نتیجه ی انقلابی فهم منطق سرمایه - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : ئاواره‌

عنوان : سانترالیسم دمکراتیک
چپ بایستی سازمانهای عمودی را به‌ تاریخ بسپارد، سانترالیسم دمکراتیک امری نشدنی بوده‌ و هست، همواره‌ به‌ استالینیسم ختم خواهد شد. سازمان سیاسی چپ نه‌ نیرویی برای قبضه‌ قدرت و اصرار بر برداشتی محفلی گروهی از راهکارها و واکنشها در مقابل سرمایه‌سالاران است و نیز تنها نیرو و منبع علیه‌دستگاه‌های ترهات ساز اشرافیت مالی و خادمین فکری و فرهنگی آن میباشد، نیروی چپ بایستی سیال و متنوع باشد، تا در سر بزنگاه‌ دچار انتخاب سیاسی کشنده‌ مثل سابق نگردد! بنا بر این محدود کردن چپ به‌ حزب سیاسی همانند سابق کشنده‌ خواهد بود! اصولا خود اردوی چپ بایستی نمونه‌ سوسیالیسم آینده‌ باشد، اردویی که‌ در آن همه‌ شرکت کنندگان حق پرورش فکری و آفرینش و رشد دادن افکار و ایده‌های خود را داشته‌ باشند، ترور شخصیتی و فکری و نهایتا جسمی در میان کوشنگان راه‌ جامعه‌ای انسانی ، تنها نشان از آن دارد، که‌ چنین جامعه‌ای در راه‌ نیست و سازندگان آن از هم اکنون در میان خویش ناتوان از اجرای آنند، نهایتا این اصل هم صدق میکند، که‌ هر کس و گروهی اگر بر قدرت سیاسی دست یابد، هستی واقعی و رئال خود را بیشتر از و اندیشه‌ ها و وعده‌یایش در جامعه‌ کپی خواهد کرد( بلشویکها، دستگاه‌ آخوندی و حوزه‌ ها).اصولا سوسیالیسم نمیتواند جامعه‌ای هرمی باشد! بنا بر این تا زمانیکه‌ واقعا زمان یک انقلاب اجتماعی سرمایه‌ افکن مهیا نشده‌ است، فیلسوفان و ادیبان چپ جلودار مبارزه‌ با سرمایه‌ هستند! شما خواهید دید، که‌ نه‌ در یونان و نه‌ در فرانسه‌ چپ سیاسی هیج کاری از پیش نخواهد برد، جز بازیچه‌ شدن دست روح هنوز قلدر و حاکم سرمایه‌ و احزاب رنگارنگ سرمایه‌داری! از پیروزی سوسیال دمراسی این موجود قبیح چرا خوشحال باشیم؟خواهیم دید که‌ هیچ تاثیر آنچنانی در اداره‌ جامعه‌ فرانسه‌ ببار نخواهد آورد، جز تسکینی مذهب گونه‌ برای عوام و نفس راحتی برای سرمایه‌ !
در ضمن وجود اشخاصی دانا و محقق چون آقای مالجو مایه‌ مباهات و سرور است!
۴۵۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣۹۱       

    از : بدران لهران

عنوان : مارکس و جهان در حال شدن
هگل کار فلسفه را باز سازی فهم جهان موجود می دانست. و گوهر منطقش برا آن است که" تصور گذر و فرا رفتن فلسفه از جهان موجود، همانند تصور پوچ گذر و پیشی گرفتن فرد از سن و سال خویش است". منطق حاکم بر این اندیشه برآمده از درک و فهم جهان بلفعل و واقعا موجود است، نه هستی و جهان بلقوه و حتی در شرف شدن.
مارکس با آموزه های هگل، با واکاوی کارکردهای سرمایه و سیر برآمدن آن از روزگار باستان تا زمان خویش، به کشف کنش هایی دست می یابد، که در درون سرمایه به عنوان "چیزی که هست" و "چیزی که در حال شدن" در حال انکشاف است. گفتنی است که زمان عنصر جدایی ناپذیری از فهم و درک هستی در اندیشه و تحلی های مارکس است. هم فهم فلسفی زمان است که او را به درک و لذت از فلسفه و فرهنگ باستان می رساند. و هم فهم زمان تاریخی که سایه اش در چشم اندازسرمایه (و نه پیش گویی) خود را نمایان می سازد. کشف و فهم عناصر شیمی سرمایه زمان، درک او را از نتیجه محتمل ترکیب و تجزیه اجزاء آن ترکیب، آسان می کند. گرچه بنا بر بودن عنصر زمان در فعل و انفعالات، وقفه ایجاد شده است
۴۵٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣۹۱