نقدی بر نقد و نکاتی چند پیرامون رمان افغانی


هیلی سلطانی


• این که زبان رمان «افغانی» زبان دری است. زبانی که به مذاق من و بسیاری از دوستان هم علاقه و هم سلیقه‌ام زبانی است خوشایند. حرف زدن به این زبان هر چند در ایران، بر اساس داستان، باعث گرفتاری‌هایی برای تکلم کننده‌اش بوده است اما برخوردهای بانمک فرهنگی را هم سبب می‌شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۹ آوريل ۲۰۱۲


 
 با کمال احترامی که خدمت اقای فرادیس دارم و نکاتی چند که به نظرم بسیار مهم امد در ارتباط با نقد ایشان از کتاب افغانی نوشته اقای عارف فرمان اشاره میکنم. بنده در نقد اقای فرادیس تناقص هایی می بینم که از سوی فرهیخته چون ایشان بعید به نظر میرسد. مثلا از یکسو مینویسد که رمان افغانی زبان روان و ساده دارد و از سوی دیگر زبان رمان را گزارشی و اخباری خوانده اند. زبان نمیتواند هم ساده و روان باشد و هم گزارشی . چون گزارش زبان روان مردم نیست اما قصه زبان روان مردم است. در ضمن جناب فرادیس هیچ جا مثال هم نمیدهد که در کجای کتاب زبان نویسنده گزارش است. این خود سوال بر انگیز است که منتقد نقدی میکند بدون انکه ادرس دهد و این به صداقت نقد صدمه میزند. حال انکه در ارتباط با سادگی زبان نویسنده در کتاب افغانی منتقدان فرهیخته دیگر چون طاهر جام بر سنگ و اسد رخساریان نظر دیگری دارند. ایشان این را یکی از نقاط قوت داستان میدانند. طاهر جام برسنگ مینویسد
(در افغانی رمان عارف فرمان یا سفر نامه علی از قر و اطوار های تکنیکی خبری نیست انچه هست کلام ناب است , باز تاب گر زبان رنج ,زبان مادری همه انسانها . من ایرانی که مدتهاست جلای وطن کرده ام با خواندن رمان افغانی دلم به درد امد و بیشتر از هموطنی با مردمی شرمم گرفت که با پیشدواری و جهل و نگاه تحقیر امیز و خود بزرگ بین منزلت انسانی خود را در درجه نخست زیر سوال میبرد.)
   
اقای فرادیس درجایی مینویسد که نویسنده تلاش دارد تا زبان داستان دری باشد اما پیداست که موفق نیست درحالیکه رخساریان مینویسد
از نکات جالب توجه این رمان نثر سلیس و ساده گویایی زبان دری ان است . این نثر برخلاف نثر پارسی در طبیعت خود عرب زده نیست. ویا طاهر جام بر سنگ مینویسد
این که زبان رمان «افغانی» زبان دری است. زبانی که به مذاق من و بسیاری از دوستان هم علاقه و هم سلیقه‌ام زبانی است خوشایند. حرف زدن به این زبان هر چند در ایران، بر اساس داستان، باعث گرفتاری‌هایی برای تکلم کننده‌اش بوده است اما برخوردهای بانمک فرهنگی را هم سبب می‌شود. نمونه:
از چند نفر پرسیدم: «آقا! چه طوری باید به چهار راهِ زند بروم؟»
می‌گفتند: «از اون‌جا می‌خوره…»
فکر کردم: خدایا! من حرف از «رفتن» می‌زنم، این‌ها حرف از «خوردن» می‌زنند! چه طور آدم‌هایی هستند؟
از دیگری هم پرسیدم: «می‌خواهم تا چهار راهِ زند بروم. از کدام راه بروم؟»
گفت: «شما برو اون طرفِ خیابون، از سرِ چهارراه می‌خوره.»
یک دل را صد دل کردم و گفتم: «آقا! من حرف از خوردن نمی‌زنم؛ از رفتن حرف می‌زنم.»
خندید و گفت: «آره، می‌دونم… شما برو سرِ چهارراه، به تاکسی‌ها بگو: چهارراهِ زند! می‌برندت اون‌جا.»
اما در گفتگو ها نویسنده بر ان شده که هردو لهجه فارسی ایرانی و دری کابل را داشته باشد و این خود نکته مثبت است چون داستان مخاطب افغان و ایرانی دارد.                                          
اما ظالمانه ترین قسمت قضاوت در نقد فرادیس انجاست که به تصور ایشان نویسنده دولت ایران و مردم ایران را در داستان از هم جدانمیکند. در رمان افغانی قهرمان داستان علی است و علی شخصیت توهین شده از سوی مردم و مقامات است. اما در سطح مردم با یک کلمه افغانی و یا بیگانه ستیزی روبروست ولی در دولت با زندان و شکنجه و رد مرز شدن مواجه است. شاید منوچهر فرادیس نمیداند که بعضی وقت ها مردم ایران بد تر از دولت عمل میکردند.... مثلا دولت قانون وضع نکرده بود که مقامات پول های کارگران افغانی را در مرز ها از جیب شان بربایند... یا مثلا دولت قانون وضع نکرده که باید به افغانی پدر سوخته هم گفته شود... مثلا دولت قانون وضع نکرده بود که پنج شنبه سیاه رخ دهد. مثال های بیشماری را میتوان در حرکت های خود برتری جویی و نژاد پرستی عده ای از ایرانیان دید که دولت قانون برایش وضع نکرده بود.... در ضمن نژاد پرستی چیزی نیست که از قانون تبعیت کند برخلاف شاید قانون تحت تاثیر نگاه نژاد پرستانه هم باشد که دولت مردان هم به خاطر روند سیاست های غلط خود از ان استفاده برد.
مردم ایران احساس برتری نژادی دارند و این از دوره های صفویه به فرهنگ ایران وارد شده است. ایرانیان خود را در منطقه برتر میدانند.این تنها در برابر افغانها نیست بل در برابر ترکها کرد ها بلوچها عربها و غیره نیز همین حالت را دارد. اقای رخساریان در این ارتباط چنین مینویسد:
" این رمانی است که در تمامیت خود کارکرد بینش راسیستی را در جامعه ایران منعکس میسازد. شگفتا که نویسنده ان ایرانی نیست افغان است و به خوبی توانسته است رفتار ها و شیوه نگرش انسان ایرانی را نسبت به همنوع خود در رمانش به نمایش بگذارد." درجایی دیگر جناب رخساریان می نویسد که: " ما آن نگرشِ خاص ایرانی نسبت به بیگانگان را که عارف فرمان در رمان خود به نمایش می گذارد، در نگرش ایرانی به ایرانی نیز همیشه داشته و چه بسا که در تحوّلاتِ تاریخی و اجتماعی مان مانعِ بسیاری حرکتها و سکوت و سکونِ نیروها و جریانهای سیاسی گردیده است. از این دیدگاه رمان "افغانی" ناقوس خطری بزرگتر را هم به صدا درآورده است. راست آنکه هیچ ملتی با ویژه گیهایی چنین ویرانگر و ضد انسانی در شاهراه تمّدن بشری نمی تواند گام بردارد. سبب سازِ پیشروی در جادّه های پر پیچ و خم تاریخ و پیوستن به قافله ی بزرگ تمدّنِ بشری همآهنگی، همدلی، همزبانی و دوستی و عشق می تواند بود. از این نظرها ما به فقیران و بینوایان ژنده پوشِ پیر و فرسوده شباهت داریم. فقیریم؛ چرا که عشق به همنوع خویش را هنوز سرمنشأ رفتارهای خود قرار نداده ایم. بینواییم؛ چرا که در عین حال که خواستها و آرزوهای مشترک داریم، با داشتن ویژه گیهایی که گفته آمد، فاقد نیرو و شوق پیوستن به هم و کار مشترک هستیم. پیر و فرسوده ایم؛ چرا که این داستان ریشه هایی دارد ژرف و فرو رفته در آبهای اقیانوسِ فکر و وجدان و اندیشه و باورهای ملی، مذهبی و تاریخی مان.
اما از همه اینها که بگذریم در رمان افغانی نکته هایی است که دوستان نقد کننده تا به حال اشاره ی به انها نکرده است
اینها نکاتی است که رمان افغانی را هر چه بیشتر متمایز و در نوع خود بی نذیر میکند. نکته اول نقش زن ایرانی در رمان افغانی به وضاحت نشان داده شده است .مادر مریم زن بیسوادی است اما معیار سنجش انسانها برای او از جنس قدرت ,پول ,مذهب و نژاد نیست بلکه معیار ارزشهای انسانی است . علی ارزشهای انسانی دارد که از سوی مادر مریم پذیرفتنی است اما از سوی جامعه و دولت رد میشود. در حقیقت سخن عریان نویسنده این است که جامعه انسانی معیار های غیر انسانی دارد. و این را حتی بیسوادان جامعه درک میکنند. جامعه و دولت به عشق علی و مریم که از سوی زن بیسواد دهاتی پذیرفته شده پشت پا میزند.
نکته دوم مریم نسل جوان ایرانی است که غیر نسلهای گذشته است. حتی عشق او که همه هستی اوست به باد سخری گرفته میشود. این نسل تمام سرمایه جامعه ایران است. و اگر جامعه ایران جوانان خود رادر نیابد و انها را ازخویش نسازد و طرد کند و به همین صورت اگر در برابر نژاد باوری کاذب اقدام نکند این نسل با فرهنگ چهار هزارساله اش به سوی یک نازیسم اسلامی خواهد رفت چون مشکل تنها افغانهای مقیم ایران نیست. درحقیقت برتری جویی از هر نژاد دیگر هم است.
نکته که در ارتباط با زن ایرانی از این رمان برایم جالب امد اینکه در هیچ جایی رمان افغانی به زن ایرانی بر نمیخوریم که با علی برخورد ناشایست داشته باشد. شاید نویسنده بر این باور است که در جامعه ایرانی مرد ها احساس برتری جویی و نژاد پرستی بیشتری نسبت به زنها دارند یا شاید هم به نظر نویسنده هویت زن ایرانی از مرد ایرانی متفاوت است. شاید نویسنده بر این باور است که زن معیار عشق و محبت است .
نکته سوم نکته ایست قابل تامل این که نویسنده وقایع و حوادث را طوری تعریف میکند که علی قهرمان داستان را یک موجود خنثی و بی حرکت میسازد. چرا؟
شاید برای انکه نویسنده باورش این است که انسان توهین شده در تلاش باز سازی درونی خودش میشود و توان خلاقیت و نو اوری از او گرفته میشود.
و این درسی است که رمان افغانی به مخاطبین میدهد که فرزندان تان را توهین نکنید چون خلاقیت را از انها خواهید گرفت. توان باز سازی در هر انسانی بستگی به میزان خرابی های وارد شده به انسان دارد. به همین علت علی در مجموع در تمام صحنه های رمان افغانی شخصیت بی حرکت و بی تلاش است. چون توهین شده است... در جایی از کتاب میاورد که چای زمانی مزه دارد که ادم توهین نشود و این از زیبا ترین سخنان رمان افغانی است.
هیلی سلطانی