آزادی و سرمایه جهانی


رامین بهاری


• وضعیت دوگانه امریکا هم سیاست وابسته تمام گرا و هم ستیزه جویی با آن را با ناکامی مواجه می کند. اگر در چنین شرایطی آزادیخواهان ایران به این نکته تاکید ورزند که مقابله با حکومت اسلامی و استقرار دمکراسی تنها توسط خود مردم انجام گیرد، رهنمودی انزواجویانه نخواهد بود؟ جنبش دمکراتیک در نظر داشته باشد که مردم ایران دیگر توان هزینه سنگین در برابر رژیم را ندارند از این رو به کمک همه نیروهای دمکراتیک جهان و دولتها برای سرنگونی استبداد حاکم نیاز دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲٣ ژوئيه ۲۰۰۶


آزادی و سرمایه جهانی
وضعیت دوگانه امریکا هم سیاست وابسته تمام گرا و هم ستیزه جویی با آن را با ناکامی مواجه می کند. اگر در چنین شرایطی آزادیخواهان ایران به این نکته تاکید ورزند که مقابله با حکومت اسلامی و استقرار دمکراسی تنها توسط خود مردم انجام گیرد، رهنمودی انزواجویانه نخواهد بود؟ جنبش دمکراتیک در نظر داشته باشد که مردم ایران دیگر توان هزینه سنگین در برابر رژیم را ندارند از این رو به کمک همه نیروهای دمکراتیک جهان و دولتها برای سرنگونی استبداد حاکم نیاز دارند
رامین بهاری
 
انسانها خود سازندگان تاریخ خویشتن اند اما نه به روش دلخواه خود و در شرایطی که خود انتخاب کرده اند بلکه در موقعیت مشخصی که از گذشته به جا مانده و مستقیما با آن روبرو هستند .
در حالی که انسان روی طبیعت بیرون از خود تاثیر می گذارد و آن را دگرگون می کند در عین حال طبیعت ویژه خویش را نیز تغییر می دهد .
مارکس
 
شناخت جامعه کنونی و آگاهی از شرایطی که در آن بسر می بریم نیازمند پژوهش گسترده و کارشناسانه از عملکرد نظام حاکم بر زندگی سیاسی _ اقتصادی _ فرهنگی ملت ایران در سه دهه اخیر   می باشد. داده ها و کانالهای متفاوت دریافتی نقش بسزایی در باورها و تحلیل جامعه دارد از اینرو وجود رسانه های آزاد گوناگون ضرورتی انکار ناپذیر است که در نبودش ارزش آن نیز پنهان می ماند .
هرچند وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی جانشین فرهنگ و تمدن بشری نیست، اما نظام ایده آل بدون مردمی آگاه و مراقب، ضربه پذیر می شود. زیرا بهای آزادی بیداری مداوم است.
پرتوافکنی به آنچه گذشته و جریان دارد آینده بهتری را می سازد. تاریخ جامعه بشری مملو از کشمکش و تضاد بوده است. تنها حدود سیصد سال از سه هزار سال تاریخ مدون بدون جنگ و خونریزی سپری شده است. انسانها در جوامع مختلف از گذشته تا کنون به دلیل موقعیت متفاوت اقتصادی، آحاد یکدست و همگونی نیستند. تقسیم جامعه به طبقات متخاصم مادامی که ابزار تولید اجتماعی نشده و در مالکیت اقلیت محدودی می باشد، امری اجتناب ناپذیر است. جهانی شدن روابط تولید سرمایه داری مبارزه طبقاتی را هم جهانی کرده است. ستیز طبقاتی جامعه، مستقل از مبارزه و جنگ بین کشورها نیست. جنگ، تبلور رقابت بین جناح های سرمایه داری داخلی و خارجی است. کلاویز حدود دویست سال پیش برای اولین بار نوشت: هر جنگی امتداد و دنباله سیاستی است که به روشی دیگر دنبال می شود .
سود یا زیان ناشی از هر تحولی در جامعه به موضع طبقاتی افراد درون آن بستگی دارد. حدود سی سال پیش بخشی از روحانیت کشور ایران با پس زمینه تضاد با اقشار دیگر نظامی و اداری وابسته به دربار قاجار و پهلوی (از مشروطه به بعد)، در فضایی از سیاست حقوق بشری کارتر و رایزنی های کشورهای اروپایی و بده بستان های سران ارتش ایران و آمریکا و همچنین بستری از مبارزات ضداستبدادی مردم علیه شاه و نهایتا قیام ۲۲ بهمن ۱٣۵۷، قدرت را بدست آورد. هرچند با مبارزات سیاسی _ پارلمانی جبهه ملی و... بعد از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ و نیز از سالهای ۱٣۴۴ و بطور مشخص با مشی مسلحانه در سال ۱٣۴۹ توسط روشنفکران مسئول و متعهد در برابر سرنوشت مردم و انقلابیون آزادیخواه، این مسیر کوبیده و هموار شده بود .
 
طرح موضوع با یک سوال :
پس از ۲۵ سال از اشغال سفارت آمریکا توسط قشری از جوانان وابسته به روحانیت حاکم بر ایران اگر اکنون جناحی از طبقه سرمایه ی حکومت آمریکا چندین مکان استراتژیکی وابسته به نظام جمهوری اسلامی را اشغال کند، چه تاثیری بر سرنوشت شهروندان متکی به کار می گذارد؟
نتیجه اشغال و گروگان گیری سفارت آمریکا از جمله سقوط کابینه بازرگان بود که با خشونتها و تندروی حزب جمهوری اسلامی در قدرت مخالفت می کرد. سرکوب گروههای مبارز و از میان برداشتن نهادها و سندیکاها و   NGO های برآمده از جنبش مردمی که خواهان رشد مبارزه و اعتلای خواسته های اقشار رها شده از سلطنت و تغییر همه جانبه در ارکان جامعه استبدادی بودند، ثمره دیگر حرکت رو به عقب حزب الله مستقر در سفارت آمریکا بود .
آن زمان بخشهایی از اپوزیسیون با حرکت کودتاگرانه دانشجویان وابسته به روحانیون حاکم تحت عنوان انقلاب دوم همصدا بودند و با شعار دانشجوی خط امام افشا کن همنوا شده، احساسات ناپخته جلوی سفارت را تایید می کردند. و تنها چند جریان کم شمار، حرکت اشغال سفارت را خیمه شب بازی خواندند .
براندازی رژیم   اسلامی و دولتمردان (به گفته بوش) نامنتخب ایران توسط آمریکا چه   موضعی را   در دستور کار اپوزیسیون به تنگ آمده و مردم عاصی از ستم نظام، قرار می دهد؟
جناح های مختلف حکومت چه هنگامی که با یکدیگر و یا با دولتمردان اروپایی و امریکایی کباب می خورند و چه   زمانی که به عنوان سنت گرا و اصلاح طلب و یا جهان سومی و امپریالیسم جهانخوار به روی هم تیغ می کشند، فقط دود و آتش را نصیب حکومت شوندگان می کنند .
در یک سو کشاکش و مقابله بین قشرهای حکومتی برای تعیین حاکمیت سرمایه صنعتی در تقابل با سرمایه ماقبل مدرن و شیوه کهن جریان دارد و در سوی دیگر، کل این سرمایه ها با سرمایه جهانی شده امپریالیستی اروپایی و امریکایی در تضادند. آنچه سهم پایینی ها را در جنگی که گاه دیپلماتیک و گاه قهرآمیز (خارج از اراده ما جریان دارد) برجسته می کند، همانا فروش بیشتر و بهتر نیروی کار است. اینکه توان فکری، خلاقیت و ابتکار و برنامه های مدونی که بصورت کالا به بازار سرمایه ارائه می شوند را کدام یک از طرفین جنگ با قیمت بیشتری در خدمت   می گیرد .
مسئله کلیدی برای شهروندی که تنها کارش را حال به هرگونه که تجسم یافته، به فروش گذاشته، این است که هر یک از طرفین منازعه (تفاوتی میان سرمایه دار داخل و خارج در دنیای جهانی شده نیست) حاضرند هزینه بیشتری بپردازند .
هیچ کدام از مالکین ابزار تولید (داخلی و خارجی) در سهم بری از سرمایه، نمی خواهد ارزش کار به مفهوم گسترده آن را   در ابعاد حقوقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در نظر بگیرد و هزینه آن را به حساب جاری زندگی شهروند مولد واریز نماید .
جدال قشرها و باندهای حکومتی از آغاز قیام ۲۲ بهمن ۱٣۵۷ تاکنون برای به کرسی نشاندن منافع و سیاستهای استثماری سرمایه صنعتی با بقایای مناسبات کهنه همچنان ادامه دارد. خواست جنبش اصلاحات سیاسی و حقوقی جبهه دوم خرداد و خاتمی طی هشت سال، در اختیار گذاشتن ابزارهای قدرت دولتی به صاحبان صنایع و سرمایه ایران بود تا به رانت خواری و منافع اقتصادی و سودهای سرسام آور از دهها اسکله اختصاصی قاچاق کالای آخوندها و فرماندهان ارشد پاسدار و بسیجی وابسته محافل قدرت دولتی، پایان دهد. نمونه اش در آخرین روزهای دوره خاتمی بعد از گشایش فرودگاه جدید تهران بود که نظامیان سریعا پروازها را بستند تا قرارداد پرسود خدماتی با ترکیه را به نفع شرکتهای وابسته به سپاه تغییر دهند. در گیر و دار مشاجرات هشت ساله اصلاح طلبان حکومتی با سردمداران نظام اسلامی آنچه برای جامعه ماند ریزش نیروهای وابسته به جناحها و زدودن توهمات مردم و شفافیت و آمادگی آنها برای دور جدیدی از مبارزات مردمی با تمامی حاکمیت است .
درگیری کنونی جناحهای قدرت حاکم بر ایران بر سر پرونده اتمی است. باند احمدی نژاد و مجلس که در درون حاکمیت نیز حقانیت چندانی ندارند در زمانی کوتاه موفق شدند پروژه اتمی را به شورای امنیت سازمان ملل ببرند. حسن روحانی به نمایندگی از جناح رفسنجانی و خاتمی تمایلی برای تعیین تکلیف پرونده هسته ای ایران نداشت زیرا نمی خواستند صاحبان صنایع و سرمایه های ایرانی و خارجی را فراری دهند بلکه آنها را قانع کنند که این جناح در تدارک رژیم مطلوب آنها در ایران است. اقشار مختلف سرمایه در ایران برای ادامه سودبری و قدرت در جنگی گاه نهان و گاه آشکار درگیرند. نزاع سیاسی داخلی حاد شده و به دیپلماسی خشن با اروپا و امریکا کشیده شده است .
واکنش امریکا در برابر طبقه حاکمه ایران اشغال نظامی نیست. بمباران تاسیسات اتمی و فقط   مقر فرماندهی حاکمان در تهران که با پیشرفته ترین تکنیکهای نظامی میسر است، پاسخ سیاست آشنای مرگ بر آمریکای ولایت فقیه است که اینک در ابعاد گزینه نظامی از جانب بوش و استفاده از سلاح نفت از سوی خامنه ای در دستور طرفین دعوا قرار گرفته است. این جنگ به هر صورتی سیاسی یا نظامی ربطی به بخش مهمی از جامعه ایران ندارد. آن بخش که روابط درونی اش را با کار و تلاش تولید و خدمات توسط شهروندانش تنظیم و ادامه می دهد، منافعی در ستیزه جویی کنونی و جنگ احتمالی آینده ندارد .
در جنگ های کلاسیک مثلا جنگ آلمان و روسیه در آغاز قرن بیستم کارگران آگاه و بلشویکها شرکت نداشتند و جنگ با خارجی را به جنگ داخلی طبقاتی بین دولت _ ملت کشاندند .
تضادهای درونی حکومتگران بدون آن که حکومت شوندگان نقش تعیین کننده ای بر آن داشته باشند به مرحله خشونت آمیز می رسد و جنگ ضرورت می یابد. مردم زحمتکش و نمایندگان روشنفکر مدافع آنها در مقاطعی می توانند از این تضاد به نفع خود سود ببرند و با یکی از آن جناحها همسو شوند همچنانکه در دوم خرداد مردم در عین اینکه می خواستند رژیم اسلامی نابود شود ولی همان مردم می خواستند رژیم اسلامی تعدیل شود و با رای به خاتمی و قانونمداری مورد ادعایش به ناطق نوری سمبل دیکتاتوری موجود نه گفته و کل رژیم را یک قدم به عقب راندند. در سطح جهانی هم تضادهای دول امپریالیستی زمینه ای برای سست و فروپاشی نظام است که خلق در بند، می تواند از آن سود برد .
بعد از چند دهه جنگ سرد از ۱۹۴۵ تا سال ۱۹٨۹ با سقوط بلوک شوروی، ساختار پیشین قدرت در سطح بین المللی که بر تقابل نظامی _ سیاسی و به درجه کمتری اقتصادی دو بلوک شرق و غرب منتهی بود، فرو ریخت پیمان ناتو عملا پدیده بی مصرفی شد و امریکا تنها ابرقدرت جهان گردید .
قدرت نظامی از گذشته ابزار برتری سیاست خارجی امریکا بود که جنگ ویتنام آن را فلج کرد. گرانادا و پاناما موقعیت مورد نظر را به ارتش آمریکا باز نگرداندند. بحران خاورمیانه و درگیرشدن آمریکا مجرایی برای شکل دادن به ساختار سیاسی جهان سرمایه داری در جهت حفظ موقعیت برتر آمریکا به عنوان ابرقدرت است. به گفته بوش پدر: "شبح ویتنام برای همیشه در شنهای شبه جزیره عربستان مدفون شده است ."
سقوط شرق مترادف با تحول غرب بعنوان قطب مقابل بود یعنی زوال آن موجودیت اقتصادی_ سیاسی نظامی و ایدئولوژیکی که برای محاصره و شکست بلوک شوروی پس از جنگ دوم جهانی آماده شده بود. غرب چه به عنوان یک مفهوم و چه به عنوان یک واقعیت اقتصادی سیاسی بر مبنای هژمونی و یا به اصطلاح نقش رهبری ایالات متحده بنا شده بود. حفظ این نقش و یا حتی گسترش آن در دنیای متحول سیاست پس از جنگ سرد، چکیده دورنمای امریکا برای یک نظم نوین جهانی شد .
وقوع جنبش های اسلامی و حمایت آمریکا از آنها در برابر رقیبش شوروی سابق، استراتژی کمربند سبز را در دستور غرب قرار داد. یکی از پارامترهای فروریزی دیوار برلین و سپس شوروی از درون، هزینه های سرسام آور نظامی و پایین بودن سطح دستمزدها و بی حقوقی مردم بود. (درخواست چکمه از طرف معدنچیان در آخرین ماههای قبل از سقوط گویای فاجعه تاسفبار جامعه ای است که خود را بعنوان بلوک قدرتمند سوسیالیسم به مردم جهان معرفی کرده بود .)
جهانی شدن سرمایه، جهانی شدن رسانه ها و اینترنت و تولید سلاحهای کشتار جمعی را هم به دنبال دارد. گسترش تروریسم از درون یک کشور و سرایت آن تا برج های دوقلو در جهان پیشرفته موقعیتی خاص و استثنایی را برای مردم دربند استبداد و گرفتار معیشت سخت، بوجود آورده که خارج از اراده و تدبیر دولتها شکل یافته است. امپریالیسم با نظم نوین جهانی بعد از پایان دوران جنگ سرد، لیبرالیزه کردن جهان سوم را در دستور کار غرب گذارد .
با اشغال سفارت و سقوط دولت متعارف بازرگان، آمریکا نتوانست اهداف خود را در ایران پیاده کند و تنها به بلوکه کردن دارائی های ایران و تحریم های نسبی و جنگ لفظی و قطع رابطه بسنده کرد .
کیسینجر آن زمان گفت: ما این کارشکنیها را تحمل می کنیم تا ایران آینده ما را درک کند. چشم انداز او تنها راهی بود که در فرآیند کامل جهانی شدن جامعه تعریف می شد. برژینسکی شاه را در ناتوانی تحول همه جانبه جامعه ایران مقصر می دانست زیرا بخش بزرگی از کشور را منزوی کرده بود و با بازشدن فضای سیاسی، ساخت های بی قواره شیوه ی کهن (روحانیت) در مقابل مدرنیته ناقص شاه ایستاد و سعی در بازگشت جامعه به عقب داشت. متاسفانه مخالفان سلطنت با تهاجم بقایای شیوه کهن همراه شدند .
شتر بادیه نشین بنیادگرایی بعد از چند دهه قتل و تخریب جامعه شرقی (همانطور که دولت وقت الجزایر با نادیده گرفتن آرای اسلام گراها در شوراهای محلی، بهانه کشتار هر روزه و خونین مردم شهر و روستا توسط تروریست ها و نظامیان شد)   در سالهای آغازین قرن بیست ویکم برابر برجهای سر به فلک کشیده سرمایه غربی مهار افکند. کشتار چند هزارنفری، شوکی بود تا سرمایه داری آمریکا خطر تروریسم برآمده از گور جهل را نزدیک خود احساس کند. بدین ترتیب ناقوس مرگ و جنگی بدون جبهه از سوی دشمنی بی چهره برای مقابله با بهشت سرمایه جهانی به صدا درآمد .
مبارزان راه آزادی، توده های محروم و بنده مزد کافی است در این پیش درآمد تاریخی و شوک وارده به بوش به او گوشزد کنند که نیروی کار با رهایی خود، خواهان آزادی انسان سرمایه دار هم هست اما بنیادگرایان نابودی کل بشریت را می خواهند. نیروی کار در جبهه ای رویارو و متمدنانه پیکار می کنند و با ریشه نابرابری ها یعنی با مالکیت ابزار تولید در دستان اقلیت سر جنگ دارد. اما تروریسم در خوش بینانه ترین صورت با معلول می ستیزد، هرچند تروریسم کور مذهبی از مردم کوچه و بازار قربانی می گیرد و هنری جز این ندارد. در تجربه مبارزات آزادیبخش مردم جهان، تروریسم جایگاه چندانی ندارد .
در ادبیات مارکسیستی بحث های کارشناسانه در مقوله تروریسم و انواع آن انجام یافته است. بر پایه آن اگر سخنی از تروریسم انقلابی به میان می آید، افشاگریها و به چالش کشیدن های مکتوبی است که بعد از عمل انتشار می یابد. روشنگری و دیالوگ بعد از ترور با شهروندان در سطح گسترده همیشه اساس عملیات تروریستی بوده است. انتخاب سوژه   و شناسایی مورد ترور که باید از افراد کلیدی نظام باشد از اهمیت ویژه برخوردار است زیرا پیام مهمی را به مردم انعکاس می دهد .
تروتسکی می گوید: "ترور سرخ سلاحی است که بر ضد طبقه ای که محکوم به نابودی است اما نمی خواهد بمیرد مورد استفاده قرار می گیرد. حال اگر ترور سفید تنها بتواند خیزش تاریخی طبقه بالنده (پرولتاریا) را به تاخیر اندازد اما ترور سرخ انهدام و نابودی بورژوازی را شتاب خواهد بخشید ."
آنچه در عملیات تروریستی در نیویورک و افغانستان و هم اکنون در عراق در جریان است محصول سرشکستگی و ضعف و احساس خطر قشری است که هیچ بدیل عقلانی و مدرنی برای معضلات جامعه ندارد .
گرچه سرنگونی صدام اراده مردم عراق را آزاد نموده اما سازوکار اقلیت عقب مانده جامعه عراق را نیز فعال کرده است. قشر حاشیه ای جامعه به متن آمد و سوخت و ساز بازتولید تروریستهای انتحاری و منبع تغذیه آن شد. اقشار حاشیه شهری و لومپن در حکومت استبدادی صدام یا خود از عوامل او بودند و یا در زمره بنیادگرایان با رژیم بعث مقابله می کردند اما توان کاربرد خشونت را در آن زمان نداشتند. گروههای تروریستی از سنی و شیعه و بعثی در دولت برآمده از انتخاب مردمی و فضای آزاد سیاسی به شدت فعال شدند و به آتش ستیزه های مذهبی و قومی دامن می زنند .
عملیات خشونت آمیز کور در کشورهای دمکراتیک تثبیت شده (سوئد، فرانسه و ...) که از دستگاه قضایی مقتدر و قانونی و نیز نهادها و NGO های با سابقه مردمی و قوی برخوردارند، بسیار کم به چشم می آید. همینطور در دولت های سرکوبگر مستبد (سوریه، عراق صدام، ایران و ...) نیز کمتر نشانه ای از آنها می توان یافت .
هر دولت ملی و دمکراتیک، جنبش ارتجاعی مخالف را در تنگنا قرار می دهد. اما در دولت های در حال گذار که نه استبداد خشن سابق وجود دارد و دولت جدید هم هنوز پایه های دمکراسی اش را به اعماق جامعه گسترش نداده، تروریستها دست بالا را در جولان دهی و قتل و انتقام پیدا می کنند .
خبرگزاری فرانسه از آتن بیانیه ای را به مناسبت سومین سالروز حمله آمریکا به عراق منتشر کرد حاکی از اعلام حمایت ۵۶ حزب کمونیست و کارگری از ۵۰ کشور جهان که از روند مقاومت مردم در عراق حمایت کرده و خواهان همبستگی با مردم و ایستادگی در برابر دخالت های امپریالیسم جدید در منطقه شده بودند .
آیا کشتار و گروگان گیری کارگران و متخصصین شرکتهای اروپایی، آمریکایی، خبرنگاران، اساتید دانشگاه و ... نشاندهنده مقاومت مردم زحمتکش عراق است؟
بنیادگرایانی که با کار و ابتکار و ترقی رابطه ای ندارند، نه تنها بدیلی برای عوارض نکبت بار جامعه سرمایه داری نیستند بلکه   می خواهند عقده های نفرت بار خود را جایگزین خشونت و بی سامانی سوداگری کنند. احزاب کمونیستی بعنوان نماینده و سازمانده نیروی کار کشورها باید از کارگران و دستیابی آنان به امکانات بیشتر و بهتر زندگی دفاع نمایند نه اینکه جنگ ارتجاع با سرمایه را مقاومت مردم قلمداد کنند. گروههای تروریستی اساسا با گروگانگیری و باج خواهی و کشتن مردم عادی و بیگناه و نه از فرماندهان آمریکایی چه توضیحی جز جنایت پیشگی خود می توانند ارائه دهند. مسئولیت کشتار بی هدف و غیرنظامی هر روزه دهها شهروند عراقی بعهده   قاتلان تروریست است. متاسفانه برخی از روشنفکران و سیاسیون همانند امضاکنندگان بیانیه فوق، جنایت های نفرت بار تروریست ها را محکوم نمی کنند و سخنی از نکبت اقدام آنها به میان نمی آورند .
انگیزه حمله امپریالیستی در کابل و بغداد با هدف یورش آمریکا در دهه های گذشته در نقاط دیگر از یک جنس نیست. اگر بغداد صدام همان هانوی هوشی مین بود دهها هزار نفر با پر کردن خیابانها (با توجه به فضای آزاد عراق) امپریالیسم آمریکا را محکوم می کردند. تظاهرات ضد جنگ در اروپا و آمریکا وجدان و انگیزه برگزارکنندگان را که حاکی از انسان دوستی و فشار مالیات جنگی بر آنان است را پاسخ می دهد اما   در درون جامعه عراق، افغانستان و ایران بازتابی نخواهد داشت .
استقرار آمریکائیان در عراق بیشتر تروریستها را تحریک و بسیج کرده و نه مبارزات مردمی علیه آنها را.   هنگام حمله آمریکا برای آزاد سازی کویت در سال ۱۹۹۰ بیش از ۱۵ استان عراق آزاد شدند اما با وجود جان باختن ٣۰۰ هزار تن ، مردم نتوانستند رژیم عراق را سرنگون کنند. سرکوب خونین صدام آن چنان توازن قوا را به نفع خود تغییر داده بود که خلق کرد با آمادگی و مبارزات پیگیرانه اش نیز کاری از پیش نبرد. مبارزات طولانی در طی سالیان متمادی از خلق کرد ملتی با فرهنگ و آزادیخواه سازمان داد اما بدست آوردن حق تعیین سرنوشت با ضربه نهایی آمریکا علیه صدام برای کردستان به ارمغان آمد .
انقلاب بورژوادمکراتیک به معنای تحولی ریشه ای برای واژگونی تولید شیوه کهن و مناسباتی که بر ویرانه آن جامعه ای مدرن و مرفه بر پایه دمکراسی و قانون مدنی را سامان دهد، آرمان اولیهء هر چپ مبارزی بوده است. این هدف در کردستان عراق در مسیر تحقق یافتن است. این دستاورد با برنامه ریزی سرمایه جهانی به سرکردگی امریکا برای مردم کردستان بدست آمده حال می توان با برخورد کلیشه ای که امپریالیسم مثلا ماهیت ویرانگر دارد و... و... ، صورت مسئله را پاک کرد. اما کوشش در فهم و توضیح مکانیزم های این تناقض، پاسخگو و درمان ساز است. تبیین اینکه: همسویی مبارزان راه آزادی و برابری با سرمایه داران متجاوزی که به دنبال کار ارزان اند از کدام ضرورت اقتصادی، سیاسی، جهانی ناشی می شود؟
هم راستا بودن دو منفعت متضاد در این مقطع حساس ویژگی استراتژیک و بلوک بندی جدیدی در دنیاست. سازمان همکاری شانگهای از ترکیب روسیه، چین و کشورهای آسیای میانه که هند، پاکستان و ایران هم بعنوان ناظر در آن حضور دارند، در سالهای اخیر فعال شده است. جمهوری اسلامی سعی دارد اجلاس فوق را به ناتو شرق علیه غرب فعال کند. این بلوک در تقابل با امریکا و اروپا چه برنامه و دستور کاری را پیش می کشد؟ از طرفی استراتژیست های طبقه کار جهانی، در کارزار این میدان کدامین چشم انداز را بر روی تشکل زنان، جوانان، رهایی خواهان   از بندگی مزد می گشایند و در چیدمان بلوک بندی های فوق از بده بستان ها و همسو شدن و یارگیری های جدید و نهایتا سازماندهی جنگ کار و سرمایه، چه روش مرحله ای و گام به گام را در خدمت گشایش معیشتی و آزادی مردمان کار اتخاذ   می کنند .
شرایط سیاسی دنیای کنونی بشدت متغیر است. هر رویدادی، هر رابطه دوستی، دشمنی و جنگ بین دولتها، هر اعتراض گروهی و اعتصاب قشر و نهادی و هر شورش طبقه ای بر علیه حکومت مستبد از زوایا و منافع گوناگون قابل بررسی و انکشاف است. با یک موضع گیری و حرکت مشخص جای دوست و دشمن سریعا تغییر می یابد. از جمله: با فروش برنامه های پیشرفته برای ارسال امواج مزاحم بر روی فرستنده ها ی اپوزیسیون خارج کشور از سوی کشورهای اسکاندیناوی به دولت ایران، جویبار آگاهی و هوشیاری مردم نسبت به سیاستهای ضد انسانی جمهوری اسلامی بسته می شود. با در اختیار گذاشتن فیلترهای قوی بر روی اینترنت از سوی غرب، اعصاب و روان کاربران جستجوگر حقایق در ایران سرکوب می شود. پذیرفتن قاضی مرتضوی سانسورگر ارتجاعی مطبوعات و قاتل زهرا کاظمی خبرنگار، بعنوان نماینده ایران در شورای تازه تاسیس حقوق بشر سازمان ملل، آغازی زشت و پشت کردن دبیرکل آن، کوفی عنان به مردم آزادیخواه کشور بود. کشورهای دمکراتیک عضو، برخوردی جدی در محکومیت نماینده بنیادگرا و ضد حقوق بشر ایران نکردند. اما چند نیروی اپوزیسیون از جمله دکتر لاهیجی حرکت های شایان توجهی در رسوا کردن حکومت ایران داشتند. این موارد وظایف تازه و ویژه ای را در دستور مخالفان نظام قرار می دهد .
در دورانی که جهان و بخصوص غرب را سایه تروریسم و بربریت فرا گرفته و دولتمردان آمریکا و انگلیس دغدغه آن را با جنگ فرافکنی می کنند، کارگران و کمونیستهای مارکس گرای امروز که برای تحقق انقلاب سوسیالیستی از کمون پاریس در سال ۱٨۷۱ با تلاشی پیگیر و جانفرسا ۱٣۵ سال پیکار تئوریک – فرهنگی – اجتماعی و خونین را بر دوش دارند می توانند با صدایی رسا از زبان مارکس باز هم   جهان را   به انقلاب فراخوان دهند و مباهات ورزند پیکارگر دنیایی   هستند که بر فرازش "هر کس به اندازه کارش " نقش بسته باشد .
" شکل گیری آگاهی کمونیستی در مقیاس کلان و همچنین موفقیت این آرمان نیاز تحول انسان در مقیاس کلان است. تحولی که تنها در یک جنبش سیاسی و یک انقلاب می تواند شکل گیرد. بدین ترتیب وقوع چنین انقلابی ضروری است. نه فقط به دلیل آن که طبقه حاکم به هیچ طریق دیگری واژگون نخواهد شد بلکه به این دلیل نیز که طبقه ای که آن را واژگون می سازد تنها در یک انقلاب است که می تواند خود را از تمامی آلودگی های اعصار منزه سازد و شایستگی ساختن جامعه نوین را بدست آورد ."
" مارکس ایدئولوژی آلمانی "           
 
در نیمه اول سالهای ۱٣۶۰، آمریکا می توانست شاهد اعدام و کشتار هر روزه دهها و صدها تن از زحمتکشان، انقلابیون و چپ های ایران باشد که رسما از تلویزیون و روزنامه ها اعلام می شد و هیچ نهاد بین المللی هم اعتراض نکند. جنایاتی که آمریکاییان در ویتنام و پاناما و گرانادا توسط نظامیان خود و همین طور پینوشه در شیلی انجام دادند، در ایران توسط روحانیون و وابستگان تحصیلکرده مذهبی آنان که امروز اصلاح طلب نام گرفته اند، قاطعانه و تا آخرین نفس به تنهایی به انجام رسید. دیروز که تروریسم افسارگسیخته، قتل های زنجیره ای اش را حتی در اروپا و مقابل چشم جهانیان انجام می داد چون سوژه ایرانی و جهان سومی بود، اعتراض کمرنگ و احتمالی انها با باج بری نفت، خفه یا پنهان می ماند. اما وقتی خشونت بن لادن ها و ملاعمرها که جنتی "افسوس حکومت امن شان را به زبان آورد" گریبانگیر شهروندان اروپایی شد که لابد خونشان رنگین تر است، خطر هیولای تروریسم جدی بشمار آمد و بوش جهانیان را بر نابودی آن صف کرد. اما نمی توان بر هم سرنوشتی شهروندان گرفتار تروریسم در ایران و آسیا، اروپا و امریکا چشم بصیرت بست .
متاسفانه سلاح خونین بنیادگرایی ماقبل سرمایه داری، بعد از گذشت دو دهه از دریدن سینه دهها هزار آزادیخواه در شهرهای ایران، اینک از چندین هزار تن در نیویورک، اسپانیا و لندن قربانی می گیرد .
خون رنگین تر آمریکائیان و اروپایی ها، بوش و بلر و ...   را بیدار کرد که هم پیمانان مسلمان دیروزی آنها قابل اعتماد نیستند. شاید در قراردادهای آنها نیامده بود که شرقی و غربی تر و خشک با هم می سوزند. حال با استفاده از بی اعتمادی موجود_ حتی بطور مقطعی _ روشنفکر انسان گرای عاصی از دنیای ضدبشری و واژگونه و کارگران بنده مزد می توانند بهترین بهره را از وضع موجود بنمایند. بوش نماینده قدرتمند سرمایه جهانی هنگامی که از گروگان بودن ایرانی ها در دست حکومتی غیردمکراتیک سخن می گوید به نیروی کار جامعه ایرانی با سابقه تمدن و فرهنگی طولانی توجه دارد. او نیروی کار ارزان می خواهد ولی حقوق مدنی و فردیت یافته در جهان سرمایه داری را نیز به رسمیت می شناسد در حالی که رقیب او خامنه ای فردی از امت در صحنه را مدنظر دارد که همه وجودش در دست ولی فقیه اسیر باشد .
دیکتاتوری تمامیت خواهی که بر ایران امروز حکومت می کند زمینه و بستر جنگ احتمالی با آمریکا را پیشاپیش فراهم کرده است. نظام کنونی برخاسته از تفکر تروریستی و قرون وسطایی فدائیان اسلام در نیم قرن گذشته، کسروی تاریخ نگار و دکتر فاطمی روزنامه نگار و سیاست ورز ضد استبداد را ترور کرده بود و در آستانه تغییر رژیم سلطنتی، همان تفکر، فاجعه سینما رکس آبادان را   بوجود آورد و آتش عقب ماندگی و جهل، حدود ۴۰۰ انسان بیگناه را سوزاند .
موتلفه اسلامی بعد از دستیابی به قدرت اجرایی و تشکیل قوه قضائیه و ارگان های رسمی سرکوب و دادگاهها، دست از ترور برنداشتند و کارگران بیکار و مبارزان زندان کشیده خلق ترکمن و دکتر سامی ها در قتل های زنجیره ای را قربانی تروریسم کور و نفرت بار خود ساختند. رهبران نظام جمهوری اسلامی در جناح سنت گرا و اصلاح طلب در تابستان ۱٣۶۷ در کمتر از ۴۵ روز ۴۱۴٨ زندانی را که حکم هایی غیر از اعدام داشتند به دستور مستقیم خمینی به دار آویختند. آیا این جنایت ضدبشری از جنگ آمریکا علیه حکومت ایران خشونت بارتر نیست؟
رهبری نظام در برابر وزیر امور خارجه و معاونین ... می گوید: "هرگونه عقب نشینی در مقطع کنونی زنجیره ای تمام نشدنی از فشار و عقب نشینی های دیگر را در پی خواهد داشت. بنابراین، این راه برگشت ناپذیر است و دستگاه سیاست خارجی از این حق شجاعانه دفاع کند." دفاع از "حق شجاعانه"   همان مسلح شدن به سلاح های هسته ای است که رژیم برای بقای خود جنگ را به مردم ایران تحمیل می کند .
دستیابی به فناوری هسته ای ارتباطی با پیشرفت تکنولوژی در کشور ندارد. کره شمالی و پاکستان دارای رآکتور اتمی، از کدام تکنیک برجسته ای در ابعاد صنعتی برخوردارند؟ صنایع نفت ایران توان تامین بنزین داخلی را ندارد و ۴۵ درصد از مصرف داخلی (علیرغم داشتن مواد اولیه) هنوز از خارج وارد می شود. کمبود انرژی را با بهره برداری از باد و آفتاب که در ایران فراوان است می توان با هزینه بسیار کمتری جبران کرد و از تکنولوژی عقب افتاده روسیه که در سال ۱۹۷۶ حادثه چرنوبیل را به بار آورد، مصون بود. نشت نیروگاه اتمی بعد از سالها در کیف که در چند صد کیلومتری چرنوبیل است نوزادان ناقص الخلقه ای را به جای گذارد. امنیت شهروند را ولایت فقیه خودکامه و مسلح به بمب هسته ای هیچگاه تامین نمی کند و آنها را به مخاطره می اندازد. صنعت و مدرنیسم با دمکراسی ارتباط مستقیم دارد نه با انرژی هسته ای و تولید سلاح های کشتار جمعی. دمکراسی و حقوق بشر مخالفان رژیم را در داخل و خارج متحد می کند اما پروژه اتمی موضوعی است که بسیج بیشتری از مردم را حول حکومت علیه آمریکا و اروپا جمع می کند .
جنگ اعلام نشده ای هم اکنون در جاده های مرگبار ایران در جریان است. در سال ٨۴ بیش از ۲٨۰۰۰ شهروند در تصادفات جاده ای جان باختند (ایران مقام اول را در دنیا دارد). همچنین روزانه ۲۷ نفر از ساکنین تهران بر اثر آلودگی هوا به کام مرگ می روند. خسارت ناشی از مرگ و میر آلودگی هوا حداقل ٣٨۶ میلیون دلار برآورد شده است. مدیران نالایقی که توان برنامه ریزی جاده های امن را ندارند و از سالم سازی هوای آلوده عاجزند خود اشغالگر وزارت راه و سازمان های وابسته به ترافیک و محیط زیست و ... می باشند .
از زاویه منافع شهروندی که در معرض چنین خطرات جانی است و از ناامنی شغلی و بی حقوقی و ارزان فروشی نیروی کار خود در رنج جسمی و روحی بسر می برد، تفاوتی ندارد مسببین این فجایع ژنرال های آمریکایی باشند یا سرداران و وزرای ایران اسلامی .
آزادی عقیده به مفهومی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده جنگ های مذهبی و ایدئولوژیک را نفی می کند در حالی که جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون با ستیزه جویی و خونریزی و اهانت به اقلیت های مذهبی (بهایی، سنی، دراویش و....) به این خشونت ها دامن می زند .
دولتی برنامه ریز و امکان ساز برای زندگی بهتر از عوامل جنگ می کاهد و با ایجاد کانالهایی برای پذیرش حق آزادی همگان، به کاهش جنگ مبادرت می ورزد. در اینجا دیگر ملیت و نژاد کارگزاران دولتی که در راستای تحقق این هدف گام برمی دارند، نقشی نخواهد داشت .
انتخاب بین بهشت بیگانه و آتش خودی را قشرهای مختلف مردم خود برمی گزینند .
در کشوری که ٣۰۰ هزار پاسدار و بسیجی امانت دار صندوق رای شورای نگهبان و ولایت فقیه می شوند و می توانند در فاصله چرت کروبی که خوابش را به اصحاب کهف تعبیر کرد، او را از گردونه نامزدی ریاست جمهوری خارج کنند و برای شخص دوم نظام رفسنجانی راهی باقی نمی گذارند جز آن که به خدایش پناه ببرد، خود نشانه قدرت تشکل این اقلیت کم شمار است که منافع اقتصادی بالایی در حفظ شرایط کنونی ایران دارند و از هیچ اقدامی پروا نخواهند کرد .
رفسنجانی می گوید: "بنده صلاح نمی دانم در این شرایط که دشمنان ایران تلاش دارند حاکمیت و مسئولان نظام را نامشروع جلوه دهند برگی به آن اضافه کنم. چون اگر آنچه را می دانم مطرح کنم آنها بیشتر سوء استفاده می کنند. البته مطمئن بودم که اگر شکایت کنم نتیجه درستی از آن بدست نمی آید چون آنهایی که باید به شکایت رسیدگی کنند خودشان مقصرند و در تخلفات شریک بودند... ولی من نمی خواهم به انقلاب آسیب برسد من آمده ام که به انقلاب آسیب نرسد و اگر الان بخواهم مسائل انتخابات را افشاگری کنم   درست بر ضد هدفی که وارد انتخابات شدم نتیجه می گیرم. آنها هم می دانستند که من این کار را نمی کنم ... در این شرایط هم که تهدیدات جدی تر شده قطعا چیزی بیان نمی کنم ."
سخن رفسنجانی را این گونه بخوانیم: دشمنان ما که اکثریت مردم ایرانند مسئولان نظام را بحق نمی دانند و دلایلی هم دارند اگر بخواهم حرف بزنم سند روشنی به پرونده غیرمردمی بودن خودمان اضافه می شود. شکایت هم که نمی شود کرد زیرا حکومتی که خود ساخته ایم از ابتدا با تقلب و تضییع حقوق مردم بنا شده بنابراین اگر دخل و تصرف در رای مردم را افشا کنم امت در صحنه و خودمان را نفی کرده ام، شرایط جهانی هم که برای سقوط ما مهیاست پس راهی ندارم جز اینکه تا آخرین نفس بر تحمیل این نظام بر مردم ایستادگی کنم و حرفی که واژگونی ما را سرعت بخشد به زبان نیاورم .
منافع و برنامه آمریکائیان در بکارگیری کار ارزان کارگران، نیروی خدمات، متخصصان، کاربران تکنولوژی و روشنفکران وابسته به اقشار مختلف طبقه کار ایران به گرد پای هموطن رانت خوار و باج بگیر حاکم، نخواهد رسید .
آیا ایرانی پاسدار و بسیجی که راست ترین محافل نظامی را نمایندگی می کنند و ارتجاعی ترین آخوندها و بیرحم ترین اشخاص وزارت اطلاعات، اصلاح طلب ها و روشنفکران دینی هواخواه نظام اسلامی که هموطن و باصطلاح خودی اند چه رجحانی بر بیگانه غیر خودی دارند؟ !
کدام مقام آمریکایی در عراق می تواند آن چنان آرای مردم را دستکاری کند که همانند انتخابات اخیر ایران، شرکت ۱۶ میلیونی یعنی ۲۵ درصد شرکت کننده را به ۲۷ میلیون افزایش دهد و رای احمدی نژاد را از ٨ میلیون به ۱۷ میلیون برساند !
در انتخابات خبرگان فقط ۵ درصد از دارندگان حق رای در تهران شرکت کردند تا خامنه ای مادام العمر بر مسند رهبری تکیه بزند، خبرگانی که همگی دست چین   خود او هستند .
این بمباران ذهن و خاک پاشیدن به چشم و اعتماد مردم و اشغال رای و سرنوشت آنها توسط حاکمان ایران بیشتر خسارت به بارمی آورد یا بمباران تشکیلات زندگی حکومتیان دشمن مردم و اشغال پایگاه های نظامی و موشکی و نیز هسته ای ایران به دست آمریکا که دولتیان برای حفظ نظام اسلامی شان بر پا داشته اند !
جناح های مختلف حکومتی طی ۲۷ سال علیرغم تفاوت در شیوه بکارگیری سرکوب فقط توانسته اند بی حقوقی و تحقیر نیروی کار و مزدبگیران را سازماندهی کنند و تا ٣۴ درصد، نرخ   خرید کار، خلاقیت و عمر شهروندان را نسبت به سال ۵٨ پائین آورند. این به زنجیر کشیدن تهیدستان با تجاوز به قول خامنه ای دشمن، یکی است و تفاوتی ندارد. مسئله این است که یک فروند هواپیمای جنگی با قیت متوسط ۵۰ میلیون دلار معادل قیمت یک میلیون دستگاه جاروبرقی است .
دشمن خودی یا بیگانه هیچگاه دغدغه لغو بیگاری زنان در کار خانگی را ندارند از این رو همچنان به جنگنده های خود می افزایند. سختی محنت کشیدگان را دردمندی از رنج بردگان هم سرنوشت درک می کند نه خامنه ای یا بوش که انسانهای اسلامی و سرمایه اند .
آنچه رهایی بخش جامعه ایران است آگاهی و تشکل نیروی کار به معنای گسترده و امروزین آنست. کارگران به نیروی کار و آگاهی و تشکل برنامه ریزی شده، رها می شوند و در پرتو تلاش آنها اقشار دیگر هم به رهایی دست می یابند. اما این نباید منجر به دگمی شود که تشکل های کارگری و زنان و ... را از استفاده موقعیت های مهمی که در منطقه در جریانست و شرایط آماده ای که برای به عقب راندن ارتجاع حاکم فراهم شده، باز دارد .
جنگ آمریکا با جمهوری اسلامی را نباید با امریکا ستیزی توضیح داد و افشا کرد. هر جریانی که تقابل خشونت آمیز را با آمریکا در دستور داشته باشد خود بخشی از برنامه جنگی را پیش می برد که به نفع جمهوری اسلامی تمام می شود. امریکا در موقعیت سیاسی نظامی است که به انرژی و نیروی کار ارزان منطقه و بازار امن نیاز بسیار دارد .
صدور سرمایه به اکثر نقاط جهان و لزوم بهره وری آن برای تداوم حیات سیستم سرمایه داری امریکا ضروری است. لوکوموتیو سرمایه داری، انباشت و سرمایه گذاری مجدد است. اما طی ۹ ماه اول سال ۲۰۰۲ سرمایه گذاری تجاری در آمریکا ۲۵ درصد کاهش یافت ... میزان ظرفیت تولیدی مورد استفاده در این سال پائین ترین رقم از سال ۱۹٨٣ به بعد بود. اگر به دلیل محدودیت بازار یا به هر دلیل دیگری، انتظار این برود که سود آتی حاصل از سرمایه گذاری ناچیز باشد، سرمایه گذاری جدیدی انجام نمی گیرد.. مسئله سرمایه ، امروزه ایجاد موقعیت های مناسب در نقاط مختلف جهان برای به گردش درآوردن و کسب سودهای سرشار از آن است. مشکل اصلی مازاد انباشت سرمایه پولی و مکفی نبودن میزان تقاضا در برابر آن است .
وضعیت دوگانه امریکا هم سیاست وابسته تمام گرا و هم ستیزه جویی با آن را با ناکامی مواجه می کند. اگر در چنین شرایطی آزادیخواهان ایران به این نکته تاکید ورزند که مقابله با حکومت اسلامی و استقرار دمکراسی تنها توسط خود مردم انجام گیرد، رهنمودی انزواجویانه نخواهد بود؟ جنبش دمکراتیک در نظر داشته باشد که مردم ایران دیگر توان هزینه سنگین در برابر رژیم را ندارند از این رو به کمک همه نیروهای دمکراتیک جهان و دولتها برای سرنگونی استبداد حاکم نیاز دارند .
در حاکمیت دمکراتیک، تشکیلات وابسته ای مثل خانه کارگر نمی تواند زبان گویای رهبر سندیکالیست اسانلو را پاره کند و شهردار قالیباف هم مانند شهردار نیویورک که مجبور به پذیرش خواسته های کارگران مترو شد، باید پاسخگوی اعتصابیون شرکت واحد باشد. در ایران خامنه ای، رهبر ساده ترین تشکل ها یعنی سندیکا زندانی می شود و این نشاندهنده به رسمیت نشناختن حداقل خواستهای کارگران است .
برای فعال کارگری، فروش نیروی کار به قیمت بیشتر است که ملاک ارزیابی بین سیستم سرمایه داری پیشرفته دولت بوش با بقایای شیوه ی کهن آسیایی خامنه ای قرار می گیرد .
مارکس در بند یک انترناسیونال اول رهایی اقتصادی طبقه کارگر را اصل و هدف می داندکه هر جنبش سیاسی باید تابعی از آن باشد. البته تشکیلات برآمده از جنبش مهم است نه تشکیلات فرقه ای .
شعارهای ضدامپریالیستی تا آنجا که آرمان تولیدکنندگان محروم از مواهب کار را بازگو می کند   می تواند چراغ راه و هدف باشد، اما اجرایی کردن این خواست بلند بشری راهکاری گام بگام را می طلبد. تشکل های کارگران، زنان، روشنفکران انقلابی ایران، فضای موجود عدم توازن قوا را در مقابله با سیاستگزاران آمریکا مد نظر داشته باشند .
رخدادی مشخص مانند سرنگونی طالبان یا صدام، تفسیرهای متفاوت و متضادی را شکل می دهد. شکاف طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی و قومی موجود جامعه بر اساس منافع و هم سرنوشتی لایه های گوناگون مردم، در رای و چشم انداز آنان نقش تعیین کننده ای دارد. آزاد سازی یا اشغال نامیدن جامعه افغان و عراق بستگی دارد به اینکه از کدام بخش و اقشار گوناگون این جوامع دفاع شود .
در سالهای حکومت صدام انتخابات آزادی نبوده، اما بعد از سرنگونی او، مردم علیرغم حرکت واپسگرایان تروریست در سه انتخابات مهم شرکت کردند که در کشورهای عربی بی سابقه است. بویژه زنان در افغانستان بعد از سرنگونی طالبان بخش اندکی از آزادی فردی خود را بدست آوردند. از زاویه بی حقوقترین افراد آن جوامع، این پیروزی است .
در ایران امروز قشرهای محدودی بدون اینکه وابستگی با حکومت و دولت داشته باشند از آزادی برخوردارند. آزادند که حقوق شهروندان را رعایت نکنند، کالایشان را به قیمت دلخواه بفروشند، درآمدهای بدون ضابطه کسب کنند، عقاید خرافی و ضد حقوق انسانی را تبلیغ کنند و زمینه نظرات غیر اسلامی را هرچه بیشتر محدود کنند .
ازادی در زمان معین و مکان مشخص برای طبقات و اقشار گوناگون ضرورت و الویتهای متفاوت و گاه درک های متناقض می یابد. آزادیخواهی روشنفکران نسبی است و با موضع سیاسی و معیشتی آنها تعریف می شود .
اکبر گنجی افشاگر نقش مقامات حکومتی در قتل های زنجیره ای، بروشنی نقش روزنامه نگاری را در کسب فضای آزاد و عقب راندن سرکوب و سانسور تبیین نمود.   او این تحلیل و آگاهی را زندگی کرده و هزینه آن را با شش سال زندان و رنج اعتصاب پرداخت نموده است. ایشان در حاشیه دریافت جایزه قلم طلایی در مسکو گفت :
" در ایران حکومت فاشیستی به معنای آنچه در شوروی استالین بوده وجود ندارد. ما به جبهه رفتیم از وطن دفاع کرده، حق کسی را پایمال نکردیم، اگر کسی را سرکوب کردم بگوید . دهه ۶۰ حرفهایی دارد، در سال ۶۴ تا پای اعدام هم رفتیم که در فرصت مناسب بیان می کنم ."
وقتی گنجی پرونده جنایات جمهوری اسلامی را از سال ۶۰ تا ۶۷ تا اطلاع ثانوی مسکوت می گذارد، به گفته خودش در رادیو فردا "سکوت در مقابل جنایت هم به نوعی شرکت در جنایت محسوب می شود." او یا اعدامهای دهه اول جمهوری اسلامی را جنایت
نمی داند و سزای هر معترض و براندازی!   را در برابر اسلام و خمینی اعدام می داند. و یا اگر قتل ها و خونریزی های   سالهای ۶۷- ۶۰ را محکوم می کند باید با تک تک دوستان اصلاح طلب خود از عبدالله نوری، حجاریان، عبدی، جلایی پور تا خاتمی، موسوی خوئینی ها، پور نجاتی و علوی تبار و ...   تسویه فکری و سیاسی کند زیرا همگی یا دست اندرکار اعدام ها بوده اند یا در برابر جنایات همراهان دولتی و غیردولتی خود سکوت اختیار کرده اند. منتظری تنها مسئولی بود که در اردیبهشت ۶٨ مخالفتش را بیان داشت. اعتراض منتظری، گنجی ها را از هرگونه بهانه ای خلع سلاح می کند تا آنجا که بریدگان از سیستم فعلی   پذیرای مسئولیت خود به هر صورت همراهی، همصدایی و سکوت باشند !
شخصیت اصلاح طلب و جسوری مانند گنجی که به باندهای جنایتکار رژیم پرتوافکنی کرد و دستهای آغشته به خون عالیجنابان روحانی رده بالا را نمایان می کند چگونه بسته شدن نطفه همه ی سرکوب گری و ستم های تا کنونی را در ماه های بعد از قیام بهمن ۵۷ نمی بیند .
کروبی بعداز بهم خوردن سخنرانی رفسنجانی در قم می گوید: "باید آن روزی که جلسه سروش را به هم زدند و دگمه پیراهن ایشان کنده شد یا وقتی سخنرانی هادی خامنه ای و محتشمی را بهم زدند، جلوی این اعمال را می گرفتند ."
آنچه سبب ندیدن و فراموشی میتینگ هایی که در سالهای ۵۷ و ۵٨ توسط گروههای حزب الله از هم می پاشید و بعضا سرکوب خونین می شد، منافع و بند نافی است که گنجی ها گرفتار آن هستند. گنجی از حقوق بشر جهانی، از شهروند جهانی و جمهوری جمهوری ها و صلح جهانی سخن می گوید. چرا جنگ سال ۵۹ را   مقابله دو سیستم دیکتاتوری خمینی و صدام تفسیر نمی کند. آیا ایشان مشکل شناختی و نبود اطلاعات دارد. مسئله اینست که او اگر بقول کانت جرات دانستن داشته باشد باید هویتش در انقلاب اسلامی را نقد و زیر سوال ببرد. قبول کند که نظام اسلامی در اولین سالهایش نیز نه تنها برای گنجی جوان ارمغانی نداشته بلکه شخصیت او را نیز تخریب و در خدمت تئوریسین های نظام اسلامی مانند سروش یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی مسئول اعدام، دستگیری، تبعید دانشجویان در سالهای ۵۹ به بعد، شکل داده است. او چاره ای ندارد که با گذشته خود کاملا قطع رابطه کند .
هر مدعی امروز دمکراسی و آزادی که در ایران دیروز و اسلامی شاهد اعدام ها بوده و آن هنگام زبان به اعتراض نگشوده باید به تاریخ، وجدان و افکار عمومی و همچنین ریگی که به کفش داشته، صریحا و شفاف پاسخ گوید .
محسن سازگارا در نامه به احمدی نژاد می نویسد :
" آن روی سکه حاکمیت فعلی، زجر و شکنجه و تبعید و بدبختی و اعدام است. نمی دانم شما و آقای خامنه ای چطور می توانید در راس چنین حکومتی باشید. من به سهم خودم بابت یک دهه که با این نظام همکاری کرده ام ولو بیشتر در بخشهای صنعتی بوده ام، بارها با خدای خودم خلوت کرده ام. توبه کرده ام، گریسته ام. به انقلابیگری و خشونتهای آن نفرین کرده ام، از قربانیان این خشونتها حلال بودی طلبیده ام اما هنوز دلم آرام نیست ."
جنایات جمهوری اسلامی در دهه اول حکومت که گوینده به همکاری با آن اعتراف دارد ناشی از نهاد عقب افتاده روحانیون معتقد به ولایت فقیه بود که محسن سازگارا در پاریس هر شب پوشه آبی رنگی را برای امام آن تدارک می دید تا او را در جریان تحلیل ها و نظرات شخصیت های سیاسی قرار دهد. سپاه نهادی مسلح در خدمت روحانیتی بود که کمبودها و عقده های صدساله اش از مدرنیسم را با اعدام و سرکوب روشنفکران، شوراها و خلقهای کرد و ترکمن و ... تخلیه کرد .
اما سازگارا   یکی از موسسین سپاه پاسداران اینک کاسه و کوزه را بر سر انقلابیگری خراب می کند .
انقلاب هم مانند هر پدیده دیگر تعریفی طبقاتی دارد و فهم و درک آن بر مبنای زندگی، آرزوها و دلمشغولی و دغدغه های انقلابیون متفاوت و دگرگونه است. در کمون پاریس در اولین دولت انقلابی کارگران، اگاهانه گیوتین ها را به آتش کشیدند تا بعد از آن انسانیت شاهد اعدامی نباشد. شعار کارگران پاریس این بود: فرانسه مرد. زنده باد بشریت !
در انقلاب بلشویکی تا سالها بعد از ترور لنین، اعدامی در کار نبود. انقلاب سفید شاه و انقلاب سیاه خمینی که سازگاراها تیغ نظامی آن را تیز کردند و به همراه بهزاد نبوی ها سازمانده اعلامیه ده ماده ای دادستانی در مقابله با گروههای اپوزیسیون بودند، تنها در نام با انقلاب های موفق جهانی تشابه دارند. اسمشان یکی است و رسم شان جداست. سازگارا برای خلاصی از جرمی که در سیاهه زندگی حکومتی خود دارد و پاک کردن ننگ زیر عبای ولایت فقیه بودن، انقلاب را در مفهوم عام زیر سوال می برد.   اماحاضر نیست از اسلام سیاسی مسبب عقب ماندگی مایه بگذارد. در همین نامه می نویسد :
" شما بهتر است به جای خط و نشان کشیدن برای دمکراسی بپذیرید که حکومت از امور عقلی است و خداوند هم اراده کرده که امر حکومت توسط خود بشر و با کمک عقل او مدیریت شود. برای استبداد از نوع حاکمیت فقها در ایران هم از خدا و پیغمبر خرج نکنید ."
سازگارا چرا عالم بی عمل است و از انقلاب و انقلابی خرج می کند همانطور که منافعی او را وامی دارد تا از اسلام رحمان و رحیم اش دفاع کند.، کارگران و مبارزین هم برای زدودن کثافات جامعه ضد انسانی کنونی و رسیدن به منافع حاصله از دسترنج خود به انقلاب پاک دل بسته اند .
او همچنان می نویسد: "من هم زمانی که در دهه اول انقلاب سرگرم کارهای مملکت بودم گاهی که چیزهای می شنیدم می گفتم صحت ندارد و شایعه ضدانقلاب است ."
باورکردنی نیست که ایشان نداند محمدی گیلانی قاضی دادگاههای انقلاب در تابستان شکار و سرکوب مخالفین جمهوری اسلامی گفت: "تعزیر باید پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را درهم بشکند... مگر در تهران چقدر اعدام شدند از این گروهک ها؟ فقط هزار و اندی ..."
سخن گیلانی دیگر شایعه ضدانقلاب نبود و در روزنامه کیهان ۲٨ و ۲۹ شهریور سال ۶۰ رسما اعلام شده است. سازگارا همخوانی خود با گیلانی جلاد را انکار می کند آنگاه به در و دیوار انقلابی گری می کوبد !
گنجی و چند اصلاح طلب انگشت شمار کنده شده امروز از حکومت، با وجود گیلانی معتقد به شکنجه یی که پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را خرد کند در آن زمان همچنان به همکاری با حکومت اسلامی در اندازه های مختلف ادامه دادند. انها با هیچ توجیهی از جمله اینکه این رفتارها واکنش ترور بوده، نمی توانند از مسئولیت حداقل سکوت فردی در برابر جنایات ضدبشری حکومتشان شانه خالی کنند .
حدود هفت سال پیش آلبرایت وزیر امور خارجه کلینتون از ملت ایران به سبب نقش امریکا در کودتای ۲٨ مرداد و زیان های آن طی چند دهه به ایران عذرخواهی کرد، می توانست نمونه باشد برای اپوزیسیون داخلی رژیم اسلامی تا از کردار و تفکر و همدلی ها و همراهی خود با نظام اسلامی،   از مردم به ستوه آمده ایران رسما، علنا و شفاف پوزش بخواهند و مثل یک شهروند به زندگی شان   ادامه دهند. آنها در این زمینه از دشمن امپریالیست خود عقب ترند .
مسئولیت اشتباه را پذیرفتن نیازمند خودآگاهی و پژوهش و بازاندیشی بی مهابا در تفکر خویش است. روندی که وجدان فردی به وجدان همگان پیوند می خورد و اگاهی را به نسل بعدی می رساند. شناخت جامعه از تاریخ گذشته و حال از تکرار خطاها می کاهد. فراموشی از تکیه گاههای نظام های توتالیتر در بازتولید استبداد و جهل است. انقلابیون برای دگرگون کردن شرایط غیرانسانی خواهان تحول عمیق اند. آنها برای تغییر اساسی مناسبات جامعه، قشری را که خواهان حفظ وضع موجودند و فقر و فلاکت را بازتولید می کنند،   کنار می گذارند .
مبارزان راه آزادی در برابر افکار عمومی جامعه، تئوریسین ها و استراتژیست های دینی، فرهنگی، سیاسی، نظامی سرمایه در تقابل با کار و خلاقیت را افشا و منزوی می کنند. انقلابیون انتقام نمی گیرند اما روابط و شبکه های اقتصادی که ستمگر و جلاد و رانت خوار را بازتولید می کند قاطعانه در هم می شکنند سعی می کنند خونی ریخته نشود   اما از مقابله خونین با قشری که رگ هایشان از مفت بری و تولید دیگران و از رابطه به جای ضابطه تغذیه می شود و حیات خود را بر جهل و نااگاهی، سانسور افکار عمومی و فقر اکثریت گره زده اند، پروایی ندارد .
انقلابیون بعد از پیروزی می بخشند چون در کشتار ذره ای منافع ندارند بلکه با کار بر روی برنامه و ساخت جامعه بدون بهره وری از دیگران پیوند خورده اند، اما فراموش نیز نمی کنند و راهکارهای کارشناسی و علمی عملی برمی گزینند تا گذشته سیاه بندگی مزد هرگز باز نگردد .
" فراموش کردن یعنی گذشتن از چیزی که اگر بخواهیم عدالت و آزادی برقرار بمانند گذشت ناپذیر خواهد بود. چنین گذشتی، موجب بازآفرینی شرایطی می شود که زمینه را برای رواج بی عدالتی و بندگی فراهم می آورند. چشم پوشی از رنج های گذشته به مفهوم نادیده گرفتن و فراموش کردن نیروهای بانی آن رنج ها است، بی آن که شکست شان داده باشیم ."
هربرت مارکوزه