•
عکسی مات،
سیمایی بی سایه ی ابری در نگاه.
بیگانه با زمان.
بیگانه با " گذشت آنچه پس از او".
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۰ خرداد ۱٣۹۱ -
۹ ژوئن ۲۰۱۲
عکسی مات،
سیمایی بی سایه ی ابری در نگاه.
بیگانه با زمان.
بیگانه با " گذشت آنچه پس از او".
رعنایی
که زیبایی اش را می زیست .
شیدایی
که مژده ی شکست رذالت،
فضیلت او بود
و بی آنکه هیچ بخواهد،
در چنگ تازیانه و تیر
تا انتهای مرگ رفت.
در انتهای مرگ خفت.
و ما سال از پی سال از خود پرسیدیم:
وطن چرا قلمرو خون شد ؟
چرا خرد اسیر جنون شد ؟
و ما سال از پی سال
به بدرقه ی خندیدن ها رفتیم
و در سکوت
یاد از غنای عاطفه اش کردیم.
آه، اگر بارانی،
بارانی در این عکس می بارید
و او، قطره قطره بازگشته و
می گفت:
دریا افسون بوی قطره های رفته ی خویش است !
. . . .
اما دریغ !
لحظه ها تهیدست اند و
هیچ ابری صدای زخمی اندوهم را نمی شنود.
هیچ بارانی تب سوزان انگشتانم را نمی شوید.
آه، من
در یادها رها شده ام
در سرودی خونین، کنار بوته های سفالی.
و تو
که گل میخ های پنهان در شعرم را دیده ای،
خواهی گفت:
داد از اندوهی که نهادینه می شود
و در جوباری از واژه ها
به زمزمه ای شاعرانه می گذرد.
. . . .
و آنگاه چشم هایت را می بندی.
شاید تو نیز
به چراغانی یادهایت می روی؛
خیره به عکسی مات
که شعله ی هر کبریت
شمعی کنارش می افروزد.
شهریور ۱۳۸۶- بازنویسی خرداد ۱۳۹۱
|