سفر نامه ی دنیای ارواح
پرتوی دیگری از فانوس خرد


محمود صفریان


• سالهاست که استاد هوشنگ معین زاده با آثار ماندگارش چراغ راه خرد و تفکر عاقلانه ی بی تعصب را روشن کرده است. از وقتی که پرتوی فانوس "خیام و آن دروغ دلآویز" را بر ذهن ها تاباند، دریافتیم که این انسان آگاه و فرهیخته تصمیم دارد با همه ی توان با دانسته هایش به مصاف خرافات برود و راه گشا شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ تير ۱٣۹۱ -  ۱ ژوئيه ۲۰۱۲


 
سالهاست که استاد هوشنگ معین زاده با آثار ماندگارش چراغ راه خرد و تفکر عاقلانه ی بی تعصب را روشن کرده است.
از وقتی که پرتوی فانوس
" خیام و آن دروغ دلآویز" را بر ذهن ها تاباند، دریافتیم که این انسان آگاه و فرهیخته تصمیم دارد با همه ی توان با دانسته هایش به مصاف خرافات برود و راه گشا شود.
او در این راه کتاب های زیادی را به جویندگان حقیقت عرضه کرده است کتابهائی چون :
پیامبران خرد
آنسوی سراب
آیا خدا مرده است
کمدی خدایان
بشارت خدا به زادگاهش بر می گردد
ظهور، حکایت من و امام زمان
وصیتنامه خدا
که با کتاب
خیام و آن دروغ دلآویز شروع شده بود
و اینک کتاب
سفر نامه ی دنیای ارواح
که پیش رویم گشوده است.
دراین کتاب
می گوید، " بهمانگونه که به دفعات گفته است ":
انسان نیز مثل هر موجود زنده دیگری متولد می شود، رشد می کند، و دورانش که تمام شد می رود و تمام.
می گوید، انسان چون دلش نمی خواهد تمام شود، و چون حریصانه علاقمند است که پس از مرگ در دنیای دیگری به بودن ادامه دهد، دست به دامان " روح " شده است و با افسانه بافی بر بال رویا سوار می شود و برای امکان پرواز تن به هزاران افسانه بی پایه می دهد به دنیای آتش و وحشت اعتقاد می یابد و در راه ناشناخته ای که دکانداران موهوم پرداز می نمایانند، گام بر می دارد....
و او خط بطلان بر آن می کشد و می گوید...

"...دنیای پس از مرگ ، دنیائی است موهوم و زاده ی تخیل. بنا بر این، هیچکس قادر نیست شرحی مستند و منطبق بر واقعیت از چنین دنیائی ارائه دهد. هر کس هم که در این زمینه مطلبی گفته یا نوشته تنها خیالپردازی خود را شرح داده است. چرا که تنها در عالم وهم و خیال است که هر کس می تواند چنین عوالمی را بسازد..."

در واقع اگر با عقل و درایت به بودن ، زندگی کردن و درگذشتن بیاندیشیم و برای ادامه بودن که وسوسه کننده است به دنبال حرف و نقل هائی که حتا یک ذره منطق و بینش و ماخذ ندارد، چون ریسمان پوسیده ای نیاویزیم
و با دیدی مثبت این کتاب را بخوانیم و بر داده هایش توجه منطقی داشته باشیم حد اقل بهره اش این است که از زنده بودن خود " که بهر حال محدود است " بی دلهره لذت می بریم.
   نگذاریم آلوده دوزخ و آتش و مار و عقرب و ماجرا های ترسناک من درآوردی شب اول قبر که بر کمترین دلیلی هم استوار نیستند، و احادیث و نقل قول های بی محتوای دیگر بشویم و گذران زندگی متعارف خود را در تنوری از اوهام و نقل قول های بی ماخذ و طوفانی از ترس و وحشت دنیای بعد از مرگ بگذرانیم و تباه کنیم.
تصورش را بکنید، ارواحی که از جسم میلیارد ها انسان در گذشته، بیرون آمده است کجا هستند؟ و هر جائی هستند " که باید از بزرگی بیکران باشد " برای میلیارد ها سال دیگر در انتظار بمانند و هر دم نیز بر تعدادشان اضافه شود تا روز موعود ِموهوم و من درآوردی فرا برسد و مجددن بروند ذرّات پراکند قالب خود را بیابند و حلول کنند و بروند در صحرائی که آن هم باید بی کرانه باشد و معلوم نیست در کجای کائنات قرار دارد به انتظار جلوس خدا باشند تا بیاید و به اعمال تک تک آفریده های خود که از بدو تولد تا مرگ زیر نظر مستقیم خودش بوده اند رسیدگی مجدد کند. اینکه قبل از هر چیز توهین به خدا و قدرت لایزال اوست.
معین زاده می گوید:
" اگر نخواهیم بپرسیم که:
این دنیای دیگر خدا در کجا ی این کائتات قراردارد؟
به چه دلیل و ضرورتی و بر مبنای چه حکمتی ساخته شده است؟
و به چه دردی می خورد؟
یا چه کسی یا چه کسانی و به چه شیوه ای آن را اداره خواهند کرد؟ و...
می باید پرسید که ایجاد چنین دنیائی چه سودی به خدا و چه فایده ای به انسان ها می رساند؟ "
و اضافه می کند
" خدا با زنده کردن مُردگان هزاره ها و جمع کردنشان در یک جا، می خواهد کدام یک از هنرهای خود را به معرض تماشا بگذارد؟
....خدائی که در زندگی خاکی کوچکترین توجهی به اوضاع نابسامانشان نداشت، در دنیای دیگرش، همه چیز را برایشان روبراه خواهد کرد؟ و به آن ها سعادت و نیک بختی ابدی عطا خواهد نمود؟ "
در فصل اول کتاب که " سفر به دنیای ارواح " است، نشان داده می شود که روح ساخته اوهام کسانی است که خود نیز برهانی قاطع بر بودنش ندارند.
یا طوطی وار شنیده ها را تکرار می کنند، یا آتشش را تند می کنند تا بهتر پخت و پز کنند. و در مجموع به این نتیجه می رسد که در حقیقت روحی وجود ندارد که دنیائی داشته باشد.
" با نگاهی دقیق و تعمقی عمیق به پندار بافی انسان ها از مفاهیمی که آنها را به ماورای طبیعه مرتبط می دانند، به سادگی می توان بی پایه و بی اساس بودن آن ها را آشکار کرد. واقعیت این است که انسان ها با پندار های ذهنی خود ، در آغاز، روح و سپس خدا و در مرحله بعدی فرشتگان و جن و پری و غیره را ساخته و آن ها را کار ساز زندگی دو روزه عمر خود قلمداد کرده اند. بعد هم آرام آرام این ساخته های ذهنی خود را به باور اعتقادات دینی خویش تبدیل کرده و در هاله ای از تقدس قرار داده اند. به مرور زمان نیز، به این اندیشه کشیده شدند که از وجود این مفاهیم برای دوران پس از مرگ خود بهره بگیرند. با این دیدگاه بود که رندان زمانه با آگاهی از نیازهائی که بذر آن در دل هر انسانی افشانده شده بود به فکر بهره بر داری افتادند...."
معین زاده در این فصل از راه های گوناگون و با بیان های متفاوت و بهره گیری از پیشرفت های علمی و توجه دادن به این مهم که، در برداشت ها و تصورات و شنیده ها به خرد خود مراجعه کنید، مکر در مکرر هشدار می دهد که نقد زندگی را به دست نسیه اوهام ندهید.
می گوید تصور نکنید که روحی در کار است و با مرگ می رود در دیاری دیگر و برای میلیون ها سال در انتظار می نشیند تا اسرافیلی در صور بدمد و بیاید در جسم پودر شده اولیه حلول کند و در صحرائی که تمام انسان ها از بدو پیدایش تا آخرین نفر در انتظار نتیجه اعمالشان هستند، برگه عاقبت بگیرد، تا روانه جهنم سوزان شود یا بهشتی که تا بخواهی حوری برای مردان دارد و غِلمان برای زنان دارد. همینجا باید بگویم حتمن این کتاب و سایر کتاب های ارزشمند این محقق دانشمند را بخوانید تا بهتر دریابید که چگونه بساط فریب را گسترده اند.

هوشنگ معین زاده در فصل دوم کتاب که نام " مرگ " بر آن گذاشته است، به بررسی همه ی عواملی که زندگی ما را در خود دارد می پردازد و کل مطالب را زیر عنوان های مختلف در عروق روان ما جاری می کند، آن هم با چه نثر منسجم و گیرائی.
در فصل دوم از:
مرگ طبیعی
واقعیت مرگ
خواب دیدن و پیدایش روح
خواب و رابطه ی آن با ذهن
یک خاطره
داستان روح و انسان
منشاء پیدایش روح
جایگاه روح در ادیان
جاودانگی روح
ارواح خبیث
ارتباط ماده با حیات
چرا ما میریم؟
دار مکافات
می گوید و مطلب اصلی را پس از توضیح و تشریح کامل و بسیار آگاهانه، روان، و پذیرفتنی، پی می گیرد، و خواننده را در کوچه پس کوچه های درهم و تاریک، چراغ به دست راهنمائی می کند و می نمایاند که حقیقت چیست و تصور و اوهام از چه مقوله ای است.
بر این تصور نبودم که بهنگام خواندن " یک خاطره " داستان رمانتیک کوتاهی را نیز می خوانم که در نهایت شیوائی و با نثری روان نوشته شده است و متوجه شدم که استاد دستی توانا در گرداندن قلم دارد و خوب می داند که چگونه حال و هوای نوشته ای تحقیقی را چاشنی مطلوب بدهد.

کتاب ۲۲۵ صفحه است و نویسنده حدود چهارده صفحه آخر را به " سخن آخر " اختصاص داده است. در آغاز این " سخن آخر " از صاحبنظران خواسته است که همت کنند و ادامه دهنده ی این روشنگری باشند،
در حالیکه بسیاری از صاحبنظران ما دراز کشیدن در سایه امن را بیشتر دوست دارند، و این درد بزرگ روشنفکری زمانه ماست. اگر زیر عَلَم قدرت ِ اشاعه هنده خرافات برای بهره وری بیشتر، سینه نزنند .
در همین " سخن آخر " برای چندمین بار در این کتاب سخن آخر را می گوید، و نمی گوید " تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال "، بلکه قاطع می کوید " پند گیر " که جای " ملال " نیست
" آنچه در پایانه این کتاب لازم است بدان اشاره شود، این است که به جای دلمشغولی به مرگ، آیا بهتر نیست که بیاندیشیم و ببینیم با زندگی چه باید گرد؟ قدر مسلم انسان های خردمند زندگی خود را فدای حرف و حدیث ها و وعده های پوشالی دنیای دیگر نمی کنند ، بلکه می کوشند علاوه بر زندگی خود، دیگران را هم راهنمائی کنند که آنها هم زندگی خود را بر مبنای درست سرو سامان دهند."

در این کتاب چون سایر کتاب هایش مطالب فراگیر بسیار است. توصیه می کنم حتمن آن را بخوانید.