فرار
داستانک


عباس موذن


• نامه هایی که اداره  پست عودت داده بود  هنوز روی میزش قرار داشت. آنها را برای خودش خواند و دوباره کنار آینه مرتب روی هم گذاشت. کنار  پنجره آمد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٨ مرداد ۱٣٨۵ -  ٣۰ ژوئيه ۲۰۰۶


 
 ساعت زنگ زد . به آرامی چشمانش را  باز کرد ،  دوش آب گرمی گرفت و داندان هایش را مسواک کشید . صورتش را تراشید و سپس کمی ادکلن  زد . کت و شلواری را که شب  پیش خریده بود پوشید – سورمه ای بود با راه راهی سفید .  جلوی آینه ایستاد و موهایش را شانه زد  .  نامه هایی که اداره  پست عودت داده بود  هنوز  روی میز ش قرار داشت  . آنها را  برای خودش خواند و دوباره کنار آینه مرتب روی هم گذاشت  . کنار  پنجره آمد . ماشینی بوق کشید . به آرامی روی تخت خوابش نشست . کفش های مشکی خود را از زیر تخت بیرون آورد و به پا کرد . از زیر بالش ، اسلحه ی کمریش را بیرون آورد . آن را با دستمال پارچه ای گل داری به خوبی  تمیز کرد . دور تا دور اتاقش را نگاه کرد ،  همه چیز مرتب بود .  به ساعت مچی اش نگاه کرد ، منتظر بود !  دوباره به طرف پنجره رفت و خیابان را نگاه کرد . پرنده ای آواز خواند . بر گشت و به قاب عکس همسرش نگاه کرد . کلتش را آهسته روی قلبش گذاشت و شلیک کرد !
 پلیس ، به دنبال قاتل یک زن می گردد .
  مرداد ٨۵
ga_moazzen@yahoo.com