از تو منِ عاشق واین همه آزردگی؟!


اسماعیل خویی


• از تو منِ عاشق واین همه آزردگی؟!
از چه شگفت آیدم زین غم و دلمردگی؟!

بر سرِ من آرمان دارد چترِ امان:
ورنه، زپام افکند این همه سرخوردگی. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۱ خرداد ۱٣۹۱ -  ٣۱ می ۲۰۱۲


 
از تو منِ عاشق واین همه آزردگی؟!
از چه شگفت آیدم زین غم و دلمردگی؟!
بر سرِ من آرمان دارد چترِ امان:
ورنه، زپام افکند این همه سرخوردگی.
درنگِ این زمهریر، چشمه ام آمد اسیر:
شکر که گرمای عشق بشکند افسردگی.
نیست سمومِ خزان بیخ وبن ام را گزان:
برگِ مرا می زند آفتِ پژمردگی.
می دهد آزارِ من آن که بُوَد یارِ من:
نیست، از این رو به دل!- جای دلآزردگی.
باده ی ما می شود، سرکه برای شما:
بین که چه ها می شود غژم ز افشردگی!
بابدِ هر آزمون، بینش ات آید فزون:
تا نشوی بد دل از چند بد آوردگی.
جای تو تا گور نیست، چالش ازت دورنیست:
ورنه، چه فرقی کند زندگی ومردگی؟!


هفتم آبان ۹۰،
بیدرکجای لندن