مرتد در دام قداست گرایی


رضا علوی


• نمی شود حقوق اساسی را از انسان جدا کرد و نفی نمود مانند مصونیت از شکنجه، برابری در مقابل قانون و حق آزادی اندیشه و مذهب. اما در دورانی که در جهان "ضرورت انسانیت انسان" و مراحل دوم و سوم حقوق بشر در جریان است، از ایران فتوای قتل فلان خواننده و فلان نویسنده صادر می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۰ می ۲۰۱۲


مدعیان ادعا می کنند امام علی نقی امام دهم، فرد خوش طبعی بوده است و با اصحاب خود مزاح می کرده است. پاره ایی از هم کیشان وی، در ۱۲۰۰ سال پس از فوت وی، در دنیای مجازی فیس بوک، مطالبی شوخ گونه و طنزی از وی درج کردند و این امر، سببی شد که به پر غبای مجتهدان جامع الشرایط بر بخورد و فتاوی کذایی را صادر فرمایند.
از بد حادثه!!، دو هفته پس از صدور فتوا، خواننده رپ "شاهین خان نجفی" آهنگ "آی نقی" را از طریق مجازی پخش کرد و پی آمدهای آن که خوانندگان در جریان هستند.
مطالبی که در "رپ آی نقی" شنیده و فهمیده می شود بدین گونه است: "«امام مقوایی» و «تحریم» و «طفل علی گوی توی رحم گیر» و «فوتبال دینی» و «راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟» "مدیران کارخانه ویاگرا، صنف نانوایان و قصابان، زنانی که عمل بکارت و زیبایی انجام می دهند، ممه های گلشیفته، نژاد آریایی، صنف جواهرفروشان که فروهر و نشانه های زرتشتی می فروشند، فرنود کوچولو، اختلاس گران میلیاردی، روسیه و امارات، سیاسیون فسیل تو غربت، زنان بیوه ای که به دیسکو می روند، روشنفکران مجازی در چت های بی پایان، مردان روسپی" و... (1)
موسیقی رپ دارای مضمون انتقادی است.
اکنون چند مقوله مطرح می شود: نقد - توهین - مرتد و اشاعه تروریسم - قداست گرایی و قداست زدایی.
مقدسات، اموری است که بر اندیشه، منطق و تجربه متکی نیست. یکی از ویژگی های حکومت های توتالیته (تام گرا) تقدس گرایی است. تقدس گرایی و خودکامگی رابطه تنگاتگی با یک دیگر دارند. تقدس گرایان خرد ستیز هستند، ناگزیر فرمان قتل صادر می نمایند.
حاکمان مقدس خود را سایه ی خدا و حکومت را عطیه الله می دانند. آنچه که می تواند مردم را مسحور خود کند و به اطاعت و فرمانبرداری وادارد، اقتدار حاکمیت است، زیرا که "اقتدار" فره ایزدی تلقی می شود و صاحب قدرت (یعنی پیشوا یا ولی فقیه) صاحب قدرت خداوند روی زمین جلوه پیدا می کند. فرمانبرداران به او کرنش می برند و نیایش به درگاه او را واجب می شمارند و ذلیل و خوار شدن در برابر وی را مایه ی سرافرازی می پندارند. فرمانبرداران و خوارشدگان به مردم توصیه می کنند که رعیت های مطیع و فرمانبردار و سربه راهی باشند.
در عالم اسلام، خلفا را ظل الله می خوانند. دست ولی فقیه و خلیفه مسلمین معجزه می کند و بیماری های صعب العلاج را شفا می بخشد. در قرون وسطا، در اروپا هم به همین گونه بود: هنگام سفر هانری چهارم پدر لویی سیزدهم پادشاه فرانسه مردم روستاها در جاده ها می ریختند و هر کس در انبوه جمعیت می کوشید تا به تبرک دستی بر دامن قبای پادشاه بساید.


در دوران بعدی تاریخ، آرام آرام، مردم سایه ی خداوند را در شخص پادشاه ندیدند و او را ظل الله نیافتند و جنبه ی قدسی و الهی از حکومت بیرون رانده شد. اما مردمان در دام دیگری دچار شدند و "توهم بی پناهی و سرآسیمگی" بر اذهان نشست و وحشت و ناامنی بر دل ها لانه کرد. اقتدار حکومتی قداست خود را از دست داد، اما بی اعتبار نشد و مظاهر قدرت تزلزل نیافت و بنیان سلطنت و موقعیت سلاطین تحکیم یافت. چه امری باعث این حادثه شد؟ چرا قداست زدایی حکومت ها باعث از بین رفتن و بی اعتباری آنان نشد؟
پاسخ به این پرسش را در "وحشت به خودرهاشدگی" باید جست. نظم و امنیت اجتماعی بزرگترین دغدغه ی آدمیان و دلنگرانی آنان است. نبود حکومت مرکزی، باعث "به خود رهاشدگی" جامعه می شود و وحشت از آن، راه بر اوباشان باز می گذارد و "اوباش سالاری" جایگزین "مردم سالاری" می شود.
ایجاد نظم و امنیت در گرو گسترش اقتدار حکومت و تقویت قدرت مرکزی بود. دولتی مقتدر و مسلط لازم بود تا اضطراب و دلنگرانی را چاره کند و امنیت را برگرداند. هر چند که اقتدار دولت ها مردم را از دهان و چنگ گرگ ناامنی رهانیده بود، اما نخبگان جامعه در هرم قدرت قرار نگرفتند و نمایندگان مردم خانه نشین شدند و اوباشان در ایجاد ناامنی و خشونت جدید کوشیدند. "خوف هرج و مرج" مردم را در دامن دولت انداخته بود و اینک دستبردها و درازدستی های دولتیان بود که گردن مردم را می فشرد. پس انسان ها تلاش کردند که محدودیت هایی را برای حکومتیان و قدرتمندان وضع کنند و اختیارات دولت ها را مهار کنند و در این مرحله بود که وسوسه ی آرمان های اجتماعی دیگر یعنی آزادی های فردی و سیاسی سر برداشت و نوزادی به نام "حقوق بشر" پیدا شد.

منشأ قدرت
در حکومت شریعت زده و اسلام پناه ایران، منشأ قدرت الله است و رهبر سایه ی خدا در روی زمین است. الله است که به شورای نگهبان الهام می کند که ولی فقیه را کشف کنید و به او قدرت و جابریت دهید. این نظریه که همان "حکومت مطلقه" می باشد، "بوسوئه" در کتاب "سیاست مأخوذ از کتاب مقدس" مطرح می کند. روایت دیگری از منشأ الهی قدرت به وسیله ی "ژوزف دومستر" بررسی شده است.
در جامعه ی ایران با حکومت و دولتی طرف هستیم که مشروعیت خود را از الله و قدرت خود را از آسمان گرفته است.
اصل و اساس این حکومت ها بر خودکامگی و سرکوب بنا نهاده شده است. خلیفه ام القرای اسلامی، می تواند هم قانونی را که خود نهاده است و هم قوانینی که ولی فقیه سابق و مجلس اسلامی گذشته تصویب کرده اند، عوض کند و اگر وعده ای داده است از آن تخلف نماید.

حقوق بشر جهانی می شود
ولتر می گوید:"...حقوق بشر یعنی آن که جان و مال آدمی آزاد باشد و او بتواند به زبان قلم با دیگران سخن بگوید..."
با اندیشیدن بر نظرات ولتر در می یابیم که این حقوق بشر ولتر، از همان آغاز جنبه ی جهانی داشته است و روی سخن وی با جامعه ی معین و کشور خاصی نیست، بلکه مخاطبان آن کل دنیای بشر است. حقوق بشر در قرن هجدهم به طور جدی مطرح شد و سال به سال بر غنای خود افزوده و دایره ی مطالبات خود را گسترش داده است. مراحل نخستین این حرکت تاریخی صدور بیانیه حقوق بشر در سال ۱۷٨۹ در انقلاب فرانسه بود.
بدین گونه آن حقوق الهی و آسمانی که برای سلطان و پیشوا و رهبر قائل بودند مورد تردید قرار گرفت و فلسفه ی سیاسی عصر روشن اندیشی زمینه را برای تلقی جدیدی از روابط مردم با حکومت آماده کرده بود. نظرات "هابز" و "برک" و "هیوم" در بریتانیا و نوشته های "روسو"، "ولتر" و "منتسکیو" در فرانسه این اندیشه ها را شکوفا و پویا کرد و در ٣۰۰ سال اخیر بدون هیچ گسستگی، همچنان ادامه یافته و به بنیاد رشته ای از مطالبات و خواسته های انسان که به نام "حقوق بشر" شناخته می شود، منتهی گشته است.
"حقوق بشر" در مراحل نخستین خود تأکید بر آزادی های فردی داشت و تأکید بر آن بود که دولت در این زمینه ها مداخله نکند و مردم را آزاد بگذارد.
اما با پیدایش پیچیدگی های مناسبات بین ملت و دولت، مرحله ی دوم آغاز شد و این اندیشه مطرح شد که التزام دولت به مداخله نکردن در این زمینه کافی نیست، بلکه دولت باید در مواردی مکلف گردد که از صورت ناظر بی طرف خارج شود و خود را موظف بداند که اقداماتی برای تحکیم حقوق و آزادی های فردی انجام دهد.
دولت نه تنها باید ملتزم باشد که بی عدالتی ها را دامن نخواهد زد و نابرابری ها را افزایش نخواهد داد، بلکه باید در رفع آنها نیز بکوشد و عملاً برای گسترش عدالت اجتماعی اقدام کند و این فکر جدید ثمره ی اندیشه ای است که از تعالیم سوسیالیستی گرفته شد و مسیر حقوق بشر را تغییر داد.
ابتدایی ترین آزادی های انسان، آزادی شخصی، امنیت، آزادی اندیشه و بیان، آزادی مذهب، آزادی اجتماعات و غیره بود، سپس مرحله دوم "آزادی ها" که تنوع بیشتر و گسترش وسیع تر داشت، آغاز گشت که در رده بندی های نوین به عنوان نسل های دوم و سوم حقوق بشر مشخص گردیده اند، که روی سخن در آن ها نه با فرد و افراد بلکه با جوامع و ملت ها و کشورها است. مثلا آنجا که از حق "توسعه اقتصادی و سیاسی" یا "بهره مندی از ثروت های طبیعی" و امثال آن بحث می شود، این حقوق به ملت ها و کشورها تعلق پیدا می کند و فرد فرد آدم ها به لحاظ بستگی به ملت و کشور است که از آن حقوق بهره می گیرند.
این حقوق و آزادی ها در واقع مجموعه ها یا منظومه هایی را تشکیل می دهند. در مرکز این منظومه ها حقوق و آزادی اصلی و اساسی قرار دارند که "ضرورت انسانیت انسان" به شمار می روند، بدینگونه است که نمی شود آن ها را از انسان جدا کرد و نفی نمود مانند مصونیت از شکنجه، برابری در مقابل قانون و حق آزادی اندیشه و مذهب.
بنابراین قضاوت کنید که حکومت اسلامی در کجای تاریخ قرار گرفته است. در دورانی که در جهان "ضرورت انسانیت انسان" و مراحل دوم و سوم حقوق بشر در جریان است، از ایران فتوای قتل فلان خواننده و فلان نویسنده صادر می شود.
آلبر کامو می گفت: "اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض کنم."
آنان در کجای تاریخ خسبیده اند؟


rezaalavim@yahoo.com
1- www.youtube.com