لنینیسم خط امامی


الف. احمد


• آیا دروغ گفتن فقط برای حفظ منافع و تنگ نظری های سکتی و چشم بستن بر واقعیات امروز جامعه رفتاری توده ای است؟ تفاوت پوپولیسم فریبکارانه ی دولت احمدی نژاد و این عده چیست؟ آقایان راه توده شاهین نجفی را پیشاپیش در بارگاه خط امام اعدام کرده اند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۱ خرداد ۱٣۹۱ -  ٣۱ می ۲۰۱۲


در واکنش های مربوط به حکم ارتداد شاهین نجفی چشم مان به نوشته ای می خورد بیشتر شبیه احکام حکومتی. چندخطی که عنوان سرمقاله دارد: اگر احمدی نژاد رئیس جمهور باشد چرا شاهین نجفی خواننده نباشد؟(۱)
لحن تحکم آمیز آن همراه با اطلاعات مغلوط به سرعت نتیجه گیری را در صورت خواننده پرت می کند. لحن دولتی و مردانه ی نوشته این گمان را در ما برمی انگیزد که نویسنده مرد حدودا پنجاه ساله ی بدبینی است که علاقه ی چندانی به "دری وری"های نسل جوان ندارد. اما در ادامه شاید بتوانیم نشان دهیم که امثال او کلیت نسل جوان را چیزی بیش از دری وری نمی دانند.
در ادامه ی جستجوهایمان به مقاله ای برمی خوریم از نشریه ی اینترنتی آلترناتیو" مقاله ای با عنوان نسل آلترناتیو به تاریخ دی ماه ۱٣۹۰. در اینجا سعی می کنیم سرمقاله ی راه توده را با این مقاله بازخوانی کنیم و کوتاه به دو مورد اشاره کنیم: عوارض شکاف نسلی تبعیدیان سیاسی و گندیدگی اخلاق سیاسی بخشی از چپ.
آقای نویسنده ی سرمقاله "مانند اکثریت مردم ایران" از طریق تبلیغات خبرگزاری فارس با ترانه ی شاهین نجفی آشنا شده! کسی که ارتباطی حداقلی با جامعه ی ایران داشته باشد و دست کم یکی دو بار در سال تاکسی سوار شده باشد باید متوجه شده باشد که نه اکثریت مردم ایران و نه اکثریت جوانان بلکه اقشار گوناگونی از جوانان ترانه های شاهین نجفی را می شنوند و یا دست کم تعدادی از آن ها را شنیده اند. در مقاله ی نسل آلترناتیو در جایی در مورد نسل پنجم و متولدین دوره ی پرزایی می خوانیم:" مجموعه ی این رویدادها از یک نسل، یک "واحد نسلی" با تجارب و خاطرات مشترک می سازد که در بعد فرهنگی نیز با قالب هایی نظیر موسیقی امثال شاهین نجفی و محسن نامجو، نمایشنامه هایی با همین عنوان(متولد۱٣۶۱) و یا برچسب هایی نظیر دهه شصتی ها، واقعیت های اقتصادی مثل درجه ی بالای بیکاری، معضلات ادامه تحصیل به خاطر ظرفیت محدود دانشگاه ها و ... جلوه گر می شود." محسن نامجو هم در دوره ای که در ایران بود محبوبیت بالایی داشت. شاهین نجفی اما این ویژگی را داشته که با وجود در تبعید بودن سطح مخاطبان خود را حفظ کند و بخصوص پس از وقایع ٨٨ افزایش دهد.(۲) چرا نشریه ی راه توده موسیقی اعتراضی بخش بزرگی از جوانان را نمی بیند اما بخوبی مطلع است که کدام کتاب این بار از سفارش "مهندس موسوی" در بازار کتاب نایاب شده! اسم این رفتار انتخاب دلبخواهی است و دلیل هم دارد.
آقای نویسنده در همان دو سه خط اول حکم ارتداد فرهنگی شاهین نجفی را صادر کرده و محتوای ترانه را " نشانه اوج انحطاط ادبی و هنری و فرهنگی" می داند. البته معیارش هم مشخص است:"[این ترانه] نه با اعتقادات مذهبی یا تاریخی مردم کشور ما کمترین نزدیکی را دارد و نه با مبارزه و شعور سیاسی آنها. نه محتوایی ارزنده دارد و نه بیانی هنرمندانه." این گونه خود را علامه ی دهر و مرکز عالم پنداشتن البته در میان چپ ها و راست ها پدیده ی جدیدی نیست. آدمی اگر با تاریخ حزب توده و تاثیرات فرهنگی آن آشنا نباشد احساس خوشبختی خواهد کرد از این که این آقایان نتوانستند در حاکمیت دوام بیاورند و مسئولین فرهنگی کشور شوند. شعور سیاسی مردم یک کشور به چه معناست؟ آیا طبقه ی کارگر کشور ما همان شعور سیاسی و مبارزاتی را دارد که بورژوازی و خرده بورژوازی؟ آیا شعور سیاسی جنبش دانشجویی در سال های انقلاب با شعور سیاسی خرده بورژوازی سنتی یکی بود؟ آیا تجربه ی زیسته و شعور سیاسی مخاطبان "مرغ سحر" محمدرضا شجریان با مخاطبان جوان "دری وری" های شاهین نجفی یکی است؟ محتوای ارزنده و بیان هنرمندانه مسئله ی جهانشمولی نیست و بسته به چگونگی مناسبات نیروهای تولیدی در بافت فرهنگ رسمی و خرده فرهنگ ها و همچنین ضرورت های مبارزاتی و اجتماعی قابل بررسی است. تازه آن هم با کلی احتیاط. این یک کاسه کردن ها فقط کار آقای احمدی نژاد است! چه شکاف عمیقی است بین نسل اول و دوم توده ای ها و نگاه و منش دموکراتیک آنها نسبت به مسائل فرهنگ و سیاست و نگاه شبه دولتی- امنیتی این آقایان . در نسل آلترناتیو می خوانیم:" سبک و نوع زندگی ای که بر تبعیدیان تحمیل می شود تعیین کنده ی شیوه ی برخود آنان با سیاست و مسائل سیاسی است. اسامی ، عناوین وتابلوهای خاطره انگیز و بعضا غرور آفرین گروه ها، لیست طویل جان باختگان هر گروه و سوابق انقلابی و درخشان و رهبری گروه ها در دوران های گذشته و ... که اکنون در فضای مجازی بازتاب می یابد، مانع از دیدن واقعیت و ویژگی های زندگی در تبعید و ضعف ها و محدودیت های ناشی از آن می گردد." شاید به همین علت است که هرگاه این گروه ها به کار جمع آوری اسناد و آرشیو کردن آن ها پرداخته اند هم موفق تر بوده اند و هم مفیدتر.
از یک سرمقاله ی معمولی انتظار می رود که اطلاعات غلط زیادی به خواننده ندهد. نویسنده راه توده که مدعی است " امثال شجریان و لطفی و علیزاده و سیما بینا و دهها و دهها هنرمند دیگر کشور ما در داخل کشور از برگزاری یک کنسرت ساده محروم هستند" زحمت یک جستجوی ساده در اینترنت را به خود نمی دهد تا ببینند که حسین علیزاده در حال برگزاری تور در داخل و خارج از کشور است و محمد رضا لطفی هم هر هفته در رادیو برنامه ای آموزشی- تاریخی دارد و سی دی کنسرت هایی که در چند وقت اخیر برگزار کرده هم در حال انتشار است(٣) . موضوع جالب دیگر انتخاب سیما بینا است. نسل جوانی که در اینجا از قطع ارتباطش با شبه احزاب اپوزیسیون می گوییم و نسلی که مخاطب شاهین نجفی است، کمتر به ترانه های سیما بینا گوش می دهد. به عبارت دیگر انتخاب سیما بینا بیشتر به سن و سال و جهان نویسنده می خورد تا "اکثریت" مردم ایران! درنسل آلترناتیو می خوانیم " اپوزیسیون شبه متحزب چپ در تبعید ایران در سطح انقلاب ۱٣۵۷ تقریبا فریز شده، در حالی که جامعه و جهان پیرامون او به شدت دگرگون گشته است" و از قول مهرداد درویش پور در همان مقاله " [گروه دیگر] در گذشته به سر می برند و نگاهی نوستالوژیک به گذشته دارند. بسیاری از افراد عضو گروه های سیاسی این ویژگی را دارند. مثلا هنوز فکر می کنند که در شرایط سال های نخست پس از انقلاب به سر می برند." اما چرا چنین نگاه تحقیرآمیزی به جوانان؟ مگر نه اینکه " در نهایت باید پذیرفت که خوب یا بد، این نسل جوان و رو به رشد هر گرایش سیاسی و هر جامعه ای است که نهایتا به مثابه نزدیک ترین و در دسترس ترین اهرم، به ناگزیر بر آینده ی آن گرایش تاثیر می گذارد و برنامه ریزی و تدارک برای دوران های آتی را به ناگزیر و به جبر زندگی باید از همین لایه آغاز کرد. خوب یا بد، هرچه که هست، این نسل جوان و جدید است که آینده را شکل خواهد داد." مسئله در اینجا فقط بر سر "قهرمان" یا "هنرمند" بودن شاهین نجفی نیست. این آقایان که انجماد سیاسی گرایشات ارتجاعی شان را بیدار کرده نمی توانند در برابر دنیای واقعی واکنش معقول و دموکراتیکی از خود نشان دهند. از طرف دیگر نمی توانند واکنشی هم نشان ندهند. به همین دلیل است که پناه می برند به دنیای خیالی خود با قهرمانان و مرتدان خاص آن. چرا جوانان در سطوح مدیریتی این احزاب غایب اند؟ آیا این واکنشی به طرد شدن نیست؟ آیا نسل پنجمی که موضوع مقاله ی آلترناتیو است این منش توده ای متاخر را پس نزده؟ پاسخ را باید به این نسل پنجم و نسل های بعدی واگذار کرد. مسئله ی سرقفلی در احزاب و سازمان های تبعیدی موضوعی است که جای بحث دارد.
اما مورد دوم گندیدگی اخلاق سیاسی است. اگر این نوشته در یک وبلاگ انفرادی و یا وبسایت حکومتی منتشر می شد به هیچ وجه اهمیتی نداشت و شاید خیلی ها با خواندن عنوان از آن عبور می کردند. اما خطر آنجاست که این دری وری بعنوان سرمقاله در وبسایت نشریه راه توده منتشر شده. جریانی که خود را وابسته به حزب توده ایران و میراث دار هفتاد سال تاریخ آن می داند. دور از تصور نیست احساس خواننده ی آماتوری که با تاریخ چپ ایران آشنایی کمتری دارد و راه توده را نشریه ای چپی و نماینده ی سوسیالیسم و کمونیسم می پندارد. آقای نویسنده می تواند مطمئن باشد که همصدا با بی بی سی فارسی و رسانه های مشابه چهره ی ارتجاعی و زشتی از چپ به نمایش می گذارد. با این روش " عجیب نیست که مبارزان امروزی در جستجوی یافتن پاسخ به مسائل سازمانی، به مواضع ضدحزبی کشیده شوند. در واقع در چپ امروز روحیه ای پیرامون بدگمانی به سازمان و بویژه مفاهیم سانترالیسم و رهبری شکل گرفته است که هر دو مفهوم را آنتی تز دموکراسی قلمداد می کند."(۴) واقعیت این است که (با وجود تمامی اختلافات و بحث هایی که بر سر سیاست های حزب توده ایران وجود دارد) این گرایشات خطرناک نه تنها مارکسیست-لنینیست نیستند بلکه به هیچ عنوان شایستگی استفاده از نام حزب توده ایران را ندارند. پناه گرفتن در سنگر تاریخ و عنوان حزبی به اینان امکان داده تا با تاراندن جوانان معترض به حکومت و طرد مخالفان و پژوهشگران به عناوین مختلف، از ایجاد هرگونه دیالوگ سالم جلوگیری کنند. در مقاله ی نسل آلترناتیو از قول شهرزاد مجاب می خوانیم" این که به ندرت جوانی در میان گروه های چپ دیده می شود مسئله ای سیاسی است نه سنی." اما چرا در این مورد مشخص (شاهین نجفی) چنین واکنش تند و خشم آلودی را شاهدیم؟ پاسخ را نه در محتوای "چرت و پرت" های شاهین نجفی بلکه در عبور از خط قرمز راه توده باید جست. در فروردین ماه سال جدید رادیویی اینترنتی که اتفاقا تهیه کنندگان آن جوان اند و بعید نیست که از نسل پنجم باشند، از همین خط قرمز عبور کردند.(۵) پس از این برنامه بود که وبسایت آنها در داخل کشور فیلتر شد. جریانات اصلاح طلبی و خط امامی به همان اندازه در داخل و در درون حاکمیت فعال اند که جریاناتی مانند راه توده در خارج:" دلیل دوم این است که در این شعر چند جمله تمسخر آمیز علیه اقای خمینی و مهندس موسوی و جنبش سبز آمده است. توهین به امام نقی بهانه است." و " می خواهند بگویند که گویا خواننده این ترانه نماینده جنبش مخالفان حکومت است و این مخالفان از جنبش سبز و موسوی عبور کرده اند."(راه توده) هدف اول این جریان نسل جوان است. نسل جوانی که به آقایان توجهی نمی کند و از مواضعی بسیار محکم تر نسبت به گذشته به نقد آن ها پرداخته و می پردازد. در مورد اینکه مخالفان حکومت از جنبش سبز و موسوی و خط امام عبور کرده اند یا نه، هر کسی که کوچکترین تماسی با جامعه ایران داشته باشد پاسخ را به روشنی می داند. شاهین نجفی به ویژه پس از خرداد ٨٨ در ترانه هایش به دفعات از بی عدالتی اجتماعی، مسائل زنان، فقر و ... به صراحت سخن گفته است. اما اینکه چرا آقایان مارکسیست- لنینیست در آن موقع به جای توجه به این مضامین اجتماعی که قاعدتا باید با دستگاه فکریشان سازگارتر باشد، ترانه های سیما بینا را می شنیدند خود جای پرسش است!(۶) پاسخ آن هم در روش ضدتوده ای و نخبه گرایانه ی راه توده است. آقایانی که فقط چشم به بالا دارند نمی توانند نگاهی به پایین و به توده ها بیاندازند. و از آنجا که فقط خودشان مارکسیست اند احدی حق ندارد از مسائل اجتماعی و سیاسی استفاده کند و در توده ی جوان محبوبیت داشته باشد. آیا دروغ گفتن فقط برای حفظ منافع و تنگ نظری های سکتی و چشم بستن بر واقعیات امروز جامعه رفتاری توده ای است؟ تفاوت پوپولیسم فریبکارانه ی دولت احمدی نژاد و این عده چیست؟ آقایان راه توده شاهین نجفی را پیشاپیش در بارگاه خط امام اعدام کرده اند!

الف. احمد
۱۱خرداد۱٣۹۱ 

1. سرمقاله ی راه توده، 8 خرداد 91
2. البته نباید فراموش کرد که از نظر طبقاتی و فرهنگی مخاطبان شاهین نجفی با محسن نامجو بسیار متفاوت اند
کافی است به دو وبسایت زیر مراجعه کنید
www.maktab-alizadeh.net/post/53
www.shayda.info/
3. کاش نویسنده ی سرمقاله، برنامه های رادیویی لطفی را (تاریخ معاصر موسیقی دستگاهی ایران) می شنید و از چگونگی برخورد و نگاه دموکراتیک ایشان نسبت به جریان های مخالف و موافق درس می آموخت.
4. کالین بارکر، نبرد طبقاتی، جنبش، حزب، نشریه پژوهش های سویالیستی سامان نو، شماره پنجم، تابستان 1387
5. مراجعه کنید به رادیوفنگ، شماره ی هجدهم، برنامه ی مازورفرمیسم
radiofang.com/?p=251
جالب اینجاست که این رادیو پیش از این برنامه های تند و تیزتری هم منتشر کرده بود. اما شماره ی هجدهم بطور ویژه در مورد اصلاحات بود.
6. منظور این نیست که شنیدن ترانه های سیما بینا خوب نیست بلکه بحث بر سر این است که چه موقع چه ترانه ای شنیده می شود و مهمتر از آن به عنوان موضوع سرمقاله انتخاب می شود.