ای خداوند عقل و جان و خرِد!


اسد رخساریان


• رهبر ما که سیّدی داناست!
سروِ باغِ جنانِ ما باشد.
اندر ام‌ القراء اسلامش،
یعنی «ایران» چو پادشا باشد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ تير ۱٣۹۱ -  ۵ ژوئيه ۲۰۱۲


 
 

«و تو کیستی؟ که باید آدمیان سینه های خویش را
در برابرت بشکافند و پرده ی حیا و آزرم و
عزتِ نفس خود را پاره کنند تا تو آنها را به بخشش
خود سزاوار بینی و به جود و کرم خود لایق؟»
جبران خلیل‌جبران

«ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست؛
عرضِ خود میبری و زحمتِ ما میداری.»
حافظ


رهبر ما که سیّدی داناست!
سروِ باغِ جنانِ ما باشد.
اندر ام‌ القراء اسلامش،
یعنی «ایران» چو پادشا باشد.
گرچه دارد سریرِ سلطانی
شهرتش در جهان «گدا» باشد.
این گدا، این فقیهِ عالیقدر،
خادمِ درگهِ خدا باشد.
با خداوندِ قاسم‌ الجبّار؛
او شب و روز در دعا باشد.
هم ولایت وراست ارزانی،
هم امامت بر او روا باشد.
کبرِ فرعونی ‌اش چنانستی؛
که جهان زو پُر از بلا باشد.
می‌زند گردنِ خلایق را،
اگرش مصلحت قضا باشد.
قاتلان را ریاستی داده‌ ست؛
تا که گوشی به دستِ ما باشد.
کار روحانیونِ چاکر نیز،
خوردن مغز آدما باشد.
ای خداوندِ عقل و جان و خرِد!
آدمیزاده دیوسان چرا باشد؟
دسته‌ ای روضه‌ خوانِ مافنگی؛
دشمنِ ملّتی کجا باشد؟
زیرِ شمشیرِ دین و دولتشان
سرِ انسان ز تن جدا باشد!
در زبان ناید آنچه باید گفت!
فکر را گو! هزار جا باشد.
کی تواند در این خراب‌ آباد-
آدمی‌ از ستم رها باشد؟
از ستورانِ دین، لگد‌‌‌‌ نخورد؛
در در و دشتها رها باشد.
سوی صحرایِ عاشقی بپرد-
بپرد، حس کند، هوا باشد؟
ولی افسوس، هرچه مینگرم؛
غم و سختی هزارتا باشد.
از هزارتویِ دین چو میگذریم؛
ای بسا گرگِ آدمی‌ نما باشد‌.-
در هزارتویِ آدمی‌ نما، گرگی؛
با بسا مکر و خدعه‌‌ ها باشد.
آنکه میگفت:«خدعه کردم من»
باز زنده در جلدِ گرگها باشد.
***
ای خداوندِ عقل و جان و خرِد!
آبرو رفتِشان، سیلِشان ببرِد!
بهار ۱۳٩۱