ذره هیگز وارتباطش با خوشبختی انسان!


خسرو صدری


• امروز، مباحث فلسفه و فیزیک نظری را دیگر نمی توان از هم جدا کرد. تئوری بیگ بنگ، اگرهم به نفی خدا نمی انجامد ولی به پایان فلسفه بسیار نزدیک می شود. استیون هاوکینگ و لئونارد ملودینوف، درکتاب مشترک خود به نام"طرح بزرگ"، که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، مرگ فلسفه را اعلام می دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ تير ۱٣۹۱ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۲


ارسطو می گوید:" زندگی هوشمندانه موجب شادمانی می شود"!
در اینجا ،احتمالا شادمانی جمعی منظورارسطو بوده است. بدین ترتیب که بالا رفتن سطح آگاهی عمومی ازچگونگی پیدایش جهان وشناخت قوانین حاکم برآن ، درهای آزادی وحیات هدفمند را به روی بشریت می گشاید وموجب گونه ای آرامش جمعی میگردد. وگرنه ، برخلاف ارسطو،در بسیاری از مکاتب شرقی، آگاهی موجب ملال و سیر وسلوک، طریق آرامش خیال عنوان می گردد. که در اینجا، تنها سعادت فردی می تواند مد نظرباشد. گفت آن گلیم خویش بدر می برد زموج/ وین سعی می کند که بگیرد غریق را.
دیروز در خبرها اعلام شد که آثار "ذره هیگز"، به عنوان واسط ذرات بنیادین بدون جرم با ماده، که برای بررسی چگونگی پیدایش جهان، پس از "مهبانگ"، شناختش حائز اهمیت است، در مرکز تحقیقاتی "سرن"، مشاهده شده است. امروزه، بازتاب پیشرفت هایی این گونه، دیگر تنها در محافل علمی باقی نمی ماند، بلکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان، پا به پای دانش پژوهان، مشتاق اینچنین خبرهایی هستند. چرا؟ یکی از دلایل به نظر من، آن است که باورهای مذهبی به تدریج جای خود را به باورهای علمی و یا شاید بتوان گفت، "علمی- مذهبی" می دهند.
استیون هاوکینگ، پس از انتشار کتابش "تاریخچه زمان"، در سال ۱۹٨٨، که به عنوان پرفروش ترین کتاب علمی تاریخ معرفی شد، می گوید که ناشر کتابش به او توصیه کرده است که تا می تواند از گنجاندن فرمول در آثارش، بپرهیزد. زیرا هر فرمول می تواند تیراژ کتاب را به شدت پایین آورد.
استقبال مردم عادی، دانشمندان فیزیک نظری را، در مباحث کوانتوم و فیزیک نجومی، وا می دارد تا مطالب خود را ساده و عامه فهم نیز منتشر کرده و از این راه درآمد خوبی کسب نمایند. این گرایش دوجانبه و رو به گسترش، پای سوداگران را هم به میدان کشانده تا با تولید آثار به ظاهر علمی و سوء استفاده از ویژگی های روانی مردم، جیب های خود پر کنند. بسیاری از مردم دین باخته، در میان تحقیقات و دستاوردهای علمی، به دنبال عناصری می گردند تا به کمک آن ها بتوانند "دین شخصی" خود را، که می تواند آنان را به نوعی آرامش رساند، بنا کنند و دلخوش به آن باشند که بر خلاف دین قبلی، این یکی ولی با واقعیات همخوانی دارد. از این رو، وقتی به عنوان مثال در نظریه ریسمان ها، صحبت از ۱۱ بعد مکان و حتی بیشتر، می شود، فورا با تولیدات عجیب و غریب امکان سفر در زمان و بازگشت به گذشته، عبور از اونیورسال های موازی و ... مواجه می شویم که در آن ها، بجای آن که گرایش مردم را به سمت واقعیات متمایل کنند، برعکس، واقعیات را مطابق گرایش مردم کج و معوج می سازند، تا هرکس بتواند با غلت زدن در فانتزی های "علمی"اش، به نوعی با کابوس مرگ بی بازگشت مقابله و خود را خوشبخت تر احساس نماید. علت اقبال عمومی ازمطالب مربوط به "بشقاب پرنده" ها و بوجود آمدن "ادیان یوفویی" مثل "دروازه آسمان" و "رائلی" هم همین تمایلات می تواند باشد.
امروز، مباحث فلسفه و فیزیک نظری را دیگر نمی توان از هم جدا کرد. تئوری بیگ بنگ، اگرهم به نفی خدا نمی انجامد ولی به پایان فلسفه بسیار نزدیک می شود. استیون هاوکینگ و لئونارد ملودینوف، درکتاب مشترک خود به نام"طرح بزرگ"، که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، مرگ فلسفه را اعلام می دارند و هر چند در آن خدا را منکر نمی شوند، ولی آفرینش جهان را بی نیاز از وجود او به شمارمی آورند. پیدایش جهان در این کتاب بر اساس "تئوری همه چیز"، که با موفقیت اخیر در مورد کشف ذره بوزون هیگز، به اثبات و تکمیل آن نزدیک تر شده ایم، توضیح داده شده است.
تئوری همه چیز theory of everythig، مبحثی در فیزیک نظری است که در جهت وحدت نسبیت عام (نیروی گرانش) و مکانیک کوانتوم، تلاش می کند. چنین کاری آرزوی آلبرت اینشتین نیز بود. می گویند که او تا آخرین لحظات زندگی، با امید یافتن فرمول وحدت، کاغذ و قلم از خود دور نمی کرد. اینشتین ولی دو نیروی هسته ای قوی و ضعیف را به حساب نمی آورد و تنها به فکر وحدت نیروهای الکترو مغناطیسی و گرانشی بود. ده سال پس از مرگ او، تئوری"استاندارد مدل"، درجهت توضیح پیدایش جهان، این نتایج را به دست می دهد: هرچه به سمت بیگ بنگ باز گردیم، درجه حرارت بالاتر می رود تاجایی که در یک نقطه ابتدا نیروی الکترو مغناطیسی و هسته ای ضعیف باهم ادغام می شوند و نیروی "الکترو ضعیف" را بوجود می آورند که در ادامه مسیر و ادغامش با نیروی هسته ای قوی، "سوپر نیرو" حاصل می شود. تا تحقق کامل آرزوی اینشتین و دستیابی به "تئوری همه چیز"، همچنین می بایست نیروی گرانشی را به استاندارد مدل، ملحق کرد. این کار، راه دشوار بررسی ذره ای به نام "گراویتون"را پیش روی دارد.
"نظریه ریسمان ها" (String theory)، یکی از دو زیر مجموعه "تئوری همه چیز است" که با اتکا به فرمول های ریاضی و نه با روش علوم تجربی، سعی در ارائه پیشنهاداتی برای رفع مشکلات تئوری همه چیز و تبیین جهان دارد. مطابق این نظریه، ماده در بنیادی ترین حالت، ریسمانی از انرژی به صورت حلقوی، خطی و یا مارپیچی است. می گویند که اگر یک اتم به اندازه منظومه شمسی فرض شود، ریسمان ها به اندازه درختی بیش نیستند.
Edward Witten، نابغه فیزیک و ریاضی، در سال ۱۹۹۵، با مطرح کردن "تئوریM"، تصویر واحدی از ۶ نظریه مختلف ریسمان ارائه داد و۱۱ بعد فضا-زمان را، با اتکا به محاسبات ریاضی، برای تئوری خود پیشنهاد کرد. (مطابق قوانین فیزیک کلاسیک ولی، اگر بیش از سه بعد مکان (فضا)، وجود می داشت، تثبیت حرکت سیارات به دور مدار خود ناممکن بود). بحث های داغ و مهیجی از قبیل امکان جهان "مولتی ورسال" و نه "اونیورسال" و بوجود آمدن بیگ بنگ در اثر تصادم دو جهان موازی با هم و بسیاری احتمالات امید بخش دیگر (برای انسان درمانده در مقابل مرگ)، در حاشیه نظریه ریسمان ها، می توان یافت و یا بافت.
ایکاش که بعد صدهزارسال از دل خاک/ چون سبزه امید بر دمیدن بودی!

خسرو صدری
http://khosro-sadri.blogspot.de