طبقه ی متوسط در فاصله ی دو انقلاب


مزدک دانشور


• بازنده ی نهایی بهمن ۵۷ طبقه ی متوسط جدید بود که نه تنها بیان کننده های طبقاتی رادیکال (چون چپگرایان) و حتی میانه رویش را (چون جبهه ی ملی) در مبارزه برای رسیدن به قدرت از دست داد، بلکه در عرصه ی زبان، فرهنگ و تنظیم امورش نیز به زیر یوغ بلوک طبقاتی بورژوازی سنتی و همپیمانانش رانده شد. بلوکی که هیات نام داشت و اینک به دولت رسیده بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۹ آوريل ۲۰۱۲



اگرچه لغت طبقه ی متوسط ، اصطلاحی رایج نه فقط در ادبیات اقتصاد-سیاسی که در افواه عامه نیز هست، اما یافتن تعریفی جامع و مانع برای آن از دشواریهای محققان است؛ چرا که این اغتشاش معنایی چون دیگر حالات شبیه به خود، نه تنها به علت کمبود و یا حتی نبود تحقیقات خرد و کلان اجتماعی، که از ورود خواست سیاسی به این مناقشه نیز رنگ می گیرد. به عنوان مثال اصطلاح طبقه ی متوسط برای روزنامه نگاران فعال دهه ی اصلاحات با تفسیری موسع روبه رو می شد در حالیکه چپگرایان محذوف در عرصه ی سیاسی با این اصطلاح به تخفیف و تقلیل برخورد می کردند. این تفاوت از آنجا ناشی می شد که هریک از این گروهها برای طبقه ی متوسط خاستگاه، رویکرد و چشم اندازهای طبقاتی ای قائل بودند و با بزرگ و کوچک کردن این تعاریف، آرزومندیهای این بیان کنندگان در تحلیل نهایی محقق می شد. اصطلاح طبقه ی متوسط، اما، با گذر از تاریخ این مناقشه و ورود به تاریخ معاصر، معیارهایی دیگر را نیز به میان می کشد. مثلا یرواند آبراهامیان تاریخ نگار چپگرا، طبقه ی متوسط را نه با اصطلاح مترادف و رایج آن "خرده بورژوازی" که با دو گرایش سنتی و جدید به رسمیت شناخته (۱٣٨۲) و برای این دو گرایش، خاستگاه و نقش متفاوتی در تاریخ سیاسی ایران قائل شده است. پس به نظر می رسد برای مشخص کردن نقش و اثر "طبقه ی متوسط" در تاریخ معاصر نیازمند رسیدن به یک تعریف حداقلی هستیم، تعریفی که خود، البته تاریخی است.
می توان فرض کرد که با توسعه و انکشاف سرمایه داری در غرب و با پیچیده تر شدن فرایند تولید، سرمایه داری نه فقط نیازمند کارگر ارزان و به شدت مطیع که خواهان کسانی بود که در روند هردم پیچیده شونده ی تولید، نقش دستیاری را پذیرا باشند و بی آنکه از مالکیت ابزار تولید برخوردار شوند، بر روند آن نظارت کنند. میان واسطه هایی که از یک سو شریک استثمار بوده و از دیگر سو خود نیز –البته نه به شدت کارگران غیرماهر – تحت استثمار باشند؛ از دیگر سو و از آنجا که شیوه ی تولید مستقر با توسعه ی روزافزونش نیازمند روبناهای حقوقی، اخلاقی، آموزشی و حتی هنری برای بازتولید خویش بود این "میان واسطه ها" نیز در شقوق sectors)) دیگر جامعه ی بورژوایی روییدند تا هژمونی را پاس بدارند و آن را تعمیم بدهند.(هابسبام،۱٣٨۲:۲۲۴) هر چند که در روندی دیالکتیکی بزرگترین دشمنان جامعه ی بورژوایی نیز از میان همین طبقه روییدند. دانشگاهیانی چون مارکس، گرامشی، لوکاچ و...همه قرار بود که در جایگاه طبقه ی متوسط به توجیه عملکرد سرمایه داری در شقوق مختلف بپردازند ولی آنان به ضعفها، گسستها و معایب آن پرداختند و به بزرگترین تلاشها برای براندازی این نظام، یاری فکری رساندند.
این روند در ایران اما به کل از دنیای مرکز(Centre) به دور بود. جامعه ی ایرانی در قرن نوزدهم و آغاز رابطه ی نابرابر با غرب، جامعه ای بود که نهالهای بورژوازی در آن، جز در بستر "سرمایه ی تجاری" خانه نکرده بود و دیگر شقوق تولید همچنان در بند شیوه های ماقبل سرمایه داری مانده بودند. در روند این رشد وابسته و به خصوص پس از انقلاب صنعتی اول (رشد انقلابی صنایع نساجی در "مرکز" که آن روزها بریتانیا بود(هابسبام، ۱٣٨۵:۷۷)( ایران به تدریج در مقام یک تولید کننده ی مواد خام درآمد و در اقتصاد جهانی تا حدی ادغام شد (کل صادرات منسوجات ( با منشاء خرده کالایی) از ۶۱% در سالهای ۱٨۲۰ به ۱۹% در سالهای ۱٨٨۰ میلادی رسید و صادرات مواد خام (از تولید معیشتی به کالایی) از ایران سیری معکوس طی کرد(کاتوزیان، ۱٣٨۲:٨۵) و "بورژوازی نوخاسته ی تجاری" در ایران از انکشاف و تغییر شکل "سرمایه ی تجاری" حاصل شد. ورود سرمایه ی خارجی فقط منحصر به تغییر فرماسیون در شیوه های تجارت نشد بلکه واکنش به آن باعث شد که شهرهای ایران از طریق انکشاف بورژوازی تجاری به هم بپیوندند و شاکله هایی از یک "طبقه ی تجاری برای خود" را پی بریزند که نه فقط نیاز به میان واسطه هایی چون مغازه داران خرد داشت بلکه نیاز مند دولتی بود که پشتیبان تجارت آنها در برابر رقابت خارجیان باشد. در سالهای آغازین قرن بیستم این تجار نه تنها طبقه متوسط (در اینجا مغازه داران و اصناف) را در برانداختن استبداد قاجاری و فرازکردن دولتی مناسب، با خود همراه کردند، بلکه پس از پیروزی سهمی در خور نیز به آنان دادند تا در کنار اعیان و شاهزادگان و علما بر کرسیهای مجلس اول تکیه زنند (اتحادیه نظام مافی، ۱٣٨۱ و میرزاصالح، ۱٣۷۲).
طبقه ی متوسط سنتی را اگر میان واسطه ی بورژوازی تجاری تعریف کنیم، اما طبقه ی متوسط جدید در ایران - برخلاف غرب که ریشه در سرمایه داری صنعتی داشت- میان واسطه ی بورژوازی دولتی و جامعه بود. اگر چه لایه بسیار نازکی از طبقه ی متوسط جدید در قرن نوزدهم ایران پدید آمده بود و حتی در نشر و رادیکالیزه کردن خواسته های مشروطیت نیز نقش به سزایی داشت (شاکری، ۱٣٨۴)، اما این طبقه رشد و انکشاف خود را مدیون توسعه ی دولت و نقش آن در ایران رضاخانی است. دولتی مرکزگرا اما کمپرادور که برای گستردن سلطه ی خود تا دوردستترین نقاط این مرز و بوم و برقراری هژمونی زبانی در دورترین روستاها نیاز به "میان واسطه هایی" داشت (چون معلمان ارتشیان وکلا و قضات و کادر درمانی) تا ترجمان خواست و نظر او باشند. این "تجدد آمرانه" (اتابکی، ۱٣٨۵) اگر چه موجد و تحرک بخش طبقه ی متوسط جدید بود، اما این طبقه نوگرا برخلاف معادل سنتی خود به زایندگانش وفادار نماند و در هر فرصتی که پیش رویش قرارگرفت، بر دولت شورید. چنانکه سه دهه پس از آغاز رشد و انکشافش، نماینده ای چون محمد مصدق را برکشید که نیازهای او را در دولت بیان می کرد و سازمانی چون حزب توده را برگزید که خواسته های رادیکالش را در تفاهم با طبقه ی کارگر مطرح می کرد(آبراهامیان ۱٣٨۲:٣۴۲). اما کودتای ۱٣٣۲ ناکامی و سکوتی ده ساله به این طبقه تحمیل کرد، زیرا این طبقه از پشتوانه ای تاریخی برخوردار نبود و نمی توانست فراز و فرودهای ناگزیر تاریخ را در خود جذب کرده و واکنشی غیر یأس آلود به مصیبتهایش نشان دهد. تا یک دهه شعر و ادبیات "شکست" بیان طبقه ی متوسط شد تا از "زمستان" به "میعاد در لجن" برسد.

فرزندان مشارکت جوی این طبقه اما، در دهه ی چهل و در واکنش به بی کنشی و یأس پدرانشان و در بستر تغییر فرماسیونهای فئودالی و رشد شهرها، به طور کامل به چپ غلتیدند و رادیکالترین کنشها را در مقابله با دولت شکل دادند. دولت کودتایی ۲٨ مرداد و وابستگی اش به امپریالیسم چنان دشمنی این جوانان را برانگیخته بود که در برانداختن دولت دست در دست فرزندان طبقه ی متوسط سنتی گذاشتند. آنانی که به صورت ایئولوژیک با امپریالیسم سر ستیز داشتند با آنانی که از دیدگاه نوستالژیکشان با غرب و مدرنیته دشمنی داشتند پیوستند و تضاد "عمده" را عمده تر دیدند و در ذیل خواسته های بورژوازی تجاری و روشنفکران مستقرش طی شدند. در حقیقت فقط یک بلوک (bloc) طبقاتی بود که توان به شکست کشاندن سرمایه ی سلطنتی را داشت و این بلوک در همکاری و همگامی طبقات جدید (چون طبقه ی متوسط و کارگر صنعتی) و طبقات کهن (بازار و میان واسطه هایش) به دست می آمد. بلوکی که توان به میدان کشاندن حاشیه نشینان شهرها را به عنوان دژکوب انقلاب و همچنین فلج کردن ارتش شاه را داشت، پیروزی اش را در بهمن ۱٣۵۷ جشن گرفت. جشنی برای زاده شدن ساتورن.   
با اینکه کنش این "بلوک و یا ائتلاف طبقاتی" در بهمن ۱٣۵۷ به پیروزی رسید و "بورژوازی سلطنتی" به زباله دان تاریخ سپرده شد، اما بازنده ی نهایی این بازی طبقه ی متوسط جدید بود که نه تنها بیان کننده های طبقاتی رادیکال (چون چپگرایان) و حتی میانه رویش را (چون جبهه ی ملی) در مبارزه برای رسیدن به قدرت از دست داد، بلکه در عرصه ی زبان، فرهنگ و تنظیم امورش نیز به زیر یوغ بلوک طبقاتی بورژوازی سنتی و همپیمانانش رانده شد. بلوکی که هیات نام داشت و اینک به دولت رسیده بود.


نام مجموعه شعر اخوان ثالث در فردای کودتا و با مضمونی تلخ و سرد
نام مجموعه شعر نصرت رحمانی در فردای کودتا و با مضمونی ناامیدکننده و منفعلانه
آبراهامیان، ا. ۱٣٨۲ ایران بین دو انقلاب. مترجمان:گل محمدی، آ و فتاحی، م. چاپ هشتم. تهران: نشر نی
اتابکی، ت. ۱٣٨۵ تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه. مترجم: حقیقت خواه، م. تهران: نشر ققنوس
اتحادیه نظام مافی، م. ۱٣٨۱ پیدایش و تحول احزاب سیاسی ایران: دوره های یکم و دوم مجلس شورای ملی. تهران: نشر کتاب سیامک
شاکری، خ. ۱٣٨۴ پیشینه های اقتصادی- اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دمکراسی. تهران: نشر اختران.
کاتوزیان، م.ع.ه.۱٣٨۲ اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله ی پهلوی. مترجمان: نفیسی، م. عزیزی، ک. چاپ نهم. تهران: نشر مرکز
میرزاصالح، غ. ۱٣۷۲ بحران دمکراسی در مجلس اول: خاطرات و نامه های خصوصی میرزا فضعلی آقا تبریزی. تهران: نشر طرح نو
هابسبام، ا. ۱٣٨۲ عصر امپراتوری. ترجمه ی فروغان، ن. تهران: نشر اختران.
- ۱٣٨۵ صنعت و امپراتوری. ترجمه کوثری، ع. تهران: نشر ماهی