"آی نقی"، وای نقی و داستان یک جنگل


اکبر کرمی


• همراهی ضمنی برخی از شخصیت های مذهبی و اصلاح طلب و همدستی آشکار آنان در فرایند عفن و بدخیم سرکوب و سانسور بسیار نگران کننده است. گیریم در عالم واقع حق با آن هاست... شاید آن ها انتظار دارند هرکس خواست هر کاری انجام دهد، باید با آن ها به عنوان "مجمع تشخیص مصلحت اصلاحات" مشورت کند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۰ می ۲۰۱۲


یکی بود یکی نبود
هنوز ترانه ی "آی نقی" را گوش نداده بودیم، که "فتوای وای نقی" از راه رسید.(1)
در فیس بوک نوشتم: هماوردی دو حق با یک منشاء.
به باور من، آزادی بیان و آزادی عقیده، فرزندان مشروع "حق خطا کردن" هستند و به همین دلیل ساده باید فتوای قتل را محکوم کرد؛ چه، همیشه "جان" بر "عقیده" مقدم است؛ (و من هنوز چیزی عزیزتر از انسان و نامش نمی شناسم.)
دوستی برایم نوشت: «اگر فتوا را نیز عقیده ای بدانیم، برای بیان این عقیده، نباید به آزادی معتقد بود؟ چگونه است که برای بیان کننده چیزی که معتقدان به مرامی آن را توهین و ناراحت کننده می دانند، بر مبنای "حق خطا کردن" آزادی بیان قائلیم ولی برای کسی که بر مبنای عقیده اش (ولو عقیده ی خطا) بیان کننده را مستحق مرگ می داند، خیر؟» (2)

داستان یک جنگل
یک سال پیش، صفحه ای در فیس بوک با عنوان "یادآوری امام نقی به شیعیان" گشوده شده است.(3) گشودندگان در توضیح کار خود آورده اند: «هدف ما زدودن خرافات از جامعه با زبان طنز است. هرگونه شباهت قهرمانان داستانهای ما با مقدسات شما کاملا عمدی است. نه سبزیم نه سرخ نه هر رنگ دیگر، نقوی هستیم و نقوی خواهیم ماند.
ما در این صفحه اصلن قصدمان توهین و فحاشی به آن امام همام نیست. ما فقط طنز مینویسیم و حضرتش را به خاطر علاقه بیش از حدی که به ایشان داریم، قهرمان تمام طنزهایمان محسوب می کنیم.»
«هیچ چیز و هیچ کس آنقدر مقدس نیست که نتوان آن را به طنز کشید...»
در ارتباط با همین "کمپین ..." بود که برخی از شیعیان در استفتایی از آیت الله صافی گلپایگانی پرسیده اند:
«بسمه تعالی، متاسفانه چند وقتی است که عده ای اجیر شده اند که عمدتا از ضد انقلاب خارج کشور می باشند، بر روی فضای اینترنت در سایت ها و وبلاگ خود، به راحتی به امام مظلوم ما، امام هادی علیه السلام اهانت و جسارت می کنند(طراحی ،جک ،کشیدن کاریکاتور، فحاشی ،دروغ بستن و...) حکم این افراد چیست ؟» (4)
آیت الله در فتوایی(5) نوشت: «چناچه اهانت و جسارت به حضرت نموده باشند، مرتدند. والله العالم.» (6)
حدود سه ماه بعد، خواننده ی رپ شاهین نجفی ترانه ای به نام "آی نقی" منتشر می کند. خبرگزاری فارس که متعلق به سپاه پاسداران است، در اقدامی مشکوک، به نقل از سایت "افسران جنگ نرم" با انتساب این حکم کلی به شاهین نجفی، جنجال خبری "صدور حکم قتل شاهین نجفی" را کلید می زند.(7) این همه در حالی است که در ادبیات دینی و فقه شیعه بین فتوا و حکم، همیشه فاصله ای هست. فتوی امری کلی است و حکم به یک مصداق اشاره دارد. به عبارت دیگر «فتوی همانند بیان ماده ای از قانون است در حالی که صدور حکم درباره یک مصداق خاص، به مانند صدور حکم قاضی درباره یک متهم خاص است که جنبه مصداقی پیدا می کند.»(8)   
این چنین بود که باران مخالفت ها و موافقت ها با ترانه ی "آی نقی" و "فتوای وای نقی" به راه افتاد و جنگلی از داده ها و داوری ها در فضای مجازی بالا آمد. حالا بیرون آمدن از این جنگل انبوه خود مساله ای است. بسیاری از مذهبی ها و برخی از اصلاح طلبان (در قامت برادر بزرگ تر) ترجیح داده اند بر مفهوم "حق بودن" تاکید بگذارند و ترانه ی "آی نقی" را با این ادعا که سطحی، توهین آمیز و تحریک کننده است، به چالش کشیدند.(9) البته برخی پا را فراتر گذاشتند و در همسویی با جریان های سرکوب گر، هم ترانه را نفی کردند و هم ترانه سرا و هنرمند را.(10) تاکید بر توهین آمیز بودن ترانه ی "آی نقی" و نیز اختلاف انگیز بودن آن، خرج اصلی این ادعاها و داوری ها بود.
در جبهه ی مقابل اما، تاکید بر "حق داشتن" بود. استدلال شد که هنرمند آزاد است و حق دارد باورها و داوری های خود را آن گونه که می پسندد و صلاح می داند در برابر افکار عمومی قرار دهد.(11) بسیاری نیز نه تنها ترانه ی "آی نقی" را توهین آمیز تلقی نکردند، که پرداختن رادیکال به مذهب و بسیاری از باورهای مذهبی مهاجم (به ویژه در شرایطی که به نام چنین مذهبی حاکمیت سرکوب و سرب بر جامعه حاکم است) را حق و ضرورت گذار از شرایط دشوار پیش رو خواندند.(12)
به باور من، در این داستان، هم خواندن ترانه ای مثل "آی نقی" از سوی شاهینی که سال هاست در قفس مانده و قربانی سرکوب، سکوت و سانسور دینی است، دور از انتظار نبود و هم صدور فتوای قتل از سوی کسانی که از هوای تازه محروم اند و از جهاز زیستن در جهان جدید بی بهره. آن چه انتظار آن نمی رفت، همین واکنش های عجولانه بود که انگار برای اولین بار با پدیده ای از این دست روبرو شده اند. انگار ما همیشه باید چرخ را دوباره و دوباره اختراع کنیم! به ویژه همراهی ضمنی برخی از شخصیت های مذهبی و اصلاح طلب و همدستی آشکار آنان در فرایند عفن و بدخیم سرکوب و سانسور بسیار نگران کننده است. گیریم در عالم واقع حق با آن هاست و رفتارهای از این دست، پی آمدهای ناگواری برای فرایند اصلاحات و دمکراتیزاسیون در ایران خواهد داشت، خب، که چه! شاید آن ها انتظار دارند هرکس خواست هر کاری انجام دهد، باید با آن ها به عنوان "مجمع تشخیص مصلحت اصلاحات" مشورت کند؟ یا از آنان به عنوان "ولی فقیه اصلاحات" اجازه بگیرد؟ گیریم، حق با آن هاست و خطایی صورت گرفته است، خب مگر ایرانیان "حق خطا کردن" ندارند؟ من نقد "آی نقی"، مخالفت با آن و حتا نفی آن را می فهمم، اما دعوت شاهین نجفی به سکوت را نه! من تلاش برای گسترش امکانات همزیستی مسالمت آمیز بین عقاید مختلف و موجود را می فهمم، اما پیوند مشکوک این مساله را با سانسور و سکوت و سرکوب، نه! من مخالفت با دامن زدن به تنفر و خوارداشت دیگران را می فهمم، اما خوارداشت یک هنرمند را به این بهانه، نه! من دفاع دمکراتیک از "سلیقه ی اکثریت" را می فهمم، اما قربانی کردن اقلیت و حقوقش را در پای اکثریت (به بهانه ی رنجش آن ها) درک نمی کنم!         
در سوی دیگر، برخی از مدافعان و موافقان "آی نقی" مخالفت با "فتوای قتل" و "فتوای نکوهش" شاهین(13) را چنان دامنه داده اند که راه را برای هر گونه مصالحه ی اجتماعی می بندند. من نقد دین، فتوا، فقه، آیت الله، امام، پیامبر، خدا و هر چیز دیگر را می فهمم، اما یک کاسه کردن همه ی مسلمانان و اسلام ها را نه! من محکوم کردن فتوای قتل و آدم کشی را می فهمم، اما محکوم کردن مسلمانی و مسلملنان را نه! من در خواست پی گرد آدم کش ها و دادخواست دادگاهی کردن صادر کنندگان فتوای آدم کشی را می فهمم، اما بن بستی را که که به این بهانه قرار است در برابر نواندیشی دینی گشوده شود، نه! من بی زاری جستن از خوارداشت آدمیان را می فهمم، اما خوارداشت دیگران را به این بهانه، نه!(14) من نقد اصلاح طلبان و تاکتیک ها و راهبردهای اصلاح طلبانه را درک می کنم، اما نفی اصلاح طلبی و یک کاسه کردن اصلاح طلبان را نه!(15) من نقد دین و نواندیشی دینی را می فهمم، اما تحدید انتخاب های مسلمانان به "اسلام تاریخی" و دست شستن از اسلام را نه!   

عبور از جنگل و لوازم آن
بگذارید مساله را ساده تر کنیم. چه کسی می تواند و باید تصمیم بگیرد که چه بگوید و چه نگوید؟
به باور من، تنها گوینده است که صلاحیت دارد، داوری کند، چه بگوید و چه نگوید؛ هم چنان که تنها صاحب یک عقیده، صلاحیت دارد داوری کند که چه عقیده ای داشته باشد و چه عقیده ای نه. ما می توانیم ساعت ها در مورد درستی یا نادرستی یک عقیده گفت و گو و داوری کنیم، اما داوری های ما حقی برای ما در دخالت در باورهای دیگران به وجود نمی آورد (آزادی عقیده). ما ساعت ها می توانیم در راستی یا ناراستی داوری های دیگران گفت و گو کنیم، اما این حق، حقی برای دخالت در آن چه دیگران می گویند یا نمی گویند به ارمغان نمی آورد (آزادی بیان)؛ چه، "حق داشتن" همیشه غیر از "حق بودن" است.   
به عبارت دیگر، هر گونه تلاش برای یافتن پاسخ های پیشینی، برای پرسش هایی از این دست، نا گزیر ما را به تن دادن بر نوعی نابرابری سوق می دهد. اگر بپذیریم کسی یا کسانی هستند که پیشاپیش می توانند تعیین کنند که چه چیزی باید یا نباید گفته شود، نا گزیر باید بپذیریم که آنان بر دیگران ولایت دارند و می توانند امر و نهی کنند. این منطق ساده ای است که بر جان و جهان خوانش های ماقبل مدرن مذهب و مذهبی ها سیطره دارد.(16) اما مساله آن جاست که در یک اجتماع/جامعه همواره هستند کسانی که این گونه نمی اندیشند، مذهبی دیگر دارند، مذهبی نیستند یا حتا ضد مذهب اند، با این جماعت چه باید کرد؟ "خودگردانی" و "خودفرمانی" (بیرون آمدن از "ولایت دیگران") در گرو رهایی از همه ی پاسخ های پیشنی است.
پاسخ های پسینی مدرن با تاکید بر برابری انسان ها و حق همگان در این داوری ها، تلاش دارند تعیین این حد و مرزها را به سازش همگانی بسپارند. به عبارت دیگر، هم پیشاپیش و قبل از سازش، نمی توان "دیگری" را از گفتن آنچه می خواهد بازداشت، و هم هر سازشی نمی توان کرد.(17) اگر نخواهیم در پیچ و تاب این جنگل درهم و گفت و گوهای بی پایان پیشینی گرفتار شویم، لاجرم باید به سازش های موجود جهانی، از جمله اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های مربوطه تن دهیم و راهی به رهایی بجوییم.
در ماده ی بیستم کنوانسیون بین‌المللی حقوق مدنی/سیاسی، تبلیغ جنگ یا ترغیب به تنفر قومی، نژادی یا مذهبی ممنوع و در زمره ی محدودیت‌های آزادی بیان است. و نیز در ماده ی نوزدهم کنوانسیون، ملاحظات مربوط به امنیت ملی، نظم، سلامت و اخلاق عمومی در زمره محدودیت‌های آزادی بیان معرفی شده است.(18) به همین دلیل بود که "روزنامه ی تاتس" چاپ برلین در گفت و گوی مفصل خود با شاهین نجفی با اصرار "از قصد آگاهانه وی برای توهین و تحریک شیعیان یا مسلمانان" پرس و جو می کند.(19) نجفی پاسخ می‌دهد: "راستش را بخواهید ما اصلاً فکرش را نمی‌کردیم که چنین واکنش‌هایی پیش بیاید. قصد نداشتیم به کسی توهین کنیم."(20) باید توجه داشت که این محدودیت های اندک، اما مهم، هم مشروط به سازوکارهای دمکراتیک اند و هم محدود به پی گیری های قانونی.(21)
"محکوم کردن فتوای قتل" و "فتوای نکوهش" شرط نخست دعوت به گفت و گو و امکان توافق است. هر رفتاری بیرون از توافقِ اطراف گفت گو و هر تلاشی برای ختم یک طرفه ی گفت و گو محکوم است. اگر هم نظری بر "حق خطا کردن" وجود داشته باشد، ناگزیر باید به "تقدم جان بر عقیده" هم توافق کرد. تقدم جان بر عقیده، یعنی تن دادن به گفت و گو؛ یعنی تن دادن به آمیزش اجتماعی به سامان. تصور کنید هر مرجع دینی بخواهد و حق داشته باشد فرمان قتل صادر کند (و تصور کنید مراجع دینی ادیان و مذاهب دیگر هم بخواهند به چنین روشی دست بیازند) چه جنگلی برپا خواهد شد؟
مساله خیلی پیچیده نیست!
شاهین نجفی با عریانیدن باورهایش، نشان داد که این اجتماع چه قدر شکننده است؛ و چه سخت از "آمیزش اجتماعی ناتمام" رنج می برد؛ چه، همیشه "برهنگی دماسنج دمکراسی است".(22) گفت و گو بر سر درست بودن باورها و داوری های شاهین و نیز گفت و گو بر سر این موضوع که ترانه ی "آی نقی" اهانت آمیز است یا نه، اگرچه (در جای خود) لازم و ضروری است، اما (در جنجال وای نقی) گول زننده و لودهنده نیز هست؛ چه، این نکته ی بدیهی را پنهان می کند که تنها شاهین حق دارد داوری کند.(23)
شاهین نجفی پس از خواندن ترانه ی "آی نقی" از سوی برخی از مسلمانان تندرو به مرگ محکوم شده است.
به همین سادگی!
بی هیچ دادگاه و بی هیچ کیفرخواستی!
بی هیچ دفاع و بی هیچ هیات منصفه ای!
نه امکان اعتراضی هست و نه حق تجدید نظرخواهی!
پیام بسیار آشکار است: دگراندیشی ممنوع!

پانوشت ها
1. soundcloud.com
2. www.facebook.com
3. www.facebook.com
4. baztabemrooz.ir
5. همان
6. همان
7. www.farsnews.com
8. baztabemrooz.ir
9. وو
10. www.rahesabz.net
www.rahesabz.net
11. radiozamaneh.com
12. iranglobal.info
13. این تبین دقیق را از الهه ی بقراط وام گرفته ام؛ چه، واکنش بسیاری از اصلاح طلبان و مذهبی ها در برابر ترانه ی "آی نقی" و خواننده اش از جنس صدرو فتوا می نماید و نه ایراد نقد.
www.newsecularism.com
14. www.newsecularism.com
در این نوشته، بهنام بزرگ مهر، مرز توهین و نقد را در می نوردد و هیچ تفاوتی بین خوانش های مختلف اسلام نمی گذارد؛ این دست رویکردها به ادیان و جریان های اجتماعی ممکن است به کار عقده گشایی و منکوب کردن مخالفان بیاید ولی برای پیش برد مدنیت ناتمام ما و نیز آمیزش اجتماعی نا به سامان مان مفید نخواهد بود.
15. news.gooya.com
16. www.akhbar-rooz.com
17. www.akhbar-rooz.com
18. www2.ohchr.org
19. www.radiozamaneh.com
20. همان
21. radiozamaneh.com
22. news.gooya.com
23. این موضوع را من با عنوان "حق داوری نخستین" در مقاله ی "سنگسار همیشه با اولین سنگ آغاز می شود" کاویده ام.
www.akhbar-rooz.com