نه به ادامه خفت بی حاصل
مقاومت مدنی و مشارکت جمعی برای «تغییر» جامعه و حکومت


آرش سلیم


• این یادداشت پاسخی است به «خطوط عمده» ای که عباس عبدی در یادداشت «پیشنهاد یک راهبرد اصلاح طلبانه برای طرفداران تغییر» مطرح کرده است. نگارنده خود طرفدار «تغییر» است. اما راه رسیدن به هدف تغییر مرحله ای از درون روش اصلاح طلبی که آقای عبدی پشنهاد می کند نمی گذرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲٨ آوريل ۲۰۱۲


این یادداشت پاسخی است به «خطوط عمده» ای که عباس عبدی در یادداشت [1] «پیشنهاد یک راهبرد اصلاح طلبانه برای طرفداران تغییر» مطرح کرده است. به هر مورد جداگانه و زیر هر مورد پاسخ داده شده است! لازم به یادآوری است که نگارنده خود طرفدار «تغییر» است. در نوشتار «سه استراتژی برای برقراری دمکراسی پایدار و تحلیل ریسک هر اسراتژی» [2]، در برابر دو استراتژی «سرنگونی» و «بی ثباتی»، استراتژی «تغییر مرحله ای» پیشنهاد شده است. اما راه رسیدن به این هدف مرحله ای از درون روش اصلاح طلبی که آقای عبدی پشنهاد می کند نمی گذرد. او نتوانسته است بین استراژی «براندازی» و استراتژی «بی ثباتی» تمایزی قائل شود. حتی در برابر استراتژی «بی ثباتی»، زمان آن چه آقای عبدی پیشنهاد می کند به سر آمده است. به ویژه از خرداد 88 تا اسفند 90 حاکمیت به اندازه کافی وقت داشت تا در روش مشت آهنین 30 ساله خود تجدید نظری کند. فرصت کافی بود تا «صادقانه» در جهت باز کردن فضای سیاسی ایران در جهت شکوفایی استعدادها و رشد جامعه و پیشرفت کشور گام هایی بردارد! متاسفانه نه تنها گامی برداشته نشد، بلکه تمام جناح ها و ارگان های حاکمیت به رفتار قلدرمابانه در تحقیر و خوار کردن مردم و سرکوب فعالان سیاسی و اجتماعی شدت بخشیدند!

یکم:
- نهادهای جامعه ایران، بخش مهمی از کارکردهای خودرا در انسجام اجتماعی از دست داده‌اند، و این جامعه صرفا براساس چسب‌ زور قدرت روی پای خود ایستاده‌است. و در غیاب این چسب، به‌سرعت شکاف‌های عمودی و افقی آن که بسیار هم عمیق است، فعال شده و جامعه را چندپاره خواهدکرد و تا بازگشت به حداقلی از ثبات و پایداری هزینه‌های زیادی را به مردم تحمیل خواهد‌کرد. بنابراین هر کوششی برای جایگزینی قدرت، بدون آن‌که معطوف به بازسازی سایر نهادهای جامعه باشد، به چیزی جز اضمحلال و فروپاشی کمک نمی‌کند.
.................
چون آقای عبدی منظور خود را از «نهادهای های جامعه ایران» بیان نکرده است، فرض می کنیم منظور او همان نهادهای «مدنی» عمومی شامل احزاب می باشد. اگر منظور نهادهای حکومتی مانند دادگستری باشد که با همین استدلال و با قطعیت بیشتری می توان سخن گفت!
1) بدون اراده «صادقانه» حاکمیت (ولایت فقیه) در بازکردن فضای سیاسی ایران، احتمال این که مخالفین حکومت بتوانند مثلا با «شگردهایی» نهادهای مورد نظر آقای عبدی را «بازسازی» کنند نزدیک به صفر است! قدرت حاکم هر گونه گشایشی را مساوی «پررو» شدن مخالفین و در جهت خدشه دار شدن هژمونی قدرت خودش می داند. به ویژه خیزش های عربی ترس او را دو چندان کرده است! نه مردم به حکومت اعتماد دارند و نه حکومت به مخالفان. جایی که در دو سال اخیر شکاف اصولگرایان داخل حکومت بیشتر شده است، چطور حاکمیت می خواهد به مخالفان اعتماد کند! بنابراین عملا احتمال این که مخالفان بتوانند کاری در بازسازی نهادهای جامعه انجام دهند نزدیک به صفر است. یعنی ریسک از هم پاشیدن در اثر برداشته شدن «چسب زور» همچنان باقی خواهد ماند!
2) «چسب زور» نمی تواند همشگی باشد. با توجه به روند شتاب گیرنده بحران های اجتماعی-اقتصادی-سیاسی-...، و بدون یک اراده ملی دخالت کننده، شتاب انحطاط و اضمحلال به حدی خواهد رسید که یا باید با نقطه عطفی روند کنونی تغییر جهت یابد و یا بی ثباتی و فروپاشی و هرج و مرج احتمال بالایی خواهد داشت! «براندازی» با برنامه در مقایسه با «بی ثباتی» حاصل در روند جاری، ریسک کمتری دارد!
3) اما اگر مخالفان بتوانند با ارائه یک «برنامه» و تشکیل کنگره ملی موقت [3] [4] و کسب «اعتماد» مردم و با مشارکت جمعی در جهت ساختن ظرفیت احتماعی [5] گام هایی بردارند، خواهند توانست نقش مثبتی در مدیریت و کنترل عواملی که می تواند به اضمحلال و فروپاشی کمک کند ایفا کنند. به عبارت دیگر هم می توانند حداقل خطر فروپاشی و جنگ داخلی را کمتر کنند و هم به تمرین دمکراسی و آماده شدن برای برقراری دمکراسی بپردازند!
4) با این حساب باید به حکومت در بازکردن فضای سیاسی فشار وارد کرد. شرایط جهانی و مقاومت و واندادن مخالفان (امیدواریم متشکل شده) ممکن است حکومت را به این کار محبور کند! یعنی بر خلاف نظر آقای عبدی این مقاومت مدنی خواهد بود که حاکمیت را ممکن است در ترس از عواقب رفتار خودش و از دست دادن صد در صد قدرت به آشتی و سهیم کردن مخالفین در قدرت ترغیب کند!
5) از طرف دیگر صحنه سازی و بلوف های نهادهای امنیتی ج ا. برای گول زدن آقای خاتمی و واداشتن او به شرکت در انتخابات مجلس و رای دادن دزدکی او، مثال خوبی است که در این «تجزیه هراسی» ها نمی توان القای سیستماتیک عوامل حکومت را نادیده گرفت!
6) آقای عبدی در نوشته های بعد از کودتای انتخاباتی 88 دارای تناقضات زیادی است که با توجه به احضارها و تهدیدها توسط عوامل امنیتی، به ناچار باید درصدی احتمال را برای تحت فشار بودن او در داخل کشور منظور کرد!

دوم:
- موازنه قوای لازم میان حکومت و منتقدانش، برای رسیدن به یک تعامل و تفاهم سازنده برقرارنیست. این امربه دلیل بهره‌مندی ساخت قدرت از سه رانت اقتصادی (نفت)، سیاست خارجی (حضور آمریکا در عراق و افغانستان)، و سیاست داخلی (اشتباهات منتقدان) است. سر رسید دو رانت اول به‌دلیل انطباق یافتن رفتار حکومت با درآمدهای کلان نفتی و نیز وجود تحریم‌ها و نیز تغییرات منطقه‌ای درحال بسرآمدن است و اگر منتقدین نیز ایده و اراده مشخص خود را به‌صورت تعریف‌شده روی میز بگذارند، و مجموعه نیروها را در اطراف خود بسیج کنند (که همه را می‌توانند) به‌زودی به‌حدی از توازن قوا خواهند رسید که از موضع اصلاح طلبی با کلیت حکومت به تعامل برسند. به‌ویژه در شرایطی که جناح‌های درون ساخت قدرت، با اختلافات اجتناب‌ناپذیر داخلی خود نیز دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
...................
1) اگر حکومت نخواهد «صادقانه» فضا را باز کند، در این حد تجربه آموخته است که در آینده برای مخالفان خودش شرایطی چون انتخابات 88 فراهم نکند. وضع آن قدر خراب است و بی اعتمادی آن چنان شدید است که مشکل بتوان با «شگردهایی» مردم را گول زد! اکثریت مردم ایران به واقع از این وضعیت و از این حکومت بیزارند!
2) به گمان من نه حکومت «صادقانه» اجازه می دهد و نه مردم پس از ماحراهای انتخابات 88 اشتیاقی برای شرکت در این گونه بازی ها نشان خواهند داد. زمان بازی های حکومت ساخته و دلالی شده توسط بخش کوچکی از مخالفین به سر آمده است. بدون «نقطه عطفی» و نشان دادن «چشم اندازی» به مردم، احتمال «بسیج کردن نیروها» توسط اصلاح طلبان حکومتی حول انتخابات و یا هر برنامه دیگری بسیار بسیار اندک است. وارد شدن به بازی انتخابات ممکن است وضع را از این هم بدتر کند. یکی از عواقب آن می تواند سوختن همیشگی افرادی باشد که شاید در آینده بتوانند در جهت آشتی ملی نقشی را بازی کنند!
3) منهای شعارها و جنگ روانی مخالفین علیه حکومت، موضع همه مخالفین حکومت «اصلاح طلبی» و آشتی جویانه است. به سادگی و خیلی روشن می گویند در این سه دهه هیچ انتخابات سالمی در این کشور برگزار نشده است. حکومت مثلا به یک رفراندم زیر نظر یک سازمان معتیر بین المللی چون سازمان کشورهای اسلامی و یا اتحادیه اروپا و یا سازمان ملل تن دهد. اگر راست می گوید با برگزاری رفراندم مشروعیت خدشه دار شده خود را تحکیم کند!
4) در روش مقاومت مدنی و مشارکت اجتماعی و به ویژه با سرآمدن دوران رانت ها، هم توازن قوا ایجاد خواهد شد و هم تمرین دمکراسی در اردوگاه دمکراسی خواهان و بر مبنای بیانیه جهانی حقوق بشر و نرم های جهانی صورت خواهد گرفت. بازگشت به گفتمان هایی شکست خورده و در چهارچوب مفهومی ولایت فقیه و اسلام رایج نه تنها به رشد شهروندان کمک نمی کند که ضد رشد خواهد بود!

سوم:
- ایمان و باور داشتن به این‌که سررسید هرسه رانت به‌زودی خواهد رسید، رکن اصلی این تحلیل است ولی اصلاح‌طلبان می‌توانند موضع خودرا به‌ گونه‌ای تعریف و ارائه نمایند که متناسب با آن قدرت لازم را برای موازنه به نمایش بگذارند. اگر این تعریف چنان باشد که جز به نابودی طرف مقابل ختم نشود، دراین‌صورت موازنه قوا برای تحقق این مساله پس از تبدیل ایران به محیطی خواهد بود که عراق فعلی دربرابر آن جامعه‌ای امن و آباد شناخته می‌شود. ولی اگر این تعریف در چارچوب منطقی و متناسب با محیط اجتماعی باشد، نه‌تنها منطقا دست‌یافتنی است، بلکه سریع‌تر از آن‌چه که گمان می‌رود حاصل خواهد شد.
.....................
1) آقای عبدی طوری سخن می گوید که انگار فقط این «اصلاح طلبان» هستند که ایرانی اند. مگر این همه انسان فرهیخته و دانشمند و متخصص داخل کشور و گروه زیادی که در اثر دیکتاتوری مجبور به ترک وطن شده اند ایرانی نیستند! به گمان من با خوش بینانه ترین گمانه زنی ها پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان در نیروهای مخالف بیش از بیست درصد نیست. با این حساب آقای عبدی دارد هشتاددرصد ایرانیان فرهیخته را از معادلات کنار می گذارد. حتی به فرض موفقیت این روش، چگونه راه حل پایداری می تواند باشد!
2) اتفاقا «ایمان و باور به این که سررسید هرسه رانت به‌زودی خواهد رسید»، رکن اصلی مقاومت مدنی و سازماندهی مخالفین و آمادگی آن ها برای جلوگیری از فروپاشی می باشد. برای ساختن آینده ای اصولی و راه حلی اصولی که به دمکراسی پایدار بینجامد. راهی که بتواند شکاف های جامعه را کم تر کند و نه این که شکاف های موحود بین اصلاح طلبان و بقیه گروه ها و احزاب را بیشتر کند. و یا این که شکاف های ایجاد شده بین دین و ضد دین را بیشتر کند. به لحاظ فکری هم دوران وصله پینه هایی که حتی نواندیشان دینی در آن وامانده اند به سر آمده است. از مردمی که سه دهه قربانی تبعیض و ستم سیستماتیک بوده اند نمی توان انتظار داشت که برای نجات کشور بیایند به بقای رژیم کمک کنند. باید گفت بیایید امروز و فردای خود و فرزندان خود را بسازید. حال در این ساختن البته ملاحظاتی منظور خواهد شد که تمامیت ارضی کشور به خطر نیفتد!
3) تاریخ سه دهه اخیر ایران به روشنی بیانگر این است که مخالفین جمهوری اسلامی فرهیخته تر، وطن دوست تر، و قابل اعتمادتر از عوامل بیرحم و فناتیک و سطحی نگر جمهوری اسلامی می باشند. تجربه نشان داده است آن جا که پای منافع ملی باشد مخالفین ملی تر از عوامل جمهوری اسلامی هستند!
4) سناریوی گرفتار شدن ایران به وضعیت عراق فعلی، در خلا یک تشکل فراگیر مخالفان احتمال بیشتری دارد! یعنی مخالفان می توانند در کنترل ریسک شتاب فزاینده انحطاط و اضمحلال و به ویژه جلوگیری از «بی ثباتی» هدایت شده توسط کشورهای بیگانه نقش تعیین کننده ای داشته باشند.
5) بنابراین احتمال موثر بودن بازی انتخابات بسیار اندک است. چسب زور هم که نمی تواند همیشگی باشد. اگر روند به سمت اضمحلال و فروپاشی باشد با همان احتمال اتفاق خواهد افتاد!

چهارم:
- در جریان مبارزه سیاسی باید از برچسب‌زنی پرهیز کرد و فرض را بر اصلاح‌پذیری قرارداد نه برعکس و متناسب این فرض رفتار کرد.
.................
1) آقای عبدی طوری سخن می گوید که انگار سال سوم حکومت جمهوری اسلامی است. این «حکومت» سه دهه «داده» پیوسته در بی کفایتی، محروم کردن مردم از حقوق شهروندی، و.... تاریخ غمبار و تاسف آوری از رفتار ضدبشری با شهروندان ایرانی دارد که برخی از آن ها در تاریخ بشر بی سابقه بوده است! آن چه مخالفان می گویند درصدی از این داده های وحشتناک است. بسی ستم ها و جنایات در سیاه چال های مخوف بر شهروندان رفته است که قربانیان آن برای شهادت حضور ندارند و به ابدیت پیوسته اند!
2) واقعا من در شگفتم این اصلاح «برچسب زنی» بیشتر به ماشین تبلیغات رژیم نزدیک تر است یا مخالفین!

پنجم:
- کاهش هزینه‌های مشارکت سیاسی، هدف‌اصلی هر جنبش اصلاحی است. باید به‌گونه‌ای رفتارکرد که مشارکت سیاسی برای مردم نیازمند شجاعت نباشد، و "مردمان متوسط" با خیال آسوده‌تری وارد این عرصه شوند. تنها از طریق مشارکت عمومی است که می‌توان جامعه‌ای جدید و دمکراتیک ساخت. مشارکتی که مستمر و پیوسته باشد. نه آن‌که اندکی در خیابان بود و سپس راه دیگری درپیش گرفت و رفت.
..................
1) اینجا حرف های آقای عبدی بدیهی اما شعاری است. مگر شهروندان مخالف و سازمان ها و احزاب سادیسم دارند که بخواهند بر خود هزینه وارد کنند. هزینه بر آن ها تحمیل می شود؛ اگر چه در انتخابات رژیم شرکت کنند و به کارگزاران تراز اول این حکومت چون نخست وزیر و رئیس محلس سابق این رژیم رای بدهند.
2) آقای عبدی از «مشارکت عمومی» طوری سخن می گوید که انگار 33 سال از عمر این رژیم نگذشته و انگار سال 88 در تقویم ایرانیان وحود نداشته و انگار بیش از 40 درصد مردم زیر خط فقر شتاب گیرنده با سیلی صورت خود را سرخ نگاه نداشته اند!
3) جامعه ایران مثل هر جامعه دیگری تا زمانی که با برقراری دمکراسی و آزادی به مرحله «قرار» نرسد، دچار التهاب ها، سردی ها، و بالا و پایین شدن ها... خواهد بود. خصیصه رفتار دوران «گذار» اتفاقا ناپیوسته و بدون قانونمندی است. به ویژه کشوری که مردمانش حداقل یک صد سال است در دوران گذار و بیم و امید زندگی می کنند. مردم ایران نمی خواستند به خیابان بیایند. مردم ایران به امید اصلاح و گشایشی در زندگی شان رای دادند و این رفتار کسانی مثل جنتی و جعفری و جوانی و محصولی و دیگران بود که آن ها را به خیابان کشانید.
4) آقای عبدی وجدانا یک بار هم از خودش پرسش کرده است که اگر کودتای از پیش طراحی شده اتفاق نمی افتاد، احتمال نداشت با ریاست جمهوری آقای موسوی و با هزینه کم تری به دمکراسی گذار کنیم؟ هم «مردم متوسط» در صحنه بودند. هم تجربه شکست آقای خاتمی بود. هم بلوغ نیروهای سیاسی بیشتر بود! مهم «کنش» اجتماعی و سیاسی است که مردم را به صحنه بیاورد و آزموده کند. حال نمی توان پیروز شدن قطعی هر برنامه ای را پیش بینی و پس از آن عواقب هر کنشی را با معیارهای سخت پیروزی میدانی بر نیروهای سرکوبگر ارزیابی کرد! به عبارت دیگر باید آنقدر کنش ها ادامه پیدا کند تا با افت و خیزهای فراوان سرانجام به نتیجه برسد!
5) مخالفان نمی خواهند مبارزه مسلحانه کنند. در برنامه ها و ابتکاراتی که از طرف محالفان رهبری می شود، «مشارکت عمومی» و تاثیرگذاری در فرآیند گذار به دمکراسی به مراتب بیشتر از برنامه های راه اندازی شده توسط حکومت و با دلالی اصلاح طلبان حکومتی خواهد بود. برنامه های «حزب رستاخیزی» در زمان خودش پاسخ نداد تا چه رسد در زمان ما که اکثریت قریب به اتفاق دیکتاتوری های آن موقع به دمکراسی گذار کرده اند!

ششم:
- مهمترین اقدامی که باید انجام داد مقابله با قدرت سرکوب نیست، بلکه بلاموضوع کردن این قدرت است. قدرت سرکوب همیشه نیازمند توجیهاتی برای فعلیت یافتن و به‌کار گرفته شدن است. هرنوع سیاستی که چنین توجیهی را در اختیار قدرت قرار می‌دهد، جز به کوبندگی و برندگی قدرت سرکوب کمکی نمی‌کند. یک هدف مهم سیاست اصلاحات، بلاموضوع کردن اعمال این قدرت است و یا درصورت اعمال، هزینه اخلاقی آن را بسیار بالا خواهدبرد.
.....................
1) با توجه به دلایل بالا به گمان من این پاراگراف بی اخلاقی سیاسی بیش نیست. انتقام گیری سیاسی از اصلاح طلبان است. کسی که بیش از یک دهه قبل به اصطلاح طلبان خروج از حاکمیت را پیشنهاد می کرده و با آنان در این باره جنگ قلمی داشته است، نمی تواند طرف گرگ را بگیرد و به گوسفندی که جرمش شرکت در انتخابات و تشویق مردم به مشارکت بوده است ایراد بگیرد که «توجیه» برای فعلیت یافتن قدرت سرکوب فراهم کرده اید. مدل «هیچ در برابر هیچ» که در نهایت از حرف های آقای عبدی بیرون می آید، دردی از این کشور و جمعیت 75 میلیونی تحت ستم آن دوا نخواهد کرد!
2) انتخابات 88 و رخدادهای بعد از آن به گمان من بزرگترین و مهم ترین حادثه در تاریخ ایران معاصر است. نگارنده قدرت تجسم خوبی دارد. اما نمی توانم هیچ رخدادی را موثرتر و کوبنده تر در بلاموضوع کردن قدرت حاکم تجسم کنم. مردمانی که با بلوغی شگفت انگیز به صحنه آمدند و زیبایی و عظمت صلح طلبی خود را به تماشای جهانیان گذاشتند. به گمان من آقای عبدی دارد در ارزیابی اثرات رخدادهای 88 و بعد از آن خیلی عجله به خرج می دهد! آن چه خوبان همه دارند رخ داد. اما متاسفانه آقای عبدی نمی تواند و به گمان من تا حدی هم نمی خواهد آن را ببیند! بیشترین مشکل ما عقب ماندگی و انجماد بسیاری از شخصیت ها و سازمان ها و احزاب سیاسی مخالف بود. کسانی که در مدل های کهنه و فرسوده جنبش های اجتماعی به تکرار حرف های نامربوط پرداختند. و یا این که چون خود انتخابات را تحریم کرده بودند، به جای شرکت در کنش ها و تعمیق جنبش، به داستان سرایی درباره توجیه تحریم و یا خوار و خفیف کردن جنبش و رهبران آن مشغول شدند. اتفاقا مشکل آقای عبدی هم به گمان من همین نگرش بی انعطاف ارتدکسی در برخورد به آن چیزی است که خود پیش بینی نمی کرد. البته اصطکاک های قبلی او در اردوگاه اصلاح طلبان نیز بی تاثیر نیست!

هفتم:
- اصلاحات نیازمند بازیابی مجدد خود از دومنظر ایده و اراده است. گرچه این ایده موجود است ولی تنقیح مجدد آن و تاکید بر عناصر مهمتر آن (نسبت به وضع روز) امری ضروری است. ولی این ایده با پیوست اراده معطوف به آن است که معنا و مفهومی روشن می‌دهد. اراده‌ای که در سال‌های گذشته متزلزل و بر روی زمینی لیز قرار داشته‌ است. مهمترین کاری که اصلاح‌طلبان درحال‌حاضر باید انجام‌دهند و می‌توانند هم انجام‌دهند، بازنویسی این ایده با زبان روز و الصاق‌‌کردن اراده روشن و استوار خود به آن است. این‌کار پیامی دوسویه هم به جامعه و هم به حکومت خواهدداد. پس از این مرحله همواره باید درحالت نرمش و گرم‌ نگه‌داشتن بدن سیاسی باشند، و دراین‌که دیر یا زود نوبت بازی خواهد رسید تردیدی نداشته باشند.
...................
1) متاسفانه باز اینجا آقای عبدی مردم ایران را به «اصلاح طلبان» تقلیل می دهد و همان روش تسویه حساب، با «اصطلاح طلبان» مشارکتی رفیق سابق خود ادامه می دهد. با احترام به آقای عبدی و با همه کوششی که در بیطرفی می کنم نمی توانم ننویسم که متاسفانه این خط تسویه حساب با «اصلاح طلبان» در تمام نوشته کم و بیش آگاهانه و یا ناآگاهانه خودش را نشان می دهد. مسلما اصلاح طلبان خطا داشته اند و حتی خطای راهبردی! اما نمی توان پس از رخدادهای 88 معادلات را همان معادلات قبل فرض کرد و به واکاوی و ارزیابی آن پرداخت.
2) در بالا هم گفتم نوبت بازی واقعی بدون هیچ تردیدی فرا رسیده است. اما بازی در سطحی دیگر و با زمین بازی دیگری! در یک سال اخیر در خاورمیانه حداقل چند دیکتاتور سرنگون شده است. در کشورهای دیکتاتوری سابق نیز اصلاحاتی انجام شده است. تاجایی که مثلا در مراکش جوانان آزادانه در هر کجا و برای هر مدت و برای هر موضوعی بدون ترش از دخالت و سرکوب پلیس تظاهرات اعتراضی تشکیل می دهند.

هشتم:
- اگر بخواهیم اهداف اصلی را برای یک جنبش اصلاح‌طلبانه برشمریم، دردرجه اول رسیدن به وضعیتی است که مطابق آن گفته شود حاکمیت قانون برقرار است. (خوب و بدی قانون مساله ثانوی است) هیچ جامعه دمکراتیکی نداریم که پیش از آن، حاکمیت قانون را تجربه نکرده باشد. درمرحله بعد، رسیدن به سطحی از دمکراسی است که بازگشت ناپذیر باشد. برخی از کشورها (در آمریکای لاتین نمونه‌هایش زیاد است) در مراحلی دمکراسی را تجربه کرده‌اند، ولی به دلیل بی‌توجهی به ساختارها و موازنه قوا، با عقب‌گردهای وحشتناکی مواجه شده‌اند. بنابراین هدف اصلاحات رسیدن به نقاطی است که به‌عنوان دست‌آوردهای اجتماعی نهادینه شود و بازگشتی از آن شاهد نباشیم.
...................
1) این توصیه و رهنمود «حکومت قانون» چندان نبوغی لازم ندارد! چیزی است که بارها در حرف های آقای عبدی به آن توصیه شده است. انگار اینجا آقای عبدی به صندوق خانه رهنمودهایش رفته و هر چه دم دستش آمده برای توصیه به دیگران روی پیشخوان گذاشته است!
2) در این تردیدی نیست که استقرار دمکراسی یک «فرآیند» است و نه یک «رخداد»! هر چه مشارکت و آموزش شهروندان در این فرآیند بیشتر باشد، دمکراسی واقعی تر و پایدارتر خواهد بود. اما پس از 33 سال قانون ستیزی «فزاینده» نظریه پردازان و عوامل جمهوری اسلامی این پاراگراف آقای عبدی به گمان من بیشتر یک ژست عاقل اندر سفیه است تا یک راهکار! انگار «اصطلاح طلبان» کمتر از آقای عبدی به قوانین جمهوری اسلامی پایبند بوده اند که حالا آقای عبدی رهنمود بزرگ خود را برایشان رو کرده است. زمانی که اصطلاح طلبان برای عدم خروج از حاکمیت آماج حملات آقای عبدی بودند، اصلاح طلبان طبق قوانین جمهوری اسلامی مشغول خدمت بودند! حالا آقای عبدی بعد از همه این حوادث و مرارت ها و زندانی کشیدن ها به آن ها سفارش می کند که برگردید و هر طوری شده بروید داخل حکومت و طبق گذشته طبق قوانین موجود کار کنید!

نهم:
- مانع دمکراسی در ایران، بیش از هرچیز ریشه در ساختار درآمدهای نفتی دولت‌ها داشته‌ است. و در مرحله بعد نیز پایین بودن سطح توسعه اقتصادی اجتماعی کشور. و تا وقتی که برای موضوع اول طرح و برنامه عملی و مشخصی در دست نباشد، انتظار این‌که بتوان با اظهارات کلی و شعاری همه مردم را به سمت دمکراسی دعوت و با تبعات فرهنگی دمکراسی همگام نمود، انتظار بی‌ثمری است.
..............
1) چرخه باطل استدلالی همیشگی. دمکراسی یک «فرآیند» است که باید بتوان حداکثر افراد ممکن را در این فرآیند سهیم کرد. حال رخدادهایی مثل سال 88 حد اعلای آن است. مشکل ما «موانع» رسیدن حتی به یک «دمکراسی نیم بند» است. مگر کسی منکر طرح و برنامه است. در این تردیدی نیست که مخالفان دارای ضعف های فراوانی هستند، منجمله نداشتن برنامه. اما این توجیه کننده حرف های آقای عبدی نیست. حتی اگر برنامه عملی و مشخصی هم روی میز نباشد نباید از تلاش و مقاومت مدنی دست کشید! هر چه شهروندان بیشتری را نسبت به عواقب شومی که در انتظار کشور است آگاه تر و حساس تر نگهداریم، به وقت حادثه شوم که امید است هرگز اتفاق نیقتد رفتار مسئولانه تری خواهند داشت!

دهم:
- راهبرد اصلاحات چندان تحت تاثیر عملکرد حکومت‌ها قرار نمی گیرد. حتی اگر بسیاری از افراد آن بازداشت و زندان شوند. تاکتیک‌های آن هم متنوع است، حتی از حضور خیابانی هم ابایی ندارد، مشروط براین‌که در محدوده زمانی معین با هدف روشن و با دعوت از سوی رهبری مسئولیت‌پذیر آن باشد، و در این صورت خودشان هم درابتدای صف در خیابان حاضر خواهند شد.
.....................
پاسخش در مطالب بالا هست.

یازدهم:
- رفتار اصلاح‌طلبانه با ادبیات خاص خود همراه است. ادبیات اصلاح‌طلبانه را نمی‌توان عنصری فرعی در سیاست‌های اصلاحات دانست. کار این ادبیات دمیدن بر کوره نفرت و خشم و کینه نیست، بلکه مطالبات و خواست‌های تاریخی مردم خود را، به‌نحوی بیان می‌کند، که همدلی و همراهی بسیاری را با آن‌ها به‌دست می‌آورد، حتی اگر این افراد درون حکومت باشند.
..................
با وجود این همه ستمی که بر مردم و خودشان رفت، رهبران موسوم به «اصلاح طلبان» هیچ گاه در کوره نفرت و خشم و کینه ندمیدند. برعکس همه بر صبر و صلح و آشتی ملی تاکید داشته اند!

دوازدهم:
- در راهبرد اصلاح‌طلبی، انتخابات جایگاه ویژه‌ای دارد. اولین و مهمترین جایگاه این نهاد دراین است که انتخابات یک شیوه کم‌هزینه و مورد توافق برای سنجش موازنه قدرت است. اگر چنین شیوه‌ای وجودداشته و مردم نیز با سازوکار آن بیگانه نباشند، در شرایطی که موازنه‌ی جدیدی در قدرت‌های اجتماعی رخ می‌دهد، مسالمت‌آمیز و کم‌هزینه‌ترین و کارآمدترین نحوه انطباق‌یافتن جامعه و ساخت قدرت با این موازنه قوا، انتخابات است. بنابراین باید سعی کرد که این نهاد با همه ضعف‌ها و کاستی‌هایش حفظ شود. ویژگی دیگر این نهاد، ایجاد فرصت چند ماهه یا حتی بیش از یک سال برای شکل‌گیری تحرک سیاسی گسترده است. تحرکی که به طرح بهتر مطالبات، رسیدن به زبان مشترک سیاسی، همگامی و همراهی افراد نزدیک به یکدیگر و پیداکردن یکدیگر، امکان ارائه طرح و برنامه و نقد وضعیت موجود و قدرت، امکان بسط سازمان‌دهی در اقصی‌نقاط کشور و... کمک می‌کند. بنابراین انتخابات موضوعی نیست که بتوان از کنار آن گذشت. تجربه دمکراتیک و توسعه سیاسی از خلال همین قدم‌های کوچک و بعضا نارسا شکل می‌گیرد. در انتخابات باید به چند نکته توجه کرد، موضوع ردصلاحیت‌ها، سلامت انتخابات و نهاد برآمده از انتخابات سه موضوع محوری هستند. هرسه این موارد موضوعاتی است که می‌باید مورد بحث قرارگیرند و هزینه انحراف و تخلف از آن‌را می توان تحمیل‌کرد، ولی نباید به‌گونه‌ای رفتار کرد که باب این مسیر بکلی مسدود شود، که درباره این نکات باید برحسب مورد و مصداق اظهارنظر کرد.
...................
هیچکس از انتخابات نگذشته است. برعکس همه مخالفین از رادیکال ترین تا محافظه کارترین جریانات و گرو ه ها بدون استثنا با مسئولیت کامل در برابر تاریخ و وطن و مردم، حکومت را به تن دادن به «انتخابات آزاد» منجمله یک رفراندم فرا می خوانند. نتایج آن هم به روی چشم می گذارند. مشکل ما مخالفان آزادی و مخالفان انتخابات هستند. مردم چاره ای جز مقاومت مدنی، گسترش اعتصابات و نافرمانی های مدنی برای واداشتن حکومت به پذیرش انتخابات آزاد را ندارند! بهترین شرایط تاریخی چه به لحاظ داخلی و چه بین اللملی برای واداشتن حکومت به پذیرش حقوق شهروندی فراهم است. ما در ابتدا انتظار دمکراسی سوئیس و کانادا را نداریم. یک دمکراسی نیم بند که حداقل زبان مردم را برای ابراز اندیشه از حلق شان بیرون نکشند برای شروع خوب است! تعطیل کردن شکنجه گاه و بازداشتگاه های غیرقانونی قرون وسطایی ... شروع خوبی برای به میدان آمدن مغزها و جولان افکار در شتاب دادن به فرآیند استقرار دمکراسی پایدار خواهد بود. اگر حکومت می خواهد شروع کند از این نوع گام ها شروع کند، شاید در بین راه آشتی ملی صورت گرفت! مخالفان راه درخشان مقاومت مدنی را با افتخار در خواهند نوردید و سرانجام به لحظه موعود رقص 75 میلیونی آزادی خواهند رسید. این مسئولان جمهوری اسلامی هستند که نباید خود را در جهت عکس تاریخ قرار دهند. آزادیخواهان ایران بیش از هر زمانی در مسیر توفنده و پویای تاریخ حرکت می کنند!
در آینده نزدیک یادداشت تحلیلی جداگانه ای پیرامون دیدگاه نگارنده پیرامون راه پیش رو ارائه خواهد شد!

پانوشت
[1] پیشنهاد یک راهبرد اصلاح طلبانه برای طرفداران تغییر، عباس عبدی
www.rahesabz.net /

[2] «سه استراتژی برای برقراری دمکراسی پایدار و تحلیل ریسک هر اسراتژی، آرش سلیم akhbar.gooya.com
[3] کنگره ملی: "اتحاد" یا "همکاری" ایرانیان؟، آرش سلیم
news.gooya.com

[4] طرح اجرایی نمونه برای تشکیل کنگره ملی موقت، آرش سلیم
www.akhbar-rooz.com

[5] جنبش سبز و مدیریت تعارضات و تضادها، آرش سلیم
zamaaneh.com