مشکلها که جوانان با آنها رویارویند - ابوالحسن بنی صدر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ خرداد ۱٣۹۱ -  ۶ ژوئن ۲۰۱۲


پاسخ به پرسشهای ایرانیان
مشکلها که جوانان با آنها رویارویند:

    جمعی از دانشجویان دانشگاه ها، در باره چهار مشکل خود پرسیده اند:
۱ – دانشجویان بسیار از وضع دانشگاهها ناراضی هستند. میگویند در این دانشگاه ها، حتی درس شیمی، همه تئوری است. در دوره کارشناسی ارشد هم هیچ ارتباطی با واقعیت کاربردی این رشته در صنعت نداریم. دانشگاه وصل به صنعت نیست. ما با یک مشت تئوری، فارغ التحصیل می شویم. اما دنیای کار آدمی را که بلد نیست به خود راه نمی دهد.
   فراوانند دانشجوهایی که تحصیلشان دارد تمام می شود و از این که امکان تجربه کردن آموخته ها را نداشته و کار آزموده نگشته اند، در اضطرابند زیرا می دانند کار نمی یابند. کتابهای درسی هم به روز نشده اند. شانس بیاریم یک استاد دلسوزی بیابیم که پول داشته باشد و مایل به تحقیق باشد و تحقیق کند. استادان اهل تحقیق نیستند. باز اگر شانس بیاریم و آن استاد بیاید و بگوید در کتابهای جدید خارجی چه دانسته جدید آمده است. وگرنه کتابهایی که معرفی می کنند حد اقل ۱۰ سال از عمرشان می گذرد.
    خوب حالا با این وضعیت درس و بحث دردانشگاه ها، برسر بنیه اقتصاد ما در ٣۰/۴۰ سال آینده چه خواهد آمد؟ در خارج دانشگاهها چکار می کنند؟ آیا دانشگاهها همانند ایران با صنعت ارتباطی ندارد؟ نشان آموزش و پرورش دانشگاهی ما آیا نیاید تغییرکند؟ در خارج، اساتید دانشگاه فرصت مطالعاتی و تحقیق چقدر دارند؟ باید با پول شخصی تحقیق کنند و یا دولت حامی آنها است؟ دانشجوهای فارغ التحصیل مثل من که کم نیستند با این وحشتشان از دنیای کار چکار کنند؟ کار هم که نیست همه به فکر بیرون آمدن از ایرانند.
۲ -دختران دانشجو هم مشکل بالا را دارند. آنها با مشکل دیگری که آداب و رسوم دست و پا گیراست نیز دست بگریبانند. سن ازدواج برای دخترها دارد میرسد به بالای ٣۰ سال. از بس پسرها تحت فشارند که باید خرج ازدواج را بدهند و حتی خونه و ماشین و شغل پر درآمد داشته باشند. آنهم از جیب خانواده که با این گرانی اصلا امکان پذیر نیست. پسرها هم خیلی دیر می توانند ازدواج کنند. دانشجویان دختر می گویند: کاش این سنتها نبود. این سنتهای غلط از سیمان هم سخت ترند. با این سنتهای دست و پا گیر چگونه می شود مبارزه کرد اما جوری که دختر از خانواده طرد نشود؟
٣ - سومین مشکل جوانها به هر محیط خانوادگی که متعلق باشد، فقیر یا پولدار، دانشجو، یا درس را ول کرده، اعتیاد است. اعتیاد بیداد می کند. حتی در دانشگاه ها، میان دانشجوها معتاد زیاد است. از دانشجوی معتاد که میپرسی چرا تو که دانشجو هستی معتاد شدی؟ پاسخ می دهد: از بس فشار زیاد است و آینده روشنی هم نداریم. خیلی ها بعلت اینکه پدر هاشان معتاد هستند، کشیده شده اند به اعتیاد. متاسفانه تفریح نیز معنایش این شده است که جمعه ها بروند بیرون شهر و یا درخانه دوستی جمع شوند. پارتی راه انداختن و مصرف قرص زیاد شده است. در شرق کشور به علت نزدیک بودن به مرز افغانستان، اعتیاد به تریاک بیداد می کند.چند تا مرکز ترک اعتیاد هم درست شده در مشهد. جدید ترینش مجموعه سنگ بست در کیلومتر ۲۷ محور مشهد به فریمان است که به هیچ رو، کفاف اینهمه معتاد را نمی دهد.
    کمتر جوانی را می توان یافت که یکی دوبار امتحان نکرده باشد. آنها که معتاد نشده اند، مدیون پدر و مادر خود هستند. از این نظر و نظرهای دیگر، نقش والدین در خانواده بسیار مهم است.
۴ - بسیاری ترجیح می دهند که به دانشگاه نروند. زیرا توانائی مالی ندارند. شاگردان با استعداد فراوانند که ناگزیرند ترک نحصیل کنند و به دنبال کارهای کاذب بروند تا دست کم خرج خود را در بیاورند.
    این ۴ چهار مسئله اصلی جوانان ما از دختر و پسر است. شاید جوانهای تهرانی بیشتر مساله داشته باشند. اما مسائل دانشجویان و جوانان شهرستانی، در درجه اول، این چهار مسئله هستند.
    به مسائل جوانان بهتر است، در تلویزیون، بیشتر پرداخته شود.
خدا یارتان باد.

❊ پاسخها به پرسشهای چهارگانه:
    نخست یادآور می شوم که انسان حقوقمند، بنابر این، برای زندگی کردن، در رشد و رشدکردن در استقلال و آزادی آفریده شده است. این انسان شجاعت ذاتی زندگی کردن را که از یاد نبرد، مسئله ساز نمی شود. به سخن دیگر، قدرتی که فرآورده ویرانگری خود او است را خدا نمی سازد و در بندگی قدرت، به ویرانی اساس حیات خود نمی پردازد. مسئله ها ساخته های این بندگی هستند:

۱ – این مسئله ها می باید جوانان، خاصه جوانان دانشجو را، به این پرسش برانگیزد که مسئله ساز کیست و یا کیانند؟ محیط اجتماعی چگونه محیطی است؟ این محیط، محیط یک جامعه باز و تحول پذیر است یا محیط یک جامعه بسته و یا نیمه باز؟ دانشجویان دختر از سنتهای دست و پاگیر شکوه می کنند اما آیا از خود پرسیده اند که این سنتهای تنظیم کننده رابطه ایرانیان با قدرت چرا استمرار تاریخی جسته اند؟ مسئله ها خود به خود بوجود نمی آیند، عواملی آنها را پدید می آورند. آیا دانشجویان و دیگر جوانان از خود می پرسند: اعتیاد به اطاعت از قدرت چگونه پدید آمده و در اشکال سنتها استمرار جسته است؟ آیا به نظرشان رسیده است که رابطه اعضای یک جامعه با قدرت، نظامی اجتماعی – سیاسی بسته یا نیمه بسته و در نتیجه، بنیادهای اجتماعی، از جمله دولت قدرت مدار پدید می آورد و در حاکمیت این بنیادها بر انسان ها، آنها را به تخریب نیروی محرکه ای که هستند و نیروهای محرکه ای که پدید می آورند، بر می انگیزد و مسائل چهارگانه بالا، یک چند از مسائلی هستند که از رهگذر ازخود بیگانگی نیروهای محرکه در قدرت (= زور) ویرانگر پدید می آیند؟
    مسئله ها را اگر بیماریها فرض کنیم، چرا از پدید آورندگان بیماری پرسش نمی شود؟ به پرسشها بازگردیم ببینیم دانشجویان در میان گذارنده این چهار مسئله، آیا مسئله سازهائی را خود شناسائی کرده اند و یا می کنند؟
۱.۱ - در مسئله اول، ناکارآمدی دانشگاه ها بلحاظ استاد و توأم نبودن آموزش نظری با آموزش عملی، بخاطر نبود رابطه میان دانشگاه و صنایع و فقدان کار، مسئله ساز هستند. و در مسئله دوم، سنتهای دست و پاگیر بیشتر دختران جوان را در بند نگه میدارند. مشکل بودن ازدواج به داشتن و نداشتن مال نیز مربوط می شود. بدیهی است وجود سنتها از سوئی و بالا رفتن سن ازدواج از سوی دیگر، فشار بر جوانان، خاصه دختران را کاهنده تر می کنند. و در مسئله سوم، فشارهای طاقت شکن و نبود آینده و پدر معتاد عامل اعتیاد هستند. و در مسئله چهارم، فقدان درآمد و نبود کار مولد، عامل ترک تحصیل و روی آوردن به کار کاذب و یا ترک وطن و یا ادامه تحصیل تا اخذ مدرک و ترک کشور، دانسته شده اند. اما هرگاه دانشجویان نیک بنگرند، این مسئله سازها خود نیز مسئله هستند. هرگاه آنها بر آن شوند که مسئله سازها را بازجویند، بسا خود آنها را خواهند یافت:
۱/۲ - نخست توجه خواهند کرد که هیچیک از ۴ مسئله و نیز عوامل پدید آورنده ای که برشمرده اند، وجود خود انگیخته ای ندارند. دقت را که بیشتر کنند، پدید آورنده بلا واسطه ای را تشخیص می دهند که مسئله ها، در پیدایش و دیرپائی خود، وابسته به آنها هستند:

• دانشگاه ها مدیریت مستقلی ندارند. در مدیریت، وابسته به رﮊیم ولایت مطلقه فقیه هستند. به این ترتیب که به وزارت علوم و تحقیقات و فن آوری و واواک و دستگاه «رهبر» و «بسیج»، بنا بر این، سپاه پاسداران و بودجه دولت (در مورد دانشگاه های دولتی) و شهریه های کلان و تصدی فعالیتهای بازرگانی (در مورد دانشگاه های «آزاد»)، وابسته اند.
    از لحاظ کار نیز، در این گونه رﮊیم ها، وظیفه دانشگاه ها تربیت «کادر» برای دیوان سالاری و فن سالاری دولتی است. باتوجه به این واقعیت که ٨۰ درصد اقتصاد کشور در اختیار دولت – سپاه است و نیز، با توجه به این واقعیت که اقتصاد ایران مصرف محور است و به واردات متکی است، دانشجویان در می یابند که مسئله ساز، استبداد وابسته و اقتصاد مصرف محور است.
• در پاسخ به پرسشی در باره سنت ها، توضیح داده ام (نشریه انقلاب اسلامی شماره ٨۰۲) که غیر از سنت وجدان به حقوق ذاتی و عمل به این حقوق که همواره نو است،- زیرا وجدان بر این حقوق و عمل به حقوق، همواره، همزاد با نوزاد است،- همه دیگر سنتها که تنظیم کنندگان رابطه انسان با قدرت هستند، می باید از میان برخیزند. پس راه حل این نیست که روشی را بیابیم که جوان از بند آداب و رسوم و سنتها برهد بی آنکه سبب طرد او از سوی خانواده بگردد، راه حل اینست که ایرانیان دریابند که تا وقتی رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی ذاتی انسان، جانشین نکنند و دست و پای خویش را از بند سنتهای قدرت فرموده رها نسازند، در همان حال که غرق ثروتند، در فقر و خشونت، می مانند و رنجور و رنجورتر می شوند. جوانان چون به این جا می رسند، در می یابند که آداب و رسوم و سنتهای قدرت فرموده، در همان حال، در اندیشه راهنما بیان می شوند، این اندیشه پاسدار آنها نیز می گردد. دلیل آن اینکه وقتی بیان قدرت اندیشه راهنما است، آدمیان مسئله ها را می سازند و بر مسئله حل ناشده می افزایند. اگر دانشجویان به مسئله ها که در استبداد ولایت مطلقه فقیه، از آغاز تا امروز، پدید آمده اند، شماره کنند، از شمار مسئله و این واقعیت که مسئله ها کلاف سردرگمی را پدید آورده اند، بهت زده می شوند. این کار، آنها را، از مشکل مشکل سازی آگاه می کند که ایرانیان بدان گرفتارند: قدرتمداری فراگیر که ولایت مطلقه فقیه فرآورده آنست.
• اما اعتیاد به موارد مخدر متکی است به اعتیاد عمومی به زورمداری و زورباوری و اطاعت از قدرت. اعتیاد رفتار منفعلانه کسانی است که توانائی تنظیم رابطه با قدرت را ندارند. یعنی نمی توانند رابطه ای را برقرار کنند که آنها را موقعیت مطلوبی برخوردار کند. معتادان بیشتر کسانی هستند که در فضای اجتماعی بسته، توان ابراز استعدادها را در خود نمی یابند و برای خنثی کردن نیروهای محرکه در خود و فرار از خود انگیختگی خویش، به مواد مخدر روی می آورند.
• ترک تحصیل و ترک وطن ربط مستقیم پیدا می کند با چهار بعد واقعیت اجتماعی، بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. نه تنها به بدین خاطر که جوان را بی عمل می کنند، بلکه بیشتر بدین خاطر که مانع از ایفای نقشی هستند که جوان در هرجامعه باید داشته باشد و بازی کند: باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی حق و وظیفه جوان در هرجامعه است. حال اگر نیروهای محرکه به زور بدل شده باشند و این زور در جلوگیری از باز و تحول پذیر شدن جامعه بکار رود، جوان نمی تواند کار باز و تحول پذیر کردن جامعه را تصدی کند. در رویاروئی با چنین نظامی اجتماعی مسئله سازی، او یکی از دو کار را می تواند کرد:

الف – جستجوی راه حل شخصی برای مشکل همگانی. ترک تحصیل و یا ادامه آن به قصد گرفتن مدرک و ترک کشور، راه حل شخصی برای یک مشکل همگانی است. صد البته مشکل را حل نمی کند.
ب – جستجوی راه حل جمعی برای مشکل همگانی که نیازمند تدارک اسباب از میان برداشتن مجموعه مشکلها (انقلاب درنظام اجتماعی نیمه بسته و بنیادهای جامعه، مهمترین آنها، دولت استبدادی وابسته)، از راه از میان برداشتن ستون پایه های قدرت به یمن تغییر رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی.

۲ - هرگاه دانشجویان پرسش کننده در مسئله های چهارگانه تأمل کنند، عاملی را بازخواهند شناخت که در هر چهار مسئله، حضور دارد. در واقع، جوهر آنها را تشکیل می دهد و آن زور است:
•در مسئله اول، تنظیم کننده رابطه استاد و دانشجو، نه دانش که قدرت (= زور) است. نه هم به این دلیل که استاد تحقیق نمی کند و دانشی که تدریس می کند به روز نیست، بنا بر این، وقت خود و دانشجو و سرمایه ای که صرف تدریس و تحصیل می شود را تباه می کند، بیشتر، به این دلیل که محدوده رابطه استاد و دانشجو، محدوده ایست که قدرت (= زور) ساخته است. توضیح این که سلسله مراتب از «رهبر» تا دانشجو، قائم به قدرت است. از این رو، استاد و دانشجو، استقلال و آزادی، بنا بر این، خود انگیختگی خویش را تباه می کنند. زندگی دانشگاهی و بسا تمامی زندگی را نه تجربه که دستور می گردانند. حاصل آن، «افت تحصیلی» است.
• در مسئله دوم، سنتها و آداب و رسوم مانع از برخورداری جوان از استقلال و آزادی و دیگر حقوق خویش، فرآورده های قدرت (= زور) هستند. تنها سنتی که وجدان به حقوق ذاتی و عمل به حقوق است، فراموش شده است بدانحد که دانشجویان – چه رسد به دیگر جوانان – راه حل عمومی در دسترس، که وجدان به حقوق ذاتی و زندگی را عمل به این حقوق کردن است را به یاد نیز نمی آورند. آب در کوزه و گرد جهان می گردند.
• و مسئله چهارم، به درون خویش درآوردن قدرت (= زور) و به تخریب خویش گماردن آنست. ترک اعتیاد به مواد مخدر، به رها کردن درون و بیرون از سلطه زور از راه قطع رابطه با قدرت و برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی و دیگر حقوق خویش است.
    اما جوانان چگونه بتوانند این مسائل و مسائل دیگر را حل کنند؟

❊راه کارهائی که می توان پیشنهاد کرد:
    راه کارهای پیشنهادکردنی از دو نوعند: راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکار برند و راه کارهائی که جمع انسانها برای تغییر رابطه با قدرت، بنا بر این، با بنیادهای جامعه و مقدم برهمه، دولت، می باید بکار برند:

۱ – راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکاربرند:
۱.۱ – شناسائی حقوق ذاتی خویش و بکار بردن این حقوق. دانشجویان پرسش کننده و دیگر خوانندگان حق دارند بگویند: همگان شاید نتوانند تمامی حقوق ذاتی خود را بشناسند تا بکاربرند. به آنها خاطر نشان می کنم که هر گاه یک انسان و یک جمع انسانی تمرین کنند که پندار و گفتار و کردار خود را از زور خالی کنند، دل و عقل و تن آنها، موافق حقوق ذاتی عمل خواهند کرد. حقوق مجموعه ای را تشکیل می دهند. از این رو، عمل واقعی به یکی از حقوق، عمل به دیگر حقوق نیز می شود. بدین خاطر است که همواره استقلال و آزادی را خاطر نشان همگان می کنم. هر انسانی و هر جمع انسانی که از معانی استقلال به یک معنی که خودانگیختگی درگرفتن تصمیم است و از معانی آزادی، به یک معنی که خودانگیختگی در گزینش نوع تصمیم است، عمل کنند، عقل خویش را مستقل و آزاد گردانده و پندار و گفتار و کردار خویش را خالی از زور کرده و به خود امکان داده اند که زندگی شان عمل به حقوق بگردد.
۱/ ۲- بدیهی است که خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور، در جامعه ای که فردها و گروه ها، یکدیگر را در مدار بسته رابطه قوا زندانی می کنند، نیاز به اصل و اندیشه راهنما دارد. اصل راهنما، موازنه عدمی را پیشنهاد می کنم. قابل لمس ترین تعریف از این اصل و بکاربردنی ترین تعریف، رها کردن عقل از محدود کننده (قدرت = زور) و حدها و مرزها و بازگرداندن فضای عقل تا بی نهایت است. این اصل را می توان در اصول بازهم ملموس تری بکار برد: هر پدیده ای، در وجود و زندگی
الف – یک مجموعه سامانه مند است.
ب – مجموعه ای از حقوق دارد که ذاتی وجود آنند و
ج – استعداد رهبری دارد که همواره با استعدادهای دیگر او همراه و همآهنگ کننده فعالیتهای آنها است.
د- راه مستقیم زندگی را که عمل به حقوق ذاتی است از بیراهه مرگ که بکار بردن زور است، باز می شناسد و
ه – هدفمند است. این اصل، وقتی ترجمان موازنه عدمی می شوند که پندار و گفتار و کردار آدمی را چنان راهبرند که از زور خالی بگردد. این ۵ اصل پنج ارزش پایه نیز هستند و وجدان اخلاقی در ارزیابی و نقد پندار و گفتار و کردار آدمی بکارشان می برد. بدین قرار، مجموعه ای از اصل راهنما و اصولی که ترجمان آنند و انسان بکارشان می برد، همراه با روش تجربی، که هم خود تصحیح می پذیرد و هم کار انسان را تصحیح پذیر می گرداند و هدفهایی که باز ترجمان اصول راهنما هستند، همراه با حقوق ذاتی انسان و حقوق جامعه ملی و جامعه های دیگر و جانداران و طبیعت و برخوردار از مجموعه ای از ارزشهای اخلاقی که ترجمان موازنه عدمی هستند و به یمن وجودشان، وجدان اخلاقی پندار و گفتار و کردار آدمی را ارزیابی و نقد می کند، اندیشه راهنمائی را پدید می آورند که می توان بیان استقلال و آزادیش خواند و پیشنهاد کرد. مطالعه و بکار بردن کتاب بیان استقلال و آزادی و عقل آزاد، می تواند بی فایده نباشد.
۱/٣-چون عقل استقلال و آزادی خویش را بازجست، عادت به فعل پذیری و توجیه گری را ترک می کند. برای مثال، دانشجوی – در پرسش ها، پرسش کنندگان ناخودآگاه، بنا را بر فعل پذیری دانشجو گذاشته اند: استاد فعال و دانشجو فعل پذیر است – درخور این صفت، کسیست که استعداد دانش جوئی خویش را فعال می کند. این او است که به جستجوی دانش برمی خیزد و بنوبه خود استاد را برآن می دارد که راهنمای او در این جستجو باشد. هرگاه دو طرف روش پرسش و پاسخ را جانشین گفتن استاد و شنیدن دانشجو کنند و استاد، با تدریس، استعداد دانشجو را برانگیزد و او پرسش های علمی را بیابد و با استاد در میان بگذارد، دو طرف فعال می شوند و دانشگاه محل رشد دانش می گردد.
۱ /۴- هرگاه یک فرد و یک جمع استقلال و آزادی را تمرین کنند، از سوئی الگو می شوند و از سوی دیگر، در برابر فردها و جمع های دیگری که قدرتمدار هستند، اگر تن به بازگشتن به مدار بسته رابطه با قدرت ندهند و همچنان پندار و گفتار و کردار خویش را از زور خالی نگاه دارند، اگر هم طرف قدرتمدار بر بکار بردن زور اصرار بورزد، مدار بسته بوجود نمی آید و زور زورگو بد و باز می گردد: اصل راهنما کردن موازنه عدمی همین است.
۱/۵- چون پندار و گفتار و کردار از زور خالی شدند، انسانها می توانند رابطه جدیدی میان حق و وظیفه و حقیقت و مصلحت و حق و مسئولیت، حق و سنت و آداب و رسوم و... برقرار کنند:
• چون روش عمل به هر حقی بکار بردن آن حق است، همان سان که روش دانشمند شدن آموختن دانش است، پس هر وظیفه و تکلیف بیرون از حق، حکم زور است و نباید به آن تن داد.
• مصلحت بیرون از حق، خود به فریاد می گوید حکم زور است. پس نه خود می باید مصلحت سنجید و جانشین حق کرد و نه تن به مصلحت هائی باید داد که قدرتمداران می سنجند و انسانها را به بکاربردن آنها ناگزیر می کنند و یا خود به زیان صاحبان حقوق به اجرا می گذارند.
• هر صاحب حقی مسئول است و مسئولیت او عمل به حقوق خویش و رعایت حقوق دیگران و جانداران و اگر ضرور شد، دفاع از حقوق آنها است. بدین قرار، دانشجو نمی تواند به این عذر که استاد اهل تحقیق نیست و حق استادی را به جا نمی آورد، از مسئولیت دانشجوئی خویش شانه خالی کند.
• عمل به سنتها و آداب و رسوم ناقض حقوق، عمل به حکم زور است. پس نباید به آنها عمل کرد. کارآمد ترین روشها که برخورد نیز پدید نمی آورد و به اعضای خانواده و به دیگرانی که در بند اطاعت از آداب و رسوم قدرت فرموده مانده اند، امکان می دهد، از غفلت از حقوق ذاتی خویش بدرآیند، عمل به حقوق ذاتی خویش است. بدیهی است کار با خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور آغاز می گیرد و در جریان رشد، عقل و تن آدمی، بطور خودانگیخته، حقوق ذاتی دیگر را بکار می برند.
۱/۶- از ویژگی های دانش یکی شفاف بودن آنست. پس تدریس دانشی که شفاف نیست، تدریس دروغ است. دانشجو می باید از استاد بخواهد دانشی را که تدریس می کند، شفاف تدریس کند. اگر او تن به این کار نداد، مسئولیت دانشجو برجا می ماند و بر او است که درپی شفاف گرداندن آن بشود. این شفاف گردانی، بهترین کارآموزی است. در غرب، نظر و عمل، تا حدودی همراه هستند. با وجود این، ۶۰ سال آموختن و تجربه کردن را اینک در اختیار شما می گذارم و می گویم: کارآمد ترین کارآموزیها، شفاف گرداندن دانشی است که آدمی می آموزد. چراکه او را برآن می دارد نه دستور (به خاطر سپردن درسی که استاد می دهد) که تجربه را روش کند و بدین روش، دانش را شفاف و از آن خود کند.
۱/۷- در حل هرچهار مشکل و مشکلهای دیگر، روش کارآمد، جستن آن راه حلی است که صفت همگانی بیابد. برای مشکل همگانی نمی توان راه حل فردی جست. چرا که مشکل برجا می ماند و بزرگ تر و پیچیده تر نیز می شود. آنها هم که راه حل فردی می جویند (کار کاذب، رفتن از کشور، انطباق با آداب و رسوم و یا عصیان پنهانی، یعنی در صورت، به آداب و رسوم پایبندی نشان دادن و، در واقع و نهان، برآنها شوریدن و شورش آشکار و...) همواره کسانی هستند که از برابر واقعیت گریخته اند و خود را از شهامت ذاتی مقابله با مشکلها و حل آنها غافل گردانده و به جبن فرار از برابر مشکل هربار که رخ نمود، محکوم کرده اند.
    هرگاه بنا بر این شود که برای مسئله جمعی راه حل جمعی جسته آید، راه کارهای زیر بکاربردنی می شوند:

۲ – راه کارها برای تغییر رابطه انسان و بنیادهای جامعه و مقدم بر همه، دولت:
    اما چرا مقدم بر همه، می باید به دولت پرداخت، نخست بدین خاطر که در ایران، دولت دربرگیرنده بنیادهای دینی و تعلیم و تربیتی و اقتصادی و سیاسی و هنری و فرهنگی است. تمامی ستون پایه های یک استبداد فراگیر را دارد و بزرگ ترین ویران کننده نیروهای محرکه جامعه است. سپس بدین لحاظ که، در ایران، این مردم هستند که به دولت وابسته اند و این دولت است که با تخریب نیروهای محرکه، در اندازه باز و تحول پذیر بودن جامعه، نقش اول را بازی می کند. بدین قرار، تغییر رابطه ملت با دولت، در واقع همان تغییر رابطه هر ایرانی با قدرت، به یمن برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی که ذاتی حیات او است. از این رو،
۲/۱- از ویژگی های رابطه انسان با قدرت، کاهش میزان خودانگیختگی، بنا بر این، باروری و بیشتر شدن تمایل به مصرف در جامعه است. چربیدن میل به مصرف بر میل به تولید – که در پرسش پیرامون مسائل چهارگانه خود را آشکارا نشان می دهد – سبب کاهش استقلال و آزادی اعضای جامعه ملی و جامعه ملی، خود نیز، می گردد. از آنجا که خلاء را همواره قدرت (= زور) پر می کند، شدت گرایش دولت به استبداد و نیز شدت وابستگی ملت به دولت، گویای اندازه غفلت جامعه و اعضایش از استقلال و آزادی است. از این رو، هیچ کار مهمتر از تبلیغ استقلال و آزادی بمعنای توجه دادن مردم کشور به این دو حق ذاتی انسان نیست. بدیهی است تبلیغ اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی است، انقلاب بزرگ را که تغییر رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، بسیار آسان می کند. باوجود این، اگر هم نتوان بیان استقلال و آزادی را تبلیغ کرد، می توان دو حق استقلال و آزادی را که هر ایرانی و جامعه ایرانی دارند، تبلیغ کرد. بهترین کار، تمرین کردن و الگو شدن را با تبلیغ و هشدار دادن همراه کردن است.
۲.۲ – از راه فایده تکرار، تکرار می کنم که چون تغییر کردن با تغییر دادن همراه است، پس ایرانیان با تغییر خود می باید مبارزه با جبر رﮊیم جبار را همراه کنند. یکی بدون دیگری، سبب رها کردن تغییر کردن و تغییر دادن می شود. هرگاه هنر را گشودن فضای جدید بر روی انسان تعریف کنیم، تغییر رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، آن هنر ناب می شود که انسان می تواند لحظه به لحظه زندگی خویش را هنرمند بزید و زیباترین هنرها را بیافریند.

۲/٣- آقای محمد پرسشی کرده است که پاسخ آن، راه کاری از راه کارهای بنای جامعه ای با نظام اجتماعی باز و دولت حقوق مدار است. او پرسیده است:
۱-در بین مردم ایران اصطلاح"قسمت"بسیار رایج است.مثلا فلانی قسمتش اینگونه بود. شما چه نظری دارید؟ آیاقبول دارید که"قسمت"هم تحریف و افیونی بیش نیست و همه چیز تحت سیطره خود انسان است؟یا امور ماورایی و"قسمت"هم نقش فعالانه دارند؟ ۲-نظرتان نسبت به توکل چیست؟ آیا واقعا نیروی ماورایی ازجانب خداوند ما را همراهی می کند یا همه چیز دست خودمان است؟
   عدالت تقدم تدبیر انسان بر تقدیر است. تقدم تقدیر بر تدبیر، جبرگرائی و ناسازگار با آن ویژگی ارزشمند ایرانیت است که نفی جبر و پذیرفتن استقلال و آزادی انسان است. اگر امروز در بین مردم ایران «قسمت» و تقدیر رایج شده است، بخاطر بیگانگی از ایرانیت و اندیشه راهنما را بیان قدرتی کردن است که سالب دو حق ذاتی و غافل کننده انسانها از این دو است. این دو حق، به اراده مندی انسان تحقق می جوید. عمل به این دو حق، استقلال و آزادی. خدا باورانی که رابطه با خدا را رابطه استقلال و آزادی نسبی که انسان را هستند، با استقلال و آزادی مطلق که خداوند است، می دانند، بر میزان عدالت، هم به معنای عمل به حقوق ذاتی و هم به معنای تقدم تدبیر انسان بر تقدیر خداوند می دانند و مسئولیت خویش را در غافل نشدن از استقلال و آزادی خویش و بسط پهنای آن تا این همانی جستن با هستی هوشمند، در مقام نمایندگی از خداوند در خلق، می شمارند. و آنها که خدا باور نیستند، هرگاه اندیشه راهنمایشان بیان قدرتی بر پایه جبر است، نیز، می توانند، تقدم تدبیر بر تقدیر را با عمل به دو حق ذاتی خویش، استقلال و آزادی، تجربه و تمرین کنند.
    صد البته، اقتضای عدالت، تقدم تدبیر ایرانیان و جامعه آنان بر تقدیر دولت جبار می گردد. مشکلهای چهارگانه، با فریاد می گوید که جوانان ایران، خویشتن را تابع تقدیر دولت جباران می دانند، رها کردن خویشتن از این جبر، حتی در ذهن و بی آنکه به عمل درآید، زمینه ذهنی جامعه را برای آن تغییر آماده می کند که، بدان، جامعه از بند اعتیاد به اطاعت از قدرت رها می شود و بر استقرار جمهوری شهروندان، بنا بر این، دولت حقوقمدار توانا می گرداند.
    در همین جا، به پرسش دوم آقای محمد پاسخ می نویسم: توکل به خداوند، همان رابطه بر قرار کردن حق نسبی با حق مطلق، به سخن دیگر، برقرار کردن رابطه میان استقلال و آزادی خود با استقلال و آزادی مطلقی است که خداوند است. چنین توکلی به یقین تدبیر انسانی را قرین موفقیت می کند چرا که تدبیری که عقل در چنین استقلال و آزادی اتخاذ می کند، از دانش سرشار و از ظن خالی و برخوردار از ویژگی های دیگر حق است. و بنا بر قاعده، حق می آید و ناحق محکوم برفتن است.
۲/۴ -جمهوری شهروندان را در هر سطح می توان بنا گذارد. هرگاه در خانواده ها این جمهوری تشکیل بگردد، یعنی این بار، زور در رابطه ها بی محل بگردد، چنانکه پندار و گفتار و کردار اعضای خانواده از زور تهی و از حقوق ذاتی انسان پر گردند، رابطه ها میان آنها، رابطه های حق با حق می شوند. بسط واحدهای جمهوری شهروندان، دولت جبار را بی محل می کند. زیرا جامعه قلمروهای چنین دولتی را، بدون نیاز به بکار بردن خشونت، از دستش خارج می کند. آن جنبش همگانی آرمانی این جنبش است. باوجود این،
۲/۵ -از آنجا که دانشگاهها و دبیرستانها (دانش آموزان سالهای پایانی دبیرستان)، مناسب ترین جایگاه های تشکیل جمهوری شهروندان هستند و از آنجا که این بخش از جوانان، بنا بر موقعیت خویش درجامعه، نیروی محرکه تغییر هستند، بی محل کردن خشونت در سطح موسسات آموزشی، کار خشونت زدائی در سطح جامعه را آسان می کند. در کاری دیگر، قواعد خشونت زدائی را تشریح کرده ام. در این جا و با توجه به مشکلهای چهارگانه، زدودن زوری را که جوهر هرچهار مشکل است، پیشنهاد می کنم. توضیح این که مبارزه با عوامل اعتیاد به مواد مخدر و مبارزه با طرز فکری که زن را در شئی جنسی ناچیز می کند و یا موجود محکوم به «حفاظت» شدن می انگارد و فعال شدن دانشجویان در قلمرو دانش و همراه کردن آن با فعال شدن در قلمرو عمل به حقوق ذاتی و دفاع از حقوق ذاتی و بالاخره، ایجاد واحدهای جمهوری شهروندان با دوستان و تقویت همبستگی و حمایتهای گروهی از آنها که نیاز به حمایت در قلمروهای مختلف دارند، کار درخور نسل امروز است.
    بهنگام بررسی جنبش همگانی، به روشهایی که می توان بکارشان برد، پرداخته ام. یکچند از روشهائی را که اینک پیشنهاد می کنم، در شمار آن روشها نیستند و می توان برآن روشها افزود. اما از آنجا که قدرت را نیز انسانها از رهگذر رابطه قوا با یکدیگر پدید می آورند و از خود وجودی ندارد، پس مشکلها را نیز انسانها می سازند. برآنها است که راه حل آنها را نیز در خود بیایند: انسان برای زندگی در استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی آفریده شده است. این انسان اگر بخواهد در ایران، یکی از محلهای رویاروئی قدرتهای جهان، بزید، می باید برخوردار از خصلت پهلوانی، یکی از والاترین ویژگی های ایرانیت و دیگر ویژگی های ایرانیت بگردد. آن عقل مستقل و آزادی و آن توانمندی را بجوید که همواره شورشی، شورش بر جبر جباران، بماند. همان انسانی بگردد که حافظ زبان حال او شد:

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم چرخد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک