سیاست و تشکیلات. نقدی بر نظریه شبکه ها - عیسی صفا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ فروردين ۱٣۹۱ -
۱۲ آوريل ۲۰۱۲
جنبش عظیم مردمی که با شعار « رای من کو» علیه کودتای انتخاباتی شعله ور شد، از ساده به پیچیده ،از سطح به عمق و از یک جانبه به چند جانبه گسترش یافته است. نگاهی به بیانیه های متعدد موسوی و کروبی در تداوم جنبش مردمی ، ضرورت دست یافتن به یک برنامه و کار پایه سیاسی را نشان می داد. این روند طرح برنامه و خواسته های سیاسی ، با زندانی شدن آنها قطع شد. شواهد از آن زمان تا کنون ، نشان می دهد که ادامه کاری چه از نظر استراتژی سیاسی و چه سازماندهی تشکیلاتی از طرف رهبران این جنبش، کافی نبوده است. در آغاز جنبش از نظر تشکیلاتی به نظر می رسید که « شبکه» ها و ابزارهای مدرن ارتباطی چون انترنت و تلفن همراه به اضافه روابط دوستی ، خانواده گی و اماکن و مراسم مذهبی برای هماهنگی و بسیج تشکیلاتی کافی باشد. سرکوب شدید تظاهرات درعاشورا و دستگیریهای وسیع و هدفمند، ناکافی بودن نظریه شبکه های خود جوش را نشان داد. در هول وحوش همین حوادث، برای مدتی کوتاه، ضرورت تشکیل « جبهه» از طرف برخی از اصلاح طلبان مطرح گردید که بزودی به بوته فراموشی سپرده شد.
در مرحله ای از رشد جنبش نظریه « شبکه ها» با توضیحات مفصل از طرف حلقه رهبری موسوی به عنوان ابزار سازماندهی جنبش انتشار یافت. حفظ ، تقویت و پیوندهای نوین شبکه ها با پذیرش گرایشات گوناگون سیاسی ، توصیه رهبری جنبش سبزبود. حداقل در ایران اولین باربود که « ساختار شبکه ای » به عنوان ابزار اصلی تشکیلاتی در مبارزه سیاسی ارایه می شد. این نوع سازماندهی با فعالیت فوروم اجتماعی جهانی در حدود یک ده پیش واقعیت عینی یافته بود . در فوروم ساختار شبکه ای و موازی با اهداف و نیروهای شرکت کننده در آن هماهنگی داشت. فوروم اجتماعی جهانی از همکاری کانونها ، انجمن ها ، سندیکاها ، احزاب سیاسی و شخصیتها و با شعار « جهانی دیگر ممکن است» شکل گرفت. هر گروهی با حفظ هویت و تشکل خود در فوروم حضور می یابد. فوروم اجتماعی جهانی دارای شورای هماهنگی بین المللی است که هماهنگی برای برگزاری فوروم را بر عهده دارد. فوروم اجتماعی جهانی جایی برای تصمیم گیری سیاسی و مبارزاتی اجرایی نیست. بیانیه هایی که هر بار با تشکیل فوروم اجتماعی جهانی به نام « جنبشهای اجتماعی » صادر می شود جنبه بیان نظر است که پی گیری عملی آنها داوطلبانه خواهد بود. شورای هماهنگی بین المللی در هیچ زمینه ای حق دادن بیانیه های سیاسی و یا اجتماعی را ندارد. بنابرین چنین ساختار شبکه ای با سازماندهی موازی نمی تواند کارکرد سیاسی آن هم در مبارزه ای سخت و پرتلاطم داشته باشد. هدایت و رهبری جنبش سیاسی در برابر رژیم ولایت فقیه به « رهبری متمرکز» و دور از « دستبرد» گزمگان رژیم نیاز دارد. آنارشیستها و شیفتگان « جنبش خودبخودی» بخش کاملا بی اهمیت اعتراض به ضرورت « رهبری متمرکز» تحت هوچیگری « دیکتاتوری» هستند ، مشکل اصلی در شرایط کنونی ضعف عمومی « اراده سیاسی » برای کنار گذاشتن رژیم ولایت فقیه است. برنامه و اراده سیاسی است که شکل سازماندهی و تشکیلات را مشخص می کند و نه عکس آن. شتر سواری دولا دولا نمی شود إ نمونه این بی برنامگی را می توان در مصاحبه یکی از رهبران سازمان فداییان اکثریت به نام آقای علی صمد با آقای علی طاهری می تواند مشاهده کرد که ایشان از « نحله های مختلف اپوزیسیون ایران مناسبت دارد که در چندین بلوک سیاسی ، فعالیت های خود را پیش برند» بجای جبهه واحد دفاع می کند. آقای بهزاد کریمی یکی دیگر از رهبران سازمان یادشده از با مقاله ای از« پروژه های متقاطع و متوازی» دفاع کرده بود. هر چه ما به شرایط بحران تر سیاسی نزدیک شویم این نوع نیروهایی که به دنبال بازی کردن با چند کارت هستند با بحران چند جانبه روبرو خواهند شد. توجیه تشتت و پراکندگی در زر ورق « تز سیاسی» تا زمان معینی تاب خواهد آورد و در نقاط حساس فروخواهد ریخت.
در جغرافیایی دیگر اما مربوط به بحث ما ، گروه های ارتجاعی وابسته به قدرتهای امپریالیستی هستند که با تمام قوا کوشش می کنند مانع تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری شوند. انها هم مبلغ جنبش خود جوش و ارتباط شبکه ای هستند تا اسب تروای خود را وارد آن کنند. تا با قطع رابطه نسلهای جوان از تداوم واقعی تاریخی و شناسنامه دار مبارزات مردمی ، چشم و گوش بسته آنها را در اختیار خود بگیرند.
تشکیلات گریزی ، شیفتگی به جنبش خود بخودی آنهم با تعریف غلط و خارج از بعد تاریخی ، فردگرایی خودپرستانه و پدیده های مشابه تحت عنوان دهن پر کن جدایی از ساختارهای« سنتی » رخ می دهد. احزاب سیاسی که در پایان قرن نوزدهم یعنی در دوران« مدرنیته» و به عنوان بخش جدایی ناپذیر آن پیدا شدند، ازبستر همین تاریخ کنار گذاشته شده و لقب « سنتی» می یابند. با عجله و مرتب تکرار می شود که دوران« احزاب سنتی» ، جبهه و سایر تشکلات توده ای گذشته است و باید به دنبال « خود رهایی» بود. در جوهر این نظریه پردازیهای آنارشییستی و پاسیفیستی، هیچ چیز جدیدی وجود ندارد و تکرارافکار پوسیده در شرایط نوین است . اما از آنجا که در اوضاع و احوال متفاوتی مطرح می شود به نظر نوجلوه می کند. در هر جدایی در صفوف مبارزه ، فقط گورستانها گل می دهند.
پاریس ۲۰۱۲-۰۴-۱۲
|