دو بررسی در باره کتاب تازه خاطرات زندان رضا علامه زاده - عباس سماکار - طیفور بطحائی

نظرات دیگران
  
    از : رفیق سید عباس ارمنی

عنوان : آقا حیدر خونسردی خودت را حفظ کن
آقا حیدر اگه من منظور هگل را درست فهمیده باشم او میگه "فهم" با" زمان "یک نوع ارتباط نا گسستنی با هم دارند دارند و اگر یک فهم زمان نشناسه فهم به حساب نمیاد فرمایشات شما بنظرم یکخورده اینطوری آمد یعنی شما سی چهل سال پیش یک چیز های درست یا غلط اندیشیدی یا برات اندیشیدند و آن اندیشه ها هر چی هست با گذشت زمان هیچ تغیری در شان حاصل نشده و شما هم به این بنیاد گرائی مفتخری و با خنجر کلمات میخوای شکم پاره کنی . گردن ما از مو باریکتر کتاب قرانت را بیار ما ببوسیم بگذاریم لب طاقچه شما هم محبت کن از خون ما بگذر
موفق باشید
۴۵۰۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۱       

    از : حیدر

عنوان : مبارزه با رژیم جنایتکار پهلوی حقانیت داشت
با سلام و آرزوی سلامتی به عباس سماکار و طیفور بطحائی که با فعالیت انقلابی خود نشان دادند که رژیم ضد مردمی و خائن پهلوی پوشالی بود و تاریخ حقانیت مبارزه آنها را با انقلاب مردم نشان داد. متاسفانه مرتجعین حاکم اسلامی ضد انقلابی بودند که برای مهار انقلاب مردم با ماسک انقلابی گری به جنبش مردم ضربات مرگبار زدند اما این تغیری در خواست میلیونها ایرانی برای عدالت و آزادی نداشت.
انفجار دکل تلویزیون شاید برای برخی عملی غیر قابل قبول باشد اما در آن زمان که رژیم خائن پهلوی ادعای بودن جزیره ثبات را می کرد ضربه ای هولناک می توانست باشد و به اقتدار دروغین رژیم خائن پهلوی صدمات بزرگی می توانست بزند. مبارزان انقلابی با از جان گذشتگی نشان دادند که رژیم هرگز مردمی نبود و تبلیغات مسموم آنها را و فساد رژیم را تلویزیون به میان مردم تلاش می کرد ببرد. ساده لوحانی که هرگز در مقابل زور و فساد رژیم توان ایستادن نداشتند را هیچ حرکت انقلابی خوش نیاید.
با دورود به خاطره خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان. ننگ بر بریدگانی که تحمل مبارزه انقلابی طولانی را نداشتند و اکنون برای خودشیرینی خود به انکار گذشته انقلابی مبارزان جان برکف مشغولند.
۴۴۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۱       

    از : عباس م

عنوان : ما کجائیم در این دیر تحیر تو کجا
رژیم در فکر بر گزاری جشن هنر شیراز است این دوستان در فکر منفجر کردن دکل تلویزیون و حالا بعد گذشت سی سال محل نزاع طرفین درست و غلط بودن اقدام نیست صبحت در اختلاف روایت است که این میگه مواد منفجره را چرا بدست نیاوردیم و چرا اون اینطور یا آنطور تعریف کرده . انصاف بدهید آیا ما استحقاق بیشتر از خمینی را داشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۴۴۹۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣۹۱       

    از : علی تهرانی

عنوان : مسابقه تخریب
منفجر کردن دکل رادیو و تلویزیون برای مبارزه با استبداد شاه فقط از یک روشنفکر وطنی بر میآید و بس. گویا برای نابودی زیر ساختهای مملکت مسابقه تخریب بین رفقا و برادران اسلامی در جریان بوده که نهایتا برادران پیروز شدند و به اینجا رسیدیم.

من یادم هست تا سال ۵۰ در خیلی از نقاط کشور سیگنالهای تلویزیون اصلا قابل دریافت نبود و مردم با تلویزیون آشنایی نداشتند و شبها داستانهای جانی دالر را از رادیو گوش میکردند تا بخواب بروند.

از مسئولین سایت جهت درج نظرات این قبیل اشخاص تشکر می کنم.
۴۴۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣۹۱       

    از : رفیق سید عباس ارمنی

عنوان : با سپاس از هر سه رفیق هم رزم
عجب نامه جالب و خواندی بود میشه سی چهل سال بلکه بیشتر هم نشست و به محتوای این نامه وآنچه در پس کلمات و عبارات آن و احیانا آنچه پس ذهن نویسندگان آن پنهان است و آنچه در تعاقب این نوع ماجراجوی ها بر سر کشور و میلیونها مردم آمد فکر کردو افسوس خورد.
از دوستان اخبار روز بخاطر نشر این نامه نهایت سپاس را دارم
۴۴۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣۹۱       

    از : آزاده جستجوگر

عنوان : تصحیح
با پوزش، در مطلب؛ " هیچ ایرادی نداشت که آقای رضا علامه زاده..." -خطِ هفتم- به جای اسد،" انور سادات " صحیح است.

فرصت را غنیمت می شمرم و این نکته را یادآور می شوم که من آقای رضا علامه زاده را همچنان هنرمندی با ارزش و مردمی می پندارم. در عین حال بر این باورم که خصوصییاتی که برای ایشان بر شمردم، در اکثر هنرمندان به عینه مشاهده می شود و گناهی بر آن مترتب نیست. از نظر من آنچه این " رفت و برگشت " ها را برجسته می کند و به آن ها وضعیتی ناخوشایند می دهد " سیاسی " کردنِ این "پیش زمینه های ابداعات و تولیدات جدید" و یا بهتر " فکر و مالیخولیای کاری کارستان" کردن است و "تدارکِ عبورِ هنرمندانه از تابوها" ست، که رضا علامه زاده به آن علاقه دارد.
من فکر می کنم ابراز علاقه ی امثال دادرس یا ساواکی واسطه ی ملاقات به دیدار با رضا علامه زاده از نوعی عذاب وجدان و کابوس های مخوفی که شب و روز با آن ها همراه است ناشی می شود. این ها نیاز دارند از تاریکی ی دخمه های خون و خوف و اضطراب صحنه های قتل و شکنجه ی هموطنانشان، پرونده سازی ها و...که خود عامل و یا آمرش بوده اند بدرآیند و حلالی بطلبند. این است که از احساتاتی ترین و ضعیف ترین و ظریفترین حلقه ی قربانیان شروع می کنند؛ از هنرمندانِ نازک دل، از رضا علامه زاده، که من در انسان دوستیش شکی ندارم و شک ندارم حالا به خودش می پیچد و به خودش نهیب می زند و می گوید:
- راستی راستی ارزشش را نداشت، رضا! آزاده حق دارد. آن ها باید از ما و نسل ما عذر خواهی کنند. بگذار التماس کنند به یک نگاهِ ما! ارزشش را نداشت رضا !

با احترام،
آزاده جستجوگر
۴۴۹٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣۹۱       

    از : آزاده جستجوگر

عنوان : هیچ ایرادی نداشت که آقای رضا علامه زاده ...
هیچ ایرادی نداشت که آقای رضا علامه زاده در عقب گردی که رو به جلوست، رو به جلویِ عقب، همان طور به عقب پیش می رفت و با امیر فتانت خبرچین که حالا گویا درد و سوز به مسلخ فرستادن کرامت دانشیان به جنونش کشانده است دوستی برقرار می کرد، سروان دادرس قاتل حمید اشرف را با صندلی چرخدار به گردش می برد، دست سروان آیرملو را صمیمانه می فشرد،... از این که انقلاب شد عذر خواهی می کرد و فرض را بر این می گذاشت که با نوشتن ندامت نامه به علیاحضرت فرح پهلوی از زندان ساواک رهایی یافته نه با انقلاب، نه با خون هایی که ریخته شد، با علیا حضرت ملکه ملاقات می کرد، با هم به مصرِ انقلاب زده می رفتند، به آرامگاه محمد رضا و اسد می رفتند، به دیدار مبارک می رفتند موجبات آزادی اش را فراهم می کردند، با هم نزد ثابتیان می رفتند و ... حقیقتاً هیچ ایرادی نداشت. حق اوست!
اما این خیلی ایراد دارد که آقای رضا علامه زاده ی اکنون، خودش را با رضا علامه زاده ی چهل سال پیش یکی می گیرد و به تخریب او عزم جزم می کند. او با این یکسان نگری ی نا عادلانه " رضا علامه زاده " ی جوان در هر حال زندانی ساواک و شاه، عدالت طلب، عجول، حساس را بار دیگر به بیدادگاه می برد، نه فقط خودش که دوستانش را هم به اشد مجازات محکوم می کند و لابد اگر بتواند سنگسارشان هم می کند. رضای جوانی که با شنیدن حکم اعدام دوستش آتش می گیرد و خودش را به آب و آتش می زند تا خودش هم حکم اعدام می گیرد کجا و رضای پا به سن گذاشته، پشیمان از زندان و انقلاب و...کجا!
اما یک چیز در این هردو رضا علامه زاده یکسان است : رفت و برگشت. عجله. احساسات. میل زیاد به جلب توجه ی همگان. سروصدا. خشم. پشیمانی. قضاوت نابجا. یکدندگی به حد افراط. بخشش و چشم پوشی. ...یک انسانگرا. خلاصه یک هنرمند. یک هنرمند پوپولیست ! اما در عین حال یک سیاسی کارِ اشتباهی !
رضای جوان تازه با حکم اعدامی که می گیرد یادش می افتد که زندگی چقدر قشنگ است، چقدر می توانسته فیلم های قشنگ قشنگ بسازد، درس بدهد، زندگی کند... می شود یک مبارز نادم... اما تا انقلاب در زندان می ماند... بعد از آزادی در کسوت یک انقلابی به مقر فداییان می رود تا فیلم بسازد و فیلم سازی تدریس کند...یعنی دوباره عجله می کند و بی پروا می شود تا کارش به فرار از وطن می کشد و سال های نه چندان کمی همچنان پُر شر و شور...
- رضای پا به سن گذاشته اما باز هم عجول است... دارد بی پروا از رضا علامه زاده ی جوان، خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان، عباس سماکار و طیفور بطحایی خرج می کند و از دوستان مایه می گذارد. لابد می خواهد از شکنجه گران و آدمکشان ساواک؛ امثالِ دادرس، ثابتیان، عضدی و دیگران مستند تهیه کند. یا مستندی در مورد خانم پهلوی؛ خانواده یا خاندان رضاخان در ذهن دارد و دارد برای شان دانه می پاشد. تا ببینیم.
ارزشش را دارد، آقای علامه زاده ؟
ارزشش را ندارد.

با احترام،
آزاده جستجوگر
۴۴۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣۹۱