حمله به دفتر نشریه ی شمس تبریز - گفتگو با علی حامد ایمان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ خرداد ۱٣۹۱ -  ۲۲ می ۲۰۱۲


این گونه رفتارهای توهین آمیز را چگونه می توان توجیه کرد؟
«گفتگو با علی حامد ایمان در پی یورش نیروهای امنیتی به دفتر نشریه توقیف شده شمس تبریز»

اخبار روز - گزارش دریافتی: نشریه شمس تبریز تنها صد و اندی شماره و به مدت کمتر از ۴ سال انتشار یافت ولی در این مدت اندک توانست گلوی ملتی باشد که صدایش به جایی نمی رسید. اوایل سال ٨۱ شمس تبریز لغو امتیاز شد ولی علی حامد ایمان، مدیر مسئول آن، در راه اندازی نشریات و سایت های متعدد دیگری فعال گردید. انتشار تمامی آن نشریات متوقف و سایتهای اینترنتی نیز مسدود شدند.
علی حامد ایمان در سال های اخیر نیز دست به انتشار مجله ای فرهنگی و ادبی به نام آذرترک نمود که از انتشار آن نیز پس از ۱۱ شماره جلوگیری به عمل آمد.
در روزهای اخیر، در سالگرد حوادث یک خرداد آذربایجان، بخشی از نیروهای امنیتی به دفتر و منزل مدیر مسئول این نشریه رفته و ضمن دستگیری وی، هر آن چه را که می توانستند با خود بردند. گفتگوی زیر نگاهی دارد به آنچه که در این مورد اتفاق افتاده است.


ماجرای حمله به دفتر نشریه شمس تبریز و تفتیش آن چه بود؟

حوالی ساعت ۱۲ ظهر بوذد که به دفتر وارد شدم. به محض اینکه وارد شدم فرد ناآشنایی به داخل دفتر سر کشید و رفت. پس از چند دقیقه حدود ۶-۵ نفر لباس شخصی وارد دفتر شدند و بدون هیچ حرفی نشستند. بنده اول خیال کردم که اشتباهی وارد شده اند. در همین حال علی آقازاده را که با من وارد دفتر شده بود دستگیر کرده و بردند و به من هم گفتند که از جایم تکان نخورم تا ماموران اداره اماکن برای بازرسی فرا برسند. چند نفر دیگر نیز وارد شدند و تعدادشان به بیش از ۱۰ نفر رسید. بدون اینکه حرفی بزنند شروع به جستجوی دفتر کردند. همه اتاقها را زیر و رو کردند. آرشیو روزنامه ها، داخل کمدها و فایل ها، قفسه ها، داخل میزها، و حتی داخل مبل ها را نیز شکافتند. هر چی به دستشان می رسید جمع کردند، حتی در روی دیوارها تابلوهایی از برخی از شماره های نشریه توقیف شده شمس تبریز وجود داشت که آنها را نیز برداشتند. مدام افراد جدیدی وارد دفتر شده و برخی دیگر نیز خارج می شدند. در راهرو نیز چند نفر کشیک می دادند، در طبقه پایین و حتی در سر خیابان نیز چندین نفر ایستاده بودند.
نمی دانم که به دنبال چه چیزی بودند ولی هر چیزی که می دیدن برمی داشتند. حتی کلید یکی از طبقات گاوصندوق دفتر گم شده بود و آنها مجبور به شکستن آن شدند. سی دی های موجود، کیس کامپیوتر، کتابها، آرشیوهای مختلف نشریات، دست نوشته های نویسندگان مختلفی که زمانی مقاله داده بودند و حتی دست نوشته های داخل کیفم را نیز جمع کردند. وقتی همه آنچه را که می خواستن جمع می کردند، برای آنکه در هنگام بردن کسی متوجه آنها در بیرون نشود، به صورت فله ای در داخل پارچه بزرگ رومیزی یکی از میزهای تحریر ریختند. هنگامی که مامور اداره اماکن نیروی انتظامی صورت جلسه می کرد خواست که این کار را در حضور نمایندگان اداره اطلاعات نیروی انتظامی انجام دهد تا آنها نیز امضا کنند. خلاصه به صورت کلی صورت جلسه ای نوشته و امضا گردید.

آیا شما را نیز به همراه خود بردند؟

بعد از اینکه دفتر را زیر و رو کردند و هر آنچه که به دستشان می رسید، برداشتند و رفتند. اصولا حرف خاصی نمی زدند و به کار خود مشغول بودند. فقط یکی از ماموران اطلاعاتی نیروی انتظامی رفتار مودبانه ای نداشت و مدام اتهام های ناروایی را تکرار می کرد. مرا به همراه خودشان نبردند و تنها پس از دقایقی بود که به من تلفن زدند و گفتند که بیا کامپیوتر خود را ببر. فهمیدم که دروغ می گویند و می خواهند دستگیرم کنند. من نرفتم و تنها دقایقی بعد بود که دوباره به دفتر ریختند و مرا با خود بردند. گویا ظاهرا هنوز نرفته بودند و چند نفرشان در راهروی ساختمان منتظر اوضاع بودند.

شما را به کجا بردند؟

مرا به اطلاعات نیروی انتطامی منتقل کردند. به چشم هایم چشم بند زده و شروع به بازجویی کردند. البته پس از مدتی چشم بند را برداشتند. پس از صحبت های کلی و امضای برگه های بازجویی مرا بلاتکلیف نگه داشتند. تقریبا حوالی ٨ عصر بود که به دنبالم آمدند و به دستانم دستبند زده و سوار اتومبیل نمودند.

رفتارهایشان چگونه بود؟

واقعا مثل یک جنایتکار رفتار می کردند. درست است که در زمان بازجویی و در طول بازداشت رفتار مناسبی داشتند ولی هنگامی که برای بازرسی منزل با دستبندی که به دستهایم زده بودند، مرا بردند می خواستند چه چیزی را ثابت کنند؟ آنها مرا با دستهای بسته به منزل آورده و به همان طریقی که دفتر را زیر و رو کرده بودند، شروع به بازرسی منزل کردند. به کسی اجازه نمی دادند که در خانه از جایش تکان بخورد. در منزل نیز هر آنچه که به دستشان رسید جمع کردند و بردند. کامپیوتر، سی دی ها، کتاب ها، مجلات، و به هر چیزی که شک می کردند برداشتند و بردند. این گونه رفتارهای توهین آمیز را چگونه می شود توجیه کرد؟

نتیجه این همه چه بود؟

فردای آن روز ما را دست بسته به دادگستری انتقال دادند و بدون اینکه معاون دادستان ما را ببیند خودشان برایمان حکم گرفتند و بعد از ظهر گفتند که با وثیقه آزاد هستید.

حرفی در مورد علت دستگیری و علت این رفتارهای نامناسب نگفتند؟

هیچ حرفی نزدند.

شما خود چه تحلیلی در مورد این همه دارید؟

پیش از هر حرفی بایستی انزجار خود را از این رفتارهای ناشایست ابراز دارم. ما نه تروریست هستیم و نه یک تبهکار که اینگونه با دستان بسته ما را به هر جایی که می خواستند می بردند. ما همیشه در این شهر هستیم و همیشه نیز در دسترس بوده ایم و پیدا کردن ما کار سختی نیست که بخواهیم فرار کنیم. بنده یک روزنامه نگار شناخته شده هستیم و اینگونه و رفتار از نیروهای اطلاعاتی انتظامی با افراد فرهنگی و روزنامه نگاری واقعا باعث شرمساری و سرافکندگی است.

جنابعالی علت را در چه می بینید؟

آنها هیچ حرفی به ما نگفتند ولی شاید علت این برخوردهای خشن، گزارشهای نادرستی بود که عده ای در مورد ما داده بودند که آنها این چنین به دفتر یورش آوردند. حتما باید به دنبال چیز مهمی بودند که بایستی با این همه نیروی لباس شخصی می آمدند و الا نمی توانست توجیه دیگری داشته باشد.

تبعات این نوع برخوردها چه می تواند باشد؟

این نوع رفتارهای نسنجیده فقط باعث بسته شدن فضای عقلانی جامعه می گردد و موجب به کنار رانده شدن آن بخش از نیروهای اجتماعی می گردد که می خواهند در یک بستر مناسب و سالم فعالیت کنند. طبیعتا رانده شدن این بخش از نیروهای عقلانی درونی، عایدی جز رادیکالیزه شدن فعالیت های اجتماعی و سیاسی ندارد.

آیا شما نیز سرانجام به بخش رادیکال نیروهای اجتماعی می پیوندید؟

فکر نمی کنم که این چنین باشد چرا که زیربنای فکری ما مخالف رادیکالیزه شدن است. ما می خواهیم در یک بستر سالم فکری در ایجاد ظرفیت سازی برای دموکراتیزه شدن ، قانونمند شدن و پاسخگو کردن حاکمیت و همچنین کلیه نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی تلاش کنیم، این ظرفیت سازی بایستی دو طرفه باشد و ما در خود نیز باید این بستر فکری و ظرفیت سازی را فراهم آوریم. ولی وقتی همه منفذهای عقلانی بسته باشد لاجرم رادیکالیسم تنها راه خروج جامعه خواهد بود حتی اگر ما این چنین نیندیشیم و این چنین عمل نکنیم.

فکر می کنید نتیجه چه باشد؟

مهم نیست چرا که نتیجه هر چه باشد بالاخره به نفع ملت ها تمام خواهد شد. آنها همه چیز ما را با خود بردند حتی کامپیوتر منزل ما را که حاوی اطلاعات و عکسهای خانوادگی بود. آنها مسئول هستند و بایستی پاسخگوی تبعات آتی این کار خود باشند و باید هر آنچه را که برده اند صحیح و سالم بازگردانند. شاید آنها به فکر سند سازی باشند و بخواهند با این کار برای چهره های شناخته شده حرکت سند سازی بکنند و اسناد نامربوطی را به ما منتسب نمایند، مخصوصا این که تمامی موارد را به صورت فله ای پر کردند و به صورت کلی صورت جلسه نمودند، که ما همین جا اعلام می کنیم که دیگر زمان این گونه سند سازی ها به پایان رسیده است و افکار عمومی جامعه نه نیازی به این کارها دارد و نه عقیده ای به آن.
بایستی اذعان نمود که حرکت ملی آذربایجان به جایگاهی رسیده است که وابستگی خود را از تمامی افراد بریده است و نیازی نیز به آنها ندارد تا با حذف افراد و یا مخدوش نمودن شخصیتی چهره های سرشناس آن، بتوان آسیبی به این حرکت وارد نمود.

آیا می توان این حرکاتهای غیر عقلانی را به تمام بخش ها و لایه های حکومتی تعمیم داد؟

البته طبیعی است که نمی توان چنین رفتارهایی را به تمامی بخش های حاکمیت عمومیت داد و هنوز هستند بخش ها و افرادی که عاقلانه می اندیشند، مسئولانه عمل می کنند و معتقد به گفتمان عقلانی و مدنی هستند. این گونه حرکات نسنجیده ممکن است که ناشی از تفکرات سلیقه گرایانه باشد ولی در هر صورت سرانجام همگی چاره ای نداریم جز اینکه اینگونه فکر و عمل کنیم مگر اینکه بخواهیم دوباره همه چیز را برای چندمین بار در طول تاریخ تکرار نماییم که حاصلی جز عقب ماندگی و تکرار این دور مسلسل ندارد.