رمز بقای ما ایرانیان - حمید آقایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ خرداد ۱٣۹۱ -  ۱ ژوئن ۲۰۱۲


تئوری توطئه در هنگام تحلیل وقایع سیاسی، تحولات اجتماعی و حتی حوادث طبیعی ، تئوری رایج در کشورهایی که دمکراسی و حق مشارکت عمومی در تعیین سرنوشت خود تجربه نشده و یا بسیار ضعیف است، میباشد.
انسان بطور طبیعی و فطری همواره کوشش در تحلیل و جستجوی دلیل برای وقایعی که اثرات مستقیم بر جان و زندگی اش میگذارند، دارد. این کنکاش اما در جوامعی که مردم دخالت مستقیم در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی اشان ندارند و تصمیمات عمدتا توسط رهبران و نخبگان گرفته میشوند، معمولا منجر به تحلیل و تفسیرهای سیاسی، غیر علمی، احساسی و مبتی بر تئوری توطئه میگردد.
وقتی دمکراسی و آزادیهای اجتماعی و سیاسی در حداقل خود قرار دارند و استبداد سیاسی سرنوشت مردم را رقم میزند، مردم بطور طبیعی پیش خود میگویند که ما در این تصمیمات مشارکتی نداشته ایم و مسنولیتی در قبال آنها نداریم، بنابراین چه کسانی پشت این تصمیم گیریها هستند؟ ما که نبوده ایم، ولابد از ما بهتران بوده اند.
اگرچه به میزانی که سطح آگاهی و مشارکت اجتماعی و سیاسی افزایش مییابد تئوری توطئه بتدریج کارکرد خود را از دست میدهد؛ اما میتواند اثرات فرهنگی و سیاسی ماندگاری داشته باشد، بویژه در کشورهایی که ثبات سیاسی وجود ندارد و قدرت با فواصل نسبتا کوتاه مدت آزادیهای سیاسی و اجتماعی در میان نخبگان کشور و الیت جامعه دست بدست میگردد.
یکی از اثرات بجا مانده از استبداد سیاسی و رواج تئوری توطئه، سیاسی شدن مردم و بویژه روشنفکران و کنشگران سیاسی و اجتماعی است. به این معنی که اکثر پدیدهها و تحولات اجتماعی و فرهنگی و عملکرد و حتی شخصیت فعالین این حوزه ها از تحلیل و ریشه یابی های سیاسی در امان نمیتوانند باشند. بگونه ای یک نوع اخلاق و ایدنولوژی سیاسی و مصلحت اندیشی (بعضا بطور ناخودآگاه) بر مفسران و تحلیلگران سیاسی حاکم میگردد.
هنرمندی تصمیم میگیرد که برای دست گذاشتن روی زخمها و عقب ماندگیهای فرهنگی و اخلاقی جامعه اش از هنر و حتی از بدن خود استفاده کند. بدون اینکه هدف سیاسی خاصی مد نظر داشته باشد، تنها بعنوان یک روشنفکرِ هنرمند قصد برداشتن درپوشِ خرافات، ارتجاع و عقب افتادگی ها و به نمایش گذاشتن آنها را دارد. اما این عمل بسرعت مورد تحلیل سیاسی قرار میگیرد و در چهارچوب اخلاقیات و ایدئولوژی سیاسی مفسران و بویژه رصد گران سیاسی که کاری جزء رصد کردن و تحلیل سیاسی و ارائه راه حل بلد نیستند مورد ارزیابی و نقد قرار میگیرد.
یکی از پدیدهایی که شدیدا تحت تاثیر این اخلاقیات و ایدئولوژی های سیاسی قرار دارد هویت ما ایرانیان است. هویت سیاسی و مذهبی ما ایرانیان که سر آغاز آنرا باید در دوران صفویه جستجو کرد، ملغمه ای شده است از شیعه گری و دیوان سالاری نخبگان سیاسی و مذهبی که بنام تمامیت ایرانِ شیعی و اسلامی حکومت میکنند و مشروعیت خود را از یک سو از ایدئولوژی شیعه و از سوی دیگر ازادعای حفظ تمامیت و دفاع از کیان اسلامی مردم ایران در مقابل دشمنان خارجی میگیرند.
این هویت سیاسی و شیعی در دوران مشروطه متاثر از نظریات وارداتی دولت و ملت تبدیل به هویت ملی میشود و زمینه ساز بحثها و حتی درگیری های داخلی میگردد: که آیا مردم ایران یک ملت هستند و یا اینکه ایران از ملیت های مختلف تشکیل شده است. البته این ادعای هویت ملی و سیاسی در صده اخیر چند بار دست بدست شده است. در دوران حکومت پهلوی ها هویت ملی ایرانیان منتسب به دوران تاریخ اسطوره ای قبل از ساسانیان و بویژه دوران هخامنشیان میگردد و در دوران حکومت اسلامی به مذهب شیعه و بطور کلی اسلام نسبت داده میشود.
اگرچه به گواه تاریخ این هویت های سیاسی و ملی ساخته و پرداخته شده توسط حکومتها و مستبدین خسارات جبران ناپذیری بر فرهنگ و جامعه ایرانیان وارد آورده اند اما هیچگاه نتوانسته اند زنجیره بهم متصل هویت تاریخی و فرهنگی ما ایرانیان را از هم بگسلند. حتی این هویت تاریخی و فرهنگی سرانجام حکومت های مدعی یک هویت سیاسی وملیِ یگانه را وادار به شکست و قبول واقعیت های فرهنگی و تاریخی ایرانیان کرده است.
هویت تاریخی ما ایرانیان علی رغم اختلافات زبانی و آداب و رسومی مردمان ساکن این سرزمین و با وجود گستردگی جغرافیایی و تفاوتهای اقلیمی و محیط زیستی باعث شده است که ایران بعنوان یک سرزمین آبا و اجدادی و خانه‍ی مشترک باقی بماند. همین هویت تاریخی و فرهنگی باعث گردیده است که ایرانیان قبایل وحشی و صحرا نشین از اعراب گرفته تا مغولها را درخود هضم و جذب کنند و فرهنگ و مناسبات خود را به آنان بیاموزند.
شاخصه این هویت تاریخی تا جایی که به این بحث مربوط میشود از جمله مدنیت، سازگاری و تسامح است. در تاریخ کشورمان هیچگاه شاهد تصفیه های گسترده نژادی و قومی در این سرزمین نبوده ایم؛ و هر حکومتی که آمده مجبور شده است خود را نماینده تمام ایران و همه اقوام ساکن این سرزمین معرفی کند. در طول دوران چند هزار ساله این سرزمین عمدتا از مرزهای کشورمان دفاع کرده ایم و اگر هم به جنگ تن داده ایم برای حفظ حریم این خانه مشترکِ آبا و اجدادی بوده است. و اگر رهبران سیاسی با اتکاء به هویت سیاسی و شیعی شعارهای جنگ طلبانه و فتح سرزمین های اسلام را سر داده اند، در عمل نتوانسته اند حمایت قاطع مردم ایران را کسب کنند و سرانجام نیز تن به شکست و پذیرش واقعیت داده اند. شاید به همین خاطر است که مراجع تقلید شیعه هیچگاه جرات نکرده اند که فتوای جهاد دهند.
در نظر بگیرید: اگر عراق به ایران حمله نمیکرد آیا آیت الله خمینی حتی تا پای عملی کردن شعار صدور انقلاب و فتح کربلا و سرزمینهای اسلام میرفت؟ من بسیار بعید میدانم. شعارهای جنگ طلبانه این رهبران شیعه حداکثر شبیه تعزیه های ماه محرم و عاشورا است که فراتر از شعار و شو نمیتواند بروند، البته عوارض این شعارها و نمایشها را ما در شام غریبان پس از این تعزیه ها دیده و حس کرده ایم.
علت را باید در فرهنگ، مدنیت و روحیه سازگاری ایرانیان دید. داستان انرژی اتمی نیز به نظر من از همین نوع شوهای تعزیه گونه است که سرانجامی جز پایان غم انگیز و شام غریبان ما ایرانیان ندارد و حکومت مجبور است سرانجام دستهای خود را بالا ببرد و کوتاه بیاید. و این در درجه اول نه بخاطر فشار کشورهای غربی بلکه روحیات ما ایرانیان، صلح جویی و خواست زندگی مسالمت آمیز با همه ملتها است همانطور که در این خانه بزرگ آبا و اجدادی اینگونه رفتار و عمل کرده ایم.
آیا یک اعتراض خود انگیخته از طرف مردم ایران در اعتراض به سوزانده شدن قران و یا اعتراض به هنرمندانی که بقول برخی از فعالین سیاسی شعر و موزیکشان توهین به اعتقادات مردم بوده است دیده ایم؟ اگر توهینی بوده است چرا مردم صدایشان درنیامد و اعتراضی نکردند؟ آیا مردم ایران از فتواهای شاهین نجفی توسط مراجع تقلید حمایت کردند؟ آیا شده است که یک ایرانی شیعه در عملیات انتحاری علیه منافع دشمنان اسلام شرکت کند؟
اینها نشان میدهند که ما ایرانیان قبل از هر چیز همان ایرانیان تاریخی، مهمان نواز، اهل مصالحه و زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر هستیم. بی خود نیست که ایرانیان یکی از ملت های موفق در کشورهای اروپایی و آمریکایی هستند و با آسانی با فرهنگهای دیگر کنار میآیند و خود را با آن تطبیق میدهند و این نه از روی ضعف و خود کم بینی بلکه از نشانه های قوت ما است.