بحران های کلان و بحران سازان


رضا علوی


• در فرهنگ پاتریمونیالیستی، فرصت طلبی و مکاری و توطئه گری در حوزه ولایت و میدانگاه دولت رشد می یابد. سوءظن و عدم امنیت و بی اعتمادی در بین دولتمردان کوته اندیش شکل می یابد، خیانت و نیرنگ در بارگاه خلافت فرم می گیرد و بحران های درونی و پس لرزه های آن حکومت را به فروپاشی وامیدارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۴ تير ۱٣۹۱ -  ۴ ژوئيه ۲۰۱۲


در سده پیشین، هرگز، ایران ما، با این شدت و حدت با بحران در زمینه های متفاوت درگیر نشده است.
منظور از "بحران ها ی کلان"، رسیدن نا هنجاری های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی به مرحله جوشان و غلیان است ، که بازگشت آن به شرایط طبیعی و مناسب امری است دشوار بر بستری پر سنگلاخ .
هدف از این نوشتار پیش درآمد و آغازی است بر این مقوله. اما کنکاش آن ، باید ، در سطح گسترده ای انجام شود .
چند پیش فرض روشن و آشکار که از منظر تجربی و نظری مشخص شده است :
۱- حکومت های تام گرا (توتالیته) بحران ساز هستند .
۲- بحران از ویژگی های حکومت های تام گرا می باشد .
۳- اگر بحران از این گونه حکومت ها زدوده شود ، هستی و چیستی آنان با هویت دیگری ، خود نمایی می کند. به ناچار نهادهای مدنی شکل می گیرد و زمینه های پیدایش حرکت های دموکراتیک آغاز می شود. (یا می تواند گونه دیگری از خودکامگی زاده شود ).
از نخستین روز پیدایش حکومت اسلامی در ایران ، بالایی ها ( فرمان روایان و حکومت گران ) و پایینی ها ( فرمان رانده شدگان ) با بحران روبرو بوده اند . اما هدف از این یادداشت ، نگرشی بر بحران های کلان می باشد .
بحران های کلان ، به بحران هایی گفته می شود که در سرنوشت مردم ( پایینی ها / فرمان رانده شدگان ) و نیز حکومت اسلامی( بالایی ها / فرمان روایان و حکومت گران ) نقش به سزایی دارد .
بحران های کلانی که امروزه در وطن ما ، هم حکومتیان و هم مردم با آن در گیر هستند و چالش می کنند بدین گونه می باشد :
۱- بحران مشروعیت و مقبولیت ولایت مطلقه :مشروعیت و کاریز ماتیک اساس استواری و ماندگاری فرمان روایان تام گرا است . در نبود آن ،پیشوا یان به گسترش خود کامگی و خشونت بیشتر و نابودی بقایای نهادهای مدنی دست می زنند .
۲- بحران هسته ای و درگیری با مجا مع   بین المللی و جنگ : مردان مذاکره ، باقری و جلیلی ذوب شدگان ولایت هستند که خوا سته ها ی بیت رهبری را به پیش می برند . بن بست مذاکره از آن روزی آغاز شد که در هفته پس از خیزش ۸۸ ، رهبر از نماز جمه دستور کشتار داد . مردان مذاکره گاهی به نعل می کوبند و گاهی به میخ . آداب مذاکره را نمی دانند . همچون یک فیلم تکراری خسته کننده وقت کشی می کنند .
بهره آن خون بازی های وحشتناک بیهوده ۸ ساله ، جام زهر نوشیدن بود و حاصل آن آدم دزدی های ۴۴۴ روزه سفارت آمریکا ، در حبس شدن سرمایه های ایرانی در منهتان و نتیجه این میزهای گرد و دراز مذاکرات ۹ ساله که یکسرش در مسکو و بغداد است و سر دیگر آن در بیت آقا ، بزودی دریده می شود و هزینه اش را هم وطن وطن سوخته می دهد .

۳- بحران تحریم و بحران نفتی و مالی
۴- بحران اخلاق و اتیک : در درازای تاریخ وطن ، اندک دورانی را می توان جست ، که نبود اخلاق و اتیک ، فساد و بی اعتمادی بدین شدت در بین بالای ها ( حاکمان ) و پا یینی ها ، پهن   و گسترده شده باشد .
۵- بحران نبود نخبکان و الیت ها و لله ها و اتابک " ها برای پیشبرد خوا سته ها و آرزوهای فرمان روایان : نخبگان سیاسی یک دولت یکی از نیروهای موثر در فرآیند سیاست گذاری ها و تصمیم گیری های کلان یک حکومت هستند. حتی خودکامگان و دولت های دیکتاتوری نیز نخبگانی دارند که روش زمامداری را به آنان می آموزند و به عنوان “اتابک” و “لله” محافظ قدرت قدرتمندان هستند، اما حکومت اسلامی با بحران ایدئولوژیکی نخبگان درگیر است. اگر مامون، جعفر برمکی را به عنوان دبیر در اختیار داشت و هیتلر و موسولینی مشاوران و نخبگانی را در حیطه خویشتن داشتند، اما تاریک اندیشان وطن با خلاء متفکران و برنامه ریزان دولتی در زمینه های متفاوت روبرو هستند.
۶- بحران تقدس گرایی و تقدس زدایی
پاره ای از شاخص های تولید کننده بحران و بحران سازان عبارت است از:
۱ـ نبود نهادهای سیاسی غیرحکومتی
۲ـ ساختار نابخردانه بوروکراسی دولتی
۳ـ تمرکز قدرت در بیت پیشوا و حضور شدید دیکتاتوری
قدرت کلان در دست نهادهای بیت رهبری قرار دارد و دولت و مجلس و قوه قضائیه به دستگاه های مطیع دیوان سالاری ، تبدیل شده اند .
عملاً پایگاه طبقاتی حکومت (نهادهای بیت رهبری) مشخص نیست، اما   نهادهای قدرت پاره ای از سرمایه داری نظامی (میلیتاریستی) است.
ساختار قدرت، فراسوی طبقات قرار دارد در نتیجه نیازی به مشروعیت و مقبولیت بیرونی یا اجتماعی خارج از چهارچوب خود را پیدا نمی کند.
واژگانی چون " ظهور بناپارتیسم" و " دولت پلیسی ـ دولت پادگانی" را می توان در مورد ایران به کار برد .
فقدان نهادهای مدنی هم به دولت پادگانی کمک می‌کند و هم به پیدایش بناپارتیسم.
تنها پای بندی حکومت مطلقه فقاهتی علی خامنه ای به شریعت و تشیع و اسلام سیاسی است و هیچ گونه نگرشی به عرف و قوانین ساخته دست خود ندارند.
بین دولت و جامعه شکاف ژرفی است. دولت حتی به مالیات های مردم نیازمند نیست، زیرا که فقط به درآمدهای نفتی متکی می باشد. اما برعکس در کشورهای پیشرفته، دولت، دامنه قدرتش محدود می شود، بناگزیر، دارای “پایگاه طبقاتی و اجتماعی و مشروعیت سیاسی” است و شکاف بین مردم و دولت اندک است و گاهی هرگز نیست. و دولت به عنوان نماینده مردم در زمینه ی محدود شده قدرت نیرومندی دارد و قادر به اجرای تصمیمات قاطع سیاسی و اقتصادی است.
استبداد نفتی، اسلام سیاسی، خودکامگی دین و “حکومت بناپارتیستی” و حضور سپاهیان در کلیه نهادها ی قدرت تولیدکننده ی ساختار حکومت ایران می باشند.
با تزریق نفت و پیدایش سرمایه داری میلیتاریستی به ساختارهای سیاسی در حکومت ، نیروی استبداد دینی دو چندان شد و دولت را از طبقات جامعه بی نیاز تر نمود ، بدین دلیل است که حاکمان برای هیچ بخشی از طبقات جامعه بهایی قایل نمی شوند .
نه نیازی به رضایت بازاریان دارند و نه احتیاجی به حمایت علمای قم. نه ارزشی برای روستائیان قایل اند و نه اعتباری برای شهروندان. خامنه ای اطاعت از خویشتن را به عنوان فتوا صادر می کند و حتی نیازی نمی بیند که یکی از مجتهدین جامع الشرایط بارگاه خلافت ، فتوای “امام شدن” وی را صادر کند، و خود را “شعبه ای از نبوت” کشف می کند.
هر چند که نفت خون زیادی در رگ های ساختار سیاسی ایران تزریق نمود، اما با تحریم و بحران نفتی چگونه برخورد خواهند کرد؟ این خون نفتی حامل ویروس هایی است که مصونیت حکومت را در مقابل عوامل بیرونی و درونی، به شدت کاهش می دهد و به زودی، گسیختگی و از هم پاشیدگی قدرت آغاز می شود.
نفت باعث جذب شدید سرمایه به سمت حکومت گردید، اما نتوانست دولتی از نوع “کلاسیک سرمایه داری” برقرار کند و به علت وجود نظامیان شریعتمدار و شریعتمداران پاسدار، آیا “سرمایه داری نظامی” جایگزین شد.؟
نبود نخبگان در حکومت باعث شد که دولت نتوانست و نخواست که با تکیه بر منابع درآمد نفتی به شکل دهی طبقات اجتماعی بپردازد و سرمایه گذاری در واحدهای تولید و مولد به کار گرفته شود (مثل آسیای جنوب شرقی) به علت شاخص ها و ویژگی های ذاتی، به امورات غیر تولیدی، لمپنیسم اقتصادی و اقتصاد کازینویی روی آورد.
برای این چنین حکومتی، منزلت اجتماعی و اعتبار بین الملل معنایی ندارد. فرهنگ اسلام سیاسی یک نوع فرهنگ مستبد خودکامگی را تبلیغ می کند که هسته اصلی آن در وجود “ولایت مطلقه فقاهتی” قرار دارد و سپس به طرف سیستم سیاسی و حکومتی هم کشانده می شود و بر مریدانش و هواخواهانش این امر را القاء می کند که مشیت الهی ایجاب می کند که “شعبه ای از نبوت” در بیت خامنه ای گشایش یابد و واژگان اسطوره ای همچون “ولایت” و “مطلقه” و “فقاهت” بر این باورها صحه گذارد و هر گونه اندیشه آزادی خواهانه را از مردم سلب کنند.
“ماکس وبر” واژه “فرهنگ پاتریمونیالیستی” را در مورد حکومت های تمامیت خواه به کار می برد. در فرهنگ سیاسی پاتریمونیالیستی (ولی سالاری یا رهبر سالاری یا پیشوا سالاری) قدرت، پدیده ای رمزآمیز تلقی می شود.
فرهنگ سیاسی پاتریمونیالیستی تلاش می کند که پیشوا را خودکامه و قدرت مطلق که توان خود را از الله گرفته است جلوه دهد و مردم را تسلیم طلب و مطیع و منقاد و امر به فرمان ولی فقیه نشان دهد. در فرهنگ پاتریمونیالیستی، فرصت طلبی و مکاری و توطئه گری در حوزه ولایت و میدانگاه دولت رشد می یابد. سوءظن و عدم امنیت و بی اعتمادی در بین دولتمردان کوته اندیش شکل می یابد، خیانت و نیرنگ در بارگاه خلافت فرم می گیرد و بحران های درونی و پس لرزه های آن حکومت را به فروپاشی وامیدارد.

rezaalavim@yahoo.com
http://www.reza-alavi.com