌شناسند، باید از اعقاب بابیان شورشی پوزش بخواهند، «پریشان موی و پیاده پای» به درگاه ایشان روند، بر امیر نفرین کنند و نقش بابیان را در سلب امنیت از ایران و ایرانی و دریدن و سوزانیدن اجساد «پدران‌مان» بستایند و غرامتی نیز بپردازند؟

۵- پس از سرکوب فتنه باب با درایت و قاطعیت امیر، بابیان به یک فرقه مخفی تروریستی بدل شدند و نام خود را بعنوان «بنیانگذاران تروریسم جدید» در تاریخ ایران ثبت کردند. نقشه ترور شاه و امیرکبیر و امام جمعه از توطئه‌هایی بود که کشف شد و هفت ماه پس از شهادت امیرکبیر در حمام باغ فین کاشان (۱۷ ذبیع الاول ۱۲۶۸ ق.) و پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط یک بابی بنام صادق تبریزی (۲۸ شوال ۱۲۶۸ ق.) به دستگیری وسیع توطئه‌گران و قتل تعدادی از ایشان انجامید. این موج تروریستی در زمان آغاز اختلافات ایران و حکومت هند بریتانیا بر سر هرات آغاز شد. هرات آن زمان جزو ایران بود و حمایت استعمار بریتانیا از جدایی هرات به تهدید انگلیس به اشغال جزیره خارک (محرم ۱۲۶۹ ق.)، تصرف هرات توسط قشون ایران، تهاجم نظامی بریتانیا به ایران و اشغال خارک و بوشهر و جنگ خونین محمره (خرمشهر) در سال ۱۲۷۳ ق./ ۱۸۵۷ م. انجامید.

مورخین متفق‌القولند که سفارت روسیه نهایت حمایت را از تروریست‌های بابی کردند و نفر اوّل این شبکه تروریستی، میرزا حسینعلی نوری، را از زندان نجات داد. در زمان وقوع ترور، میرزا حسینعلی نوری در لواسان نزد میرزا آقاخان نوری صدراعظم، عامل سرشناس استعمار بریتانیا، میهمان بود. او پس از چهار ماه زندان با فشار سفارتخانه‌های قدرت‌های بزرگ غربی و کمک میرزا آقاخان نوری صدراعظم در صفر ۱۲۶۹ ق. آزاد و یک ماه بعد به بغداد تبعید شد. این میرزا حسینعلی، که از اهالی روستای تاکر نور بود، پس از ورود به بغداد قریب به دو سال نیز به شکلی مرموز، ظاهراً در سلیمانیه کردستان و در میان دراویش نقشبندی و با نام «درویش محمد ایرانی»، زندگی ‌کرد. گویا علت این سفر دو ساله و مرموز مغضوب شدن از سوی صبح ازل بوده است. میرزا حسینعلی بعدها در ادرنه، برغم برادرش میرزا یحیی صبح ازل، رهبر وقت بابیه، فرقه بهائی را بنیان نهاد.

آیا باید خاک بر سر ریخت و «پریشان موی و پیاده پای» به درگاه بازماندگان میرزا حسینعلی نوری رفت و به دلیل چهار ماه حبس و رانده شدنش از ایران گریست، از جفایی که بر او شده عذر خواست و بابت این «رفتار پدران‌مان» غرامت پرداخت؟

۶- فعالیت‌های فرقه تروریستی بابی ادامه یافت. «رساله استنطاقیه» مشروح بازجویی‌های تروریست‌های بابی دستگیرشده در سال ۱۳۰۰ ق. است که زیر نظر کامران میرزا، وزیر جنگ و حاکم تهران، استنطاق شدند. در این رساله فقراتی وجود دارد که بر پیوند برخی دستگیرشدگان، مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی، با مانکجی هاتریا، افسر ارتش حکومت هند بریتانیا و مسئول شبکه‌های اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا که در کسوت «عمدهالتجار» در تهران می‌زیست، دلالت دارد و نیز بر نقش خاندان قوام شیرازی در این ماجرا. یکی از دستگیرشدگان ابراهیم خان شیرازی، پسر میرزا ابوالحسن خان ایلچی (خواهرزاده و داماد ابراهیم خان کلانتر، نیای خاندان قوام شیرازی)، است که مانند گلپایگانی با مانکجی ارتباط داشت. فرد دیگر، ملا علی‌اکبر شهمیرزادی، معروف به «حاجی آخوند»، است که بعدها به گوبینو و نیکلای فرانسوی در تحقیقاتش درباره بابی‌گری کمک کرد و سپس یکی از «ایادی اربعه» عباس افندی (عبدالبهاء) شد و نوه‌اش سپهبد عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه و از متنفذترین مقامات دوران پهلوی دوّم بود. میزان اقتدار و فساد مالی و اخلاقی سپهبد ایادی را ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی و رئیس «دفتر ویژه اطلاعات» شاه، در خاطراتش بیان کرده است. فردوست می‌نویسد:

«اگر پرونده‌های موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمان‌های دولتی بررسی شود موارد مستندی مشاهده می‌گردد که به نظر افسانه می‌رسد و بر این اساس می‌توان کتابی نوشت که: آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می‌کرد یا محمدرضا پهلوی؟! تمام ایرانیان رده بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران ایادی بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرئت بیان آن را نداشتند.» (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ویراسته عبدالله شهبازی، ص ۲۰۲)

آیا باید «پریشان موی و پیاده پای» به آمریکا سفر کرد، اعقاب ملا علی‌اکبر شهمیرزادی را یافت، از فرزندان منیره خانم ایادی و شوهرش (میرزا محمدتقی ابن ابهر) و سرتیپ عبدالرحیم ایادی و سپهبد عبدالکریم ایادی و سایر بازماندگان این «خاندان جلیل» پوزش خواست به خاطر ستمی که کامران میرزا بر نیای‌شان روا داشته، و از بیت‌المال به ایشان غرامت پرداخت؟

۷- دوران دعوی میرزا حسینعلی نوری و ستیز او با برادرش، میرزا یحیی صبح ازل، بر سر زعامت بابیان، که به پیدایش دو فرقه ازلی و بهائی انجامید، دورانی خونین از تصفیه‌های «درون سازمانی» است که جنایات فرقه رجوی در مقابل آن ناچیز جلوه می‌کند. این کشتارهای درون فرقه‌ای پس از آن نیز ادامه داشته است. در این زمینه می‌توان «مثنوی هفتاد من» نوشت لیکن به شرح زیر بسنده می‌کنم:

پس از دوازده سال اقامت در بغداد، به علت اعتراض دولت ایران و علمای عتبات، دولت عثمانی در سال ۱۲۸۰ ق. بابیان را به استانبول و سپس به ادرنه منتقل کرد. در دوران اقامت پنج ساله در ادرنه میرزا حسینعلی نوری دعوی خود را آشکار کرد و میان دو برادر جنگ درگرفت. این امر سبب شد در ۵ ربیع‌الثانی ۱۲۸۵ ق. دولت عثمانی میرزا یحیی را با ۳۷ تن از پیروانش به شهر ماغوسا (فاماگوستا) در جزیره قبرس و میرزا حسینعلی و ۷۳ تن از اعوانش را به عکا تبعید کند. آن زمان، قبرس و عکا در قلمرو عثمانی بود.

در این سال‌ها، میرزا حسینعلی نوری از طریق تروریست‌های خود به کشتار پیروان برادرش، میرزا یحیی صبح ازل، مشغول بود و نیز قتل کسانی که از اسرار بابی‌گری اوّلیه مطلع بودند همچون میرزا اسدالله دیان باجناق باب. میرزا اسدالله عبری دان بود و این امر در ایران آن روز، نیمه اوّل سده نوزدهم میلادی، قرینه‌ای است جدّی بر یهودی بودن او. میرزا اسدالله کاتب «بیان»، کتاب مقدس بابیان، است و جزو «حروف حی» و آشنا با بسیاری از اسرار «ظهور باب». میرزا آقاخان کرمانی، که خود بابی بود و داماد صبح ازل، می‌نویسد: میرزا حسینعلی چون میرزا اسدالله دیان را «مخل خود یافت،‌ میرزا محمد مازندرانی پیشخدمت خود را فرستاده او را مقتول ساخت.» (میرزا آقاخان کرمانی، رساله هشت بهشت، صص ۲۸۳، ۳۰۲-۳۰۳) میرزا آقاخان کرمانی شرحی مفصل از مقتولین عملیات تروریستی میرزا حسینعلی نوری بیان کرده است. در بغداد آقا رجبعلی قهیر و برادرش آقا علی‌محمد و حاجی میرزا احمد کاتب و حاجی میرزا محمدرضا و میرزا بزرگ کرمانشاهی را به قتل رساندند و حتی کوشیدند از طریق غذای مسموم صبح ‌ازل را بکشند و سپس از طریق دلاک صبح ازل قصد قتل او را داشتند. در ادرنه، قبل از حرکت به عکا، میرزا نصرالله را با سم کشتند و «در عکا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد آن سه نفر را [حاجی سید محمد و آقا جان بیگ و میرزا رضاقلی تفرشی] در خانه نزدیک قشله که منزل داشتند شهید کردند و قاتلین اینان عبدالکریم شمر و حسین آب‌کش و محمد جواد قزوینی.» در ایران نیز اصحاب حسینعلی بهاء موجی از وحشت و ترور آفریدند و به قتل متنفذین ازلی دست زدند:

«آقا عبدالاحد و آقا محمدعلی اصفهانی و حاجی آقا تبریزی و پسر حاجی فتاح، هر یک را به‌طوری جداگانه در صدد قتل برآمدند و بعضی فرار کردند. از آنجمله خیاط‌باشی و حاجی ابراهیم خان را در خانه گندم‌فروشی کشتند و جسم آنان را با آهک در زیر خاک گذارده، روی آن‌ها را با گچ سکو بستند... و همچنین حاجی جعفر را، که مبلغ هزار و دویست لیره از میرزا [حسینعلی بهاء] طلبکار بود و به مطالبه پول خود در عکا قدری تندی نمود و دزدی‌های حضرات را حس کرده، میرزا آقا جان کچل قزوینی را تشویق کردند که آن پیرمرد را شبانه کشته، از طبقه فوقانی کاروانسرا به زیر انداختند و گفتند خودش پرت شده... همچنین هر یک از اصحاب اقدمین، که از فضاحت و شناعت کارهای میرزا مطلع بودند و فریب او را نخوردند، فرستاد در هر نقطه شهید نمودند. مثلا، جناب آقا سید علی عرب را، که از حروف حی نخستین بود، در تبریز، میرزا مصطفی نراقی و شیخ خراسانی شهید کردند. و میرزا بزرگ کرمانشاهی را، که از اجله سادات بود، و جناب آقا رجبعلی قهیر را، که او نیز از حروف و ادله بود، ناصر عرب در کربلا به درجه شهادت رسانید و برادرش آقا علی‌محمد را در بغداد عبدالکریم شمر کشت. هر یک از اصحاب خودش را نیز که از فسق و فجور و باطن کار وی خبردار شدند در عکا یا نقطه دیگر تمام کردند. مانند حاجی آقا تبریزی. حتی آقا محمدعلی اصفهانی را، که در اسلامبول تجارت می‌نمود و مدتی فریب او را خورده بود،... میرزا ابوالقاسم دزد بختیاری را مخصوص از عکا مأمور نمود که برود در اسلامبول آن جرثوم غفلت را... فصد نماید...» (رساله هشت بهشت، صص ۳۰۴-۳۰۹)

ادوارد براون، ایران شناس نامدار و استاد کمبریج، به تفصیل در کتب مختلف خود به اقدامات تروریستی بهاء پرداخته است. بنوشته او، فردی به‌نام نصیر بغدادی معروف به مشهدی عباس، ساکن بیروت، آدمکش حرفه‌ای و مزدور میرزا حسینعلی بهاء و عباس افندی بود و به‌دستور ایشان چند نفر را کشت از جمله ملا رجبعلی قهیر، از خویشان نزدیک سببی علی‌محمد باب، را که از برخی اسرار پیدایش بابی‌گری مطلع بود. براون، همچنین، به فعالیت‌های تبلیغی سه بابی ازلی در عکا اشاره می‌کند و می‌نویسد بهائیان عکا تصمیم گرفتند ایشان را از میان بردارند. آنان ابتدا خواستند این مأموریت را به نصیر بغدادی محول کنند ولی بعد منصرف شدند زیرا احضار نصیر از بیروت ممکن بود راز قتل را آشکار کند. لذا، در ۱۲ ذیقعده ۱۲۸۸ ق. هفت نفر از بهائیان به خانه افراد فوق در عکا ریختند و سید محمد اصفهانی و آقا جان کج‌کلاه و میرزا رضاقلی تفرشی را کشتند. حکومت عکا بهاء و پسرانش، عباس و محمدعلی افندی، و میرزا محمدقلی، برادر بهاء، و تمامی بهائیان عکا، از جمله قاتلین، را دستگیر کرد. بهاء و پسران و خویشانش شش روز زندانی بودند، سپس قاتلین شناخته شده و در دادگاه به حبس‌های طولانی (۷ و ۱۵ سال) محکوم شدند.

(Edward G Browne, Materials for the Study of Babi Religion, Cambridge, ۱۹۱۸, pp. ۵۲-۵۷, ۲۲۰.)

به‌نوشته میرزا آقاخان کرمانی، پس از فوت میرزا حسینعلی بهاء نیز این رویه ادامه یافت. اولین قربانی میرزا محمد نبیل زرندی بود که خیال داشت خود را جانشین بهاء بخواند. «پسران خدا [حسینعلی بهاء] خبردار شده، دو نفر را فرستاده،‌ آن لنگ بیچاره را خفه کرده، بردند به دریا انداختند.» (رساله هشت بهشت، ص ۳۱۰)

از این داستان‌ها فراوان است و حتی عزیه خانم، خواهر صبح ازل و میرزا حسینعلی بهاء، نیز در نامه معروف به برادرزاده‌اش عباس افندی (عبدالبهاء) بر آن صحه گذارده. عزیه خانم می‌نویسد:

«رابعاً، جمع آوردن بعضی از قلاش و اوباش‌های ولایات ایران را که در هیچ زمان به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدمکشی کاری نیافته و غیر از مال مردم بردن شغلی نشناخته. با آن ادعای حسینی کردن... این اشرار را به دور خود جمع نمودند که از هر نفسی نفسی برآمد قطع کردند و از هر حلقی حرفی بیرون آمد بریدند. از اصحاب طبقه اوّل که اسامی ایشان مذکور شد، از خوف آن خونخواران به عزم زیارت اعتاب شریفه به کربلا و نجف هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند. ابوالقاسم کاشی را کشته در شط انداختند. سید احمد را به پیشدو [پیشتو، اسلحه کمری] کارش را ساختند. میرزا رضا را به سنگ مغزش پراکندند. میرزا علی را پهلویش دریدند و بعضی را روز روشن در میان بازار حراج پاره پاره کردند. چنانکه بعضی اصحاب را این حرکات ناسخ اعتقاد گردید تا سید عبادوز از دین بیان عدول نموده این بیت را انشا نمود که: اگر حسینعلی مظهر حسین علی است/ هزار رحمت حق بر روان پاک یزید.» (حواشی عبدالحسین نوائی بر: اعتضادالسلطنه، فتنه باب، چاپ جدید، نشر علم، ۱۳۷۷، صص ۱۶۷-۱۶۸)

و نیز عزیه خانم در نامه فوق به عباس افندی فاش می‌کند که میرزا حسینعلی نوری دخترش، سلطان خانم (خواهر عباس افندی)، را آرایش کرد و برای تمتع جنسی نزد میرزا یحیی فرستاد و صبح ازل از پذیرش برادرزاده‌اش استنکاف کرد و گفت: «سلطان خانم فرزند من است، با اطفال من هیچ تفاوتی ندارد، البته او را برگردانید زیرا که الی اکنون آن حکم جاری نشده است.» (حواشی عبدالحسین نوائی بر فتنه باب، صص ۱۶۹-۱۷۰)

این بار باید ازلیان خاک به سر ریزان و «پریشان موی و پیاده پای» بابت مقتول شدن نیاکان خود به دست بهائیان از ایشان پوزش خواهند و غرامت نیز بپردازند.

۸- اقدامات تروریستی بهائیان در دوران مشروطه تداوم یافت. از تفصیل پرهیز می‌کنم و مشهورترین نمونه را مثال می‌زنم؛ اعزام دو تروریست طلبه به عتبات برای قتل آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، مرجع بزرگ تشیع و رهبر انقلاب مشروطیت. یکی از این دو، شیخ اسدالله بارفروشی (بابلی) است که بعدها با نام «فاضل مازندرانی» شهرت یافت و کتاب مفصل هشت جلدی «تاریخ ظهورالحق» را نگاشت. دستگاه امنیتی عثمانی این دو را دستگیر کرد. بازجویی‌ها و اسناد این ماجرا در آرشیوهای ترکیه موجود است و یکی از محققین ایرانی از آن تصویربرداری کرده. امید که به همت ایشان تک نگاری مستندی در این زمینه منتشر شود.

۹- گفتنی‌ها بسیار است. سال‌ها پیش به تفصیل از شبکه تروریستی بهائیان موسوم به «کمیته مجازات» سخن گفته‎ام [+] و نیز از نقش جاسوسی و خرابکارانه شبکه مخفی بهائیان وابسته به سرویس اطلاعاتی بریتانیا در نهضت جنگل. و در این بررسی بود که نام‌های کسانی چون غلامحسین ابتهاج (برادر ابوالحسن ابتهاج)، میرزا رضا خان افشار، عبدالحسین نعیمی (پدرزن سپهبد پرویز خسروانی)، سردار محیی (برادر میرزا کریم خان رشتی)، رضا سرخوش و دیگران را بیان کردم. [+] این مباحث را تکرار نمی‌کنم. علاقمندان می‌توانند به مقاله فوق مراجعه کنند. اینجا فقط بار دیگر یادآوری می‌کنم گزارش خواندنی مأمور اطلاعاتی اعزامی حزب بلشویک روسیه به جنگل را در توصیف شخصیت احسان‌الله خان دوستدار:

«احسان‌الله خان...‌ دارای‌ شخصیت‌ ضعیف‌، خودخواه‌، دارای‌ نظرات‌ اغراق آمیز و آدمی‌ شهرت‌پرست‌ است‌. او جزو فرقه‌ بابی‌ها (یکی‌ از فرقه‌های‌ ایران‌) است‌ و پدر زن‌ او میرزا حسن‌ خان‌ یکی‌ از مقامات‌ مهم ‌این‌ فرقه‌ است‌. از مشخصات‌ ویژه‌ او عدم‌ ابتکار و نداشتن‌ آگاهی‌ سیاسی‌ است‌. احسان‌الله معتاد و الکلی ‌است‌ به‌ طوری‌ که‌ مصرف‌ ودکای‌ او در روز پنج‌ بطری‌ و مصرف‌ تریاکش‌ تا دو مثقال‌ است‌ و این‌ مقدارزیادی‌ است‌. او در اثر نفوذ گروه‌ سردار محیی‌ سریعاً ترقی‌ کرده‌ است‌... او می‌خواست‌ کوچک‌ خان‌ را به مرام‌ باب‌ جلب کند ولی کوچک‌ خان ‌اعتراض‌ کرد که‌ حالا وقت‌ پرداختن‌ به‌ مذهب‌ نیست‌، لازم‌ است‌ برای‌ آزادی‌ وطن‌ از انگلیسی‌ها و از ظلم‌شاه‌ کار کرد. این‌ امر سبب شد که این‌ بابی، که‌ به‌ تدریج‌ شبکه‌ دسایس‌ خود را تنیده‌ بود، با دارودسته‌ خود از اردوی‌ کوچک‌ خان‌ خارج‌ شود... [سردار محیی] این‌ شخص‌ بی‌اراده‌ و بی‌فکر [احسان‌الله خان] را مطمئن‌ کرده‌ بود که‌ با برقراری‌ کمونیسم‌ در ایران بهائی‌گری درایران‌ موفق‌ خواهد شد و آن‌ را مذهب‌ رسمی‌ اعلام‌ خواهند کرد. این‌ موضوع‌ برای‌ هر فرد بهائی اغوا کننده‌است‌. این‌ وعده‌ احسان‌الله خان‌ را کاملاً اغوا کرد ‌که به‌ منظور انتقام‌ از تعقیب‌ دیرینه‌ بهائی‌ها توسط‌ مسلمانان‌ شعارها و اعلامیه‌هایی‌ انتشار دهد... این‌ بابی‌ کهنه‌ مغز باور کرده‌ بود که‌کمونیسم‌ اجازه‌ خواهد داد بهائی‌گری در ایران‌ توسعه‌ یابد و مذهب‌ رسمی‌ کشور شود. این‌ بود عللی‌ که‌ احسان‌الله خان‌ را از کوچک‌ خان‌ دور می‌کرد و موجب‌ شد به‌ دشمنان‌ او بپیوندد.»

۱۰- مردمی که در نهضت جنگل خون دادید و ستم‌ها بر شما رفت، کسانی که قزاقان رضا خان به ناموس‌تان تجاوز کردند، بازماندگان مقتولین کمیته مجازات! بیدار شوید. خاک به سر ریزان، سینه خیز و لابه کنان به سوی بازماندگان کمیته مجازات و خرابکاران در نهضت جنگل و عوامل سرویس اطلاعاتی بریتانیا روید، به درگاه آرامش دوستدار، برادرزاده احسان‌الله خان، به بازماندگان عمادالکتاب قزوینی و ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکات‌الممالک (گردانندگان کمیته مجازات)، به خاندان‌های ابتهاج و نعیمی و خ
۴۴٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹۱