به چه دلیل گنجی باید همآن باشد که من و تو می خواهیم؟


کوروش گلنام


• گنجی گاه اشتباه های بزرگی می کند، اما گنجی آزادیخواهی است که کار بزرگی کرده و به شیوه خود راه درازی پیموده است تا در کنار مردم قرار گرفته و برای آزادی خود و جامعه اش تلاش کند. او یک باورمند انقلابی بوده است که خود را از آن دایره تنگ بیرون کشیده و ندای حق خواهی و آزادی سر داده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲٣ ژوئيه ۲۰۰۶


به چه دلیل گنجی باید   همآن گونه که من می خواهم یا تو می خواهی باشد؟ جرا گنجی باید درست همان سخنانی را بگوید و همآن رفتاری را داشته باشد که من و تو ازاو می خواهیم؟ به چه دلیل گنجی نباید خودش باشد و آنگونه که خود درست می داند، راه پیشرفت را بپیماید، بگوید و رفتار کند؟ گنجی دگرگونی بزرگی را پشت سر نهاده است، چرا همه می خواهیم او هیچ کمبود و نارسایی نداشته باشد؟ به چه دلیل گنجی نیاید اشتباه کند؟
 
آنچه که روی داد
مبارز گرامی راه آزادی، اکبر گنجی، پس از سپری کردن تا به آخر چندین سال زندان ستمگرانه، غیر قانونی و غیر انسانی به جرم افشاگری و تاباندن نور بر بخشی از تاریک خانه های دستگاه ولایت، چندی پیش و پس ازدو اعتصاب غذای تاریخی و یگانه ویژه او، که نامش را در همه جهان بر زبان ها نشاند، از زندان به در آمده و با توجه به حساسیت دیدگاه همگانی جهانی نسبت به او، کاندید شدن او برای دریافت جایزه های گوناگون جهانی و فشار جهانی و ایجاد درددسر برای "جمهوری" اسلامی اگر از بیرون آمدن او برای دریافت جایزه ها و شرکت در نشست های گوناگون، جلو می گرفت؛ توانست از مرزهای ایران به در آمده و به کشورهایی گوناگون سفر کند. (این پاسخ ساده یه آن کسانی است که خواسته و کینه توزانه یا ناخواسته و از سر ارزیابی نادرست، بیرون آمدن گنجی از ایران رابه زیر پرسش برده اند). در هر جا که گنجی گام گذاشت، توجه ها به سمت او برانگیخته شدو خبرنگاران رسانه های گروهی گوناگون به ویژه فارسی زبان نیز در آنجا گرد آمدند. سخنان او در گفت و گو با رسانه های گوناگون همگانی و پیشنهاد دلیرانه او به ٣ روز اعتصاب غذا برای آزادی زندانیان سیاسی(جلوتر در این باره و اشتباه گنجی خواهم گفت)، واکنش های بسیار گسترده ای را در میان ایرانیان بر انگیخت. همآن گونه که می بایست پیش بینی می کردیم، گروه ها و کسانی از این پیشنهاد پشتیبانی نموده و گروه ها و کسانی دیگر نه تنها به این حرکت نه پیوسته بلکه گنجی و رفتارش را به زیر پرسش برده و در میان آنها کسانی چون همیشه، بازار تهمت و ناسزا گویی را به راه انداختند. آن چه سبب شد که مخالف خوان ها در مخالفت خوانی های خود پی گیر تر شده و حق به جانب تر رفتار کنند، چند اشتباه و کمبود در گفته ها و موضع گیری های اکبر گنجی بود.
 
اشتباه های گنجی چه بود؟
ـ نخست گفته شود که اکبر گنجی نیز چون همه دیگران، چون من، چون شما، اشتباه هم می کند و انسانی با نیروی مرموز جمکرانی که او را از هر اشتباهی جلو گیر شود، نیست!   اگر کسی نمونه و یا نمونه هایی را می شناسد که در زندگی، گفتار و رفتار اشتباهی نکرده است و یا نکرده اند(البته جز امام بت شکن، رهبر معظم و تحفه تازه رژیم اسلامی، احمدی نژاد)، بزرگواری کند هر چه زودتر نام و نشان او را به همه بشناساند.
ـ نکته دیگر حساسیت های گسترده وشدید در باره گنجی در بیرون از مرز، شرکت تقریبن هر روزه او در نشست، کنفرانس، مصاحبه و گفت و گو با رسانه های همگانی، که حتمن در مواردی بی هیچ برنامه ریزی دقیق و یا دادن پرسش ها از پیش برای آماده سازی پاسخ ها بوده است که فشردگی در کار و برنامه، گاه زمینه ایجاد ناهماهنگی و اشتباه در بیان دیدگاه ها را می توانست فراهم نماید.
ـ افزون بر این ها گنجی در هر جا که بود انبوهی پرسش در انتظارش بود که شاید خود نیز به آنها درست نیاندیشیده بود.
ـ و بدتر از همه اینکه همه شنوندگان و یا خوانندگان، پاسخ هایی از گنجی می خواستند که دقیقن با آنچه که آنها می خواهند و یا آرزو دارند همخوانی و همآهنگی کامل داشته باشد. این یکی از همآن دردسرها و گرفتاری های بزرگی است که با وجود همه تنگناها، سختی ها، رنج ها و ستم ها و نامردمی ها و آسیب هاکه دیده و تجربه هایی که می بایست اندوخته باشیم، دست از سر ما بر نداشته است و   آنچه در باره سفر گنجی به بیرون از کشور پیش آمد، به خوبی نشان داد که به این زودی ها نیز دست از سر ما بر نخواهد داشت. بسیاری منتقدین که از انتقاد خود تنها هدف خراب کردن و کوبیدن گنجی را دارند، نخواسته اند که آنی خود را جای گنجی بگذارند تا دریابند که آیا می توانند در برابر انبوهی خبرنگار و پرسش گر رادیو، تلویزیون و روزنامه و در نشست های گوناگون و سخنرانی های هر روزه، به همه پرسش ها با همین دقت و باریک بینی که در انتقاد خود نشان می دهند، سخن گفته و پاسخ گوی همه پرسش ها بی کمترین اشتباه باشند؟ تصور نمی کنم هیچ یک از انتقاد کنندگان کینه ورز گنجی، آن دسته ای که تا آنجا پیشرفته اند که با بی پروایی ویژه خود، تلاش می کننداو را عامل رژیم بنامند، توان شرکت در حتا بخش بسیار اندکی ازاین همه گفت وگو و نشست و کنفرانس و پاسخ به پرسش های گوناگون و سپس اعتصاب غذا را نیز داشته باشند. کسانی از این هم میهنان منتقد هیاهو گر، نمی خواهند بپذیرند یا اندیشه کنند که گنجی همچنان در ایران زندگی می کند و چنین دلیرانه در راه آزادی گام بر می دارد. این دوستان با وجود همه ادعاها در باور به دموکراسی، هنوز نیز نمی خواهند بپذیرند که گنجی می تواند باورهای دینی/ مذهبی و دیدگاه های خودش را داشته و بر علیه جمهوری اسلامی باشد! کسانی می خواهند که اکبر گنجی به سعید حجاریان ویا دیگر دوستان اصلاح طلبان حکومتی پیشین خود دشنام و ناسزا بدهد تا او را بپذیرند. بدتر ودرد آورتر از همه این است که کسانی حتا در میان پشتیبانان گله مند گنجی نیز بودند و هستند که چون در زمان دربند بودن ایستادگی و اعتصاب غذای گنجی، از او پشتیبانی نموده اند، او را بدهکار خود دیده و از او این چشم داشت را داشته و دارند که هر آنچه که آنها می خواهند بگوید و بکند! در حقیقت پشتیبانی از آزادی و حق زندانی سیاسی در بند را به یک معامله سیاسی وبده/بستان تنزل داده و نشان می دهند که کار سازندگی در جامعه ما تا چه اندازه پر دردسر وسخت است. پشتیبانی از حق و آزادی شهروندی و انسانی، قید و شرط پذیر نیست و یک وظیفه انسانی است. اگر به آن باور داریم و در این زمینه از حق کسی که دستش از همه جا کوتاه بوده است پشتیبانی کرده ایم، تنها وظیفه آزادیخواهانه خود را انجام داده ایم. از سویی دیگر رنج و سختی و درد و دردسر و شکنجه و پریشانی خانواده و کسان را، خود گنجی و خانواده او کشیدند. استواری و پایمردی از او بود نه من که اندک وظیفه انسانی خود را انجام داده، در پشتیبانی از حق انسانی پایمال شده او مطلبی نوشته و یا نامه ای امضا کرده ام. این برخوردهای نادرست با کسی که حتا اگر در گذشته به دلیل باورمندیهای خود اشتباه هایی را نیز انجام داده باشد(من نیز بسیار اشتباه کرده ام، شما چطور؟) اما با ایجاد دگرگونی در خود، به پا خواسته و در برابر زورگویی، جنایت و ستم گری از جان خود مایه گذاشته است، بیداد ایرانی غیر حکومتی است بر ایرانی دیگر ! نگارنده تردید ندارد که بیشتر ایرانیانی که تند روی کرده و   مخالف سرسخت گنجی هستند و حتا به او کینه می ورزند، درد میهن در دل دارند و شوربختانه گنجی را با برداشت های نادرست(از دید من) می سنجند.
جرا با خود چنین می کنیم؟ چرا   روزی کسی را با هیاهو به اوج برده و روز دیگر با هیاهو او را به زیر می کشیم؟ اگر گنجی جان بر سر اعتصاب غذای دلیرانه خود نهاده بود، این منتقدین که امروز چهار نعل بر او می تازند، درستایش قهرمانی هایش سرودهای حماسی نمی سرودند؟  
اما اشتباه های گنجی   و یا کمبود گفتاری او در بیان دیدگاه هایش، که پرسش هایی را بر انگیخت، از دید نگارنده(که می تواند نادرست هم باشد و این تنها دیدگاه من است) چه بود:
 
۱ ـ مهمترین اشتباه گنجی، در بیان نخست او ازهدف از اعتصاب غذای پیشنهادی بود که تنها نام سه تن زندانی گرامی را در بر داشت که حقیقتن شگفتی زیادی را به وجود آورد.
 
در این باره، اگر شیوه بد انجام این انتقاد و هدف از آن را نزد کسانی کنار بگذاریم، انتقاد همه به این نگرش و هدف به میان آمده از اعتصاب درست بود. زمانی گنجی متوجه کار نادرست خود شد و پس از آن هدفش را آزادی همه زندانیان سیاسی اعلام نموده و آن سه تن زندانی را سمبل و نمونه زندانیان سیاسی دانست که دیگر دیر شده بود. احمد باطبی در میان آن کسانی بود که در نقدی با زبانی حقیقتن سازنده، دوستانه و در راه به سازی وپیشرفت، به این اشتباه بزرگ گنجی پرداخت و به درستی ایراد کرد که چنین برخوردی نشان از همآن مرز "خودی و غیر خودی" دارد. کسان دیگری هم به درستی بر این نکته انگشت گذارده و دوستانه از گنجی انتقاد کردند. اما بودند دیگرانی که با وجود آنکه انتقادشان در این باره به گنجی کاملن درست بود، اما این را بهانه ای برای کوبیدن و خراب کردن گنجی نموده، در زیر این نقد درست اما برخورد ایدئولوژیکی ویژه خود را نموده، گنجی هنوز "اصلاح طلب" را که جزء باندهای حکومتی است و خواستار آزادی تنها زندانیان سیاسی وابسته به جناح اصلاح طلب حکومتی است، از دید خود به خوبی مشت و مال داده، کوبیدند و داغ دل برآوردند!
 
۲ ـ اشتباه دیگر گنجی بیان ناکافی در باره امری بود که اتفاقن برای آینده همراهی ها و همکاری های اپوزیسیون آزادیخواه و دموکرات ایران بسیار مهم و حیاتی است.
 
گنجی در باره همکاری و همراهی و نزدیکی بین نیروهای گوناگون اپوزیسیون، با وجود آنکه بر نکته مهمی انگشت گذارده و به درستی آن را به میان آورد اما با سهل انگاری در بیان خود سبب شد که شنوندگان و یا خوانندگان موضوع به درکی دیگر از آن رسیده و در نوشته های گوناگونی در بسیار ی از سایت ها، آن را به تیتر آن نوشته ها تبدیل کنند. ماجرا بر سر این اعلام گنجی که "جمهوری خواهان نباید با سلطنت خواهان (که از دید بخشی از جمهوری خواهان که آماده این همکاری هستند، تنها بخش مشروطه خواهان آن در این همکاری می گنجند)همکاری کنند، پیش آمد. آیا گنجی چنین هدفی داشته است؟ به گمان من درک نادرست از سخنان گنجی در این باره این جنجال را آفرید و روشن نیست چرا اکبر گنجی در پی برخورد با آن و پاسخ گویی بر نیامد! شاید مجالی نیافت و یا که در جایی روشنگری کرده است و من ندیده و یا نخوانده و نشنیده ام. از سوی دیگر گنجی هم هم چون همه ما آزاد است در باره سازمان ها و گروه های دیگر و همکاری با آنها دیدگاه خود را بیان کند حتا اگر از دید ما نادرست باشد. او آزاد است که عنوان کند که به عنوان یک جمهوری خواه، برای نمونه نمی خواهد با مشروطه خواهان همکاری کند(و مگر بخش های دیگری از جمهوری خواهان چنین نکرده اند؟). نتیجه سخن و رفتار ناشی از آن را نیز در آینده خود گنجی باید پاسخ گو باشد.
برای روشن تر شدن اصل موضوع، هم آن جمله ای که در بسیاری سایت ها تیتر خبر و نوشته ها درباره گنجی شد، می آورم و هم بخشی بیشتری از سخنان گنجی در این باره و ارزیابی ای که خود از این سخنان دارم که درست یا نادرست بودنش را خود خوانندگان خواهند سنجید:
تیتری که در بسیاری سایت های فارسی زبان انتشار یافت چنین بود:
"گنجی: مخالف همکاری جمهوری خواهان با طرفداران سلطنت هستم."  
اما آیا گزینش چنین تیتری با آنچه که هدف گنجی بوده و او بیان کرده است، هم خوانی دارد؟   اینک به بخشی از آنچه گنجی بیان کرده است نگاهی می اندازیم:
" هر گروهی که خود را صاحب امتیاز و حق ویژه میداند چه طرفداران سلطنت موروثی و چه هواداران حکومت روحانیون و ولایت فقیه در برابر اصل برابری کامل شهروندان قرار دارند.
- به این اعتبار همکاری با طرفداران سلطنت مخالف دموکراسی خواهی است. اما طبیعی است که از حق شهروندی و حقوق سیاسی همه این گرایشهای مخالف دفاع کنیم .
 
" ازمتن سخنرانی روز سه شنبه ۲۴ ژوئن ۲۰۰۶، در دانشگاه سن دنی در حومه پاریس
 
اگر در آن چه که هدف اصلی گنجی از بیان این سخنان است دقت کنیم، مخالفت او با کسانی که از ایدئولوژی های تمامیت خواهانه و مبنی بر برپایی سیستم های خودکامه ، پشتیبانی می کنند را به خوبی مشاهده می کنیم. گنجی از " هر گروهی که خود را صاحب حق ویژه می داند " سخن می گوید. او از حکومت روحانیون و ولایت فقیه نیز گفته است اما چرا به این بخش کسی توجه نکرده است و تنها بند دوم را بی آنکه به تفسیرش نیز توجه شود، تیتر نخست و پر هیاهو نمودند؟ نارسایی در بیان اکبر گنجی، سبب این تفسیر های نادرست شد. مثلن او می بایست از ایدئولوژی کمونیستی و تند روانی که خواست برپایی حکومت کمونیستی که خود را از هم امروز"صاحب حق ویژه" دانسته و از هم اینک تهدید به نابودی "بورژواها"، با تفسیرهایی که خود دارند، می کنند نیز می گفت.   رهبری مجاهدین نیز خودرا "صاحب حق ویژه" دانسته و با سوء استفاده از جانفشانی های جوانان پرشوری که باورمندانه در تشکیلات این سازمان بوده و جان بر سر پیمان خود نهادند، خود را محق می داند که نه تنها حاکم فردای ایران نگون بخت شود که از همه مخالفان خود نیز انتقامی سخت بگیرد!
اگر به ژرفنای گفته گنجی دقت کنیم ، سخنانش درست است اما با بیانی نارسا و نابسنده. هدف گنجی آن گروه از سلطنت خواهان تند رو و تمامیت خواه را در بر می گیرد که خواستار بازگشت سلطنت به همآن شیوه گذشته بوده،   از هم اکنون چاپلوسانه آقای رضا پهلوی را پادشاه قانونی ایران نامیده و این را حق مسلم او دانسته با وجود اینکه خود ایشان بارها و بارها خود را یک شهروند ایرانی تلاش گر راه آزادی نامیده و سرنوشت سیستم حکومتی آینده ایران را نیز به عهده خود مردم و در انتخاباتی آزاد دانسته است. این بیان اکبر گنجی امروز نمی تواند مشروطه خواهانی را در بر بگیرد که نه تنها انتقاد های سازنده ای به رفتار رژیم گذشته داشته بلکه تعهد خود را به اصول دموکراسی و آزادی، بیانیه حقوق بشر جهانی، احترام به حق انتخاب آزاد مردم و مخالفت با هر گونه خودکامگی و دیکتاتوری و جدایی دین از دولت و حکومت و.. بیان نموده و در دو نشست سازنده برلین و لندن و بیانیه های منتشر شده دراین نشست ها، به روشنی برآن مهر تإیید و تاکید زده اند. این بخش بزرگ از مشروطه خواهان نیز همچون آقای گنجی و دیگران حق دارند که دیدگاه خود در باره سیستم حکومتی آینده را بر مبنای تعهد به آنچه که در بالا آمد، بیان نموده و برای خواسته خود در جامعه آینده ایران تلاش کنند. هر گروه و دسته دیگر نیز که به اصول اساسی آزادی و دموکراسی گردن نهد، چه مجاهد، چه کمونیست، جه سلطنت خواه و چه بخش های دیگر جمهوری خواه و یا گروهای دیگر با نگرش های مذهبی نیز حق دارند که برای ایده ها و آرمان های خود از راه های مبتنی بر انتخابات و رای همگانی و به شیوه های مسالمت جویانه، آزادانه نهایت تلاش خود را بکنند.
٣ ـ گفت و گوی اکبر گنجی با رادیو دویچه وله آلمان (مصاحبه کننده آقای بهنام باوند پور) و پاسخ به پرسش هابه ویژه در آغاز آن، نامناسب و به شکلی گریز از پاسخ درخور بود.   مثلن در باره آزادی ها در دوره بختیار(که حقیقتن آزادترین دورانی بود که دست کم نگارنده در زندگی خود در ایران دید)، و یا اینکه درسال ۶۰ و جریان آن اعدامهای وحشیانه ایشان چه می کردند و یا چه کردند، تمایلی زیادی به پاسخ گویی دیده نمی شد در حالیکه برای پیش گیری از بروز فاجعه ها در آینده، همه این موارد باید به روشنی و دقت مورد ارزیابی قرار بگیرد. این یک حقیقت است که حتا در جریان قتل های سال ۶۰ و به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در سال ها بعد (۱٣۶۷)، بسیاری از کوشندگان سیاسی و خانواده های آنها نیز از ژرفنای تکاندهنده ماجرا دربی خبری بسر می بردند. اما شرایط در سال ۶۰ با سال های ۶۷ بسیار تفاوت داشت زیرا در سال های ۶۰، جنگ با عراق آغاز شده و رژیم اسلامی به بهانه جنگ و با تبلیغ های شبانه روزی و بسیج جوانان و ایجاد فضای ویژه جنگ، سرکوب ها را شدت بخشیده و افزون برآن هنوز از پشتیبانی بسیار بیشتری در میان قشرهای گوناگون جامعه بر خوردار بوده و به بهانه جنگ بر علیه تجاوز بیگانه، خود را محق به انجام هر جنایتی دیده و با اشتباه های محاسباتی رهبری مجاهدین و پراکندگی شدید در میان سازمان های موجود سیاسی در آن روزگار که بخشی چون حزب توده و اکثریت از رژیم حمایت می کردند و حتا برخی جریان های رادیکال چپ وخود مجاهدین نیز برای رفتن به جبهه ها تبلیغ می کردند(اعلامیه ها موجود است)، توانست به سادگی و با دستی بازتر بسیاری از هواداران مجاهدین را اعدام کند. به همین دلیل در سال ۶۰ بر خلاف سال ۶۷، این آدمکشی ها زیاد پنهان نبوده و رژیم حتا نام قربانیان جنایت های خود را نیز منتشر می کرد. اما وضع در سال ۶۷ کاملن دیگر بودو رژیم اسلامی با شکست در جنگ و افزایش هر روزه نفرت مردم از خود، در انجام جنایت های هولناک خود، نهایت پنهان کاری و حیله گری را به کاربرد. امری که سبب شد واکنش ها در برابر جنایت ها دیر انجام گرفته و خبرهای منتشر شده در باره میزان اعدام ها و چگونگی آنها بسیار گوناگون و نادرست از کار درآمده و سر درگمی های زیادی را ایجاد کند.
اکبر گنجی نباید شگفت زده شود از اینکه به عنوان کسی که به ویژه در سال ۶۰ در دستگاه های دولتی کار می کرده است و با رژیم همراه بوده است، در این مورد ها مورد پرسش قرار گرفته و به پرسش ها پاسخ درست، حقیقی و مناسب داده و آنچه را که می داند بر دایره بریزد.
اکبر گنجی بنا به گفته خودش از سال های ۶۶ تا ۶۹ در ترکیه بوده اند(آنگونه که پیش از این در جایی گفته اند به عنوان کاردار فرهنگی و یا چیزی در همین محدوده). همآن سال هایی که منوچهر متکی وزیر خارجه امروز ایران که متهم به جنایت بر علیه بشریت است، در آنجا سفیر بوده است. می دانید که در این دوران وسیله سفارت ایران در ترکیه جنایت هایی رخ داده است و کسانی از کوشندگان سیاسی ایرانی و بیشتر از سازمان مجاهدین در ترکیه ترور شده و یا حتا ربوده و به ایران برده و به زیر شکنجه های وحشیانه کشیده شدند. آیا گنجی تا کنون در باره این سال هاو آن چه را که از آن خبر دارد آگاهی های درستی در اختیار مردم قرار داده است؟   
۴ ـ ببخش و فراموش نکن . این جمله گنجی نیز انتقاد های زیادی بر انگیخت. اصل سخن گنجی درست است . اما مشکل بازهم نارسا، نامناسب و نادرست بودن بیان است. اینکه   سرانجام ما مردم باید "بخشیدن" را هم تجربه کرده و بیاموزیم تا بتوانیم از این دوران های سخت و پی درپی انتقام جویی منجر به خودکامگی و دیکتاتوری یکی پس از دیگری بدر آییم، کاملن درست است اما اکبر گنجی گرامی نمی تواند در این باره حکم و فتوا صادر کندو برای خود این حق را قائل شود که به این سادگی آنرا به خانواده های قربانیان وحشیگری های این رژیم، توصیه کند. آیا ایشان می تواند از پدر و مادری که ۴ یا ۵ فرزند دلبندخود را در جنایت های جمهوری اسلامی از دست داده است به همین سادگی بخواهد که ببخش و فراموش نکن! چگونه پدر و مادری می توانند به همین سادگی ببخشند زمانی که گذشته از دست دادن دلبندان خود، به بدترین شکل بر زخم و درد وسوز قلب آنها نمک پاشیده و برای دریافت پیکر به خون خفته فرزند یا فرزندان دلبندشان، آنها را در سایه "رأفت اسلامی"مجبور به پرداخت پول گلوله های شلیک شده در مغز و قلب آنها نیز کرده اند؟ رفتاری را که تنها از درندگان آدم نمایی که خود را "مسلمان" نیز می نامند، بر می آید! اگر حق، دادخواهی و دادگری هست، خانواده های قربانیان جنایت های رژیم اسلامی ، می باید نخست، از همه آنچه رویداده است و آنچه بر عزیزانشان گذشته است، دقیقن با خبر شوند؛ سپس همه کسانی که در این جنایت ها دست داشته، شناسایی، به همه معرقی شده و دادگاهی شوند و آن زمان این بستگان و خانواده های قربانیان هستند که تصمیم خواهند گرفت که جنایت کاران را ببخشند یا برای آنها بر طیق قانون خواستار بالاترین مجازات شوند. هیچ کس نمی تواند زیر نام هیچ   بهانه ای حق این ستم دیدگان خون به دل را در آگاهی کامل از آنچه بر عزیزانشان گذشته و دادخواهی از آنچه بر آنها رفته، انکار کند.
می بینیم که گنجی گاه اشتباه های بزرگی می کند، اما گنجی آزادیخواهی است که کار بزرگی کرده است و به شیوه خود راه درازی پیموده است تا در کنار مردم قرار گرفته وبرای آزادی خود و جامعه اش تلاش کند. هنوز کاستی و کمبود هست اما فراموش نکنیم که او یک باورمند انقلابی بوده است که خود را از آن دایره تنگ بیرون کشیده و ندای حق خواهی و آزادی سر داده است و از پس آزمایش های سختی نیز برآمده است. دگرگونی درونی و به سازی خود، کار ساده ای نیست و بسیار سخت است. گذشته از این، آنکه در درونش پاک و زلال است دیگران را از رفتن به جلو بازنداشته وبه پس نمی راند بلکه تلاش می کند در پیش رفتن به آنها یاری کند.