۴۰۰۰ کارگر در پاکدشت بیکار شدند
•
این گزارشی است از یک روز زندگی کارگران کوره پزخانه های اطراف تهران. در جمهوری اسلامی ایران حتی همین زندگی نیز برای کارگران به آرزو تبدیل می شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۷ تير ۱٣۹۱ -
۷ ژوئيه ۲۰۱۲
یک فعال کارگری در پاکدشت اعلام کرد: از مجموع ۶۰ واحد کوره پز خانه فعال در شهرستان پاکدشت ۳۵ واحد تعطیل شدهاند.
عوض سلطانی در این زمینه به ایلنا گفت: پیش از اجرای قانون هدفمندی یارانهها در حدود شش هزار نفر در این کورهها کار میکردند که این رقم به دلیل تعطیلی ۳۵ واحد کوره به حداقل ظرفیت رسیده است.
دبیر اجرایی خانه کارگر پاکدشت با تاکید بر اینکه ۲۵ واحد باقی مانده با ظرفیت ۲۰ درصدی نیروی کار فعالیت دارند اظهار داشت: در سال گذشته به تبع افزایش هزینههای حاملهای انرژی و تعطیلی اغلب این واحدها بیش از چهار هزار کارگر بیکار شدند.
به گفته وی اکثر کارگران فصلی این واحدها از استانهای کردستان و خراسان جنوبی تامین میشدند که با تعطیل شدن کوره پزخانهها و بیکاری آنان مشکلات زیادی در جامعه کارگری این استانها پدید آمده است.
او در ادامه درباره کاهش تولیدات کارخانههای آجرسازی افزود: کارخانههای آجرسازی شهرستان پاکدشت به جهت اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها از سوی دولت و به تبع آن حذف یارانههای بخش تولید هم اکنون با حداقل ظرفیت تولید فعالیت میکنند.
سلطانی گفت: کارخانهای که در گذشته روزانه سه شیفت کار میکرد در حال حاضر با کاهش تولید کارخانه کارگران آن در یک شیف فعال هستند.
او یکی دیگر از دلایل بیکاری کارگران کارخانههای آجر سازی را جایگزینی دستگاههای خشت زن با نیروی کار انسانی و همچنین یونولیتهای پلاستیکی که جایگزین آجرهای سقفی شده است عنوان کرد و گفت: با تولید این محصول جدید در چند سال گذشته تولید آجرهای سقفی کارخانههای آجر سازی کاهش و در بعضی واحدها متوقف شده است.
گفتنی است اغلب نیروی کار کورهپزخانهها را کارگران فصلی تشکیل میدهند که با آغاز فصل گرما در اواسط بهار شروع به کار کرده و در اواخر تابستان به کار خود خاتمه میدهند.
آگاهی از شرایط کار و اکنون بیکاری این کارگران از آن جهت قابل تامل است که این کارگران به دلیل فقدان شغل در روستاهای محل سکونت خود باقی ایام سال را با استفاده از پسانداز دستمزد خود هنگام اشتغال خانوادگی در کورهپزخانهها سپری میکنند.
خشت می زنم تا زندگی کنم
یک روزبا کوره پزهای حاشیه تهران
کارگران کوره پزخانه ها چگونه زندگی می کنند (زندگی می کردند)
این گزارشی است از یک روز زندگی کارگران کوره پزخانه های اطراف تهران. در جمهوری اسلامی ایران حتی همین زندگی نیز برای کارگران محال است. حالا ۴۰۰۰ کارگر بیکار شده ی پاکدشت آرزوی چنین زندگی ای را دارند!
آفتاب داغ تیرماه با چاشنی خاک و کار طاقت فرسا می شود تمام زندگی این آدم ها. آدم هایی که مجبورند برای گذران زندگی شان خانوادگی کار کنند، کاری طاقت فرسا که هر کسی را توان انجامش نیست. دخترک صورتش را با روسری پوشانده تا بیش ازاین خاک به عمق ریه هایش نفوذ نکند، کم حرف است و پرکار، پابه پای پدر کار می کند تا در این فرصت ۶ ماهه کمک حال او باشد. پدر اما آرام است و خوشرو سلاممان را با لهجه ای شیرین پاسخ می دهد؛ لهجه شیرین خراسانی. پدر، مادر و دختر و پسر نوجوانشان از مشهد به این جا آمده اند تا در حاشیه پایتخت خشت بزنند و نانی به سفره ببرند.
این جا حاشیه تهران است. محله ای با نام فرون آباد در حاشیه شهرستان پاکدشت. پس از کلی پرس و جو و رانندگی در بیابانهای اطراف فرون آباد بالاخره کوره پزخانه ها را پیدا می کنیم. کوره پزخانه هایی که قرار است خشت خشت خانههای این شهر در آن ها ساخته و پخته شوند. آفتاب داغ بیش از هر چیز دیگری ماندن در این منطقه را برای هر موجود زنده ای سخت می کند چه رسد به انسان ها و خانواده هایی که قرار است روزی ۱٨ ساعت در این شرایط کار کنند. آن هم کاری طاقت فرسا که حتی فکرکردن به آن هم نفس هایمان را به شماره می اندازد. با اجازه سرکارگر کارگاه و به بهانه انداختن چند عکس وارد کارگاه می شویم. در آن جا خانواده ای به دور هم جمعند و سخت مشغول کار. مردی میانسال همراه با همسر و پسر و دختر نوجوانش مشغول کار است، کار خانوادگی همراه با شیطنت های فریبا کوچولوی دو ساله. پدر می گوید اهل مشهد است و هر سال فروردین ماه همراه با خانواده به این منطقه می آید تا خشت بزنند و آجر بپزند. دخترش قالب خشت زنی را از گل پر می کند تا پدر کمی آن طرف تر خشت ها را برروی زمین در کنار یکدیگر ردیف کند. ساعت ۱۱ صبح است و محمود و خانواده اش ٨ ساعتی میشود که کار روزانه شان را شروع کرده اند و باید تا ۱۰ ساعت دیگر بیوقفه کار کنند. از شرایط کار و درآمد ماهانه که می پرسم با همان لحن آرام و دوستانه اش می گوید: کارما کنتراتی است. باید روزی ٣هزار عدد خشت تحویل بدهیم. درآمدمان هم به طور متوسط می شود روزی ٣۰هزار تومان. البته هنوز مشخص نیست صاحب کار قرار است چقدر به ما دستمزد بدهد چون طبق قراردادمان در پایان کار یعنی شهریور ماه تسویه حساب می کنیم.
چرا تهران؟ مگر مشهد کوره آجرپزی ندارد؟ می گوید: این جا درآمدمان روزی ۵ هزار تومان بیشتر از مشهد است. کوره پزخانه های مشهد مبلغ کمتری به کارگرها می دهند به همین خاطر هم من و همسرم ۶ ماه اول سال را به تهران می آییم و بچه ها هم بعد از امتحاناتشان به تهران می آیند تا هم کمک حالمان باشند هم این که تنها نباشند.
بیمه مزیتی که خیلی از کارگران فصلی را به کوره پزخانه ها می کشاند
محمود کارگر فصلی است و مشخص نیست ۶ ماه دوم سال کاری برای انجام دادن و درآمدی برای خرج کردن داشته باشد یا خیر ولی کارکردن در این کارگاه هیچ چیز که نداشته باشد یک حسن برای کارگران ایرانی اش دارد؛ بیمه مزیتی که خیلی از کارگران فصلی را به کوره پزخانه ها می کشاند. کارگرانی که ۶ ماه از سال را بیمه هستند و خیالشان از بابت هزینه های درمان راحت است و به قول مادر خانواده برای ۶ ماه بعدی هم خدا بزرگ است.
از دیدن این بچه ها کوه غصه و غم بر سرم آوار می شود
زن با بغض به پسر و دخترنوجوانش نگاه می کند و می گوید: مگر بچههای من چه چیزی از بچه های دیگر کم دارند که تابستان باید با این شرایط کار کنند. بچه های من هم دوست دارند تابستانها ورزش کنند، به کلاس زبان بروند و از زندگی شان لذت ببرند. به خدا از دیدن این بچه ها کوه غصه و غم برسرم آوارمی شود چون نتوانسته ام زندگی خوبی برایشان فراهم کنم.
خشت زن های کوره های آجرپزی روزی ۱٨ساعت کارمیکنند تا بتوانند ٣هزار عدد خشتی را که طبق قرارداد موظف به تولیدشان هستند تحویل کارفرما دهند در غیر این صورت از روزی ٣۰هزار تومان حقوق برای کار یک خانواده ۴ نفره در روز خبری نیست!
در این ۶ ماه خانه و زندگی شان هم همین جاست. به فاصله ۱۰۰ متر از محل کارشان تعداد زیادی اتاق کنار هم ردیف شدهاند تا مانند خانه های سازمانی سرپناهی شوند برای شاید زحمت کش ترین کارگران این ناحیه، خانه و کاشانه ای برای بازی کودکان و استراحت بزرگترهایی که تمام روز از خاک آجر می سازند.
خانه ها ساده اند مانند ساکنینشان ساده و بی آلایش؛ جای در پرده ای کهنه آویزان کرده اند و از وسایل زندگی هم رختخوابی دارند و چند تکه ظرف برای غذا خوردن، از کولر هم خبری نیست! راستی این مجموعه مسکونی آشپزخانه و ظرفشویی هم دارد؛ یک اجاق گاز برای بیش از ۶۰ نفر کارگر و یک شیر آب و تخته ای بر روی زمین که دخترکان از آن به عنوان ظرفشویی استفاده می کنند.
درست کنار در ورودی کارگاه یک چهاردیواری شبیه به ویرانه با چند شاخه لوله و یک منبع بزرگ آب بر روی سقفش که از تابش مستقیم آفتاب حتما آبش به جوش آمده نام حمام به خود گرفته تا کارگران و خانواده هایشان پس از ۱٨ ساعت کار روزانه تنی به آب بزنند.
محمود و خانواده اش تنها خشت زنان این کارگاه آجرپزی نیستند شاید ۱۰ گروه دیگر مانند این خانواده باید روزی ٣هزار خشت را برای پخته شدن در کوره آماده کنند.
مردانی که بی وقفه کار میکنند
مرحله بعدی پس ازخشک شدن خشت ها در آفتاب داغ تابستان انتقال آنها به کورهها برای پخته شدن است. حمل تا کوره و چیدن خشتهای خام در کوره هم کارگر مخصوص به خود را دارد. مردانی که از شدت گرما عرق از سر و رویشان می ریزد ولی بی وقفه کار میکنند. احمد به سرعت تعداد زیادی از خشتها را روی وسیله ای که شباهت زیادی به فرغون دارد می چیند و به سمت کوره حرکت می کند. دوربین عکاس را که می بیند با لهجه آذری خنده کنان می گوید تو را به خدا از ما عکس نگیر. آبرو داریم! می گویم مگر کار خلافی می کنی؟ با انرژی جواب می دهد: نه، اما به نامزدم در شهرمان گفته ام در تهران در یک کارخانه کار می کنم. حالا اگر ببیند کارخانه ای که از آن تعریف کردم این جاست حسابی آبروریزی می شود! احمد و همکارانش همگی اهل هشترود آذربایجان شرقیاند و به ازای هرروز کارکردن روزی ٣۰ تا ۴۰هزار تومان مزد می گیرند.کارشان سخت و طاقت فرساست اما مردانه. زنها هنوز وارد این کار نشده اند چون جابه جا کردن روزانه چند تن خشت خام و آجر پخته شده قدرت بدنی می خواهد و بس!
سلیمان با دقت خشت ها را درون کوره می چیند تا پس از یک روز حرارت دیدن بشوند سقف بالای سر و دیوارخانه هایمان. چند روزی می شود که کوره را خاموش کرده اند تا خنک شود اما باز هم گرما برای ما غیر قابل تحمل است و آجر چیدن در چنین شرایطی برای کارگران ملال آور. در کارگاه ۲٨ کوره در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و در هر کوره می توان تا ۲۰هزار خشت خام را برای آجر شدن روی هم چید. سلیمان و چند کارگر هشترودی دیگر یک به یک خشت های خام را با نظمی خاص بر روی هم می چینند تا در نهایت کوره آجرپزی برای داغ شدن آماده شود. از بخت خوب ما قرار است کوره را روشن کنند، در کوره را با گل می پوشانند و از بالا مشعل های گازی روشن می شوند، روال کار آنها این است که خشت ها باید ۲۴ ساعت درون کوره پخته شوند پس از خاموش کردن شعله ها و باز کردن در کوره ۴٨ ساعت زمان لازم است تا کوره و آجرهایی که از شدت گرما سرخ شده اند خنک شوند. گرمای کوره های داغ همراه با آفتاب سوزان تابستان دست به دست هم داده اند تا زندگی و کارکردن برای این مردان و زنان سخت کوش سخت تر و سخت تر شود. کودکانشان تابستان را در خاک و گل می گذرانند تا درباره موضوع انشای خود در سال تحصیلی جدید برای هم شاگردی هایشان از کاری بنویسند که تا مانند آن را به چشم نبینند نمی توانند تصور درستی از سختیهایش داشته باشند.
از مسئول کارگاه علت زیاد بودن ساعت کاری و کم بودن حقوق و مزایای این کارگران را می پرسم، با حالتی حق به جانب از طرف کارفرما می گوید: ما هم هزینه هایمان بالاست ماهانه ۱۲ میلیون تومان پول قبض گاز و حداقل ٣ میلیون تومان هم پول برق میدهیم.
کار ما تمام است و باید برگردیم اما درکنار این مردان و زنان بودن و نگریستن به زندگی و نحوه تلاششان مصمممان میکند برای کار کردن.
با وجود گرمای زیاد وخاک زیادی که بر لباس ها و نفسهای مان نشسته است خسته نیستیم یا شاید بهتر این باشد که بگوییم از گفتن واژه خستگی در مقابل کار این انسانها شرمساریم.
منبع: روزنامه ی خراسان
|