تبهکارِ تحقیرکار اعدام باید گردد!
"آی نقی" خودت اصلاحطلبها را اصلاح کن
مهدی اصلانی
•
در تمامی نوشتههای منسوبین بدین نحلهی فکری نقطهی شروع آن بود که در کلیپ "آی نقی" از جانب شاهین نجفی تحقیر و توهینی بزرگ به باورهای اکثریتی عظیم از شیعیان روا شده. این همه گفتم تا پلی زده باشم به سخنِ اصلی و بهانهی این مکتوب. و آن عبارت است از واکنشِ یکسر خطا و تباه از جانبِ اصلاحطلبان و بخشی از "سبزها" نسبت به غائلهی "آی نقی"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۱ -
۱۶ می ۲۰۱۲
صورت مسئله: شاهین نجفی خوانندهی جوان و خوشقریحهی رپ ایرانی با انتشار کلیپ ویدیوی "آی نقی" امام دهم شیعیان را دستمایهی آخرین اثر هنری خود قرار داد. خبرگزاری نیمهدولتی "فارس" منسوب به بخش اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران با انتشار خبری تحت عنوان: "حکم ارتداد شاهین نجفی صادر شد" از فتوای آیتالله صافی گلپایگانی پرده برداشت. بر زیر صدور این فتوی که عکس آن در خبرگزاری فارس به دید گذاشته شد، تاریخ و مُهر دو هفته پیش از انتشار ترانه کلیپ "آی نقی" خودنمایی میکرد. مرجع نود و شش سالهی شیعیه در پاسخ به سئوالی درباره حکم توهینکنندگان به امام هادی (امام دهم شیعیان) بدون نام بردن از هیچکس فتوی با این مضمون صادر کرد: پرسش: مدتی است عدهای اجیرشده که عمدتاً از ضدانقلاب خارج کشور میباشند در فضای اینترنت، سایتها و وبلاگهای خود به راحتی به امام مظلوم شیعیان حضرت امام هادی اهانت میکنند (طراحی، جوک، کاریکاتور، فحاشی، دروغ بستن و ...) حکم این افراد چیست؟ پاسخ: چنانچه اهانت و جسارت به حضرت نموده باشند مرتدند. واللهاعلم.
خبرگزاری امنیتی فارس همچنین از "تشکیل کمپین اعدام شاهین نجفی" گفت. پس از آن سایت خبری شیعهآنلاین از اختصاص یافتن صدهزار دلار جایزه برای سر شاهین نجفی که توسط فردی خیر از کشورهای عربی(؟) تاًمین شده خبر داد. تدارکِ صدور این فتوی و نفریننامهی شوم و بهیمی اما پیشتر کلید خورده بود. حدود یکسال پیش در برخی شبکههای اجتماعی همچون فیس بوک و صفحهای مجازی بر روی اینترنت تحت عنوانِ "کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان" تعدادی از جوانان منتقد اوضاع اجتماعی سیاسی در ایران به زبانِ طنز و شوخی با نام بردن از امام دهم شیعیان که به سادهگی به زبان آمده و خوشتلفظ میباشد، بر مبنای کم اشتهار بودن و ناشناختهگی امام دهم شیعیان، "نقی" را به ابزاری برای بیان پارهای اعتراضات و انتقادات در چهارچوبهی طنز قرار دادند. گفتنی است در میان دوازده امام منسوب به شیعیان، بر مبنای موضوعیتِ تاریخی، اهمیت و اشتهارشان میتوان چندتنی را به سادهگی رج زد. به عنوان نمونه در شمارش امامان پس از امام هشتم میتوان با جا انداختن امام نهم و دهم یکسر به ایستگاه امام یازدهم رسید. ناشناختهگی امام دهم شیعیان چنان بود که پس از غائلهی "آی نقی" بیژن فرهودی مجری برنامه تفسیر خبر تلویزیون صدای آمریکا در برنامه جمعه بیست و دوم اردیبهشت "نقی" را امام چهارم! خواند. جالبتر آنکه مهمان ویژه این برنامه دکتر محمد سهیمی که خود را مسلمانی معتقد معرفی کرد نیز "نقی" را امام یازدهم معرفی کرد. پیش از ورود به بحث اما،
مقدمهای ناگزیر: اصلاحطلبان از ابتدای حضور و قدمرنجه فرما شدنشان به خارج کشور که آن را نقطهی آغاز اپوزیسیون میخوانند، در برخورد با موضوعات حقوق بشری از نوعی ضرورت سیاسی پیروی کرده و میکنند. تمامی اصلاحطلبان امروز و یا چپهای مسلمان دیروز نه تنها در "دوران طلایی" در موضع اعتراض قرار نداشتهاند که یک خط اعتراض به نقض حقوق بشر نیز. صدور حکم ارتداد و آدمکشی یکی از دستآوردهای "امام راحل!" بود. از جمله مشهورترین و فجیعترین احکام خمینی صدور حکم ارتداد و مرگ برای شنونده یکی از برنامههای رادیو درست هفده روز پیش از صدور حم ارتداد سلمان رشدی در روز مادر و ماجرای معروف به اوشین بود.(۱) اصلاحطلبان هماره بر مبنای مفروضاتی نادقیق ابتدا یک ساخت به وجود میآورند و سپس در آن ساخت یک گفتمان میسازند و دیگران را به مسابقهای دوسرباخت که قوانین و زمین بازی از قبل توسط خودشان تعیین شده دعوت میکنند. در موردِ اخیر ابتدا متفقاً گفتند توهینی از جانب شاهین نجفی به اعتقادات و باورهای اکثریتی عظیم وارد شده است. شما باید این فرض نادقیق و معیوب از جانب ایشان را بپذیرید تا بازی آغاز شود. یعنی شما به بازی دعوت میشوید که از پیش بازندهی آن هستید. مشکل اصلی اصلاحطلبان در برخورد با عمده مسائل نه ساختی معیوب به نام کلیت نظام اسلامی که از ابتدای شکلگیریاش تن دریده و سر زده که وجود "بدمنها" و آدم مریخیهاست. چارهی کار نیز آنکه باید بدمنها از قدرت رانده و آدم خوبها را دوباره به قدرت برگرداند. در ماجرای اخیر جانمایهی حرف بیشتر اصلاحطلبان آن است که اگر آیتالله منتظری بود اینطوری نمیشد. اگر آقای کروبی الان در قدرت بود با چانهزنی معضل را حل میکرد و نمی گذاشت کار به این جاها بکشد. به همین روشنی بخشی از سبزها و اصلاحطلبان هرگز قادر به نقد تمامی جنایات دوران جمهوری اسلامی نمیباشند. نقد جنایات جمهوری اسلامی الزاماً باید با نقدِ موجودیت جمهوری اسلامی تواًمان صورت گیرد. جمهوری اسلامی روزی اصلاح خواهد شد که دیگر نباشد. پارهای واماندهگان و پرتشدهگان از قدرت (نه کناررفتهگان از قدرت) اگر فرجام چانهزنی در بالا مطابق میل طی شود اصل موضوع را به فراموشی وا مینهند. چرا که اصل برای اصلاحطلبان حفظ کلیت نظام میباشد. به معنای روشن و سادهتر، باید نظامی موجود باشد که بشود و بتوان بخشی از آنرا اصلاح کرد، وگرنه نه نشان از تاک خواهد ماند و نه از تاکنشان.در مورد اخیر در تمامی نوشتههای منسوبین بدین نحلهی فکری نقطهی شروع آن بود که در کلیپ "آی نقی" از جانب شاهین نجفی تحقیر و توهینی بزرگ به باورهای اکثریتی عظیم از شیعیان روا شده. این همه گفتم تا پلی زده باشم به سخنِ اصلی و بهانهی این مکتوب. و آن عبارت است از واکنشِ یکسر خطا و تباه از جانبِ اصلاحطلبان و بخشی از "سبزها" نسبت به غائلهی "آی نقی". از میان برخوردهایی که فضای رسانهای ده روز گذشته را اشغال کرد به پارهای نوشتههای اینان میپردازم. در غائلهی "آی نقی" ابتدا اکثرِ سبزها و اصلاحطلبان ترجیح دادند خودشان را نجس نکنند و با سکوت از کنار ماجرا بگذرند، که لابد از شرِ یک "تحقیرکننده مقدسات" و "تبهکار" راحت شوند. با کمی تاًخیر در ستون "برگ سبز" تارنمای "جرس" که اصلیترین پایگاه خبری-تحلیلی سبزها میباشد با این توضیح که: "نظرات وارده در ستون یادداشتها الزاماً دیدگاه جرس نیست" سه نوشته از مهدی جامی، مرتضی کاظمیان، و طاها پارسا منتشر شد. از آنجا که این سه نوشته با درجاتی متفاوت در یک شومآوایی مطلق، بازتابِ نظری و سقوط اخلاقی بخش عمدهای از اصلاحطلبان در واکنش به رُخداد اخیر را شمول میدهد، میتوان آنرا "الزاماً دیدگاه جرس خواند" ابتدا مکثی خواهم داشت بر روی این سه مکتوب و سپس نگاهی به نوشتهی مجتبی واحدی در تارنمای "گویا" و علی افشاری در "روز آنلاین" در میان تمامی نوشتههای تاکنونی بر "آی نقی" بیتردید فاجعهآمیزترین و رسواترینِ آن تعلق به مهدی جامی مدیر سابق رادیو زمانه در "جرس" دارد. (با پوزش از ف. م. سخن. که تارنمای "گرامی" جرس و البته نویسندهی گرامی و محترمشان را ناگرامی و نامحترم میدانم ۲)
اول، مهدی جامی: نوشتهی مهدی جامی، جدا از نادقیق و غیراخلاقی بودن، شباهتی قریب به پاپوشدوزی امنیتی و زیر چَک دادن شاهین نجفی به دست سربازان گمنام دارد. اینها گوشهای از اتهامنامه و کیفرخواستِ کوتاه جامی علیه شاهین نجفی در "جرس" میباشد، وی ابتدا کار شاهین را توهین به مقدسات و تحقیر و تمسخر میخواند. سپس تحقیر را روش تبهکاران دانسته و خوب بعدش هم که معلوم است دیگر، تبهکارِ تحقیرکار اعدام باید گردد! جامی مینویسد: «تمسخر هیچ مناسبتی با رواداری ندارد. شوراندن خلق (امت) و گزک به دست تبهکاران حاکم دادن.[...] تحقیر روش تبهکاران است نه آزادگان» مهدی جامی سپس اتهام همکاری با گروههایی که از روش توهین پیروی میکنند را تنخور شاهین کرده (نام مستعار و اسم رمز ضدانقلاب و جریان فتنه) و اینگونه پرونده را بر دلبستهگانِ جمران و جمکران چربتر میکند: «شاهین نجفی به پشتوانه و دلگرمی گروههایی که از روش توهین برای پیشبرد مقاصد سیاسی و اجتماعی خود در ایران بهره میبرند است که میتواند ترانه آی نقی بنویسد و اجرا کند. اگر این دلگرمی نبود او هرگز تصورش را هم نمیکرد یا اگر میکرد جسارت بیانیاش را نمییافت» و البته حالا که شاهین جسارت بیانیاش را یافته باید تاوان پس دهد و کسی که خربزه میخورد لابد پای لرزش هم مینشیند. چشم شاهین کور و دندش هم نرم، میخواست توهین نکند و تحقیر پیشه نکند که «تحقیر روش تبهکاران است.» و تبهکار تحقیرکار اعدام باید گردد!. مهدی جامی، اما ول کن ماجرا نیست و در دفاعی آشکار و "دینخویانه" از رحمانیت اسلام بر سر شاهین تشر میزند که: «دین اسلام دین زندانیان و قربانیان این نظام است. دین تاجزادهها و نبویها و سحابیها و موسوی و کروبی است. دین نوریزاد و سردار علایی است. دین رهنورد و فائزه است. [...] دین آل احمد است دین سروش. ٣ » این بیانِ امنیتی که هیچ نامی جز سقوط اخلاقی نمیتوان بر آن نهاد با زبان بیزبانی به شاهین میگوید ای هتاک و تحقیرکننده اگر رعایت هیچ چیز را نکردی دستکم رعایت اسلام فائزه و رهنورد و سردار علایی را میکردی، و به حرمت منتظری و موسوی و کروبی هم که شده بود این غلطِ زیادی را نمیکردی. و کجاست احمد شاملو که ندا سردهد "زمانه" غریبیاست نازنین! حرمت را در پستوی خانه نهان باید کرد.
دوم، طاها پارسا: سبزینهپوش دیگر آقای طاها پارسا با تحقیری خفیف و "جوانک" خواندن شاهین نجفی (معادل طفلک) آنهم از نوع "جویای نام" شاهین را با قاتل نروژی مقایسه کرده و مینویسد: «روی سخن با جوانک جویای نامی نیست که در هر جامعهای و هر از گاهی از این هتاکیها به آبرو و نام و جسم و جان انسانها یافت میشود. شاهین نجفی لابد حالا میداند که توهین کردن یکی از سادهترین کارهایی است که در زندگی میشود کرد و لذا به یک معنا کاری است معمولی و بیهوده؛ یعنی نه تنها منجر به نتیجه نمیشود بلکه در همان لحظه اول صاحب گفتار را تحقیر میکند و بر زمین میکوبد جایی خواندهام که هر انسانی این ظرفیت را دارد که دست کم ۱۰ دقیقه بر صدر اخبار قرار گیرد اما مسئله این است که به چه قیمتی؟ آیا قاتل نروژی هم که ۷۷ نفر را یکجا در ساحل کشت از همین قاعده پیروی نکرد؟ ۴» به باور طاها پارسا، شاهین ده دقیقه در صدر خبرها جای گرفت. بسیار خوب. بعد تحقیر شد. این هم قابل فهم است که در جنگ تحقیر، سبزها کمر به تحقیر متقابل شاهین گرفتهاند. اما میماند بر زمین کوبیده شدن شاهین؟ شاهین را چه کسی زمینگیر کرده است؟ طاها پارسا از چه میگوید؟ حکم آیتالله نود و شش ساله که با زمین گیر کردن شاهین دل جناب پارسا را خنک کرده.
سوم، مرتضی کاظمیان: نوشتهی مرتضی کاظمیان، در جرس با فاصله از وقاحت نوشتهی مهدی جامی، به گونهای در صدد جمع کردن ماجرا برآمده. وی پس از متکثر خواندنِ جنبش سبز محتوای آهنگ "آی نقی" را "بهدلیل رنجاندن بخشی از شهروندان، و توهین به باورهای آنان اقدامی غیراخلاقی" خوانده و سپس با توسل و دخیل بر آستان دکتر علی شریعتی از "جغرافیای سخن" و چه جایی؟ و چگونه سخن گفتن؟ با نامناسب خواندنِ شاهین نجفی به این نتیجهگیری در متن نوشتهاش میرسد که: "در روزهایی که محمدرضا معتمدنیا، اسیر آزاده سبز، اعتصاب غذا را چونان راهی برای رساندن صدای اعتراض خود" در پیش گرفته و محمد توسلی عنقریب به وظیفه شرعی خود که همانا روزه و اعتصاب غذا دست خواهد زد و "نرگس محمدی بیمار تحت فشار بازجوها و شرایط زندان، دچار فلج مجدد میشود؛ [و] مهسا امرآبادی به همسر زندانیاش میپیوند" را شایسته دموکراسیخواهان ایران ندانسته و به همهگان توصیه میکنند تا "انرژیهای کمتری را تلف کنند و تمرکز و همگامی بیشتری پیرامون جنبش اجتماعی ایران امروز (جنبش سبز) بیافرینند" (۵)
چهارم مجتبی واحدی: مجتبی واحدی، مشاورِ ارشد و سخنگوی سابق مهدی کروبی (با پوزش از آقای واحدی. سابق میگویم و نه ساقط، چرا که "شیخ" در حال حاضر به گاه هواخوری یا دیدار با فرزندانش هم چهار جفت چشمِ بپا دارد. در جایی که سخن گفتن "شیخ" موضوعیت ندارد، وظیفهی سخنگویی و مشاور ارشد بودن امری است متعلق به سابق) در آخرین مکتوبشان که در تارنمای "گویا" منتشر شد، به بهانهی سنگانداختن آیتالله صافی در چاه و غائلهی "آی نقی" اندر فواید "شیخ"شان مهدی کروبی، به نقل دو داستان میپردازند تا گفته باشند از پایبندی "شیخ" بر اصول و "سخن انسانی" گفتنشان. یکی از این دو داستان مربوط به سال ٨۱ و مخالفت شیخ باصدور حکم ارتداد برای هاشم آغاجری به بهانهی توهین به مقدسات میباشد. "شیخ" در جلسهای خصوصی در حضور آقای واحدی و "دو تن از روحانیون سرشناس حکومتی" که بر اساس روایت آقای واحدی آن دو روحانی آمده بودند تا: «برای آنکه به خیال خود شیخ را خلع سلاح کند انبوهی از روایات و احادیث را بر سر او ریختند. کروبی هم که از قبل خود را برای "تکرار مخالفت" آماده کرده بود در کمال آرامش به آنها پاسخ داد که "حتی اگر همه روایاتی که شما میگویید درست باشد برای اثبات توهین، وجود دو عنصر ضروری است: نخست آنکه گوینده، واقعا قصد توهین داشته و دوم، وجود عبارات صریح که در جامعه، توهین تلقی شود ۶» آقای مجتبی واحدی به عنوان یک مسلمان معتقد البته ضروری نمیدانند به خوانندهی مطلبشان بگویند با این استدلال اگر گویندهی مطلب (آغاجری یا هر فرد دیگر) واقعاً قصد توهین داشته باشد و عبارت صریح از طرف جامعه (امت همیشه در صحنه) توهین تلقی شود تکلیف گویندهی مادرمرده چه میباشد؟ و حکم "شیخ" شان بر مبنای قوانین شرعی در مورد توهینکننده چه خواهد بود؟ اصلاً چه کسی میزانِ سنجشِ توهین با غیرِ آن به ویژه در مورد اخیر مرتبط با یک اثر هنری میباشد؟ جناب واحدی! شوخی نفرمایید و از "سخن انسانی" گفتن شیخ، برایمان قصه سرندهید. "شیخ" شما در سیاهترین دوره تاریخ جمهوری اسلامی و در "دوران طلایی" دست راست آقای خمینی نشسته بودند. شما نمیتوانید حتا یک مورد اعتراض از جانب ایشان به سلاخی دههی شصت ارائه دهید. "شیخ" هماره طرفدار جمهوری اسلامی و شخص "امام خمینی" بوده و هستند. ایشان مکرر در مکرر انقلاب اسلامی را عصر سربلندی و آیتالله خمینی را مطلق عدالت خوانده و معتقد که "بُعد رحمانی، بخشش، قانونگرایی و دقت در حفظ حقوق شهروندی از خصایل برجسته "امام راحل" بوده است. ایشان در دوران موج سبز و در ارتباط با اعدامهای تابستان شصت وهفت و نقش خمینی که دیگر تنها خواجه حافظ شیرازی است که نداند قاتل اصلی جز خودش کسی نمیباشد فرمودند: «ماجرا در ابهام قرار دارد و معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشتهاند ۷» آقای واحدی! نه شمای مسلمان معتقد نوعی نه "شیخ"تان و نه هیچ مرجعی به زعم شما "عادل" نمیتواند با قوانین اسلامی مخالفت کند چرا که به محض مخالفت از مسلمانی ساقط میشود. شما جناب واحدی ما را بدهکار "شیخ" میکنید که مرحمت فرموده و آندفعه را ندید گرفتهاند. شما با برگرداندن انگشت اتهام به سمت بخشی از اپوزیسیون معتقدید که حاشیههای داستانِ اخیر بیش از اندازه حساسیت برانگیز شده. بر من دانسته نیست شما با چه اطمینانی و بر چه مبنایی تهدید جانی علیه شاهین نجفی را "غیرواقعی" میخوانید؟ به راستی به معنای این بخش از نوشتهتان وقوف دارید: «تلاش مشکوک برخی رسانههای حکومتی و همراهی سئوال برانگیز بخشی از اپوزیسیون برای مرتبط کردن یک فتوا از آیتاله صافی گلپایگانی با این موضوع موجب تبلیغات وسیع پیرامون تهدید غیرواقعی علیه جان خواننده ترانه شد» آقای واحدی صدهزاردلار برای سر شاهین جایزه تعیین شده شما اپوزیسیون را هدف گرفته که فتوای آیتالله صافی ربطی به شاهین ندارد؟ مگر آیتالله صافی زبانم لال! که عمرشان دراز باد و چند سال دیگر امت همیشه درصحنه! باید صدسالگیشان را جشن بگیرند خودشان زبان ندارند دو کلمه بگویند این فتوا ربطی به شاهین نداشته و ندارد؟ سخنگویی البته برازندهی شماست اما در این مورد مشخص چرا نقش سخنگوی ایشان را ایفا میکنید؟ جناب واحدی! اگر فردا بر مبنای فتوی که شما مرتبط با شاهین نمیدانید، سر این پسر را تهتراش کرده و روی سینهاش به نمایش گذاشتند و مانند فریدون فرخزاد "مثله"اش کردند تکلیف ما با اسلامِ رحمانی شما چه خواهد بود؟ لابد مانند همیشه عدهای مریخی و خودسر با هدایت اجانب برای آلودن رحمانیت "اسلام عزیز!" دست به کار شدهاند. حتماً نمیخواهید کسانی را نام برم که همینگونه با چنین فتواهایی به "درک واصل شدهاند" لیست جنایات و تباهیهای نظام به ویژه در دوران طلایی چنان است که شماره کردنش موجب کسالت خواننده خواهد شد. مجتبی واحدی همچنین با "دروغین خواندن فتوی" بخشی از اپوزیسیون یا به زعم ایشان کسانی که "ادعای دموکراسیخواهی" دارند را مورد تفقد اصلاحطلبانهشان قرار میدهند: «گروهی از حامیان دو آتشه شاهین نجفی، با ادعای دموکراسیخواهی، یک فتوای دروغین را دستاویز قرار دادهاند و با تبلیغ گسترده پیرامون آن، به صورت غیر مستقیم به حکومت کمک میکنند تا مظاهر گوناگون "نقض دموکراسی" را از چشمها مخفی نگه دارد. آنها با منتسب کردن فتوای بیست روز پیش آقای صافی گلپایگانی به ترانهای که حدودِ یک هفته پیش منتشر شده "فریاد بر می آورند « جان ترانه سرا، در خطر است" آقای واحدی به پیر به پیغمبر قسم جان خواننده در خطر بوده و هست که پلیس آلمان وارد ماجرا شده است. آخرسر شما جناب واحدی مرقوم داشتهاید: «حقیقت آنست که من شخصاً در ترانه جدید شاهین، هیچ آموزندگی ندیدم.» (خواننده مصیبتزده را با نام کوچک خواندن از جانب آقای واحدی را لابد باید نوعی همدردی به حساب آورد. معادل حالا جوانی کردی و کاری است که شده) آخر جناب واحدی! چه کس تعیین کرده و قرار نهاده و گفته که در موسیقی رپ که بنیانش بر اعتراض و مقابله با هرنوع تبعیض از جمله بدترین نوعش (آپارتاید دینی در ایران) واقع شده و با زبانی خاص و خیابانی عرضه میشود باید دنبال آموزندگی گشت؟
پنجم علی افشاری: مشابه چنین برخوردی را علی افشاری اینگونه فرمول میکند: «مسئله ارتداد و مجازات مرگ برای آن که بنا به قولی امری متعلق به دوران اولیه بعثت پیامبر بوده و سپس منسوخ شده است و به باور دیگری احادیث و روایات مربوط به آن ضعیف بوده و قابل استناد نیستند ٨» شوخی نفرمایید آقای افشاری. چی منسوخ شده؟ چه چیز قابل استناد نیست؟ دستکم جدای از فریدون فرخزاد و کوروش آریامنش که به اتهامی مشابه و توهین به مقدسات سلاخی شدند از بختیار و قاسملو و شرفکندی و کاظم رجوی و دکتر سامی و فروهرها بگیرید و بروید جلو الاماشالله تا برسید به تابستان شصتوهفت که تنها در یک فقره با حکمِ امامِ خوشخط "دست طلایی" ۹ چندین هزار نفر سهمیه گورستانهای بینام شدند. در این زمینه از برکاتِ اسلامِ عزیز! چنان لیستی بلند در اختیارمان است که میتوانیم آنرا در کتابِ جهانی رکوردهای گینس ثبت کنیم. آقای افشاری همچنین انتشار این آهنگ را "چون باعث آلام و درد و رنج مومنان و شیعیان معتقد شده است به لحاظ اخلاقی نیز ایراد و اشکالدار" میدانند. علی افشاری، عمومی شدنِ آی نقی را "دامن زدن به فضای تخاصم و ستیز و تنش در جامعه و از منظر کارکردگرایی آرامش جامعه را مختل" کردن میدانند. کارکردگرایی؟دامن زدن به فضای تخاصم؟ آلام شیعیان و رنج مومنان؟ آقای افشاری به عنوان فردی معتقد و مسلمان معتقدند: "ترانه فوق چون مرز مشخصی با تمسخر و استهزاء ندارد و عرف جامعه در خصوص مقدسات را رعایت نکرده است، مشکل آفرین است".
فصل مشترکِ تمامی نوشتههای فوق و منطق ارائه شده در آن یک چیز است و لاغیر. دعوت به سکوت. چرا میگویم دعوت به سکوت؟ خط مشترکی که در تمامی نوشتههای فوق اصل قرار گرفته و دنبال میشود آن است که شاهین نجفی، به چیزی توهین کرده که اولاً مقدس بوده است. دوماً به اکثریتی عظیم توهین شده. مبنای این تقدس اما آسمان است. حوزهی آسمان هم مقدس است و هم مصونیت دارد، زانبیشتر اکثریت را هم دارد. اگر شاهین در ترانهی خود به جای "آی نقی بیا" به حوزهی دین ورود نمیکرد و به عنوان مثال میگفت آی مارکس بیا و یا ژان پل سارتر یا کامو و یا هر اندیشمندی دیگر را به آمدن فرا میخواند و دستمایهی کار هنریاش قرار میداد آب از آب تکان نمیخورد. مبنای نقدناپذیری آسمان شروع از نیمهی دوم بازی است. شما آقایان اگر باورمند به تقدس هستید این تقدس باید همهگانی و شامل همهی اندیشههای انسانی شود. هیچ اندیشهای به خودی خود نسبت به هیچ اندیشهی دیگری برتری ندارد. شما با نگاهی تبعیضآمیز که به نوعی راسیسم نظری پهلو میزند یک اندیشه را که همانا اسلام عزیز! باشد را از شمول نقد خارج میکنید چون هم آسمانی است و هم دارای اکثریت. مرتب دور میزنید و جلز و ولز میکنید و از هواسپرتیهای اسلام بهره میجویید تا صحت عقلش را به اثبات برسانید. در هنر اساس این پرسش که چرا گفتی؟ ناصحیح است. جخ! بحث شما این نیست که چه گفته؟ بحث شما آن است که چرا گفته؟ شما برای هنرمند از پیش سبک و موضوع تعیین میکنید. هنرمند باید بتواند هرچه خواست بگوید. شما هم نقد کنید. در این حق هیچ مرزی وجود ندارد. در هنر تنها یک باید وجود دارد و آن همانا بیمرزی سخن میباشد. مرز پس از تولد اثر تعیین میشود. بنیانِ هنر تخیل است. یک چیز در جهان آزاد است و از حوزهی هر محدودیتی خارج، و آن ذهن آدمی است. هنرمند از هفت دولت آزاد است چون مدام تخیل میکند. هنر ثبت تخیل و ذهن است. تحقیر در این مقوله اساساً موضوعیت ندارد. شما اول ساکت میکنید و بعد میگویید جنبش سبز متکثر است و بیایید حرفتان را بزنید. آخر این نوع حرف زدن که میشود پانتومیم! شما هرجا کم میآورید جِر میزنید و میگویید به مقدسات اکثریتی عظیم توهین شده است. جوهرهی حرف شما ساکت کردن است. بعد این حوزهی تقدس را به سیاست تسری میدهید که مثلاٌ "آی نقی" خواندن شاهین در جنبش سبز افتراق ایجاد کرده است و یا بیماری نرگس محمدی و زندانی شدن محمدرضا معتمدنیا را به سایه رانده و زیر گرفته و یا خوب بود شاهین به حرمت موسوی و منتظری و کروبی نمیخواند. چرا که آی نقی! آسیبرسان ائتلافهای سیاسی شده است. شما با این نوع نگرش گفتمان سکون میسازید هر ائتلافی وقتی معنا دارد که همهی صداها در آن شنیده شود. گفتن اینکه جنبش سبز رنگینکمان است و متکثر و چه و چه دیگر به کار سیاست امروز نمیآید. چون از اولش هم سبز متکثر نبود و نیست. از همان آغاز همه باید به سبز میپیوستند، سبز با کسی ائتلاف نداشت و ندارد. شما مدام کنار تشک قدرت بدنسازی میکنید و تمرین سکوت میدهید. غایت حرف شما این است: دین نباید آسیب ببیند. شما از نقطهای آغاز میکنید که مورد توافق نیست. در پایان چه دارم بگویم جز آنکه آی نقی خودت اصلاحطلبان را به راه راست هدایت کن. آمین!
۱- ماجرای صدور حکم ارتداد از سوی خمینی از این قرار بود که همزمان با "روز مادر" سال ۱٣۶۷، رادیوی جمهوری اسلامی ایران در سالروز تولد حضرت فاطمه طی برنامهای زنده از مخاطبینش سوال میکند الگوی شما به عنوان زن ایرانی کیست؟ به رغم نام بردن اکثر پاسخ دهندگان از حضرت فاطمه به عنوان الگو، یکی از مخاطبان از "اوشین" به عنوان الگویش نام میبرد و در پاسخ به گوینده که میپرسد چرا الگوی شما فاطمه نیست میگوید: "حضرت زهرا مال ۱۴۰۰ سال پیش است. ما یک الگوی امروزی میخواهیم" خمینی تنها ساعاتی پس از پخش این مصاحبه و اطلاع از پخش زنده این برنامه از آنتن صدا و سیما، در نامهای خطاب به محمد هاشمی، رئیس وقت این سازمان که بدون استفاده از واژگان محترمانهای چون "جناب" و "محترم" و "با تشکر" و "موفق باشید" و... نوشته شد، و حکم ارتداد صادر کرد. "آقای محمد هاشمی، مدیرعامل صدا و سیمای جمهوری اسلامی با کمال تأسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه ۸ بهمن) از صدای جمهوری اسلامی مطلبی در مورد الگوی زن پخش گردیده است که انسان شرم دارد بازگو نماید. فردی که این مطلب را پخش کرده است تعزیر و اخراج میگردد و دستاندرکاران آن تعزیر خواهند شد و [...] توهینکننده محکوم به اعدام است. نگاه کنید به صحیفه نور، جلد ۲۱ صفحه ۷۶
۲- نگاه کنید به ف.م.سخن"ترانه نقی، توهین به مقدسات یا طرح تلخ معضلات؟" در این نوشته ف. م. سخن سایت جرس را با صفت "گرامی" به کار گرفته؟! گویا نیوز.
٣- نگاه کنید به مهدی جامی، "حق تمسخر و تحقیر محفوظ نیست" تارنمای جرس
۴- نگاه کنید به طاها پارسا،" دشمنان درجه اول آزادی" پیشگفته
۵- نگاه کنید به مرتضی کاظمیان، ستاره قطبی، شکاف اصلی. پیشگفته
۶- نگاه کنید به مجتبی واحدی، "اسلام گرایی نمایشی دموکراسی خواهی گزینشی" گویا نیوز
۷- نگاه کنید به نامه کروبی به موسویاردبیلی در اعتراض به سخنان دادستان عمومی تهران
٨- نگاه کنید به علی افشاری، "ترانه جنجالی و نفی خشونت و اهانت" روزآنلاین
۹- وام گرفته شده از عطاء مهاجرانی که از خوشخطی امام راحل سخن گفتهاند.
|