جور دیگری هم میشود دید - حمید آقایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۹ خرداد ۱٣۹۱ -  ٨ ژوئن ۲۰۱۲


"چاره ای جز این نبود" ،" ضرورت های زمانی و تاریخی ایجاب میکردند" و یا "ضرورت حفظ آرامش و ثبات" و از این قبیل توجیهات، ازگفته ها و گزاره های رایج در هنگام تحلیل سیاسی و توضیح عملکرد سیاستمداران و کنشگران دنیای سیاست شده است.
در نوشته ها و مصاحبه های این سیاستمداران خوانده میشود که "ضرورت زمان"، و یا "حفظ آرامش" و "ضرورت تداوم یک جنبش سیاسی خاص (از جمله جنبش سبز)" ما را ملزم به این یا آن انتخاب تاکتیکی ساخته است. برای نمونه: "ضرورت حفظ نظام، التزام به قانون اساسی و اعتقاد به اصلاحات" محمد خاتمی را وادار میکند علی رغم میل باطنی اش پای صندوق رای در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی برود. و یا "ضرورت حفظ اسلام و نظام اسلامی" باعث میشود که بسیاری از مراجع تقلید در برابر عملکردهای رهبر و دولتمردان جمهوری اسلامی سکوت پیشه کنند. همچنین "ضرورت پرهیز از خشونت و تفرقه و تجزیه کشور" منجر به محافظه کاری و دست به عصا رفتن بسیاری میگردد؛ و یا "ضرورت حفظ نام و تشکیلات یک سازمان سیاسی" منتهی به سکوت اعضای آن سازمان در برابر خطاهای استراتژیک رهبرانشان میشود.
بنظر میرسد که برخی از کنشگران عرصه سیاست و مبارزات اجتماعی در عملِ روزمره‍ی سیاسی اشان تبدیل به برنامه ریزان و استراتژیست هایی شده اند که کار و وظیفه اشان محدود به ارائه‍ی راه و روش در چهارچوب ضرورت های زمان شده است. ضرورتهایی که شرایط و قانونمندیهای خود را، بدون که این فعالین بتوانند و یا بخواهند علامت سوال روی آن بگذارند، از قبل تعیین و دیکته کرده است که چه باید بکنند.
البته این نوع نگاه و روشِ برخورد حتی در کشورهای غربی نیز دیده میشود. بحرانهای مالی و اقتصادی سالها است که خود را مثل یک بختک بر زندگی اروپائیان تحمیل کرده است. رهبران این کشورها اما بدون اینکه به ریشه ها و عوامل اصلی این بحرانها بپردازند و یا جرات آنرا داشته باشند، سیاست های صرفه جویی اقتصادی و جبران ضررهای مالی بانکها و سیستمهای مالی از طریق افزایش مالیاتها را بعنوان یک ضرورت پیشنهاد میکنند. گویی که همیشه دنیای اقتصاد بر همین پایه می چرخیده است و راه حل دیگری وجود ندارد.
بعبارت دیگر همه چیز از ضرورتها بر میخیزد. ضرورتهایی که برنامه ها و مقررات خود را دیکته میکنند، و نهاد خاصی را نمیتوان مسئول این شرایط دانست.
سوال این است که بر فرض وجود این ضرورت ها، آیا ما واقعا و از صمیم قلب راه حلهای دیکته شده توسط شرایط را میخواهیم و می پسندیم؟ سوال این است که پس آن اراده‍ی آزاد که از یک سیاستمدار و بویژه از یک فعال و مبارز اجتماعی- سیاسی انتظار میرود کجا است؟ کجا است آن اراده آزاد که بتواند سر و گردن خود را از پرچین ضرورت های زمان بالاتر بکشد و از یک سو به گذشته های دورتر و از سوی دیگر به چشم اندازهایِ آینده‍ی بلند مدت تربنگرد و شجاعت پرداختن به ریشه‍ی دردها و بیان آنها را داشته باشد؟
البته این نوع نگاه "ضرورت اندیش" و بنابراین "مصلحت گرا"، که گویی همه چیز را باید در چهارچوب ضرورتهای زمان و تاریخ سنجید؛ و فراموش میکند که اگر جهشی و انقلابی در پروسه تکامل اجتماعی بوقوع پیوسته است اتفاقا توسط کسانی بوده که پا را فراتر از ضرورتهای زمان و تاریخ و فرهنگ گذاشته اند و بر خلاف مسیر عادی آب شنا کرده اند، ریشه بسیار عمیقی در اندیشه های دینی و فلسفیِ تمامیت اندیش دارد.
اندیشه های مذهبی و فلسفی تمامیت اندیش که درجستجوی هدف و ضرورت برای این جهان هستند، همه اجزاء این عالمِ هستی را در ظرف وجودِ ( البته ضروریِ) خدا و یا فلسفه‍ی تاریخ میریزند. بگونه ای که ضرورت وجودیِ همه پدیده ها عاریه ای از ضرورت وجودیِ خدا و یا تاریخ میگردد. در این چهارچوب چیزی را نمیتوان خارج از ضرورت و اراده‍ی خدا و یا تاریخ عوض کرد. بعبارت دیگر، نتیجه‍ی تفکر و فلسفه‍ی "ضرورت اندیش" حضور دائمی قوانین و مقراراتی است که از آن گریزی نیست و سرنوشت ما این است که از آنها پیروی کنیم.در این چهارچوب، همه فرزند زمانه‍ی خود میشوند و قدرت انتخاب دیگری ندارند و بنابراین انتقادی نیز به آنان نمیتوان وارد دانست.
بی علت نیست که علما و مراجع دینی نهایت کارشان نوشتن توضیح المسائل برای پیروان خودشان شده است، زیرا در ضرورت وجود خدا و بهشت و جهنم تردیدی نیست، و وظفیه مومنان انجام اعمال شرعی مطابق مقرارات مندرج در توضیح المسائل است. در اصول دین و خلق این جهان بعوان یک ضرورت نمیتوان شک کرد و فروع دین را نیز از علما باید پرس و وجو نمود.
اما واقعا جای این سوال باقی است که ایا ما با کمال میل و با اراده خود این ضرورتها را پذیرفته ایم و به آنها تن داده ایم؟ آیا احساس و تمایل قلبی امان راه دیگری پیشنهاد نمیکند؟ و در مقابل آن، عقل مصلحت اندیش و محاسبه گر مان راه دیگر و کم خطر تری را پیش روی ما نمیگذارد؟
واقعیت این است که انچه در این میانه غایب است، اراده و جان آزاد هر انسان است که از بدو تولد بمانند یک گوهر پاک با خود و در درون خود به این دنیا می آورد." اراده آزاد" و "خواست پیشرفت و تکامل" و شجاعتِ غلبه بر موانعی که مانع از رشد و بقای این جان و اراده آزاد میگردند، تنها ضرورتی است که اصالت دارد. دیگر ضرورتها و مقررات ناشی از آن، ساخته و پرداخته شرایط زمانی و تاریخی خاص هستند و بنابراین مقطعی، ناپایدار و بی اصالت اند. آنچه که خود را بعنوان ضرورت ها و الزامات شرایط نشان میدهد و خود را میخواهد تحمیل کند، در واقع فقط نمایش و تصویری از اراده و خواست انسانها است که در هر دوره تاریخی به شکلی (گاه بشکل مذهب وگاه ایدئولوژی و یا یک سیستم اقتصادی) ظاهر میشود. و ما که یا به علت فقر آگاهی تاریخی و یا بعلت ترس از دست دادن ثبات و آرامش، جرات و شجاعت خود را از دست داده ایم، خود را گول میزنیم و تصور میکنیم که این ضرورتهای در واقع کاذب همواره وجود داشته اند و در آنها نمیتوان شک و تردیدی داشت، فکر می کنیم که قوانین و مقررات که به تناسب شرایط و ضرورتهای یک زمان خاص شکل گرفته اند جاودان و همیشگی هستند و باید به آن تسلیم شد.

حمید آقایی