سگ های نازی آباد - پیرامون گزارش "مستند" کیهان از "نیمه پنهان گروهک" نهضت آزادی ایران - ن. نوری زاده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ تير ۱٣۹۱ -  ۷ ژوئيه ۲۰۱۲


سگ های نازی آباد (1)
پیرامون گزارش "مستند" کیهان از "نیمه پنهان گروهک" نهضت آزادی ایران

روزنامه کیهان به سرپرستی سربازجو "برادر" حسین شریعتمداری (2) و یا همان "کارشناس پرونده" (3) نهضت آزادی و نماینده امنیتی، اطلاعاتی رهبر معظم کودتای انتخاباتی سال 88، سید علی خامنه ای، گزارشی از "نیمه ی پنهان گروهک نهضت آزادی، پرونده ای برای ستون پنجم" در تاریخ یکشنبه 24 اردیبهشت سال 1391 در ستون سیاسی خود منتشر کرده است. با توجه به اینکه این گونه ترهات و خزعبلات از فردای بعد از انقلاب از سوی "ذوب شدگان در ولایت" و به تقلید و رقابت مارکسیست های وطنی بارها و بارها نسبت به نهضت آزادی بیان شده است و ما نیز هر بار به یکایک این تهمت های ناروا و اتهامات بی اساس و کلیشه ای بارها پاسخ های دندان شکن داده ایم،(4) اما با وجود این نگارنده گزارش "مستند" کیهان را به فال نیک میگیرد تا ضمن آگاه نمودن اذهان مردم و افکار نسل سبز انقلاب نسبت به وقایع و تجربیات گذشته، بار دیگر و اینبار از قلم آزاد و بدون ملاحظات و محضورات حزبی اتهاماتی که بعضا در بازجوئی ها و شکنجه گاه های زندان های رژیم از اعضاء نهضت آزادی بعمل آمده است و می آید را به همان ترتیبی که در این گزارش قید شده است، پاسخ دهد. موضوعاتی که در این مبحث به آن پرداخته میشود به قرار ذیل میباشند:
الف: چه کسی از خط انقلاب منحرف شد؟
ب: بنیان گزاران نهضت آزادی ایران
ج: ولایت مطلقه فقیه
د: چگونگی تدوین قانون اساسی
ه: شاه سلطنت کند و نه حکومت
و: اشغال لانه جاسوسی
ز: در عزلت و خانه نشینی بازرگان
ح: اسلام عرضی در مقابل اسلام طولی
ط: تئوکراسی (دین سالاری) در ستیز با دموکراسی (مردم سالاری)
ی: "سرنگونی" رژیم جمهوری اسلامی از طریق قانونی و پارلمانی
ک: نامه سرگشاده به ائمه جمعه سراسر کشور
ل: بهار عربی یا بهار اسلامی
م: نظام جمهوری اسلامی در مقایسه با نظام های فاشیستی و دیکتاتوری
ن: یک نمونه از دادگاه های ژوزف استالین
س: یک نمونه از دادگاه های روح اله خمینی
ع: توهین به رهبران نظام جمهوری اسلامی
ف: جزوات آموزشی "تدوین استراتژی مبارزه و آموزش عام تشکیلاتی"
ص: نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق ایران
ق: فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم
ر: فاجعه ملی، کشتار زندانیان سیاسی تابستان 1367
ش: هشدار در مورد تداوم جنگ خانمانسوز
ت: نامه آیت اله خمینی در مورد نهضت آزادی ایران

الف: چه کسی از خط انقلاب منحرف شد؟
در بند نخست گزارش "مستند" تیم اطلاعاتی، امنیتی کیهان راجع به "گروهک غیر قانونی نهضت آزادی" آمده است که: "... به مرور زمان آنها (احزاب) از خط اصلی انقلاب منحرف شدند. یکی از این احزاب نهضت آزادی بود."
مردم ایران بویژه جوانان غیور و آزاده که با خون خود زیبا ترین اثر نسل خود را در بوم "انقلاب ایران" ترسیم و خط اصلی آنرا در آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی تعیین کردند به خوبی واقف اند که آیت اله خمینی پیش از پیروزی انقلاب در مصاحبه های متعدد خود، در بارهء آزادی و حرمت آن بسیار سخنها گفت وسپس بعد از به قدرت رسیدن، همان راه و روشی را پیشه خود کرد که دیگر مستبدین دوران کردند. ما در اینجا فقط به چکیده ای از سخنان متناقض او شاره میکنیم و خواننده را برای اطلاع بیشتر به صحیفه نور بخش مصاحبه ها ارجاع میدهیم تا خود خائن و خادم نسبت به اصول انقلاب را بشناسد.   
آیت اله خمینی قبل از پیروزی انقلاب مزورانه چنین وانمود میکرد که: "بشر در اظهار نظر خودش آزاد است. اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است." (5) "نظام حکومتی ایران جمهوری اسلامی است که حافظ استقلال و دموکراسی است." (6) "مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند و اسلام در تمامی این شئون حد و مرز آن را تعیین کرده‌است." (7) "حقوق بشر می‌گوید که همه افراد یک ملت آزادند در این که عقایدشان را بگویند"(8) "در جمهوری اسلامی زن‌ها آزاد خواهند بود، در تحصیل هم آزاد خواهند بود، در کارهای دیگر هم آزاد خواهند بود" (9) "زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین آزادند."(10) "در جامعه‏ای که ما به فکر استقرار آن هستیم، مارکسیست‌ها در بیان مطالب خود آزاد خواهند بود." (11) "در جمهوری اسلامی کمونیست‌ها هم در بیان عقیدهٔ خود آزاد خواهند بود."(12) " ... اما شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینکه متکی به آراء اکثریت است. شکل حکومت جمهوری است، جمهوری به همان معنا که در همه جا جمهوری است، لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی‏ای متکی است که قانون اسلام می‏باشد . اینکه ما جمهوری اسلامی می‏گوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می‏شود، اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که در همه جا هست" (13) "در اسلام، دموکراسی مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بیان عقاید و هم در اعمال، مادامی که توطئه در کار نباشد و مسائلی را عنوان نکنند که نسل ایران را منحرف کنند."(14) "من چنین چیزی نگفته‌ام که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد. روحانیون شغلشان چیز دیگری است."(15) "من و سایر روحانیون در حکومت پستی را اشغال نمی‌کنیم، وظیفه روحانیون ارشاد دولت‌ها است. من در حکومت آینده نقش هدایت را دارم." (16) و... آیت اله خمینی در آستانه انقلاب و در زمانی که در پاریس اقامت داشت از این نوع وعده وعید ها برای ملتی که خرمن ستم نظام شاهنشاهی را آتش زده بودند، بسیار گفت. اما ممکن است گفته شود که خمینی از همان ابتدا، آزادی و عدالت اجتماعی را بنا بر قوانین اسلام و در برپایی جمهوری اسلامی " نه یک کلام بیش و نه یک کلام کم" بیان کرده بود پس جای گله و شکایتی از جمهوری مورد ادعای خمینی وجود ندارد. بدیهی است که هیچ کس از جمهوری اسلامی مد نظر خمینی، نظام فاشیسم عریان ولایت مطلقه فقیه را که ناظر بر تمام امور مردم میباشد و اختیار جان و مال آنها را دارد، انتظار نداشت. برای اثبات این ادعا کافی است نسل دیروز انقلاب از هر صنف و طبقه ای که هست به وجدان خود رجوع کند و یا اگر چون اصحاب خمینی وجدان ندارد، نیم نگاهی به نشریات آن دوران اندازد و یا اگر به نشریات آن دوران دسترسی ندارد، قدم رنجه کند و به گورستان های با نام و بی نام مانند خاوران ها سری بزند و یا صف خانواده های زندانیان سیاسی را در پشت دیوار های بلند زندان های رژیم مشاهده کند تا صدق گفتار ما معلوم گردد.
این نکته ضروری است که گفته شود، خمینی در پاریس، هیچگاه از ولایت فقیه سخنی بر زبان نیاورد تا که نشان دهد هنوز معتقد به افکار پوسیده دوران اقامت خود در نجف است. اما آیت اله خمینی در فردای بعد از انقلاب و بدست گرفتن افسار حکومت و نشستن بر منبر قدرت طرحی به جزء طرح تئوری ولایت فقیه که در نجف مطرح کرده بود در ذهن نداشت. درنتیجه او علیرغم وعده وعید های خود در پاریس در صدد برآمد که آن طرح را گام به گام به مرحله اجرا در آورد. مردم که عموما در شور و شادی و شعف بهار آزادی بودند و دانشجویان در دانشگاه ها و کارمندان در ادارات و کارگران در کارخانه ها تلاش میکردند که با ابراز آراء و عقاید خود، آزادی اندیشه و بیان را در پیوند با عدالت اجتماعی به واقعیت تبدیل کنند، آنها با گذشت روزها به جای وفا به وعده ها، چنگ و دندان رهبر انقلاب و به تبع او ملازمان دستگاه روحانیت را در سرکوب آزادی ها مشاهده کردند و متوحش تر از دیروز و درمانده که چگونه خون جوانان وطن در خیانت خمینی و اصحاب او به دستاوردهای انقلاب هبه منثور شد. آیت اله خمینی خوب میدانست که دمکراسی، حاکمیت مردم، آزادی اندیشه و بیان، عدالت اجتماعی و برابری حقوق که در پاریس ورد زبانش بود با طرح و اجرای ولایت فقیه او تفاوتی شگرف دارد. در نتیجه او ابتدا با اما و اگرها، شروع کرد به تخطئه آزادی بیان و با زبان ارعاب و تهدید اظهار داشت که: "... آنها که قلم های مسموم را گرفته اند و بر خلاف اسلام چیز مینویسند و ملی و دمکراتیک و این حرفها را به میان میآورند، از آنها نپذیرید."(17) آیت اله خمینی ابتدا زمینه را علیه "قلم های مسموم" که در مخالفت اسلام (ولایت فقیه) بکار میرود، آماده ساخت و سپس نرم نرمک برای حذف روشنفکران بویژه لیبرال ها (نهضت آزادی) و ملی گراها (جبهه ملی) اقدام کرد و در یک سخنرانی ذهنیات چرکین خود را آشکار ساخت و گفت که: " روحانیت در راس ما است و ما تبع روحانیت هستیم، ملت تبع روحانیت است و اگر روحانیت در کار نبود، این نهضت به ثمر نمیرسید." (18) بی دلیل نبود که 6 ماه بعد دانشجویان خط امام در یک خیمه شب بازی که یک سر نخ آن در دست حزب جمهوری اسلامی و خمینی و سر دیگر آن دردست حزب جمهوری خواه آمریکا و ریگان (19) بود، افشاگری های خود را نسبت به این دو گروه یاد شده به نمایش گذاشتند. زیرا به گفته آیت اله خمینی: " الان ما (دیگر) گرفتار سرنیزه نیستیم، گرفتار قلم هستیم، اهل قلم، ما گرفتار روشنفکر ها هستیم، ما گرفتار آزادیخواهان که آزادی را نمیدانند چی است، هستیم. یعنی چی آزادی؟ گرفتار این هستیم" (20) خمینی بعد از تصفیه حساب با روشنفکران، بیدرنگ و مستقیما به سراغ مطبوعات رفت و از طریق دفتر خود اطلاعیه ای مبنی بر اینکه " امام فرمودند که از این پس من آیندگان نمیخوانم" (21) شرایط را برای سرکوب مطبوعاتی که در راه "اسلام" نیستند فراهم کرد تا در مرحله بعدی و تکمیلی، چماقداران (لباس شخصی های امروزی) با دستاویز بیانیه مطبوعاتی دفتر امام به دفاتر احزاب سیاسی و مطبوعاتی حمله کنند. اصولا شیوه آنروزگار برای سرکوب آزادی ها این بود که ابتدا خمینی با سخنان صریح خود شرایط را برای امت حزب اله فراهم میکرد و سپس چماقداران با حمله و هجوم خود دفاتر سیاسی و مطبوعاتی را به اشغال خود در میآوردند. بدین سان بود که روزنامه های میزان، انقلاب اسلامی، آرمان ملت، نشریه جبهه ملی، و ... به اذن خمینی و تصویب حکم دادستان انقلاب، قصاب اوین، اسد اله لاجوردی از سوی شورای عالی قضایی در تاریخ 17 خرداد 1360 توقیف شدند. اما سرکوب مطبوعات به اینجا ختم نشد زیرا کلیه روزنامه ها و نشریات و کتابها، میبایست قبل از انتشار طبق بیانات رهبر انقلاب از نظر "هئیت متخصص" بگذرد تا از "انحرافات منزه " گردد: " لاجرم میبایست از نظر هیئتی متخصص بگذرد تا اجازه انتشار یابد زیرا خط مشی را اسلام معین کرده است و ما تابع اسلام هستیم و آن اینست که نشریاتی که شما میخواهید اقدام به چاپ آن بکنید باید اسلامی و از انحرافات منزه باشد و البته این تشخیص یک هئیت باید باشد مثلا هئیتی تعیین گردد که در این امور تخصص داشته باشد و وقتی که بنا شد کتابها نشر بشود بنظر آقایان برسد و اگر مخالف با اسلام نبود آنوقت نشر بدهند." (22) آیا این گونه موضع گیریها که بعد ها فاجعه ببار آورد و با حکم حکومتی، آزادی بیان و عقیده در مسلخ مصالح اسلام رفت و تا به امروزدر این مسلخ ذبح میشود، انحراف از خط اصیل انقلاب نبود؟ آیا بازسازی استبدادی بنام مذهب که تا به امروز ادامه دارد با موضع گیری های آیت اله خمینی آغاز نشد؟ بنابراین چه کسی از خط اصیل انقلاب منحرف شد؟ و چه کسی به آرمان و آرزوهای یک ملت خیانت کرد؟

ب: موسسین نهضت آزادی ایران
بیش از سه دهه از انقلابی که به آن خیانت شد میگذرد و هنوز سگان درگاه ولایت در تبعیت از ارباب قدرت و بفراخور اوضاع و شرایط به دوست و دشمن حمله ور میشوند. تیم اطلاعاتی، امنیتی رژیم در گزارش "مستند" خود مینویسد که: " علی شریعتی، صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی از دیگر موسسین نهضت آزادی میباشند." بدیهی است که اگر کسی کوچکترین اطلاعی از تاریخ معاصر احزاب سیاسی داشته باشد بخوبی میداند هنگامیکه نهضت آزادی دراردیبهشت سال 1340 تاسیس گردید این افراد جوانانی بین 25 الی 30 ساله بودند و در شرایطی و موقعیتی نبودند که پایه گزار و موسس حزبی چون نهضت آزادی باشند. مرحوم بازرگان در پاسخ به این پرسش که موسسین نهضت آزادی چه کسانی بودند پاسخ میدهد که : ".... نهضت آزادی ایران ستون فقرات نهضت مقاومت ملی بود، بنیانگزاران آن آیت اله سید محمود طالقانی، دکتر سحابی و اینجانب بودیم." (23) اما ساده انگاریست که بپنداریم تیم اطلاعاتی، امنیتی سربازجو "برادر" حسین و کارشناسان امنیتی پرونده نهضت آزادی ندانند که موسسین نهضت چه کسانی بوده اند. آنها تعمدا در این گزارش به اصطلاح مستند خود نام این افراد را میبرند زیرا یکی از سه نفر یعنی آقای دکتر یزدی دبیر کل نهضت آزادی، هنوز جان به جان آفرین تسلیم نکرده و سر فرو نیاورده و در مقابل عمله استبداد ایستاده است و ، پیشاپیش به جرم "موسس نهضت آزادی ایران" به 7 سال زندان محکوم شده است. در حقیقت اشاره سربازجو "برادر" حسین مباشر مطبوعاتی و امنیتی رژیم به       " موسسین نهضت آزادی" تائید این "جرم" از زبان سید علی خامنه ای به دستگاه قضائی میباشد.

ج: ولایت مطلقه فقیه
همچنین در این گزارش آمده است که "نهضت آزادی توسط خانه احزاب به دلیل مواضع انتقادی تندی که به ولایت فقیه و اسلام دارند به رسمیت شناخته نمیشود." بدون شک نهضت آزادی از نظریه ارتجاعی و ابداعی ولایت فقیه "انتقاد تند" نکرده است بلکه نهضت این نظریه را در حیات رذیلانه خمینی و زیر تیغ بران گزمه های او در اردیبهشت 1367، مفصلا تحلیل و تبیین نموده است و آنرا با دلایل متقن و براهین قاطع از دیدگاه های مختلف مردود و بدعتی از سوی آیت اله خمینی دانسته است. از دیدگاه نهضت آزادی ولایت مطلقه فقیه: " از نظر اجتماعی- سیاسی چیزی جزء خودکامگی یا استبداد دینی و دولتی نبوده است، موجب محو آزادی و شخصیت و استقلال میگردد" (24) اما نکته ای که در این گزارش آمده است و باید به آن توجه نمود آنست که تیم اطلاعاتی امنیتی رژیم به زیرکی نظریه ولایت مطلقه فقیه را جهت حقنه کردن(25) به ذوب شدگان در ولایت، مترادف با اسلام آورده است که باطل بودن آن در کتاب " تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه" بروشنی بحث و بررسی شده است. ادامه این موضوع در بخش "اسلام عرضی در مقابل اسلام طولی"، این نوشتار، دنبال خواهد شد.

د: چگونگی تدوین قانون اساسی
در ادامه این گزارش "مستند" آمده است که : ... اخیرا هم شعار آنها (نهضت آزادی) دفاع از قانون اساسی بدون در نظر گرفتن اصل ولایت فقیه بوده است." جا دارد که در اینجا بسیار فشرده راجع به تدوین قانون اساسی و ارتباط آن با نهضت آزادی مطالبی جهت روشنگری و آگاهی نسل امروز جنبش انقلابی سبز آورده شود.
.... بعد از پیروزی انقلاب ایران در بهمن 1357 و انتقال قدرت به دولت موقت و انجام همه پرسی با عنوان "جمهوری اسلامی آری یا نه" دولت موقت بریاست مرحوم مهندس بازرگان طی حکمی از سوی رهبر انقلاب وظیفه داشت که "... طرح قانون اساسی را که شورای طرح های انقلاب (به سرپرستی دکتر سحابی) مشغول تدوین و تکمیل آن بودند، با سرعت تکمیل و به تصویب شورای انقلاب برساند تا هرچه زودتر در اختیار افکار عمومی گذاشته شود و . ..." (26) دولت موقت نسخه متن پیش نویس قانون اساسی را پس از تکمیل و تنقیح در شورای انقلاب برای آقای خمینی و مراجع تقلید آنروزگار مانند آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری فرستاد. شورای انقلاب سه ایراد از ایرادات شش گانه خمینی را برطرف نمود و تکلیف سه مورد دیگر را به عهده مجلس موسسان که آیت اله خمینی قول تشکیل آنرا جهت تصویب قانون اساسی در بهشت زهرا به مردم داده بود، نهاد. به گفته مرحوم مهندس عزت اله سحابی "نکته جالب اینکه نه در ایرادات ایشان (خمینی) و نه در انتقادات سه نفر دیگر از مراجع محترم، اشاره ای به اینکه این پیش نویس فاقد (اصل) ولایت فقیه است ، نشده بود." (27) به سخنی دیگر در این پیش نویس، نظام آینده ایران بر اساس نهاد ریاست جمهوری و نخست وزیر و مجلسی بنام مجلس شورای ملی در نظر گرفته شده بود و به هیچوجه اشاره ای به ولایت فقیه در این پیش نویس (28) وجود نداشت. بعد از اینکه مجلس خبرگان (تغییر نام مجلس موسسان) جهت بررسی و تصویب نهائی قانون اساسی افتتاح شد، مرحوم مهندس بازرگان طرح قانون اساسی که در شورای طرح های انقلاب تدوین شده بود و به تصویب هیات وزیران و تصحیح و تائید شورای انقلاب رسیده بود را جهت بررسی و تصویب نهائی و ارائه به آراء عمومی در اختیار مجلس خبرگان قرار داد. (29) در این شرایط که مجلس خبرگان از اکثریت علماء متشرع (مشروعه طلب) تشکیل شده بود دشمنان زخم خورده حاکمیت ملی با کینه و عداوتی که از گذشته نسبت به ملیون داشتند از پیشنهاد حسن آیت (30) دشمن راه مصدق استقبال نمودند و به بهانه اینکه در طرح پیشنهادی قانون اساسی مسئله زعامت و رهبری امت نظام اسلامی که "یکی از مسائل اساسی و اصول اولیه اعتقاد اسلام شیعه آست" پیش بینی نشده است، طرح جدیدی که در آن ولایت فقیه بمثابه نظارت عالیترین فقیه در امور حکومتی و در دوران غیبت امام زمان میباشد را خائنانه تهیه و تصویب کردند. مرحوم بازرگان با آن درایت و تجربه سیاسی که داشت، میدانست که ارائه طرح جدید و تصویب اصل ولایت فقیه انحراف از اصول انقلاب و خیانت آشکار به آرمان ملت است، خود و دولت موقت را از این امر مبرا دانست و اظهار داشت : " تا آنجائیکه مربوط به دولت و شخص بنده بود ما طرحی تهیه کردیم و دادیم، سپردیم به دست آقایان در مجلس بررسی قانون اساسی و حالا آنها چه بلائی سرش در بیاورند و آنرا به کجا بکشند حواله شان با خدا و حضرت عباس. به مجلس خبرگان وصیت میکنم که در بعضی مواد (اصل ولایت فقیه) تغییراتی بدهند تا حکومت انحصاری (روحانیت) نباشد." (31) در این رابطه آقای مهندس عباس امیر انتظام اسطوره مقاومت در زندان های ولایت فقیه به جرم "تهیه طرح انحلال مجلس خبرگان" با اشاره آیت اله خمینی مبنی بر اینکه " فقط ملت حق انحلال مجلس خبرگان را دارد" ابتدا به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم گردید.
همچنین اشاره تیم اطلاعاتی و امنیتی مقام ولایت در این گزارش مبنی بر اینکه " اخیرا هم شعار آنها (نهضت آزادی) دفاع از قانون اساسی بدون در نظر گرفتن ولایت مطلقه فقیه بوده است." در واقع یادآوری مصاحبه آقای دکتر ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی با رادیو زمانه در تاریخ 28 خرداد 1387 میباشد. دکتر یزدی در این مصاحبه اظهار داشت که: " راه جلوگیری از سقوط (نظام) بازگشت به قانون اساسی اول (بدون اصل ولایت فقیه و جمله تکراری "به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد") است. یک سند وجود دارد (که) خوشبختانه این سند مورد تصویب دولت موقت و شورای انقلاب قرار گرفت و رهبر فقید انقلاب آنرا امضاء کرد و نه تنها رهبر انقلاب بلکه روحانیون برجسته حزب جمهوری که امروز همه از رهبران کنونی هستند، در همان زمان اصرار داشتند که همان قانون اساسی را به اجراء بگذارند." (32)   

ه: شاه سلطنت کند و نه حکومت
در این گزارش "مستند" همچنین آمده است که "شاه سلطنت کند و نه حکومت، شعار استراتژیک نهضت آزادی و جبهه ملی بوده است." در این رابطه این پرسش مطرح است که چرا این گونه مطالب همواره از زبان "ذوب شدگان در ولایت" تکرار میگردد؟ پاسخ روشن است از آنجائیکه رژیم کمر به تحریف تاریخ بسته است و اجازه نشر حقایق به نسل بعد از انقلاب را نمیدهد، با سردادن چنین مطالب کذبی در صدد است که به جوان امروزی بنمایاند که نهضت آزادی در آستانه انقلاب ضد سلطنتی 57 و خیزش مردم علیه شاه، بر خلاف آنان، شعار " شاه سلطنت کند و نه حکومت" را سر داده است. بدیهی است در هیچ یک از اسناد نهضت آزادی این شعار چه بمثابه یک شعار تاکتیکی و یا بنابر ادعای تیم اطلاعاتی، امنیتی رژیم به عنوان شعاری استراتژیک دیده نمیشود و با اطمینان میتوان گفت که گونه اظهارات ضمن تحریف حقایق، برای مصرف داخلی بیان میگردد.
اما برای آگاهی نسل سبز امروز نیم نگاهی به این موضوع انداخته میشود.
.... در بهار سال 1340 دولت پنجم بعد از کودتا یعنی دولت دکتر امینی روی کار آمد. نامبرده با انتشار برنامه اصلاحات اجتماعی و تقسیم اراضی بین کشاورزان بدون زمین، توجه آنان و قشر متوسط جامعه را بخود جلب و بدین طریق در میان طبقات جامعه طرفدارانی پیدا کرد. همچنین امینی چند تن از افراد متنفذ و بدنام که از کارگزاران کودتای 28 مرداد بودند مانند اسد اله رشیدیان و سپهبد حسین آزموده دادستان فاسد ارتش و چند تن از امرای ارتش از قبیل سپهبد حاج علی کیا رئیس رکن دوم، سپهبد قلی علوی مقدم، رئیس شهربانی بعد از کودتا و ... بازداشت کرد. این اقدامات مورد استقبال عموم قرار گرفت و موجب شد که رهبران جبهه ملی در برابر دولت امینی سیاست ضد و نقیضی را دنبال کنند. مرحوم بازرگان در این مورد ضمن تائید نامشخص بودن استراتژی رهبران جبهه ملی در برابر دولت امینی اظهار میدارد که: " رهبران جبهه در زمینه اتخاذ یک سیاست کلی در برابر دکتر امینی و دولت او اتقاق نظر نداشتند. جناح تندرو، معتقد بود که باید از اختلاف بین شاه و امینی استفاده کرد و با پشتیبانی از نخست وزیری، قدرت شاه و مداخله گری های او را مهار نمود. اما برخی دیگر معتقد بودند که باید به امینی فرصت داد و نتیجه کارهای او را ارزیابی کرد. جناح میانه رو که در شورای عالی (جبهه ملی) اکثریت داشتند به مبارزه علیه امینی تاکید میکرد و مخالف حمله به شخص شاه بود و میگفت " شاه باید سلطنت کند و نه حکومت" این تز دکتر مصدق بود.، ولی زمان و شرایط تغییر کرده بود و محمد رضا شاه با همکاری و فرمانبرداری از لندن- واشنگتن در براندازی دولت مصدق در کودتای 28 مرداد 1332 مشروعیت خود را از دست داده بود و در ضمن میخواست هم سلطنت کند و هم حکومت." (33)
در حاشیه این موضوع باید به سخنان مرحوم مهندس بازرگان اضافه کرد که کودتای ننگین 28 مرداد که با هماهنگی لندن- واشنگتن صورت گرفت اگر کمک و همکاری بیدریغ روحانیت، توده نفتی ها و لمپن های اجیر شده و لباس شخصی های طرفدار رژیم شاه نبود، قدرت های خارجی موفق به کودتا نمیشدند. برای مثال تاریخ سیاسی معاصر نقش علما مانند آیت اله سید محمد بهبهانی، آیت اله ابوالقاسم کاشانی در کنار توده نفتی ها و لباس شخصی ها از جمله شعبان بی مخ، رمضان یخی و محمود مسگر را این چنین ترسیم میکند: " دیگر شکی باقی نمانده بود که هم هئیت حاکمه مذهبی و هم کاشانی فعالانه و بی امان با دولت (مصدق) مخالف اند ... کاشانی و هئیت حاکمه مذهبی کودتای نافرجام 25-24 مرداد را به سکوت برگزار کردند. آیت اله بهبهانی در سازماندهی جماعت اوباش در کودتای 28 مرداد دست داشت . اخیرا شواهدی از پرده بیرون افتاده است حاکی از آنکه احتمالا آیت اله کاشانی از طریق احمد آرامش و دقیقا به منظور ساقط کردن دولت مصدق از آمریکائی ها پول گرفته است ... هنگامیکه آیت اله بروجردی "سکوت" ظاهریش را (در مورد کودتا 28 مرداد) کنار گذاشت و با شوق و شعف تمام بازگشت شاه را به کشور خوشامد گفت، دیگر شکی در باب موضع هئیت حاکمه مذهبی در قبال کودتا باقی نگذاشت. روز بعد از کودتا این واقعه در روزنامه (نبرد ملت) فدائیان اسلام، انقلاب اسلامی نام گرفت." (34) همچنین در این روزنامه آمده است که: " دیروز تهران در زیر قدمهای مردانه ارتش مسلمان و ضد اجنبی میلرزید. مصدق غول پیر خون آشام در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفا کرد، حسین فاطمی خائن که از خطر گلوله برادران نجات پیدا کرده بود، قطعه قطعه شد. نخست وزیر انقلابی و قانونی (سرلشگر زاهدی) برای ملت سخنرانی نمود ... کلیه مراکز دولتی به تصرف مسلمانان و قشون اسلام در آمد." (35)   دو هفته بعد از کودتا آیت اله ابوالقاسم کاشانی (نخستین رئیس مجلس در رژیم شاه و دولت کودتا) در مصاحبه گفت که: " مصدق مرتکب خیانت شده و مستحق مرگ است" (36) سرانجام و بدین ترتیب "هئیت حاکمه مذهبی، علما، کاشانی و فدائیان اسلام همه چون تنی واحد از کودتا و دولت زاهدی حمایت کردند. (37)

و: اشغال لانه جاسوسی
در مورد اشغال سفارت آمریکا در تهران تحقیقاتی در خارج از کشور بعمل آمده است و کتابهای فراوانی از سوی دست اندر کاران این واقعه نوشته شده است.(38) این افراد هر کدام به گوشه ای از تصرف سفارت آمریکا پرداخته اند و حقایقی در حد موقعیت و مسئولیتی که از آن برخوردار بودند را آشکار ساخته اند. از ماحصل این تحقیقات و بیان واقعیات سه دیدگاه بیان شده است. هر سه دیدگاه به روشنی نشان میدهد که اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلمات ها و کارکنان سفارت طرح و نقشه ای حساب شده بود که طراحان به قصد دستیابی به تمامی قدرت آنرا به اجرا گذاشتند. بنابر دیدگاه اول اشغال سفارت آمریکا در تهران در درون حزب جمهوری خواه آمریکا طرح ریزی شده بود تا بدین وسیله بتوانند جناح حزب دمکرات را در انتخابات ریاست جمهوری شکست دهند و رونالد ریگان (Ronald Reagan) کاندید انتخاباتی ریاست جمهوری حزب جمهوری خواه را بر کرسی ریاست نشانند. دیدگاه دوم حکایت از آن دارد که اشغال سفارت آمریکا در تهران به وسیله افرادی از نسل انقلاب بنام "دانشجویان خط انقلاب" صورت گرفته است و سپس به اطلاع آیت اله خمینی در قم رسیده است و " امام بعد از پایان نماز فرمودند که خوب جائی را گرفتید، محکم نگه دارید." (39) تا جائیکه بعد ها خمینی اشغال سفارت آمریکا را "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول" (40) نامید. همچنین این دیدگاه بر این باور است که دانشجویان خط امام "بنا بوده یک روز، دو روز و یا سه روز آنجا (سفارت آمریکا) بمانند تا صدای خود را به گوش دنیا برسانند و سپس از آنجا خارج شوند." (41) دیدگاه سوم که به حقیقت نزدیکتر است در واقع تلفیقی از دیدگاه اول و دوم است بدین معنا که بعد از گذشت سه روز، افراد فرصت طلب از دو جناح حزب جمهوری خواه در آمریکا و حزب جمهوری اسلامی در ایران که تلاش میکردند رقبای خود از صحنه بیرون کنند، طرح "دو سه روزه دانشجویان خط امام را به 444 روز کشاندند. به سخنی دیگر، جمهوری خواهان از طرفی برای شکست دموکراتها از اتفاق پیش بینی شده استفاده نمودند و با طرح خود وارد معرکه گروگانگیری شدند و از طرف دیگر سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای و اردبیلی) به کمک احمد خمینی که از مدت ها پیش در تلاش بودند که "لیبرال ها" را از سر راه خود بردارند، با کمک تبلیغاتی چپ های وطنی فرصت را غنیمت شمردند و با نمایندگان رونالد ریگان در تهران، تبریز، واشنگتن ، زوریخ و مادرید ملاقات هائی انجام دادند. برای مثال، گری سیک (Gary Sick) در کتاب "اکتبر سورپرایز، گروگان های آمریکا در ایران و انتخابات رونالد ریگان" از ملاقات سید علی خامنه ای با سرهنگ چالز وسلی اسکات (Charles Wesly Scott) در کنسولگری تبریز مینویسد که چگونه این امام جمعه از معامله گروگان ها در قبال دریافت قطعات یدکی سخن میگفت.(42) بهرحال پرداختن به موضوع بسیارمهم اشغال سفارت آمریکا در ایران از حوصله این نوشتار خارج است و نگارنده فقط آنچه را که در این گزارش پر ضد و نقیض مربوط به نهضت آزادی میشود را مختصرا برای نسل سبز انقلاب توضیح میدهد. در این گزارش آمده است که: "مهندس بازرگان به نشانه اعتراض به این حرکت (اشغال سفارت آمریکا) از نخست وزیری استعفاء کرد." در این مورد باید اظهار کرد که بعد از پیروزی انقلاب و از بین رفتن تمرکز مدیریتی به گفته مرحوم مهندس بازرگان شهر شد یک شهر و یکصد کلانتر. به سخنی دیگر، هر کس و ناکسی با بهانه و بی بهانه در امور دولتی دخالتهای بیرویه میکرد.علاوه بر کمیته چی ها و گروه های نامنظم در تهران و شهرستان ها روحانیون از کوچک و بزرگشان از اعضاء شورای انقلاب گرفته تا پیش نماز مسجدی در فلان قریه در امور اجرائی دستگاه های دولتی دخالت های خودسرانه و بعضا کینه توزانه مینمودند. در این شرایط بغرنج و بلبشو مرحوم مهندس بازرگان چندین بار با عرض حال نوشتن هشدارگونه به آقای خمینی توقع داشت که او حداقل از روحانیون تشنه قدرت بخواهد که "چوب لای چرخ دولت" نگذارند و صادقانه با دولت همکاری کنند. اما خمینی با سیاست "نعل و میخ" خود، تلاشهای شبانه روزی دولت موقت را جهت انسجام امور بر باد میداد. در این شرایط مرحوم مهندس بازرگان تصمیم به استعفا گرفت. زیرا او بر این باور بود که اگر فردی نتواند خدمت کند و بخواهد با ترفند از مسند قدرت پائین نیاید، نه تنها نشانه خودخواهی و قدرت طلبی اوست بلکه خیانت به آرمان ملت نموده است. به همین دلیل زمانی که آقای بازرگان استعفا داد، بیان کرد که: " این استعفا عروسی دوم من است."(43)
موضع بازرگان در کناره گیری از دولت که به زعم او بمثابه "دسته چاقوئی بود که تیغه اش در دست دیگری (خمینی) قرار داشت."(44) قبل از تسخیر سفارت آمریکا بود. به عبارتی دیگر، قبل از رویداد اشغال "لانه جاسوسی" دولت الجزایر بمناسبت سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر (10 آبان 1358) دعوتی از مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دکتر چمران و دکتر یزدی بعمل آورد. در حاشیه این جلسات مرحوم مهندس بازرگان و همراهان او با برژینسکی (Brzezinski) مشاور امنیت ملی دولت آمریکا ملاقاتی داشتند. در این ملاقات مباحثی چون مطالبات دولت ایران از آمریکا، خریدهائی که مبلغ آن بالغ بر 21 میلیارد دلار میشد و قبلا از طرف ایران پرداخت شده بود اما آمریکا از تحویل آنها خودداری میکرد و سرانجام موضوع سفر شاه به آمریکا، بصورت علنی مطرح شد. (45) اما در بازگشت از طرفی رسانه های وابسته به جناح قدرت (حزب جمهوری اسلامی و شرکاء) برای زمین زدن دولت، مذاکرات را غیر قانونی و خارج از اختیارات دولت بیان کردند و ایراد بزرگ آنها این بود که مرحوم مهندس بازرگان بدون اجازه از آقای خمینی با آمریکائی ها مذاکره کرده است و از طرف دیگر چپ های وطنی به سرکردگی توده نفتی ها که این اقدام دولت را " منحرف ساختن انقلاب از اهداف ضد امپریالیستی" میدانستند، نوشتند که: "دولت بورژوازی- لیبرال بازرگان از همان آغاز در جهت ترمز کردن و منحرف ساختن انقلاب از هدفهای اصلی ضد امپریالیستی و مردمی اش گام برداشت و برای نیل به این هدف تا ملاقات با بریژینسکی یکی از توطئه گران اصلی علیه انقلاب پیش رفت. این جریان (نهضت آزادی) در حقیقت بزرگترین، عمیقترین و خطرناک ترین جابجائی ارتجاعی در میدان نبرد انقلابی میهن ما بود . …. لنین افشاء و انزوای هرچه بیشتر بورژوازی لیبرال را برای تعمیق انقلاب توصیه میکرد. لیبرال ایران نیز تا دیروز در یک چارچوب تنگ و باریک علیه شاه اعلامیه منتشر میکرد و نق میزدند و امروز علیه انقلاب چنگ و دندان میکشند."(46)
مرحوم مهندس بازرگان نیز در پاسخ به رسانه های گروهی "تشنگان قدرت" گفت که: "نخست وزیری که نتواند در این سطح مذاکره کند و از حقوق ملتش دفاع کند به درد لای جرز میخورد." (47) "سه روز بعد از ملاقات دولت بازرگان با مقام دیپلماتیک آمریکا، حادثه 13 آبان و اشغال سفارت آمریکا اتفاق افتاد."(48) با اشغال سفارت آمریکا از طرفی گروه های راست به سرکردگی حزب جمهوری اسلامی و سه مفسد شناخته شده آن بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای و سازمان مجاهدین خلق و از طرف دیگر احزاب چپ به رهبری حزب توده ایران، فرصت را غنیمت شمردند تا جامعه ملتهب و توده هیجان زده ناآگاه را بسیج نمایند و موجی علیه "لیبرال ها" ایجاد نمایند. خمینی نیز که اصولا مرد واکنش ها بود تا کنش، وقتی موج مصنوعی مردم را در مقابل سفارت آمریکا مشاهده کرد بر آن سوار شد. بدنبال آن لمپن های "با کلاس" بنام دانشجویان خط امام در افشاگری های گزینشی خود "عاملین دست نشانده دولت آمریکا" (نهضت آزادی) را زیر سئوال بردند. در این شرایط متن استعفای مرحوم بازرگان که از مدتها پیش و برای چندمین بار آماده شده بود در 14 آبان 58 بدست خمینی رسید. در این مورد مهندس محمد توسلی اظهار میدارد که: در حضور جمعی از اعضاء شورای انقلاب در دفتر ایشان (خمینی) قرار بود که استعفای مهندس بازرگان پذیرفته نشود و توصیه به ادامه همکاری داشتند. اما موقعی که متن استعفا دولت موقت از رسانه ملی منتشر شد (آنها) در عمل انجام شده قرار گرفتند و استعفای دولت موقت با این توضیحات پذیرفته میشود که: "چون جناب مهندس بازرگان با ذکر دلائلی برای معذور بودن از ادامه خدمت در تاریخ 14/8/58 از مقام نخست وزیری استعفاء نمودند ضمن قدردانی از زحمات و خدمات طاقت فرسای ایشان در دوره انتقال و با اعتماد به دیانت و امانت و حسن نیت مشارالیه، استعفا را قبول نمودم."(49)

ز: در عزلت گزینی و خانه نشینی بازرگان
"کارشناسان" اطلاعاتی، امنیتی رژیم در گزارش خود ادعا کرده اند که: " بازرگان در عزلت و خانه نشینی بعد از استعفا جان خود را از دست داد." بدیهی است اگر حتی کسی تا سطح اکابر هم سواد داشته باشد بخوبی میداند که از زمان استعفای مرحوم بازرگان در تاریخ 14 آبان 1358 تا درگذشت ایشان در دیماه 1373، 15 سال میگذرد و بعد از استعفا "جان خود را ازدست" نداد بلکه در جبهه آزادی و موضع راستین خود با قامتی استوار و امیدوار به فردای حاکمیت مردم، ایستادگی کرد و تا لحظه آخر علیه استبداد دینی مبارزه نمود. در این مدت بیش از 570 بیانیه، اطلاعیه، نامه های سرگشاده که مهندس بازرگان نقش اساسی و تعیین کننده در تهیه پیش نویس ها و محورهای آنها داشته است منتشر و ده ها سمینار و سخنرانی در مراکز علمی و مذهبی از جمله "هفته ای یکبار در انجمن اسلامی مهندسین" برگزار کرد و نیز چندین کتاب همراه با حواشی از جمله "بازیابی ارزش" نوشت. او در این مدت به شهرستان ها (جهت سخنرانی) سفر میکرد که در شهرهائی مانند مشهد و تبریز مورد حمله قرار گرفت" (50) و نیز جهت امرار معاش، فعالیت حرفه ای در کارخانه صافیاد و از همه چشمگیرتر نماینده منتخب مردم در اولین دوره مجلس (24 اسفند 1358) و تشکیل فراکسیون اقلیت در خانه ملت و بیان و نقد قدرت و شناخت آفات و انحرافات انقلاب ونیز تدوین دست نوشته های ارزشمندی که عمدتا پژوهش های قرآنی بودند و متاسفانه با یورش مغول وار "سگهای نازی آباد" در سال 1369 به دفتر بنیاد و منزل آقای مهندس عبدالعلی بازرگان به تاراج رفتند، همه و همه حکایت از روح خستگی ناپذیر مرحوم مهندس مهدی بازرگان داشت.
در حاشیه این گفتار، نگارنده به بهانه "عزلت نشینی بازرگان" به یکی از بسیار کارهای مهم مرحوم مهندس بازرگان که بنظر میرسد خط مشی سیاسی نهضت را مبنی بر جدائی دین از سیاست (نهاد دولت) در آینده، ترسیم کرده است، اشاره میکند.
در سلسله سخنرانی های مرحوم مهندس بازرگان در انجمن اسلامی مهندسین زمانیکه موضوع بعثت و ابعاد مختلف آن به پایان رسید، بحث جدیدی با عنوان "ناگفته های بعثت" در سال 1364 از سوی مرحوم مهندس بازرگان آغاز شد که جان کلام او در این بحث موضوع حکومت و مدیریت جامعه در چارچوب رسالت انبیا بود. مرحوم بازرگان بر این باور بود که در چارچوب رسالت انبیا، ایجاد دولت و حکومت بطور اعم و در رسالت پیامبر اسلام، حکومت اسلامی بطور اخص محلی از اعراب نداشته است". در سال 1371 و در ادامه این بحث مرحوم مهندس موضوع " آخرت و خدا تنها هدف بعثت انبیا" را مطرح نمود که با اصرار "مذهبی، ملی ها" واژه "تنها" را از آن حذف کرد. اگر از بحث های کلامی و فلسفی که نه دردی از دنیا دوا میکند و نه از آخرت بگذریم و نیز سخنان روشنفکرانه که پیرامون این موضوع گفته شده است را به فیلسوفان و حرافان واگذار کنیم و به وجدان عمومی و تجربه تاریخی رجوع نماییم، در خواهیم یافت که مرحوم بازرگان در یک مثال بارز و قابل فهم برای خواص و عوام ادغام نهاد دین با نهاد دولت را سر منشاء زیانها و آفات و انحرافات دانسته است. او در بخش "تصرف دین و دولت به دست رهبران شریعت" از زبان تاریخ و تجربه میگوید که: "1- هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپای قرون وسطی، یادگاری جزء جهل و تاریکی، رکود و عقب ماندگی و اختناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک بجا نگذاشت و.. 2- خلفای اموی و عباسی و عثمانی که خود را خلیفه رسول الله (و بعضا خلیفه الله) میخواندند، زمام ایمان و امور مسلمانان دا در اختیار گرفته بودند. علما و فقها … حکومت و آمریت را جزء لاینفک دیانت دانسته، خلیفه را مصداق زنده اولوالامر..قرآن و واجب الاطاعه در امر دین و دنیا معرفی میکردند. دین و سیاست در هم ادغام شده، اسماء الله و اسلام فرمانروا بودند ولی عملا دین از دولت فرمان میگرفت و آلت اجرائی خلفا برای تامین قدرت و ثروت و شهوت آنها و وابستگانشان بود و دیدیم چه ظلمها … که نکردند و چه بدعتها و انحرافها .. وارد نساختند و.. 3- سلاطین صفوی، فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی و قطب صوفیان که مرشدی طریقت عرفان و مرجعیت شیعیان را با سازماندهی نظامی مریدان فدائی خود بنام قزلباش توام کرده بودند مقتدرترین و منظمترین سلطنت شاهنشاهی بعد از ساسانی را در ایران بوجود آوردند و …. تظاهر و ارادتی که به ولایت علی (ع) و به ساحت مقدس امامان اهل بیت ابراز میداشتند، شاه عباس و شاه صفی و جانشینانشان، سر آمد سفاکی و شرابخواری و هرزگی بودند و.. 4- سلسله قاجار که پایه گذارش آغا محمد شاه، خواجه کینه توز خونخوار و فقیه حافظ قرآن عالیمقدار بود و.. تظاهر به تقدس دینی و تبعیت از روحانیت میکرد. دو سلطان صاحبقران، فتحعلی شاه و ناصر الدین شاه در ارادت به اهل بیت و تعزیه داری سید الشهدا، گوی سبقت از سایرین می ربودند ضمن آنکه در استبدادگری و استکبار و یا زن بارگی و تجاوز به حدود شرع و حقوق خلق باکی نداشتند دو یادگار برجسته آنها یکی معاهده ترکمن چای با تقدیم 17 شهر قفقاز به روسیه و دوم نوکری انگلستان، قتل امیر کبیر و طناب انداختن (به گردن هرکس) که نام قانون بر زبان میآورد … فرزند خلفشان محمد علیشاه بود که بدستور و کمک نظامی روسها و با پشتیبانی شیخ فضل الله (نوری) آن فجایع را علیه مشروطیت و مشروطه خواهان ببار آورد .." (51)
بدیهی است اگر تجربیات تاریخی حکومت های دینی را در ادامه گفتار مرحوم بازرگان در عصر حاضر دنبال کنیم بدون تردید به جمهوری جور و جهل اسلامی و ولایت مطلقه فقیه خواهیم رسید که جمع تمام آفات و انحرافات و مرگ ومیرها و بلایائی گذشته است که بر سر مردم ما نازل کرده و به گفته پیر پایدار نهضت "از زمان حمله مغول، چنین تهاجمی (ظلم و ستم و تجاوزو غارت) علیه ایرانیت و اسلامیت به نحو توامان رخ نداده است"(52)
کتاب " آخرت و خدا تنها هدف بعثت انبیا" یکی از آخرین کتاب های ارزشمندی بود که مرحوم بازرگان در          " عزلت گزینی و خانه نشینی بازرگان " به رشته تحریر درآورد و تکلیف را بر نسل بعدی نهضت نسبت به رژیم های دینی مشخص ساخت.

ح: اسلام عرضی در مقابل اسلام طولی
در فرازی دیگر از گزارش "مستند" کیهان از "نیمه پنهان گروهک" نهضت آزادی ایران آمده است که " در مرامنامه نهضت آزادی به روشنی نشان میدهد که بر عناصری چون ایرانیت، تبعیت از قانون اساسی و مصدقی بودن تاکید و بر اسلامیت به طور عرضی و حاشیه ای اشاره شده است." و نیز به دنبال آن آورده اند که آنها "دموکراسی (که) بدل فریبنده ای در مقابل حکومت اسلامی است" را تبلیغ میکنند. بدیهی است که در گزارش کیهان به مثابه نشریه رسمی رژیم جمهوری اسلامی، اسلام طولی همان حکومت ولایت فقیه است و مقصود از اصطلاح "ولایت" و ولایت فقیه "حکومت و سرپرستی که ملازم با نوعی سلطنت نیز میباشد" (53) است.
بهتر است برای فهم موضوع اسلام طولی که "رکن رکین" جمهوری اسلامی بشمار میرود، بیشتر توضیح داده شود. بنابر این گزارش و تحلیل پایگاه اطلاع رسانی حوزه پیرامون انواع ولایت آمده است که:
الف: ولایت تکوینی مبنی بر" مرتبه متنازل قدرت الهی در تصرف در عالم هستی و سیطره بر آن، (که) در انبیاء و ائمه اطهار "علیهم السلام" وجود دارد"
ب: "ولایت در قانونگذاری و جعل قوانین شرعی برای مردم"
ج: یعنی رهبری جامعه در تمامی شئون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و هدایت آن به سوی اهدافی که در شرع مقدس تعیین شده است." (54) آنان در تحلیل خود ولایت فقیه را از نوع سوم (ج) و در ارتباط با نوع اول (الف) و نوع دوم (ب) تعریف کرده و نتیجه می گیرند که: " ... در دوره کنونی یعنی دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور مقتدرترین حکومت دینی شیعی، اختیارات آنرا (ولایت فقیه) در تمامی حوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی گسترش دارد و. ... با وفات آخرین رسول الهی، حضرت محمد "صل الله علیه و آله و سلم" ، وحی منقطع شد و تشریع به کمال نهایی خود رسید . البته رسولان الهی، ائمه اطهار "علیهم السلام" و در رتبه بعد متولیان منصب ولایت فقیه با استفاده از "ولایت در حکومت" و به واسطه رعایت مصالح جامعه اسلامی، گاه احکام حکومتی و احکام ثانویه ای را جایگزین احکام اولی شرعی که توسط شارع مقدس جعل شده می کنند، که شاید بتوان آن را مرتبه نازله ای از ولایت تشریعی دانست."(55) خلاصه کلام، تئوری حکومت اسلامی و نقش ولایت فقیه همانست که خمینی آنرا در یک جمله مبنی برآنکه "حکومت (ولایت مطلقه فقیه) میتواند قرارداد های شرعی را که خود با مردم بسته است یکجانبه لغو کند" (56) بیان کرده بود و "توضیح مختصر" آنرا مقام معظم کودتا سید علی خامنه ای این چنین در فتوای خود آورد است که: " تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری درباره ولایت مطلقه است."(57) در نتیجه در تحلیل حوزه ساختار قدرت و ولایت در قالب یک سلسل طولی قرار میگیرد برای مثال در این تحلیل آمده است که: " در جهان بینی اسلامی، آناتومی و ساختار قدرت و ولایت در قالب یک سلسله طولی قرار دارد .اگر شاکله و ساختار حکومت دینی را در قالب یک هرم تصویر کنیم، در رأس آن خدای تعالی با ولایت مطلقه قرار دارد، و به این ترتیب با اذن او پیامبر گرامی "صلی الله علیه و اله و سلم" و در رتبه بعد ائمه اطهار "علیهم السلام" و سپس در پایین ترین مرتبه، فقهای جامع الشرایط به عنوان قاعده هرم به مقام ولایت منصوب شده اند" (58). بنابراین تردیدی نیست که موضوعاتی چون جمهوریت، حق شهروندی، انتخابات آزاد، حق رای، مجلس شورا، مطبوعات آزاد، آزادی احزاب و اصولا دمکراسی و حق حاکمیت ملی کاملا با نظام "جمهوری" اسلامی و یا اسلام طولی در تعارض و تضاد میباشد. اما کسانی هم که امید به اصلاحات در چارچوب قانون اساسی بسته اند و خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی میباشند و خوشبینانه بر این باورند که: "ما نقطه اتصال را پایبندی به یک متن و آن اجرای بی کم و کاست قانون اساسی گرفته ایم " (59) بدون شک آب در هاون کوبیدن است. زیرا کودتای انتخاباتی سال 88 و جاری شدن خون مردم در هر کوی و برزنی و سرکوب وحشیانه جنبش سبز مسالمت آمیز مردمی که فقط خواهان "رای من کجاست؟" بودند، حجت را بر هر راه مصالحه آمیزی تمام کرده است و این دقیقا همان شرایطی است که مرحوم مهندس بازرگان در مورد حکومت شاه بعد از کودتا گفته بود مبنی بر آنکه: "... ولی زمان و شرایط تغییر کرده بود و محمد رضا شاه با کودتای 28 مرداد 1332 مشروعیت خود را از دست داده بود و .." تطابق دارد. جمهوری اسلامی مشروعیت ندارد و همانطور که نهضت آزادی در اواخر دهه 60 در مورد ولایت مطلقه فقیه پیش بینی کرده بود "خلاصی از این شجره خبیثه و رقیت فقط با تنبیه ملت میسر است." (60)

ط: تئوکراسی (دین سالاری) در ستیز با دموکراسی (مردم سالاری)
در گزارش "مستند" کیهان ارگان بیت رهبری آمده است که "دمکراسی بدل فریبنده ای است که با غلطکاری بسیار در مقابل حکومت اسلامی آراسته شده است" این سخن در دفاع از حکومت اسلامی در واقع همان طرز تفکر شیخ فضل اله نوری و مشروعه خواهی است که نسل های گذشتهء ما تکلیف آنرا بتمامی روشن کردند. به سخنی دیگر نماد اسلام طولی و یا حکومت اسلامی در قالب ولایت مطلقه فقیه مجتهد اصولگرا، شیخ فضل اله نوری میباشد که به قول مرحوم مهندس بازرگان در همراهی با محمد علیشاه و کمک های نظامی روسها "... آن فجایع را علیه مشروطیت و مشروطه خواهان ببار آورد"(61) آیت اله شیخ فضل اله نوری بر این باور بود که "آزادی در اسلام کفر است به خوصوص این آزادی (آزادی انتخابات) که مردم تصور کرده اند کفر در کفر است" (62) او همچنین در مورد حقوق شهروندی به پیروان و مقلدین خود میگفت که: "یکی از موارد ضلالت نامه (قانون اساسی) این است که افراد مملکت متساوی الحقوقند." (63) مشروعه طلبان مدافع سرسخت ولایت مطلقه فقیه بودند و مجلس شورای ملی، قانون اساسی، حقوق برابر شهروندی و عدالت اجتماعی را تماما حرام و کفر و غیر شرعی میدانستند و به موجب فتاوی آیت اله شیخ فضل اله نوری، مشروطه طلبان که خواستار انتخابات آزاد و تشکیل مجلس شورای ملی بمثابه اراده مردم و برابری حقوق شهروندی بودند، بعنوان محارب با خدا و مفسد فی الارض مهدور الدم بشمار میآمدند و به غل و زنجیر کشیده میشدند. برای مثال، در زمان محاکمه شیخ فضل اله نوری در یک دادگاه صالحه و در ادعا نامه ای که علیه او قرائت شد آمده است که: "چرا در حضور کلام اله مجید که خیانت به مملکت نکرده، مجددا بعد از چند روز قسم شکسته و ندای فساد دادی؟ به چه دلیل اشرار را اغوا میکردی که مشروطه طلبان را از قتل و ضرب و هر اذیت معاف ندارند؟ خود را رئیس اسلام نامیدی و با مهتر و قاطر چی و ساربان (منظور نیروهای انتظامی در بار محمد علی شاه است) و کلاه نمدی‌های محلات و اشرار همدست شده (لباس شخصی ها)، تا با اشارت و سکوت شما (آزادیخواهان را) از درخت آویخته و چشم مقتولین را با خنجر در حضور عالی در آورند. در حبس و زجر سادات و محترمین و به حلق آویختن مظلومان و حبس و زنجیر مردم بیگناه و کشتن آن جمع کثیر .... کمال خرسندی نمودی و (به عاملان این جنایات) تبریک گفته و اظهار شادمانی کردید و تائید شدت‌ها که نمودید "(64)
آیت اله شیخ فضل اله نوری که بر استبداد دینی پای میفشرد و آزادی را "کفر اندر کفر" میدانست و ارازل و اوباش (کلاه نمدی‌های محلات و اشرار) را علیه آزادیخواهان بسیج میکرد و " در میدان توپخانه چادر بر پا می نمود و سه ماه تحصن در حضرت عبدالعظیم و در دفاع از "شریعت" در برابر "بدعت انتخابات" را سامان میداد و در گردآوری طرفداران استبداد در تهران و شهرستان نقش اساسی ایفا میکرد، سرانجام جزای خیانت به آرمان ملت را دید و در تاریخ ۹ مرداد ۱۲۸۸ بنا بر حکم اعضای محکمه به مرگ محکوم شد. "اعضای محکمه پس از یک ساعت مشاوره باتفاق رای می‌دهند که چون حاج شیخ فضل اله نوری قیام بر ضد حکومت ملی نموده و سبب قتل هزاران هزار نفوس و خرابی بلاد و غارت و فساد گردیده .... محکوم به اعدام است." (65)
بی تردید مرگ برای آیت اله خمینی پیش از آنکه در محکمه مردم محاکمه شود تا خیانت های او را یک به یک برشمرند، یک موهبت بود . اما آیا اذناب پست و پلید او که دستانشان همچو او تا به مرفق بر خون سرخ جوانان این مرز و بوم آغشته است مانند او قسر در خواهند برد؟ و به چنگ عدالت گرفتار و پای میز محکمه کشیده نخواهند شد؟ آیا نعش خائنی چون شیخ را بر سردار همچون سرنوشت خود نمیدانند که به علامت استبداد دینی بر "بام سرای این مملکت افراشته شد".

ی: "سرنگونی" رژیم جمهوری اسلامی از طریق قانونی و پارلمان
بنابر گزارش "مستند" اصحاب اطلاعاتی، امنیتی کیهان، "نهضت آزادی حاکمیت فعلی را قبول ندارد و معتقد است باید آنرا از طریق قانونی، منطقی و پارلمانی سرنگون کرد." در این مورد باید گفت که در ادبیات هر حزب سیاسی، کاربرد واژه گان از اهمیت ویژه ای برخوردار است و واژه سرنگونی از آن نوع کلماتی است که بدون تردید در ادبیات نهضت آزادی نه تنها کاربردی ندارد بلکه با آن بمثابه مقابله با هر نظام حکومتی مخالف است. به عبارت دیگر نهضت آزادی با هر تغییر ناگهانی اجتماعی (انقلاب) و یا تغییر ناگهانی نظامی (کودتا) و دخالت بیگانگان در جهت سرنگونی رژیم شدیدا مخالف میباشد. زیرا استراتژی و راهکار مبارزاتی نهضت در تحولات اجتماعی، تغییر تدریجی و بنیادی آنهم بدست توده مرم است و در این باره استناد به آیه ای از قران دارد مبنی بر: " خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان بخواهند در سرنوشت شان تغییر دهند." (66) این تغییر و تحول بنابر باور استراتژیک نهضت ابتدا به واسطه یک انقلاب عمیق وبنیادین فکری صورت میگیرد که بدون آن هیچ تغییر و تحولی اساسی در زمینه اجتماعی، سیاسی میسر نخواهد بود. مرحوم مهندس بازرگان نیز بارها در سخنرانی ها و نوشتار های خود اعضای نهضت را در درجه نخست و به تبع آن مردم را به این امر هم توجه داده است (67)
نکته دیگری که در گزارش "مستند" گزارشگران اطلاعاتی، امنیتی رژیم حائز اهمیت است این میباشد که "حاکمیت فعلی" را معادل نظام فرض کرده اند. نهضت آزادی ایران در روند مبارزاتی خود، سنگر به سنگر و با توجه به شرایط عینی جامعه، مواضع و تاکتیکهای متعددی نسبت به "حاکمیت فعلی" اتخاذ کرده و آنها را در جهت مشی استراتژیک خود مبنی بر تغییر مسالمت آمیز و یا قانونی رژیم جمهوری اسلامی بکار گرفته است. در سنگر نخست و یا به تعبیری در خاک ریز اول، نهضت آزادی " در هنگامی که برخی از گروههای سیاسی، استراتژی براندازی و فاز نظامی را اعلام کردند، مخالفت خود را با این استراتژی اعلام کرد. در جلسه عمومی پیش کنگره نهضت آزادی ایران در سال 1363، رئیس دفتر سیاسی وقت، طی سخنرانی مبسوط خود به تشریح موضع رسمی نهضت آزادی ایران (مصوب شورای مرکزی) پرداخته و توضیح دادند که چرا نهضت آزادی ایران مبارزه قانونی، علنی و مسالمت‌آمیز را تنها راه حل ممکن، مفید، موثر و قابل قبول برای ملت و کشور می‌داند. این سیاست بارها به طور شفاف و روشن در بیانیه‌ها، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های مختلف ابراز شده است." (68) به سخنی دیگر نهضت آزادی ایران، "بطور شفاف مواضع خود را در چهار مقوله اساسی زیر بیان کرده بود:
. الف: انقلاب اسلامی 57 را یک انقلاب اصیل و مردمی از نوع انقلابات کلاسیک جهان دانسته و به آرمان های آن یعنی نفی استبداد به هر شکل و هر نام، نفی استیلای خارجی و تحقق حاکمیت ملت و تامین حقوق و آزادی های اساسی مردم و استقلال همه جانبه اعتقادی راسخ و عمیق دارد.
ب: به نظام جمهوری اسلامی (با در نظر گرفتن اهداف بند الف) رای مثبت داده و وفاداری خود را نسبت به آن اعلام کرده است.
ج: به قانون اساسی التزام دارد (اعتقاد ندارد).
د: حاکمیت فعلی را معادل نظام نمیداند.(69)
بدیهی است بعد از خیانت بنیانگذار جمهوری اسلامی و انحراف آشکار از اهداف و اصول انقلاب و زیر پاگذاشتن اصول تدوین شده قانون اساسی که شرح آن پیشتر آمد، برای نسل سوم نهضت که در واقع نسل بعد از انقلاب میباشد و قاعدتا به نظام "رای مثبت" نداده است، وفاداری به این نظام که به جزء خون و خرابی، قتل و غارت، محرومیت و تبعیض، فقر و فساد و در یک کلام آینده ای تیره و تار نصیب آنها نکرده است، همواره امری سئوال برانگیز مینمود. در نتیجه این گونه ابهامات و با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی بغرنجی که گریبان گیر جامعه شده بود و از طرف دیگر موعد انتخابات نزدیک رسیده بود نهضت در خاکریز دوم و در یک مانور مسالمت آمیز در بیانیه ای رسمی ضمن تحلیل شرایط روز و شرح بیان "سرکوب گسترده جنبش های اجتماعی و سیاسی، و بازداشت فعالان سیاسی، دانشجوئی، حقوق بشری، زنان، معلمان، فقرای گنابادی و نیز ممانعت از برگزاری تجمع های قانونی و احزاب و گروه های سیاسی و مذهبی و اجتماعی" خواستار "اجماع نیروهای سیاسی دمکراسی خواه ایران در مورد نظارت بین المللی بر فرایند انتخابات شد." .(70) بدیهی بود که این گونه مواضع مصلحانه و مسالمت آمیز مدنی از سوی نهضت بمثابه پاشیدن بذر بر زمین تفتیده استبداد است. زیرا نهضت آزادی بدرستی در دهه شصت اعلام کرده بود که سر منشاء تمام انحرافات از سوی استبداد عریان ولایت فقیه حاصل میشود و "عطش قدرت چنین استبدادی سیراب شدنی نیست و تا هر کجا که بتواند پیش میرود مگر با مقاومت مردم روبرو شود."(71) در نتیجه نهضت آزادی در خاکریز سوم مقابله با استبداد آرش گونه تیر را در چله کمان گذاشت و مستقیما ولایت فقیه را هدف قرار داد و از زبان دبیر کل آن اعلام کرد که راه حل مدنی و بدون خشونت جهت برون رفت از استبداد حاکم، "بازگشت به قانون اساسی منهای اصل ولایت فقیه میباشد که همان پیش نویس قانون اساسی سال 57 است" (72) اما بر کسی پوشیده نیست که اصحاب استبداد را چه انذار بدهید و چه ندهید سودی دربر ندارد زیرا " ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و ... " (73) بدیهی است در شرایطی که "سگها را رهانده اند و سنگ ها را بسته" از سوی حزبی که دفتر آن سال ها است مهرو موم شده است و فعالین جوان آن در سیاهچالهای رژیم، استخوان خورد میکنند، و رهبران آن زیر تیغ مذهب استبداد، از سلولی به سلول دیگر میافتند و یا از "خانهء امنی" به "خانه امن تری" منتقل میشوند، تا جائیکه بیرحمانه اعضاء خانواده آنان را تهدید و حتی بازداشت میکنند،اعلان چنین مواضعی نشان از پویائی، ایستادگی و مقاومت این حزب دیرین دارد. نهضت آزادی در شرایطی که تتمه مشروعیت و مقبولیت نظام با کودتای انتخاباتی ولی فقیه در سال 1388 بر باد رفت و رژیم حتی به "خودی های" خود نیز رحم نکرد و با چنگ و دندان نشان دادن به آنها به بندشان کشید، شکنجه شان کرد و آنها را به اعتراف واداشت و سرانجام بسیاری را به زندانهای طویل المدت محکوم نمود، از پای ننشست و حجت را با نظام جور و جهل ولایت فقیه با اعلام رفراندوم تمام کرد. دبیر کل نهضت آزادی آقای دکتر ابراهیم یزدی مشی مبارزه مسالمت آمیز، قانونی، علنی و بدون خشونت را جهت تغییر نظام هائی که بحران و یا عدم مشروعیت آنها منجر به شورش، آشوب و هرج و مرج میگردد و بهانه ای برای دخالت نظامی بیگانگان فراهم میسازد را در نامه به بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد گوشزد کرد. در این نامه که میتوان آنرا آخرین خاکریز و موضع نهضت آزادی در مورد تغییر تدریجی و مسالمت آمیزو مدنی نظام نامشروع ولایت فقیه بشمار آورد، آمده است که: " روش مقابله با خشونت حکومتهایی چون یمن، سوریه، و بحرین، (ایران) نه‌ دخالت نظامی است و نه‌ تحریم اقتصادی. علت اعمال خشونت این حکومتها با مردم خود ریشه‌ای عمیق در بحران مشروعیت این رژیمها دارد. هرگونه راه حل برای پایان دادن به این بحران باید بطور مستقیم بدنبال حل مشکل مشروعیت این رژیم‌ها باشد. بنابراین، من از شما در خواست می نمایم که بدنبال راه حل عملی‌ برای بر پایی‌ رفراندوم در این کشور‌ها باشید. ... این رفراندوم می تواند از طریق نهادهای تحت نظارت سازمان ملل متحد که برای اجرای این مسئولیت تشکیل میگردند، صورت پذیرد." (74)

ک: نامه سرگشاده به ائمه جمعه سراسر کشور
در گزارش "کارشناسان پرونده" نهضت آزادی و یا ماموران بازجو و شکنجه گر در زندانهای رژیم آمده است که : "از دیگر اقدامات نهضت آزادی علیه نظام دینی، تحریک ائمه جمعه و جماعات سراسر کشور برای مقابله و روشنگری مردم علیه نظام اسلامی است." از انتشار این نامه که در تاریخ 8/3/61 خطاب به ائمه جمعه و جماعت صادر شده است حدودا سی سال میگذرد. اگر سی سال پیش نقش ائمه جمعه و جماعت دولتی و حقوق بگیر در پرده ای از ابهام قرار داشت، امروز دیگر نقش آنان در بسیج " سگ های نازی آباد" و لمپن های لباس شخصی بیش از پیش آشکار گشته و کوس رسوائی آنها که خطبه های خود را از دست نوشتهء مقامات امنیتی میگیرند تا به هرزه گوئی و قلب حقایق بپردازند، زبانزد عام و خاص شده است. نهضت آزادی در آن تاریخ با انتشار نامه ای سرگشاده به ائمه جمعه سراسر کشور ضمن هشدار به آنها جهت پرهیز از هرزه گوئی، یادآور میکند که:" تهمت و سب و لعن ائمه جمعه و جماعت بر منابر سنت اموی است و همچون نمازهای جمعه دوران خلفا وسیله سیاست و حفظ قدرت زورمندان میباشد" (75) واقعیت امر آنست که از ابتدا هئیت حاکمه استبداد، برگزاری نماز جمعه و جماعت را فرصتی برای جوسازی و تهمت‌ پراکنی و دروغ‌ پردازی علیه منتقدین و مخالفین خود میدانست و از آن استفاده میکرد و با سازماندهی و تجهیز "امت حزب اله" در این مجانع آنها را برای سرکوب آماده میساخت. هاشمی رفسنجانی که امروز این رفتارهای افراطی و مغرضانه و متشکل خودسر را "استبداد عوام" نام میبرد،(76) فراموش کرده است که دیروز خود یکی از افراد بنیانگذار این نوع استبداد بوده است. برای مثال ، رفسنجانی در ایامی که برو بیائی داشت و بر توسن سرکش قدرت سوار بود همواره برای سرکوب مخالفان سیاسی خود از جمله نهضت آزادی ایران از تریبیون نماز جمعه کمال استفاده را مینمود و با بکار بردن نسبت‌هایی از قبیل "ظاهر الصلاح‌ها" "خناس‌ها"، "منافقین واقعی" چراغ سبز را به لباس شخصی ها و "استبداد عوام" جهت حمله به مقر نهضت نشان میداد.(77).

ل: بهار عربی یا اسلامی
خیزش و انقلاب در کشور های عربی هئیت حاکمه ایران را به این گمان خام انداخت که این خیزش ها و انقلابات به تبعیت از انقلاب اسلامی ایران و ناشی از بیداری جهان اسلام است و این موضوع را در بوق و کرنا کردند و تحلیل ها و تفسیر ها نمودند. اما مفسران و تحلیلگران منصف و کسانی که از نزدیک دستی در آتش این انقلابات داشتند، خیزش مردم در این کشور ها را برای دستیابی به آزادی، دمکراسی و حاکمیت مردم میدانستند و آنرا به "بهار عربی" تشبیه میکردند. از جملهء این انقلابات، انقلاب تونس بود که سبب شد راشد الغنوشی رهبر حزب اسلامگرای النهضه تونس و از مخالفین حکومت استبدادی حبیب بورقیبه و زین العابدین بن علی، پس از بیش از 20 سال دوری از وطن به تونس بازگردد و ظاهرا رویای اسلامگرایان این کشور را در برپائی حکومت اسلامی جامه عمل بپوشاند. رسانه های وابسته و "ذوب شده در ولایت" شادی کنان نوشتند که: "راشد الغنوشی که به علت هواداری علنی از انقلاب اسلامی و رهبری آن حضرت امام خمینی (ره) تحت تعقیب قانونی بوده است" قدرت را در دست خواهد گرفت. (78) در این میان آقای دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران طی ارسال نامه ای به آقای راشد الغنوشی ضمن تحسین برانگیز خواندن پیروزی حزب جنبش النهضه در انتخابات مجلسس موسسان تونس و توجه دادن ایشان به عدم ارتکاب اشتباهاتی که ما (نهضت آزادی ایران) دچار آن شدیم، مینویسد که: " ما مسلمانان از هر ملیتی، اگر چه برای تحقق حقوق اساسی، آزادی و حق حاکمیت خود مبارزه می‌کنیم اما تجربه کافی با دموکراسی را نداریم. ما مبارزه می‌کنیم و دیکتاتور سرنگون می‌کنیم، اما استبداد را به عنوان یک شیوه زندگی از بین نمی‌بریم. استبداد در یک ساختار سیاسی خلاصه و محدود نمی‌شود، بلکه ابعاد فرهنگی متناسب و همآهنگ با ساختار سیاسی خود را دارد. همین ابعاد فرهنگی است که در شخصیت افراد و کل جامعه مبتلا به استبداد آن چنان رسوب کرده است که به استبداد امکان ادامه حیات برای مدتی طولانی را می‌دهد. نتیجه آن است که ما مسلمانان مستبدین ( شاه) را سرنگون می‌کنیم و بزودی ناظر جایگزین‌های جدیدی (ولایت فقیه) می‌شویم. این همان چیزی است که برای ما اتفاق افتاده است." در ادامه نامه آقای یزدی به سه مقوله مهم و اساسی از دمکراسی میپردازد مبنی بر اینکه :
الف- پذیرفتن و احترام به تنوع و تکثر در جامعه بشری
ب- تساهل و تسامح و مدارا فرایندهای یادگیری دموکراسی
ج- سازگاری و همگونی میان کنشگران صحنه سیاست." (79) با انتشار این نامه که در واقع طرح تبلیغاتی "بهار اسلامی" رژیم را به پائیز مبدل ساخت، دستگاه تبلیغاتی، امنیتی رژیم از جمله کیهان در گزارش "مستند" خود رگ های گردن را به مثابهء حجت، قوی کردند و با غیض و غضب جرمی دیگر بر جرمهای نهضت افزودند و نوشتند که: "نهضت آزادی با القاء شبهه در بین مسلمانان غیر ایرانی طرفدار جمهوری اسلامی از اقدامات ضد دینی و حکومتی دیگر این نهضت است که نهایتا قصد دور کردن آنها از نظام را دارد..."

م: نظام جمهوری اسلامی در مقایسه با نظام های فاشیستی و دیکتاتوری
پیشتر آوردیم که نهضت آزادی ایران نظام جمهوری اسلامی بر پایه ولایت مطلقه فقیه را نظامی دانسته است که: "از نظر اجتماعی،سیاسی چیزی جزء خودکامگی یا استبداد دینی و دولتی نبوده، موجب محو آزادی و شخصیت و استقلال میگردد" (80) بدیهی است بعد از گذشت بیش از سه دهه از تاریخ خونبار "نظام مقدس اسلامی" برای کسی تردیدی باقی نمانده است که این نظام و رهبران آن گرچه در شکل با نظام های تمامیت طلب (توتالیتر) و فاشیستی و دیکتاتوری متفاوت است اما ماهیتا دارای همان صفاتی است که این گونه نظام ها دارند. بر همین اساس نگارنده این سطور در مقاله ای تحت عنوان " سنگر به سنگر با دکتر ابراهیم یزدی در مبارزات سیاسی تاریخ معاصر ایران" آورده بود که:" دیگر برای ملت ایران مسجل شده بود "حضرت آیت اله العظمی امام خمینی" مرجع تقلید میلیونها مسلمان ، سید آل پیامبر، در آستانه 70 سالگی به تمام آن عهد و پیمانی که با مردم در نوفل لوشاتو بسته بود پشت پا زده است و به آرمان های انقلاب خیانت کرده است و بمثابه یک حرامزاده سیاسی مصمم است با شگرد هائی که ژوزف استالین رهبر حزب کمونیست شوروی، بنیتو موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا، آگوستو پینوشه رهبر کودتا شیلی، بکار برده بودند، حکومت اسلامی را بر پایه ولایت مطلقه فقیه برپا سازد. بدیهی است که اگر خمینی قدرت داشت و مرگ به او مهلت میداد بسان آدلف هیتلر در نظر داشت باورها منحط خود را بر جهان حاکم کند و دراین راه از ارتکاب هیچ جنایتی رویگردان نشود. جنایات وحشتناکی که با فتاوی خمینی در دهه 60 صورت گرفت و اینک شاهد آنیم که اذناب پست و پلید او به استناد آن فتاوی و احکام حکومتی، اسفالت خیابانهای آزادی را با خون جوانان آغشته میکنند و دارها برپا و کهریزک ها بنا می نهند و سیاهچال ها می سازند و سنگسار و شکنجه و اعترافات نمایشی بر پا میدارند، نمونه های کوچکی از میراث خمینی است." (81) "کارشناسان امنیتی، اطلاعاتی کیهان به مسئولیت سربازجو "برادر" حسین شریعتمداری، جهت قطور کردن پرونده اعضای دربند نهضت، در گزارش "مستند" خود آورده است که: " بعضی از سران و اعضاء نهضت آزادی نظام مقدس جمهوری اسلامی را با نظام های فاشیستی، کمونیستی و نازیستی مقایسه کرده و رهبران آنرا در زمره استالین و موسیلینی قرارداده اند." در حالیکه در مقاله مذکور مقایسه نویسنده که در نهضت آزادی "نه سر پیاز است و نه ته آن" فقط و فقط مقایسه آیت اله خمینی رهبر انقلاب با رهبران نظام های تمامیت طلب از جمله استالین بود. زیرا به زعم نویسنده اذناب پست و پلید خمینی از سید علی خامنه ای گرفته تا وزیر و وکیل و دیگر اصحاب استبداد بمثابه گشتاپوها جهت تامین خاطر پیشوا،(هیتلر)(82) هستند و یا گردندگان گروه های سیاه جامگان دوچه (موسیلینی) (83) و یا ماموران چکای (استالین) (84) که اعدام های دستجمعی راه می اندازند و قتل های زنجیره ای را مدیریت میکنند و ترورهای سیاسی داخل و خارج از کشور را برنامه ریزی میکنند و صدای هر مخالفی را در گلو خفه میسازند و کهریزک ها بپا میدارند و خانه ها ویران میکنند و .... در این میان بنگاه های دروغ پردازی و پراکنی آنها مانند صدا و سیما و کیهان روی دستگاه های تبلیغاتی نازیسم و شخص گوبلز (85) را سفید کرده اند و نام "بعضی از سران و اعضاء نهضت" را برای پرونه سازی در گزارش خود میآورند تا بمصداق آن حکمی برای شکنجه گران گردد تا آنها با وجدان دینی وظیفه شرعی شکنجه را اعمال نمایند.

ن: یک نمونه از دادگاه های ژوزف استالین
با مقایسه یک نمونه از برگزاری دادگاه های استالین و دادگاه هائی که در نظام "مقدس" اسلامی انجام میگیرد بروشنی درخواهیم یافت که نظام های فاشیستی و مستبد دارای یک چهره هستند و با یک زبان سخن میگویند اما با آرایش ها و گویش های مختلف. استبداد دینی آیت اله خمینی که "خلاصی از آن در غایت صعوبت است" (86) و نژادی (آدلف هیتلر) و ملی (بنیتو موسیلینی) همگی "موجب محو آزادی، شخصیت و استقلال میگردند که در تفکر سیاسی آنها مردم جائی ندارند و در واقع صغیر و مهجور میباشند." (87)
یکی از دادگاه های نمایشی استالین معروف به دادگاه مسکو است و در مورد گریگوری زینووف (Grigory Zinoviev) رقبیب حزبی استالین و 15 نفر دیگر میباشد. آنها به جرم پیوستن به "ضد انقلاب" جهت تشکیل یک سازمان تروریستی که هدف آن کشتن استالین بود محاکمه شدند. زینووف و لئو کامانووف (lev Kamenev) که به ادعای دادستان انقلاب، رهبری این گروه را به عهده داشتند، ابتدا از اعتراف به جرم (ناکرده) خود خودداری کردند. اما بعدها که بوسیله گیزیج یاگودا (Genrikh Yagoda) رئیس سازمان امنیت و اطلاعات استالین (NKVD) که روش او در بازجوئی ها تشدید مرگبار شلاق زدن، شکنجه، بیدارنگه داشتن شبانه روزی، تهدید به اعدام و تهدید به بازداشت و اعدام اعضاء خانواده زندانی بود، مورد بازجوئی مستقیم قرار گرفتند. در این میان گریگوری زینووف برای شکستن مقاومت کامانووف پسر نوجوان او را را به جرم "تروریست بودن" بازداشت کرد و به کامانوف اظهار داشت که اگر اعتراف نکند پسر نوجوان او را اعدام خواهد کرد. این دو نفر بعد از ماه ها بازجوئی و شکنجه به روش زینووف، سرانجام با وعده وعیدی که گفته میشد از جانب استالین به آنها داده شده بود مبنی بر اینکه اگر آنها در مقابل اعضاء دفتر سیاسی حزب (پولیت بورو) و خانواده و دوستانشان اعتراف به جرم (مرتکب نشده) خود کنند، از مرگ نجات خواهند یافت. زینووف و کامانووف در مقابل اعضاء دفتر سیاسی که فقط متشکل از شخص استالین و وزیر او کلیمنت وروشیلف (Kliment Vorshilov) و نیکولای یزوف (Nikolay Yezhov) معاون رئیس سازمان امنیت بودند، حاضر شدند. استالین ابتدا در مورد حضور سه فرد از اعضاء دفتر سیاسی توضیح داد که آنها به نمایندگی از طرف اعضاء دفتر سیاسی انتخاب شده اند و سپس قول تامین جانی متهمین را داد.
"دادگاه 16 نفره" در ساختمان نظامی دادگاه عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و در سالن "اکتبر خانه اتحادیه ها" از تاریخ 19 تا 24 آگوست سال 1934 در مسکو برگزار شد. متهمین با گارد سرخ سرنیزه بدست وارد سالن دادگاه شدند و بعد از استقرار در جایگاه متهمین، دادستان عمومی آندره ویشینسکی (Andrey Vyshinsky) اتهام چهارگانه آنها را به شرح زیر قرائت کرد:
"این گروه در مدت زمان 1932 الی 1936 با تشکیل یک گروه تروریستی بنام تروتسکی – زینووف در مسکو قصد ترور رهبران حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (بلشویک) را داشتند تا بتوانند از این طریق قدرت را بدست آورند.... این گروه تروریستی تحت رهبری زینووف مسئول قتل رفیق اس. ام. کیروف (Sergey Kirov) است" (88) و "این جناح چپ بلشویک در ارتباط با نازیها (حزبی که در آلمان قدرت را بدست داشت) میباشد تا به کمک آنها دیکتاتوری فاشیستی را در روسیه ایجاد کند." (89) تمام متهمین آشکارا در دادگاه به جرم های خود اعتراف کردند. یکی از افرادی که در دادگاه شاهد این ماجرا بود مینویسد که " آنها بنظر میآمدند که تعمدا اصرار میورزیدند که تمام جرم هائی را که دادستان اعلام کرده است را خود، با آگاهی انجام داده اند و کامانوف در این رابطه اظهار داشت که : هیچ مهم نیست که حکم محکومیت ما چقدر است، مهم آنست که ما خود به انجام این جرم ها اعتراف کرده ائیم. در این موقع ویشینیسکی رو به رئیس دادگاه کرد و گفت: باید این سگ های هار را گشت. مرگ بر این گروه ارازل و اوباش که دندانهای درنده خوی خود و چنگال های کرکس گونه شان را از مردم پنهان نگاه داشته بودند و علیه آنان توطئه میکردند. مرگ بر تروتسکی لاشخور کسی که خون عداوت و کینه ورزی او علیه "خلق" از دهانش میچکد، متعفنینی که با ارتکاب چنین جرم هائی باعث بی آبروئی عقاید شکوهمند مارکسیسم شدند. ... مرگ بر عمال حیوان صفت امپریالیسم. بگذارید برای اولین بار و آخرین بار به کار این روباهان دورگه بدبخت و خوک هائی که بوی لاشه متعفن میدهند، خاتمه دهیم. بگذارید که ایادی سگ های وحشی سرمایه داری، را، کسانیکه میخواهند گلهای نورسته ملت شوراها را پرپر کنند، یکجا ریشه کن کنیم. بگذارید انزجار و تنفر شدید خود را از این حیوانات درنده خوی که قلب رهبر عزیز ما (استالین) را به درد آورده اند، اعلام داریم." (90) زمانیکه حکم محکوکیت آنها توسط رئیس دادگاه خوانده شد، عده ای فریاد برآوردند که "زنده باد مارکس، زنده باد انگلس، زنده باد لنین، زنده باد استالین." (91) در آخر علیرغم تامین جانی که رهبر حزب، رفیق استالین به متهمین داده بود نه تنها آنان به مرگ محکوم و بلافاصله به جوخه های تیر سپرده شدند بلکه بیشتر اعضاء خانواده آنان را بازداشت و بعضا اعدام نمودند. (92)

س: یک نمونه از دادگاه های روح اله خمینی
در فروردین سال ۱۳۶۰، روزنامه‏های رژیم جمهوری اسلامی از جمله کیهان خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه گروه صادق قطب زاده وزیر سابق امور خارجه در صدد کودتا بر علیه رژیم و ترور رهبر انقلاب بوده و این کودتا کشف و خنثی شده است و عاملین آن به چنگ عدالت گرفتار آمده اند. همچنین چند روز بعد اعلام شد که آیت‏الله شریعتمداری رقیب رهبر انقلاب (93) از این کودتا اطلاع داشته و با کودتاچیان همکاری کرده است . بدون درنگ بعد از این واقعه "لباس شخصی ها" در اطراف منزل آیت الله شریعتمداری تجمع کردند و با شعار "مرگ بر شریعتمداری" بازداشت و محاکمه او را که "ماسک دار مارک دار" و " گرگی که در لباس گوسفند " درآمده است و خود را سال ها در زیر ماسک مرجعیت پنهان نموده و از سوی علمای آذربایجان "تفسیق" گردیده است و نیز با دربار و ساواک ارتباط سری داشته تا جایی که وی را "مأمور خودباخته ی ساواک که برجایگاه مقدس مرجعیت به ناحق تکیه زده" می دانند و برخلاف امام خمینی و علمای مبارز درسال 42 قول میدهد که در آینده هیچگونه فعالیت و تحریکاتی علیه دولت و لوایح شش گانه شاه نکند." (94) خواستار شدند. سپس "سپاه پاسداران" وارد عمل شد و منزل آیت الله را به محاصره در آورد. در این هنگام محمدی ریشهری حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی و رئیس دادگاه انقلاب ارتش بازجوئی از آیت اله شریعتمداری را آغاز کرد . سرانجام تحت شدید ترین مراحل بازجوئی که به گفته آیت اله شریعتمداری "کارد به استخوانش رسیده بود" (95) با تنی بیمار و تبی شدید او را مقابل دوربین نشاندند تا به جرم های (ناکرده) خود اعتراف کند و از رهبر انقلاب روح اله خمینی طلب عفو و بخشش نماید تا منبعد "هر امر و فرمایشی که باشد اطاعت کامل "(96) نماید. آیت اله شریعتمداری در مورد بازجوئی ها و اعترافات اجباری به زبان عربی در روزهای اواخر عمرش در یک یادداشت روشنگرانه در بیمارستان مهراد، مینویسد که:
" الحمدلله ربّ العالمین و الصلواه والسلام عَلی محمّد و آله الطیبین الطاهرین و لعنته الله عَلی اعدائهم اجمَعین.
و بعد، یقول العبد المفتقر الی رحمه ربه، الرّاجی توفیقه و تسدیده، السیّد کاظم الشریعتمداری: قد منّ الله علی حیث جعلنی من اهل بیت العلم و الفقه فربیّت فی حجر الفقاهه من صاحب العلم و الدرسه و .........
ترجمه جملات آخر چنین است: "از چیزهایی که می‌بایست بر آن، چون مادران جوان‌ مُرده گریست، این است که (مسولان رژیم جمهوری اسلامی ایران) سوالاتی از من کرده و مرا بر پاسخ آن‌ها اجبار کردند و بعد از این‌ که من به آنها پاسخ دادم، آن را از تلویزیون پخش کردند، ولیکن نیمی از آنچه را که مرا بر پاسخ آن اجبار کرده بودند، سانسور کردند که در اثر اینکار، موضوع کاملاً تحریف‌شده (و عوضی جلوه نمود). این بدان می‌مانَد که من گفته باشم "لا الله الا الله" یعنی "من موّحدم" و آنان "لا الله" را پخش کنند و"الا الله" را پخش نکنند، یعنی: "من مشرکم و ملحدم." و جای شگفتی اینجاست که خود قاضی (ریشهری) پیش من اعتراف کرد که: "من چنین سانسور کردنی را دستور داده ام" من هم میگویم همه اینها را خداوند میبیند و او چه داور خوبی است در روز دادگاه" (97)
آیت اله شریعتمداری در روز پنج‌شنبه 14 فروردین 1365 از دنیا رفت، مأموران رژیم شبانه جسد او را به قم منتقل کردند و نصفِ شب، با چند مأمور که چهار طرف تابوتش را گرفته بودند، در قبرستان ابوحسین قم، دفن کردند.
در همین رابطه صادق قطب زاده یکی از مشاوران نزدیک آیت اله خمینی در تاریخ 17 فروردین 1361 به اتهام طرح کودتا و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و کارگزاری مواد منفجره به قصد کشتن خمینی متهم و بازداشت شد. نامبرده بعد از بازجوئی های بسیار و بیخوابی های دراز مدت و شکنجه های طاقت فرسا سرانجام با وعده وعید هائی که از قول خمینی و از زبان پسرش در زندان مبنی بر عفو و بخشش او (98) داده بودند سرانجام حاضر شد در مقابل دوربین و در مصاحبه ای اجباری اعتراف نماید. او در این مصاحبه اجباری اعتراف کرد که:
من صادق قطب‌زاده هستم و علت دستگیری من در رابطه با برنامه‌ای بود که به نام برنامه‌ی براندازیست که من سعی می‌کنم همین برنامه را و انگیزه‌هایش را (با) جمع‌بندی که فعلاً به آن رسیدم، یکی پس از دیگری عنوان کنم.
از مدتی قبل، حدود 3 ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند (توطئه حزب توده) ... بحث اول آن‌ها صحبت از محاصره بود و آن‌ها درباره‌ی محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آنها دادم. یک نقشه‌ عادی بود. آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را ببینیم. آنها رفتند و من یکی از دوستانی که در آنجا منزلی بغل منزل امام داشت، معرفی کردم و اینها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم، صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتند خیلی خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت. چگونه و چه نوع. هفته‌ بعد آن (کسی) که، دو هفته قبل از دستیگری من بود آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آنجا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل آن منزل....." (99) قطب زاده ضمن اعتراف به ارتباط با بیگانگان (آمریکا) در پاسخ به سئوال عنصر اطلاعتی و امنیتی رژیم میگوید که: " در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیت الله شریعتمداری، مسأله در میان گذاشته شده بود." (100) صادق قطب زاده در تاریخ 24 شهریور 1361 با موافقت آیت اله خمینی در تهران اعدام شد. یک زندانی "چپ" محاکمه قطب زاده در دادگاه لاجوردی را این چنین شرح میدهد:
"... زندان بان برادر ایجاب داد کشید که غذا تونو کوفت کنید و آماده شید و گردن بشکنید حسینیه.
- حسن زندانی: لابد اسدالله (لاجوردی ) معرکه راه انداخته!
- محمد زندانی: بسوی "حسینیه" رفتیم. از اتاق هائی که از جلویشان میگذشتیم، صدائی بلند نبود. پس کل سالن 3 را برده بودند. ما آخرین اتاق سالن 3 بودیم که وارد حسینیه شدیم. (اتاق) پر پر بود، هم قسمت خواهران و هم قسمت برادران. مثل دو ماه پیش سالن 3 ای ها را در ردیف اول نشاندند و درست جلوی سن. پشت سرما اتاق 2 بالای بند 2 را نشاندند که چپ بودند و .... حسینیه را با پرده ای که به اندازه یک متر از زمین بالا آمده بود دو قسمت کرده بودند سمت راست را به خواهران و سمت چپ مخصوص برادران بود.... ترکیب آن شب حسینیه به دستمان آمد. اکثر بچه ها چپ بودند جز سالن های 4 و 6 و یک اتاق از بند 1 و... با شدت گرفتن تکبیرها فهمیدیم کسی وارد حسینیه شده است...اول گوریل های محافظ لاجوردی که او را در میان گرفته بودند از کنار ما گذشتند، بعد مردی که کت و شلوار آبی آسمانی پر چین و چروکی به تن داشت و دو پاسداری که او را میبردند.... لاجوردی میکرفن را بدست گرفت وبعد از گفتن بسم اله و ..... گفت: امشب میخواهد کسی با شما صحبت کند که در اوائل انقلاب منافقانه در لباس دوست انقلاب و همراه امام ظاهر شده بود. ولی هوشمندی امام این توطئه را هم خنثی کرد. چرا که او از عوامل نفوذی استکبار جهانی و آمریکاست.... پس از آن رو کرد به مردی که کت و شلوار آبی آسمانی پر چین و چروک به تن داشت.
- بفرمائید آقای قطب زاده!
حسینیه یک باره منفجر شد: "مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا" همه شعار میدادیم، تواب و غیر تواب، اکثریتی، اقلیتی، پیکار، مجاهد. وحدت کلمه. حسینیه به لرزه درآمده بود. مرد آبی پوش از جابرخاست. خودش بود قطب زاده، تکیده و لاغر شده بود، خمیده. پیر به نظر میرسید و...... (لاجوردی) از قصیه کودتا پرسید و نقش آیت اله شریعتمداری در آن و کم وکیف شرکت افسران ضد انقلابی کودتاچی. قطب زاده با قیافه ای که درد از آن میبارید به سئوال ها پاسخ میگفت.... او سپس از قطب زاده و گروهش در نزدیکی خانه ی امام اجاره کرده بودند و طرح موشک باران مرکز انقلاب.... قطب زاده گفت بله این طور بود.
- جماران گلباران قطب زاده تیرباران
سالن ششی ها بودند که شعار میدادند...........
اخبار ساعت 2 پخش شد، در خلاصهء خبرها بود که شنیدیم:
صادق قطب زاده به حکم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز، مفسد فی الارض و محارب با خدا شناخته شد و به اعدام محکوم گردید. حکم صادره در سحرگاه امروز به اجرا درآمد." (101)
در خاطرات آقای منتظری ماجرای کودتا و انتساب آن به آیت اله شریعتمداری چنین آمده است:
"... وقتی که آقای قطب زاده را بازداشت کردند ما شنیدیم که ایشان سوء قصدی راجع به مرحوم امام داشته و در چاهی نزدیک محل سکونت ایشان موادی کار گذاشته اند که کشف شد و آقای شریعتمداری هم از این موضوع اطلاع داشته اند. روزی حاج احمد آقا آمد و در حالی که آقای حاج سید هادی نیز حضور داشت به نحو تهدید آمیز گفت امشب قطب زاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری میگوید شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگوئید بعد شب مصاحبه قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند و.... باز بعد ها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام بکلی جعلی است و واقعیت نداشته است و منظور فقط پرونده سازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است." (102)
اما چگونگی پرونده سازی آیت اله خمینی جهت از میان بردن رقیب خود آیت اله شریعتمداری را به قلم واسیلی میتروخین (Vasili Mitrokhin) مسئول آرشیو سرویس خارجی جاسوسی اتحاد شوروی سابق که به انگلستان پناهنده شده بود را پی میگیریم.
در مورد پرونده سازی ساختگی و به سبک استالین جهت از بین بردن آیت اله شریعتمداری در یادداشت های متروخین از آرشیو سازمان جاسوسی شوروی کا.گ.ب که در دو جلد و در سال 2005 منتشر شده است، آمده است که: " بیشتر اطلاعات جعلی و ساختگی علیه افراد موثر در انقلاب (که مخالف سیاست های شوروی بودند) از جمله اسنادی که برای کسانیکه قصد کشتن خمینی را داشتند، به عنوان اسناد و مدارکی که از سوی سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) و سازمان اطلاعاتی انگلیس (SIS) و موساد و سازمان اطلاعاتی فرانسه (SDECE) صادر می شده است، از سوی سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی (کا.گ.ب) در بیروت و با کد سری (KOLCHIN) جعل میشد و سپس آن جعلیات بدست رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین، یاسر عرفات داده میشد تا او آنها را به خمینی ارائه دهد. (برای مثال) مامور A گزارشی از سوی یک آژانس جعلی ایرانی که مسئولیت کشتن خمینی را به عهده گرفته بود را تهیه نمود و آنرا در اختیار CIA گذاشت. در میان اهدافی که کا.گ.ب دنبال میکرد یکی هم صادق قطب زاده بود که در خلال دوران تبعیدش در درون دایره خمینی جای گرفته بود. او بعد از اشغال سفارت آمریکا وزیر امور خارجه شد. در بهار سال 1980 قطب زاده به مسکو اعلام کرد که اگر نیروهای خود را از افغانستان خارج نسازد، ایران کمک های نظامی در اختیار مجاهدین (افغانستان) قرار میدهد. در ماه جولای همان سال قطب زاده از مسکو خواست که کارکنانش را در سفارت شوروی در ایران کاهش دهد. گرچه در این مورد هیچ اخباری در مطبوعات اتحاد شوروی منتشر نشد اما مسکو درصدد گوشمالی دادن پنهانی از قطب زاده برآمد. مامور A یک نامه جعلی که از جانب سناتور هاریسون ویلیامز کسی که 20 سال قبل یعنی زمانیکه قطب زاده در ایالات متحده دانشجو بود، تهیه کرد و آنرا بدست قطب زاده داد. در این نامه به قطب زاده پیشنهاد شده بود که گروگانهای آمریکائی را در آینده نزدیک رها نسازد. همچنین در این نامه اطلاعات و قول و قرارهای شخصی را با قطب زاده مطرح کرده بود. در جولای سال 1980 سفیر ایران در پاریس اطلاعات ساختگی و غلط را مبنی بر اینکه قطب زاده همراه با آمریکائی ها طرحی در سرنگونی خمینی در دست دارد و منتظر فرصت جهت انجام آن است را به مقامات ایران گزارش کرد. در این گزارش همچنین آمده بود که قطب زاده جهت یاری به 6 پناهنده آمریکائی به سفارت کانادا در تهران 6 میلیون دلار دریافت کرده است. گرچه سندی در اثبات این اتهام در دست نبود اما همین مقدار اطلاعات کافی بود که قطب زاده از پست وزارت خارجه کنار گذاشته شود. با وجود این کا.گ.ب قطب زاده را هنوز یک فرد مهم تشخیص داده بود و مصمم بود او را از میان بردارد. به همین منظور اسناد و مدارک ساختگی و جعلی دیگری که نشان میداد او عامل CIA است تهیه کرد و آنرا بوسیله ایادی خود (حزب توده) به مقامات حکومتی تحویل داد. قطب زاده در آوریل سال 1982 به اتهام طرح کشتن خمینی بازداشت شد. مامور A حتی بعد از اینکه قطب زاده دستگیر شد به تهیه مدارک جعلی علیه او ادامه داد و برای محکم کاری در پرونده او آن پرونده ها را به مقامات حکومتی ارائه داد. همچنین اداره جاسوسی اتحاد شوروی در تهران برای "کوبیدن آخرین میخ به تابوت " قطب زاده به مامور A دستور داد که یک تلگرام جعلی که کد آن براحتی برای خواندن شکسته میشد را تهیه کند که در آن هویت قطب زاده به عنوان مامور CIA شناخته گردد. کا.گ. ب سرانجام با چنین ترفندی قطب زاده را همراه با 17 افسر نظامی به جرم خیانت در سپتامبر (1982) به جوخه های اعدام سپرد.
هدف بعدی کا.گ.ب آیت اله العظمی شریعتمداری زعیم عالیقدر مذهبی بود که رقیب آیت اله خمینی محسوب میشد. او نیز به اتهام خیانت و شرکت در طرح قطب زاده محاکمه شد. او را جهت اعتراف و مصاحبه اجباری تهدید نمودند که پسرش را اعدام خواهند کرد. سرانجام با چنین ترفند هائی او را وادار ساختند که در مقابل دوربین به التماس بیفتد و از خمینی طلب عفو و بخشش نماید. او اولین آیت الهی بود که به این ترتیب طرد و خلع لباس شد و چهار سال آخر عمرش را در زندان خانگی گذراند." (103)

ع: توهین به رهبران نظام جمهوری اسلامی
همانطور که ملاحظه گردید روش و رفتار استبداد دینی در واقع همان رفتار و روشهائی است که در نظام های فاشیست و مستبدی مانند استالینیزم علیه مخالفین انجام میگیرد و این موضوع اظهر من الشمسی بود که نگارنده در مقاله "سنگر به سنگر با دکتر ابراهیم یزدی در مبارزات سیاسی تاریخ معاصر ایران" به آن اشاره کرده بود و در این ارتباط آیت اله خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی را در حقیقت همان استالینی نشان داده بود که با "دروس فلسفه و عرفان اسلامی" که در حوزه قم و نجف فرا گرفته بود، همان فتاوی را علیه مخالفین و رقبای فکری خود صادر میکرد که دیگر دیکتاتورهای زمانه مانند استالین فرمان میدادند. اما در گزارش "مستند" کیهان علیه نهضت آزادی و برای سنگین تر کردن "جرم" زندانیان در بند نهضت این موضوع را اهانت به نظام "مقدس " جمهوری اسلامی تلقی کرده است و آنرا علاوه بر اعضاء به سران نهضت آزادی نسبت داده است و نکته همین جاست. اما واقعیت اینست که سران نهضت آزادی و حتی اعضاء آن در دفتر سیاسی نه تنها نازک تر از گل به آقای خمینی و اصحاب او نگفته اند بلکه هرازگاهی هم افرادی چون نگارنده در سخنان و یا مقالات خود آقای خمینی و اذناب او را با کلمات تحقیر آمیز مینواخت از سوی دبیر کل و دیگر اعضاء دفتر سیاسی مورد انتقاد قرار میگرفت. برای مثال، در سال 1369 نگارنده مقاله ای پیرامون شرایط تاریخی ایران نوشته بود که در آن مقاله هاشمی رفسنجانی را "ملیجک" خمینی خطاب کرده بود. وقتی که مرحوم مهندس بازرگان این مقاله را میخواند از طریق دوستان پیام میدهد که ما (نهضت آزادی ایران) هیچگاه نباید در مقالات و نوشتارها کلمات ناهنجار و ناپسند و سخنان درشت بکار ببریم و همواره میباید تلاش کنیم که با " حکمت، موعظه نیکو و جدال احسن"(104) با مخالفین خود گفتگو شود. البته همان روزگاران و به همان زبان بوسیله رابط پاسخ داده شد که "اما اینگونه گفتار برای کسانی که مورد ستم واقع شده اند مستثنی شده است" (105) همچنین زمانیکه نگارنده این سطور پیرامون "آدم ربائی در بهشت زهرا" (106) مقاله ای از مشاهدات خود را به رشته تحریر درآورده بود، و در آن صفت " نابخرد و خلیفه خزف شده (کودن) در مورد آقای خمینی بکار برده بود، از سوی دبیر کل نهضت آزادی آقای ابراهیم یزدی صریحا و مستقیما مورد انتقاد قرار گرفت. همچنین اگر توجه شود هیچ یک از سایت های هوادار و متمایل به نهضت آزادی ایران مانند سایت میزان خبر، ندای آزادی، ملی- مذهبی و ... حاضر نیستند که مقالات نگارنده را منتشر کنند و اگر هم در مواردی که حاضر به انتشار بودند یا آنرا سانسور کردند و یا بوسیله ایمیل از نویسنده خواستند تا عنوان مقاله را تغییر دهد. بدیهی است که باید به این"متوسلان" و "متمایلان" و "مخالفان" نهضت آزادی گوشزد کرد که نهضت حزبی مانند احزاب سیاسی دیگر نیست که اعضاء آن "ذوب شده در ولایت رهبری" باشند و مانند موتلفه اسلامی همه اعضاء موظف اند که با پای چپ وارد حزب شوند و با پای راست از آن خارج، و یا ما مجاهد نیستیم که زنان عضو، همگی چارقد گلی بر سر کنند و مردانشان با حکم رهبری جمیعا صیغه طلاق جاری نمایند و یا بسان احزاب چپ وطنی که اعضایش مانند سنگواره های دیوار کمونارهای گورستان پرلاشز هیچ تغییری نکرده اند و همانطور حک شده در افکار خود باقی مانده اند. ما در ابراز عقیده و بیان آزادیم، از هفت دولت آزادیم، منتها بدیهی است نظرات ما مواضع رسمی نهضت آزادی که بطور دمکراتیک و شورائی اخذ میگردد، نیست.

ف: جزوات آموزشی "تدوین استراتژی مبارزه و آموزش عام تشکیلاتی"
در گزارش "مستند" گزارشگران اطلاعاتی، امنیتی رژیم آمده است که: " از اسناد که از آقای توسلی یک جزوه آموزشی به دست آمده که در کلاس های نهضت به علاقه مندان و اعضا آموزش داده می شده است. در مقدمه این جزوه آمده است که حرکت اجتماعی وقتی منجر به تغییرات اساسی می شود که در هر سه بعد و متناسب با هم رشد نماید. این سه بعد عبارتند از: مبارزات ایدئولوژیک، مبارزات سیاسی و مبارزات مسلحانه".
نگارنده که خود علاوه بر حضور در کلاسهای نهضت، مسئولیت آرشیو حزب را بعهده داشت، جزوه و یا جزواتی را که تیم اطلاعاتی، امنیتی رژیم به آن اشاره کرده است را ندیده و نه شنیده و نه خوانده است. در همین ارتباط در سال 1369 و زمانیکه 9 نفر از اعضاء نهضت آزادی ایران را به جرم امضاء نامه سرگشاده به رفسنجانی، رئیس جمهور وقت (نامه 90 امضائی) بازداشت و مورد شدیدترین شکنجه های قرون وسطائی مانند بستن دستبند قپانی و آویزان کردن از سقف قرار میگیرند، یکی از اتهامات که در زیر شکنجه به آنها نسبت میدادند، انتشار جزوه "تدوین استراتژی مبارزه" بود. در آنزمان و آن شرایط بدیهی بود اتهام انتشار چنین جزواتی برای اعضاء اسیر و شکنجه شده نهضت موجب تعجب و شگفتی شده بود. آنان از خود میپرسیدند که چگونه است جزوه ای با این محتوی در نهضت آزادی که استراتژی مبارزه ای آن قانونی، مسالمت آمیز، علنی و عدم خشونت میباشد، منتشر شده باشد و آنها که از اعضاء دفتر سیاسی و بعضا مسئول انتشارات نهضت بودند از وجود آن بی خبر بودند. بعد از سپری شدن سالهای زندان و پیگیری موضوع معلوم گشت جزوه ای که بازجویان و شکنجه گران تیم سربازجو "برادر"حسین شریعتمداری که به شهادت یکی از شکنجه شدگان امضاء نامه 90 نفره آقای دکتر فرهاد بهبهانی او را در زندان برادر حسین خطاب میکردند (107) مربوط به دوران مبارزاتی گذشته و زمان دیکتاتوری شاه بود که نه از سوی نهضت آزادی بلکه از طریق جوانان پرشور و بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق نوشته و انتشار داده شده بود. بدیهی است "برادر" حسین سربازجوی و "کارشناس" پرونده نهضت از این موضوع کاملا خبر داشته که در این گزارش "مستند" به آن استناد کرده است.

ص: نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق ایران
به موردی دیگری که در گزارش سربازجو برادر حسین به آن موکدا تاکید شده است میپردازیم. در این گزارش "مستند" آمده است که: " نهضت آزادی و همکاری با منافقین (سازمان مجاهدین خلق) چه به لحاظ سیاسی و چه از نظر ایدئولوژیک مولود نهضت آزادی بوده و موسسان سازمان همگی از اعضاء جوان نهضت آزادی بودند و آقای بازرگان به یک معنا پدر فکری و معنوی مجاهدین خلق بود." باید به به اطلاع و آگاهی نسل سبزانقلابی رساند، همانطور که قبلا اشاره شد مشی مبارزاتی نهضت آزادی از بدو پیدایش تا کنون بنابر مرامنامه آن همواره مشی ای قانونی مسالمت آمیز علنی و مبارزه ای سنگر به سنگر بوده است، کما اینکه در دوران ستم شاهی مرحوم بازرگان در جریان مدافعات خود در دادگاه تجدید نظر دادرسی ارتش در عشرت آباد به تیمسار ریاست دادگاه اظهار داشت که : " ... میگوئیم سلاح ما بمب و گرز نیست، منطق و قانون است، بیان است و سخن و ..." (108) و یا خطاب به قره باغی رئیس دادگاه اظهار داشت که: " از قول ما بگوئید، ما آخرین گروهی هستیم که با تاکید بر قانون اساسی و مشروطیت داریم مبارزه میکنیم." (109) در یک کلام استراتژی مبارزه نهضت آزادی ایران "رسوا کردن دشمن مدعی قانون و نشان دادن خصیصه ضد قانونی و ضد مردمی استبداد است." (110) همانطور که تاریخ گواه است از فردای بعد از انقلاب نهضت آزادی نسبت به این سنت و به روایت مجموعه اسناد منتشر شده آن بر استراتژی مبارزه از طریق راهکارهای قانونی اصرار ورزید و دشمنان دروغین مدعی آزادی و عدالت اجتماعی دو نظام را تا به امروز رسوا ساخت. اما چه در گذشته و زمان رژیم مستبد پهلوی و چه در نظام استبداد مذهبی کنونی کسانی بودند و هستند که استراتژی مبارزه علنی و مسالمت آمیز سنگر به سنگر نهضت آزادی را جوابگوی ایجاد تغییر و تحول و یا به تعبیری انقلابی نمیدانستند و نمیدانند و " تنها ره رهائی را جنگ مسلحانه" میدانستند و میدانند. بنابراین و برای آگاهی نسل سبز انقلاب چاره ای نیست مگر آنکه گریزی هر چند کوتاه به صحرای سیاسی دهه 40 و 50 بزنیم و شرایط سیاسی آن زمان که منجر به تشکیل گروه های سیاسی با اتخاذ خط مشی مسلحانه شد بویژه در ارتباط با نهضت آزادی ایران و مجاهدین خلق را بررسی کنیم.
در این دوران، استبداد و اختناق رژیم ستم شاهی در سرکوب همه جانبه مردم و خفه کردن صدای آزادیخواهی و استقلال طلبانه آنها به اوج خود رسیده بود. مرحوم مهندس بازرگان در این مورد میگوید که: " ... خلاصه شاه قصد داشت هر نوع مانعی را از سر راه خود بردارد و مخالفان خود را به عنوان دشمنان انقلاب (سفید) برای همیشه سرکوب کند و زمینه را برای برقراری رژیم استبداد سلطنتی هموار سازد. ما پیش از رفراندم 6 بهمن 1341 تصمیم به مقاومت گرفتیم و دانسته و آگاه از نتایج کارمان که زندان، دادگاه و محکومیت و حتی بالاتر بود، وارد مبارزه شدیم. ... حتی در جریان دادگاه ما میخواستیم رژیم را به محاکمه بکشیم و صدایمان را به گوش جهانیان برسانیم و ماهیت انقلاب سفید شاه را روشن کنیم. مردم ایران را تکان بدهیم و جوان های را به مقاومت و مبارزه برانگیزانیم، به لطف خداوند در این راه موفق شدیم." (111) هر چند که با محاکمه سران نهضت آزادی و اعضاء شاخص آن به حبس از یک تا ده سال مانع گسترش و فعالیت نهضت شدند، با این وجود، همانطور که مرحوم بازرگان در دادگاه تجدید نظر نظامی هشدار داده بود آنها آخرین کسانی بودند که با زبان قانون به مبارزه سیاسی برخاستند. مرحوم مهندس بازرگان این واقعیت را چنین بیان میدارد که: " در فشار آنزمان، فشار دستگاه از طریق ساواک و مخصوصا پلیس، خیلی از افراد به این نتیجه رسیده بودند که مبارزه قانونی و علنی و به صورت معقول نتیجه ای نداده و البته نمیخواهیم تائید کنم که این طرز تفکر را ولی این طرز تفکر آن بود که استدلال میکردند که ببینید شما از این راه (مبارزه مسالمت آمیز، علنی و قانونی) وارد شدید و شما را به زندان انداختند و در هر حال نتیجه ای نگرفتید. این بود که چریک ها (گروه های چریکی) پیدا شدند." (112) مرحوم بازرگان ادامه میدهد که: " در هر حال (وضعیت) را به آنجا رساندند که دست همه ما را بستند و خود چون شاه راه مبارزه قانونی رو سد کردند و نگذاشتند که ملت آزادانه از راه قانون و از راه منطق و از راه مشروع، از راه انسانیت حرف بزنند و آنها را در زندان گذاشتند یا به طرق مختلف مانع شدند، این فکر پیدا شد که باید مبارزه مسلحانه کرد." (113)
با توجه به اینکه مبارزه مسلحانه با سازمان مجاهدین خلق آغاز نگشت، نهضت آزادی ایران هیچگاه مبدع و مدعی مبارزه مسلحانه نبوده است. زیرا اصولا در تفکر سیاسی این حزب قدیمی توسل به خشونت جهت ایجاد تغییر در جامعه راهی نداشت و ندارد و دبیر کل نهضت آزادی ایران علیرغم ضرورت گریز ناپذیر مبارزه مسلحانه و کمک های مالی و مشاوره های مقطعی به مجاهدین هرگز این نوع شیوه مبارزه را به طور اصولی، سازمانی و رسمی که بر مبنای ایدئولوژی بنا شده باشد نپذیرفت و " با کار مخفی و مسلحانه و توام با خشونت" سازگاری نشان نداد." (114)
نهضت آزادی ایران در روند مبارزه مسالمت آمیز، قانونی، علنی و بدور از خشونت با رژیم شاه به نتیجه نرسید و رژیم تمامیت خواه و مستبد پهلوی همچنان با حمایت آمریکا دهنه اسب قدرت را رها نساخت و در مسیر سرکوب و اختناق میتاخت تا جائیکه رهبران نهضت در بهمن سال 1341 بازداشت و زندانی و در دادگاه ویژه نظامی محاکمه شدند. در همین ارتباط نیز چهار تن از وکلای مدافع نهضت در پایان دادگاه دستگیر و به زندانهای یک تا دو سال محکوم شدند. رهبران نهضت آزادی در خلال گذراندن مدت محکومیت خود در زندان قصر، درسال 1343 به این نتیجه رسیدند که : "اولا مبارزه با استبداد، استعمار و استثمار است دوم اینکه بازرگان میگفت این مبارزه قهرآمیز به اعمال مسلحانه میکشد. سوم اینکه وقتی به آن فاز برسد دیگر رهبر آن ما نمیتوانیم باشیم. ما در این فاز سیاسی رهبر هستیم ولی باید فرزندی متولد شود که آن فاز را رهبری کند. او (مرحوم بازرگان) میگفت وظیفه آنست که فرزند را اولا بدنیا بیاوریم و ثانیا این قدر مراقبش باشیم تا به بلوغ برسد، بعد کنار برویم." (115)
همچنین در همین اوان یعنی دهه 40 به بعد منازعه و جدالهای سیاسی، ایدئولوژیک دو بلوک شرق و غرب و یا کمونیزم و کاپیتالیسم به اوج خود رسیده بود و در پی آن بازار جنبش های مسلحانه و آزادیبخش در اقصی نقاط جهان از آسیا گرفته تا آقریقا و آمریکای لاتین گرم شده بود و مشی مبارزه قهرآمیز به مفهوم مارکسیستی آن یعنی "خشونت انقلابی" و مبارزه مسلحانه رواج داشت. در نتیجه مفهوم مبارزه قهر آمیز در فرهنگ سیاسی ما مترادف مبارزه مسلحانه تعبییر شد در حالیکه مبارزه مسلحانه یکی از انواع مبارزه قهرآمیز و حد نهائی "خشونت انقلابی" است. به سخنی دیگر، اعتراض، اعتصاب، انتقاد، سازماندهی و تشکیلات مستقل، راهپیمائی های معترضانه، انتشار کتاب و مقالات انتقادی، تهیه و پخش اطلاعیه و اعلامیه های آگاهی بخش و در یک کلام مقاومت مدنی از انواع گوناگون مبارزه قهرآمیز میباشد. در نتیجه رهبران نهضت آزادی در آن سالهای خفقان، اعتراضات و انتقادات خود به استبداد حاکم را نوعی مبارزه قهر آمیز تلقی میکردند. اما همانطور که صریحا از جانب آنها اظهار شد و میشود در ادبیات سیاسی نهضت آزادی ایران" کار مخفی و مسلحانه، توام با خشونت" جائی ندارد. به عبارت دیگر مواضع فکری نهضت آزادی بویژه مرحوم مهندس بازرگان بمثابه یک فرد ملی و متدین که از طرفی سخت به احکام مذهبی پایبند بود و از طرف دیگر تئوریسین نهضت بشمار می آمد به هر شکلی با "خشونت انقلابی" مخالف بود. زیرا "خشونت انقلابی" را پدیده عاریه ای از فرهنگ مارکسیست میدانست که با تاسیس حزب وابسته توده و هجوم انبوه فرهنگ وارداتی استالینیسم وارد فرهنگ سیاسی ایران شده بود. برای مثال، مارکس بر این باور بود که: " در شرایط ناکامی عمومی، از جمله عدم رعایت حقوق طبقه کارگر و به وخامت گذاشتن سطح زندگی این طبقه، تنها راهکار رهائی از این وضعیت، کاربرد خشونت انقلابی است" (116) او همچنین کوشش برای دگرگونی مسالمت آمیز سیستم سرمایه داری را در واقع مشخصه سوسیالیسم اوتوپیائی (Utopianism) و یا ناکجاآباد میدانست. بعد ها در انقلاب اکتبر 1917 به ویژه در عصر استالین و چیرگی نظریهء "تقابل دیالکتیکی نیروهای طبقاتی متخاصم در جامعه که تنها میتواند منافع متناقص خود را (تضاد های آشتی ناپذی شان را) از طریق پیکار خشونت آمیز حل کنند"، بکارگیری نامحدود خشونت، یگانه شکل، گذار به سوسیالیسم تلقی گردید.(117) بنابراین تئوری مبارزه مسلحانه توام با خشونت انقلابی در نهضت آزادی ایران نه تنها وجود نداشت بلکه در ادبیات این حزب بطور اصولی همواره از کاربرد آن پرهیز میشد. اما در درون نهضت آزادی عده ای از جوانان که اتخاذ تئوری مبارزه علنی و قانونی و مسالمت آمیز را در برابر رژیم پلیسی شاه بیهوده و بی نتیجه میدانستند در جمع بندی از باورهای رادیکال خود ازاسلام و بهره‌گیری از تئوری‌های انقلابیون آمریکای لاتین، به تدوین استراتژی مبازره مسلحانه پرداختند و از نهضت آزادی انشعاب کردند و سازمان مجاهدین خلق را در سال 1344 تاسیس کردند.

ق: فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم
... بدین سبب "کارشناسان" امنیتی، اطلاعاتی پروند نهضت آزادی در وارونه جلوه دادن و قلب حقیقت در گزارش "مستند" خود آورده اند که: "مهندس بازرگان همواره برای منافقین (اعضاء سازمان مجاهدین خلق) عنوان هائی چون، فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم و جوانان پرشور و ایمان بکار میبرد و ... جنایات های وحشتناک آنها را کوچک میشمرد."
واقع امر اینست که در سالهای اول انقلاب دو گروه عمده "تشنه قدرت" یعنی سازمان مجاهدین خلق از طرفی و حزب جمهوری اسلامی از طرف دیگر که خود را وارث بلامنازع انقلاب میدانستند، بدون توجه به خواستهء توده مردم قصد داشتند که با چنگ و دندان رقیب را از میدان بدر کنند و منحصرا زمام امور را بدست گیرند در نتیجه بی محابا به جان یکدیگر افتادند. مرحوم مهندس بازرگان که در واقع خود را پدری در خانواده فکری این دو فرزند ناخلف میدانست طی مقاله ای خطاب به فرزندان مجاهد (اعضاء سازمان مجاهدین و هواداران آنها) و فرزندان مکتبی ( اعضاء حزب جمهوری اسلامی و حامیان حزب اللهی آنها) نوشت که: "... خلاصه آن که هر دوی شما مجاهد و مکتبی اگر مرا پدر خود ندانید و پشت کنید من شما را فرزندان خود میدانم ..... هر دو فرزند این آب و خاک و این انقلاب هستید در افتادن با یکدیگر خانه مان را خراب میکند و میسوزاند، خودتان را بیچاره و آواره میکنید و بیگانگان را همه کاره. انقلاب ما اگر جوانان برومندش چون شما را از دست دهد و از ایران ما یک لبنان سراسر خاک و خون درست کند چه چیزی برایمان خواهد ماند؟ بعنوان پیر خانواده که به فضل خدا هنوز توان دارد که این مطالب را با شما درمیان میگذارم و اگر به پدری قبولم دارید میخواهم که در روزنامه های مجاهد (نشریه ارگان سازمان مجاهدین) و جمهوری اسلامی (روزنامه ارگان حزب جمهوری اسلامی) این مطالب را درج کنید. وقتی هر کدام برادر دیگر را منافق، مرتجع، مزدور امپریالیسم یا توطئه گر میخواند، اشتباه میکند و نسبت بی جا به هم میدهید. زیرا که هر دو یکپارچه آتش و جنبش هستید و هر یک در طریق و تفکر خود یک انقلابی مخلص پرشور جانباز است.... چطور میخواهید با دشمن قدار خارجی بجنگید و نابودش کنید در حالی که در داخل با هم اختلاف و جنگ دارید؟ ... تجزیه و تفرقه مگر استفاده و تسلط بیگانه نیست؟" (118) با وجود درخواست "چریک پیر انقلاب" مرحوم مهندس بازرگان هر یک از این دو گروه عزم خود را برای حذف دیگری جزم کرده بودند و سرانجام کارشان به خشونت و درگیری مسلحانه با یکدیگر کشیده شدد. کیهان نشریه مزدور دو نظام در این مورد نوشت که: " هجوم مسلحانه مجاهدین خلق به مردم (!) با "خشم انقلابی" توده های مسلمان (حزب اله) مواجه شد." (119) نقش مصلحانه مرحوم بازرگان ممانعت از برادرکشی بود که در ایستگاه اول انقلاب گریبانگیر ارتجاع به سرکردگی روحانیت و التقاط به رهبری مجاهدین شده بود، که متاسفانه نصایح او در این راه خیر گوش شنوائی پیداد نکرد و بعد ها همانطور که او پیش بینی کرده بود دود آن به چشمان دو گروه انحصار طلب رفت.

ر: فاجعه ملی، کشتار زندانیان سیاسی تابستان 1367
"کارشناسان" اطلاعاتی و امنیتی به سرکردگی سربازجو حسین شریعتمداری نماینده رهبر معظم کودتا در کیهان در گزارش "مستند" نیمه پنهان گروهک غیر قانونی" نهضت آزادی بعد از ذکر آماری ساختگی از افرادی که از ابتدا انقلاب تا شهریور 88 بدست منافقین (مجاهدین) ترور شدند، مینویسند که "آقای بازرگان نسبت به این کشته شدگان هیچ عکس العملی نشان نمیداد، در عوض وقتی تعدادی از منافقین به خاطر جنایت های خود مجازات میشدند، نهضت آزادی اعتراض میکرد"
همانطور که پیشتر آمد تنها فردی که در ابتدای انقلاب به قدرت طلبان تمامیت خواه هشدار داد که از "خشونت انقلابی دست بردارند و مملکت و ملت را وجه المصالحه خواسته های ستیزه جویانهء خود قرار ندهند"(120) مرحوم بازرگان بود. اما فریاد خیرخواهانه او در هیاهوی تمامیت خواهی "تشنه گان قدرت" شنیده نشد و نهایتا استبداد عریان دینی فائق گشت تا قدرت سیاسی را، یکپارچه به تصاحب درآورد. اگر از اعدام های بی رویه و بدون محاکمه دهه 60 که به گفته مرحوم بازرگان "ده تا ده تا و صد تا صد" در زندان های رژیم انجام میگرفت سخن بر لب نیاوریم و فقط به کشتار زندانیان سیاسی تابستان سیاه 1367 بپردازیم که " کارشناسان" اطلاعاتی، امنیتی رژیم در گزارش "مستند" خود آن قتل عام دستجمعی را، "تعدای از منافقین" بشمار آورده اند، عمق جنایات رژیم آشکار میگردد.   
برای بیان "تعدادی از منافقین" که با صدور فتوای آیت اله خمینی (121) سال 1367 در زندان های سراسر کشور اعدام شدند ابتدا به بیانیه نهضت آزادی که در آن زمان انتشار یافت، نظر میکنیم و سپس از کتاب "آرشیو میتروخین" نقل قولی در این مورد میآوریم و در پایان اشاره ای بر خاطرات آقای منتظری و گزارش موثق، مفصل و رسمی نمایند ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل آقای پرفسور گالیندوپل میکنیم.
نهضت آزادی در حیات خائنانه خمینی بیانیه ای با عنوان "از دست بی قانونی ها، بی عدالتی ها و بی رحمی ها، خدایا به تو پناه میآوریم" در دیماه سال 1367 انتشار داد. در این بیانیه ضمن شرح جنایات انجام شده در زندانهای رژیم و اشاره به اعدام زنان و دختران باکره به جرم ارتداد، نقل قولی از رئیس دیوان عالی قضائی (آیت اله اردبیلی) مبنی بر تائید اعدام زندانیانی که قبلا محاکمه شده بودند و در حال گذراندن روال عادی محکومیت خود بودند، میکند و با یادآوری از اینکه " با وجود برج و باروها و بند و بست های متعدد و نگهبانان بی شمار و دستگاه های اطلاعاتی هوشیار و .." توجیه این قتل عام را از زبان رئیس جمهور (سید علی خامنه ای) مبنی بر اینکه: "جرم اصلی این اسرا (زندانیان سیاسی) ارتباط پنهانی با گروه های محارب و هماهنگی با آنان در عملیات مرصاد میباشد." بیان میدارد و سپس از قول مقامات مصاحبه کننده (اردبیلی و خامنه ای) تعداد زندانیان سیاسی قتل عام شده را چنین ذکر میکند که:" از قول رادیوهای بیگانه 12000 و بقول مقامات مصاحبه کننده کمتر از 15 درصد این رقم قربانی داشته است"(122) به سخن دیگر تعداد زندانیان سیاسی که در تابستان سیاه 1367 در زندانهای سراسر ایران قتل عام شدند و در گزارش کارشناسان اطلاعاتی، امنیتی کیهان از آن به عنوان "تعدادی منافق" یاد شده است طبق اطلاعیه موثق نهضت این تعداد از زبان رسمی مقامات ذیربط بالغ بر 1800 نفر بوده است. اما کریستوفر آندرو و واسیلی میتروخین در کتاب "آرشیو میتروخین" (The Mitrokhin Archive II) در مورد تعداد کشته شدگان زندانیان سیاسی سال 67 مینویسند که: " از 2665 زندانی سیاسی که بین ماه های ژوئن و نوامبر سال 1981 اعدام شدند 2200 نفر آنها از اعضاء مجاهدین و 400 نفر دیگر از اعضاء احزاب و گروه های چپ بودند. این تعداد اعدام ها هفت برابر بیشتر از اعدام هائی است که در رژیم شاه انجام گرفته بود. اعدام مجاهدین تا چند سال بعد نیز ادامه داشت." (123)
آقای منتظری در کتاب ارزشمند خاطرات خود نیز بعد از شرح مفصل اعدام زندانیان سیاسی شهریور 67 و ذکر نامه های و فتوای آیت اله خمینی در این مورد مینویسد که: " ... بالاخره مدتی ملاقاتهای زندانیان را تعطیل کردند و برحسب گفته متصدیان با استناد به این نامه حدود 2800 و یا 3800 نقر (تردید از من است) از زن و مرد را در کشور اعدام کردند و ..." (124) همچنین در ضمیمه گزارش رسمی نمایند ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل آقای پرفسور گالیندوپل اسامی 1125 زندانی سیاسی قتل عام شده تابستان 67 ذکر شده است. آقای گالیندوپل در گزارش خود تصریح کرده است که "بسیاری از قربانیان پیش از اعدام محکومیت خود را در زندان ها سپری میکردند و بعضی دیگر از زندانیانی بودند که مجددا دستگیر، زندانی و اعدام شدند. بنابراین برخلاف ادعای مقامات ایرانی بنظر نمیرسد که این اشخاص در فعالیت های خشونت آمیز علیه حکومت ایران مانند حمله سازمان مجاهدین به بخش غربی این کشور در جولای 1988 شرکت داشته اند ... جمهوری اسلامی اصول قرارداد بین المللی حقوق مدنی و سیاسی را زیر پا گذاشته است. بسیاری از اعدامها بصورت مخفیانه انجام گرفته و بعضی دیگر در ملاء عام تیرباران و یا به دار آویخته شدند. (125)

ش: هشدار در مورد تداوم جنگ خانمانسوز
در مورد جنگ خانمانسوز عراق علیه ایران باید به اطلاع و آگاهی نسل سبز انقلاب رساند که اعضاء و هواداران نهضت آزادی تا مقطع فتح خرمشهر از جان و دل در جبهه های جنگ حضور فعال داشتند و در کنار دیگر دلاور مردان این آب و خاک علیه صدام سفاک شجاعانه می جنگیدند. نماد نهضت در جنگ نابرابر عراق علیه ایران شهید مصطفی چمران عضو نهضت آزادی ایران است که با تشکیل ستاد جنگ های نامنظم خود در جبهه های جنگ حماسه ها آفرید. نهضت آزادی با شناخت کامل از مناسبات سیاسی بین المللی و نقش مخرب سیاست خارجی آمریکا در حمایت بی چون و چرا از اسرائیل و حفظ روابط با شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس و نیز تنازعات درونی بعد از فتح خرمشهر و نیز پایان پیروزمندانه مرحله دفاعی ایرانیان که موقعیت گرانباری برای ایران فراهم کرده بود، طی نامه ای سرگشاده به آیت اله خمینی هشدار میدهد (126) که تداوم جنگ در خاک عراق و خودداری از فرصت های گرانقیمتی که بعد از فتح خرمشهر عاید ایران شده بود ادامه جنگ در پیشرفت زمان به ضرر و زیان ما تمام خواهد شد و بهتر است که از فرصت های طلائی بدست آمده استفاده شایان برده شود. همچنین نهضت بنابر باورهای مذهبی خود "جنگی را مجاز و جهادی را در راه خدا میداند که برای دفع حمله دشمن بخاک و خانواده ما صورت گیرد و مبری از هر گونه تعدی و تجاوز انتقامی باشد."(127) در این نامه همچنین ضمن انتقاد شدید از عملکرد فرعون مابانه خمینی مبنی بر اینکه " در جماران نشستن و برای پنجاه میلیون نفر تصمیم گرفتن و نظر و راهی جزء رای خود ندیدن و نخواستن" (128)، تز او را که "جنگ رحمت است" زیر سئوال میبرد و مینویسد که: " نه هر جنگی رحمت است و نه هر مرگی شهادت". (129) نهضت آزادی ایران در این نامه بصراحت از خمینی میخواهد که به این سئوال پاسخ دهد که: " به چه عنوان و با چه وکالتنامه یا ماموریت از طرف خدا و خلق بخود حق داده است ما را بجائی ببرد که شخصا تشخیص و ترجیح داده است و برخلاف قول و قرار های قبل از پیروزی انقلاب و بدون آنکه همه پرسی یا اجازه گیری از طریق قانون اساسی بعمل آمده یاشد، راسا تصمیم بگیرد و دستگاه ارشادی و اجرائی حاکمیت آنرا به هزینه ملت تبلیغ و تحمیل نماید؟" (130)
همچنین در این بیانیه به صراحت قید شده است که " آنچه مشهود و مسلم است ابرقدرت های شرق و غرب و اسرائیل هستند که از تداوم و توسعه جنگ بهره برده و میبرند و بکام دل رسیده اند" (131) و نیز این " چه داعیه ای است که در شعارها از طرفی نابودی اسرائیل و آزاد کردن قدس و ملت فلسطین و ... سر میدهید و از طرف دیگر با خرید اسلحه از اسرائیل و افتادن بدام دسیسه های او و همچنین اتخاذ شیوه های نادرست و ناشیانه حرکت معکوس صورت گرفته است." (132) در پایان نهضت آزادی ضمن تشبیه آقای خمینی به آن اعرابی بیابان گردی که به قصد رسیدن به کعبه، راه ترکستان را در پیش گرفته بود، با دلایل متقن و براهین قاطع شش قسمت پسروی بسوی نابودی بجای پیشروی بسوی پیروزی را برای خمینی شرح میدهد . نهضت کلیه اظهارات و استدلال های فریبنده و گمراه کننده خمینی مبنی براینکه :
الف: صلح بین کفر و اسلام معنی ندارد.
ب: غیر قابل قبول بودن صلح با صدام عفلقی.
ج: پذیرفتن آتش بس بمثابه تقویت نیروهای صدام و حمله دوباره او به ایران.
د: کشتن صدام جانی بالفطره.
ه: صلح تحمیلی نمیخواهیم.
و: مجازات متجاوز
ح: موشک بموشک و شیمیائی با شیمیائی، مقابله بمثل اسلامی.
ط: جنگ، جنگ تا رفع فتنه در جهان و ...را غیر منطقی، غیر اسلامی و مخالف مصالح و منافع ایران ارزیابی میکند. (133) سرانجام خیره سری و استبداد رای خمینی آن شد که او ضمن تحمیل پرداخت هزینه های جانی و مالی غیر قابل تصور به ملت ایران خود نیز جام زهر را در نهایت خفت و خواری سرکشید.   

ت: نامه آیت اله خمینی در مورد نهضت آزادی ایران
بنابر گزارش "مستند" تیم اطلاعاتی، امنیتی رژیم در کیهان، آقای خمینی در اواخر عمر خود در بهمن 1366 نامه ای خصوصی و به اصطلاح روشنگرانه برای حجت الاسلام محتشمی وزیر کشور وقت در مورد نهضت آزادی و برخورد آینده با این حزب نوشته است. در این نامه آمده است که نهضت آزادی:
الف: "طرفدار جدی وابستگی کشور به آمریکا است.
ب: ضرر و زیان نهضت آزادی از ضرر گروه های دیگر حتی منافقین (مجاهدین) بیشتر و بالاتر است.
ج: نهضت چون موجب گمراهی جوانان عزیز ما خواهد شد باید با آنها قاطعانه برخورد شود.
د: نهضت آزادی نباید رسمیت داشته باشد." (134) این نامه در همان زمان بطور گسترده ای در تهران و شهرستان ها بویژه در نمازهای جمعه و جماعت پخش شد. از دیدگاه نهضت جعلی بودن این نامه اظهر من الشمس بود و به همین دلیل اطلاعیه ای با عنوان "توطئه جعل نامه علیه نهضت" (135) از سوی دقتر سیاسی نهضت آزادی در تاریخ آذر ماه 1368 تهیه و منتشر شد که حاوی پرسش هائی به شرح زیر میباشد.
1- چگونه است که نامه ای با این لحن شداد و غلاظ به مدت دو سال در اختیار بعضی از مقامات و مخالفین نهضت قرار داشت اما هیچگاه از آن استفاده نکرده اند؟
2- چرا در بازجوئی ها از دستگیر شدگان نهضت علیرغم آنکه به سختی دنبال دستخطی از رهبر انفلاب بودند، هرگز به چنین نامه ای استناد نکردند و سرانجام پس از هشت ماه و نیم اسارت انفرادی اعضاء آنان را آزاد کردند؟
3- چگونه است که آیت اله خمینی در این نامه "نهضت آزادی و افراد آنرا از اسلام بی اطلاع دانسته است در حالیکه در معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت صریحا اذعان نموده است که چون جناب آقای مهندس بازرگان را سالهای طولانی است از نزدیک میشناسم و مردی است فاضل و متدین و امین به ملت و بدون گرایش به چیزی که خلاف مقررات شرعی است و .."؟
4- چرا این نامه که در مورد مسائل عمومی است به طور خصوصی برای آقای محتشمی نوشته شده است"؟ (136)
بدیهی است که از اصول گرایان تمامیت خواه جزء دروغ گفتن انتظار دیگری نمیرفت و نمیرود تا آنها به این پرسش ها پاسخ دهند اما براستی چرا "خودی ها" که خود را زیر پوشش اصلاح طلبی پنهان کرده اند تا کنون لب به اعتراف نگشوده اند و واقعیات را بیان نمیکنند؟ موضوع این نامه که موضوع اعدام های سال شصت و یا قتل عام زندانیان سیاسی و یا ترورهای خارج از کشور نیست که اصلاح طلبان، خواه معتدل و خواه رادیکال یا آمر و یا عامل آن جنایات بودند و به این دلیل نمیخواهد در مورد آنها سخن بگویند. بدیهی است که اصلاح طلبی مرز بندی میان خیانت و خدمت است، میان راستی و ناراستی است، میان آزادی و اسارت است. اصلاح طلب نباید بند باز سیاسی باشد که هم از آخور بخورد و هم از توبره. هم از حاکمیت مردم و دمکراسی دم بزند و هم از ولایت فقیه و تئو کراسی.
یکی از عواملی که "سگ های نازی آباد" هار شده اند و پاچه دوست و دشمن را میگیرند، وجود اصلاح طلبان معتدل و رادیکال بوده است. زیرا یکی با نوشتن مقاله "مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان" (137) همان اتهامات و لجن پراکنی هائی که امروز از دست و زبان "سگهای نازی آباد" جاری است، دیروز جاری ساخت و دیگری که او را "چریک پیر اصلاحات" میخوانند، به همان تهمت ها و افترائاتی که "ذوب شدگان در ولایت" امروز به نهضت نسبت میدادند، نسبت میداد (138) یکی از کرده خود پشیمان و نادم است و دیگری بعد از چشیدن طعم سلول انفرادی و زجر شلاق های فقاهتی، تکیده، رنگ پریده و افسرده، سر بر کتف دبیر کل نهضت میگذارد و با چشمانی اشگ آلود از خدمت به استبداد اظهار تاسف مینماید.
نگارنده شک ندارد که در فردای فتح کوچه و خیابان های ایران بدست نسل سبز انقلاب، "کارشناسان اطلاعاتی و امنیتی امروز" بویژه کسانی چون سربازجو حسین شریعتمداری ضمن ندامت از کرده ی خود، به سرنوشت محمد علی شعبانی ها (حسینی)، بهمن نادری‌پورها (تهرانی) و فریدون توانگری ها (آرش) شکنجه‌گران معروف رژیم گذشته دچار خواهند شد.   

ن. نوری زاده
Nourizadeh.n@gmail.com

پاورقی ها:
(1) عنوان سگ نازی آباد، اشاره به یکی از سخنرانی های مظفر بقائی استاد راهنمای حسن آیت است که در جلسه 5 خرداد 1332 در مجلس خود را به "سگ نازی آباد" تشبیه کرد، سگی که برای حفظ منافع خود پای دوست و دشمن را میگزد. در واقع سگهای نازی آباد خطاب به "ذوب شدگان در ولایت" از جمله تیم های اطلاعاتی، امنیتی رژیم است، کسانیکه راه و رسم حسن آیت پیشنهاد دهنده اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان را پیشه خود کرده اند.
(2) حسین شریعتمداری مباشر اطلاعاتی و مطبوعاتی خامنه ای در وزارت اطلاعات و در دوران وزارت حجت الاسلام علی فلاحیان، مسئول بخش معاونت اجتماعی وزارت اطلاعات بوده است و به گقته دکتر فرهاد بهبهانی در کتاب در مهمانی حاج‌آقا (تهران، انتشارات امید) وی را به عنوان یکی از بازجوها نام می‌برد که در زندان به "برادر حسین" معروف بود.
(3) در زندانهای رژیم بازجو و شکنجه گر را "کارشناس پرونده" خطاب میکنند.
(4) به سایت http://nedayeazadi.org جهت مطالعه اسناد نهضت آزادی ایران رجوع شود.
(5) گفتگو با خبرنگاران،11 آبان 57، پاریس
(6) مصاحبه با خبرنگار تلویزیون آلمان،16
(7) روح‌الله خمینی، به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۵۷.
(8) روح‌الله خمینی، صحیفهٔ نور، جلد ۴، صفحهٔ ۷۶.
(9) روح‌الله خمینی، مصاحبه با هفته نامهٔ انگلیسی گاردین، نوفل لوشاتو ۱۶ نوامبر ۱۹۷۸.
(10) روح‌الله خمینی، به تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۵۷."
(11) روح‌الله خمینی، به تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۳۵۷.
(12) روح‌الله خمینی، مصاحبه با سازمان عفو بین الملل، ۱۰ نوامبر ۱۹۷۸.
(13) صحیفه نور، جلد 3، ص‏145
(14) روح‌الله خمینی، به تاریخ ۲۵ دی ۱۳۵۷.
(15) مصاحبه با لوژورنال منطقه آلپ فرانسه، 7 آذر 1357
(16) سخنرانی 26 دی 57، صحیفه نور ، ج3 ، ص140
(17) سخنرانی روح‌الله خمینی در جمع فرهنگیان و دانش آموزان قم اسفند 1357
(18) سخنرانی روح‌الله خمینی 20 اردیبهشت 1358
(19) October surprise, American’s Hostages in Iran and the Election of Ronald Reagan, Gary Sick, times book, 1991-92
(20) صحیفهٔ نور، جلد 7 ص 23
(21) اطلاعات، 20 اردیبهشت 1358
(22) سخنرانی روح‌الله خمینی در جمع ناشرین اسلامی 3 مهر 1358
(23) شصت سال خدمت و مقاومت، انتشارات موسسه خدماتی رسا، 1377، سرهنگ غلامرضا نجاتی، ص 383
(24) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی ایران- اسناد نهضت آزادی، http://nedayeazadi.org
(25) حقنه به ضمه ح و فتحه ن، داروی مایع که از طریق مقعد داخل روده ها کنند، اماله/ فرهنگ فارسی عمید
(26) صحیفهٔ نور، جلد 6
(27) ایران قردا، شماره 58
(28) نگاه کنید به پیش نویس قانون اساسی در fa.wikipedia.org
(29) صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی قانون اساسی ج 1
(30) حسن آیت عضو حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری مظفر بقائی و از مریدان آیت اله کاشانی دو رجل سیاسی که عامل تفرقه در نهضت ملی بشمار میروند، بود. او بعد از انقلاب به عضویت مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و با هدایت و راهنمائی مظفر بقائی همان نقشی را در مجلس خبرگان ایفا نمود که آنها در مورد نهضت ملی و مصدق انجام دادند.
(31) مصاحبه مرحوم مهندس بازرگان با کیهان، اول آبان 1358
(32) مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی با رادیو زمانه، 28 خرداد 1387
(33) شصت سال خدمت و مقاومت، سرهنک غلامرضا نجاتی، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1377، ص 350
(34) مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، ترجمه فرزانه طاهری، نشر مرکز، چاپ دوم ، 1378 و نیز نگاه کنید به: The 1953 Coupd’ etat in Iran, M Gasiriowski ترجمه غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران
(35) روزنامه نبرد ملت ارگان فدائیان اسلام، 29 مرداد 1332
(36) کیهان 23 شهریور 1332
(37) مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، نشر مرکز، چاپ دوم ، 1378، فصل 12 دین و تفرقه در نهضت
(38) نگاه کنید به کتابهای، خاطرات جیمی کارتر بنام وفای به عهد (Keeping Faith) و بحران ها آخرین سال ریاست جمهوری کارتر(Crisis) اثر هامیلتون جردن و اکتبر سورپرایز (October Surprise) اثر باربارا هونگر و کتاب گاری سیک بنام October Surprise و سه جلد کتاب ارزشمند ابولحسن بنی صدر بنام سیر تحول سیاست آمریکا در ایران، انتشارات انقلاب اسلامی، پاریس
(39) اظهارات سید محمد موسوی خوئینی‌ها، 21 بهمن 1389، سلیت خبری تحلیلی کلمه
(40) صحیفهٔ نور، جلد 10 ص 241، 14/8/ 58
(41) اظهارات سید محمد موسوی خوئینی‌ها، 21 بهمن 1389، سلیت خبری تحلیلی کلمه
(42) October surprise, American’s Hostages in Iran and the Election of Ronald Reagan, Gary Sick, times book, 1991-92 pages 39-40, 42-43, 95,97
(43) متن سخنرانی مرحوم بازرگان، 22/11/60 در دفتر نهضت آزادی
(44) مصاحبه جرس با مهندس عبدالعلی بازرگان   www.bazargan.com
(45) سخنرانی رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا در دانشگاه امور دفاعی آمریکا، 10 مهر 1387- BBC
(46) کیانوری، نورالدین، پرسش و پاسخ، 1/12/1359
(47) در فضیلت استعفای مهندس بازرگان، مهندس محمد توسلی www.rahesabz.net 6/
(48) مصاحبه با مهندس محمد توسلی، ماهنامه نسیم بیداری ش 21
(49) مصاحبه با مهندس محمد توسلی، ماهنامه نسیم بیداری ش 21 و صحیفه نور، ج 10، ص 500
(50) مصاحبه با غلامعباس توسلی،
www.bazargan.info
(51) آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، مهندس مهدی بازرگان،انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول 1377، صفحات 94، 95 و 96
(52) پیام احمد صدر حاج سید جوادی بمناسبت پنجاهمین سال تاسیس نهضت آزادی ایران 20 اردیبهشت 1390
(53) پایگاه اطلاع رسانی حوزه، اثبات ولایت فقها، علی اوجی، 1/5/85
www.hawzah.net
(54) همان
(55) همان
(56) فتوائیه 16/10/66 ، آیت اله خمینی و نیز رجوع شود به تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی ایران- اسناد نهضت آزادی،
(57) فتاوای خامنه ای پیرامون ولایت فقیه، farsi.khamenei.ir
(58) پایگاه اطلاع رسانی حوزه، اثبات ولایت فقها، علی اوجی، 1/5/85
www.hawzah.net
(59) میرحسین موسوی در دیدار با جمعی از جوانان مجمع نیروهای خط امام (ره)، پنجشنبه 17 تیر 89
www.kaleme.com
(60) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی ایران- اسناد نهضت آزادی، http://nedayeazadi.org
(61) آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، مهندس مهدی بازرگان،انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول
(62) ملک زاده، مهدی- تاریخ مشروطه ایران، کتاب ششم، انتشارات علمی ، 1371
(63) مومنی، باقر، دین و دولت در عصر مشروطیت، نشر باران
(64) دولت آبادی، یحیی میرزا، حیات یحیی، ج 3
(65) همان
(66) سوره رعد آیه 11
(67) به مجموعه آثار مهندس بازرگان، مقاله راه طی شده، ص 132 و دفاعیات او در دادگاه نظامی رجوع شود.
(68) پاسخ به مقاله نهضت آزادی و استراتژی براندازی خاموش، روزنامه نشاط، شماره 119، مورخ 9/5/78 مجموعه اسناد جلد 30 nedayeazadi.org
(69) همان
(70) بیانیه نهضت آزادی ایران در مورد نظارت برای تضمین آزادی و سلامت انتخابات 9/10/1386
(71) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی ایران- اسناد نهضت آزادی، http://nedayeazadi.org
(72) نشریه اینترنتی روز، جمعه 25 خرداد 87 و سایت میزان نیوز 15/9/1387
(73) و خدا مهر نهاد بر دلهایشان و گوشهایشان و نهاد بر چشمان آنها پرده ای و برای ایشان است عذاب بزرگ سوره بقره، آیه 7
(74) نامه دکتر ابراهیم یزدی به بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد، 21 نوامبر 2011
(75) نامه سرگشاده نهضت آزادی ایران به ائمه جمعه سراسر کشور، 8/3/1361، مجموعه اسناد نهضت ج 13
(76) رفسنجانی در دیدار با جمعی از مدیران ارشد، استادان و دانشجویان برگزیده پژوهشکده امام خمینی(ره)، دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱
(77) پاسخ نهضت آزادی ایران به افترائات و اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه جمعه 11/7/65، اسناد نهضت آزادی ایران، http://nedayeazadi.org
(78) www.tebyan.net
(79) نامه دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران به آقای راشد غنوشی، 26/اکتبر 2011
(80) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی ایران- اسناد نهضت آزادی، http://nedayeazadi.org
(81) سنگر به سنگر با دکتر ابراهیم یزدی در مبارزات سیاسی تاریخ معاصر ایران سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹ - ۰۴ ژانویه ۲۰۱۱، asre-nou.net
(82) گشتاپوهای پیشوا: گِشتاپو (Geheime Staatspolizei = Secret State Police) (به آلمانی: Gestapo) نام اختصاری نیروی پلیس مخفی آلمان نازی بود، در طی حکومت آلمان نازی، گشتاپو مرکز اطلاعات نظامی آلمان بوده و در کنار اِس اِس به سرکوب مخالفین می‌پرداخت. این سازمان در سال ۱۹۳۳ به دستور هیتلر و از میان درس‌خواندگان و نیروهای امنیتی جمهوری وایمار تشکیل شد.
(83) سیاه جامگان دوچه : کارگزاران و مدافعان دیکتاتور ایتالیا بنیتو موسیلینی که در سرکوب مردم ایتالیا نقش بسزائی داشتند
(84) چکا: کارگزاران سازمان امنیت و اطلاعات استالین (NKVD) که در از بین بردن مخالفین استالین نقش بسزائی ایفا میکردند
(85) پاول ژوزف گوبلز: وزیر تبلیغات در رایش سوم به مدت ۱۲ سال جهت ارائهٔ تبلیغات عظیم برای جذب جامعهٔ آلمان به اهداف و ارزش‌های هیتلر وحزب نازی .
(86) تنبیه المله و تنیزه الامه، شیخ محمد حسین نائینی، محمدعلی مدرس تبریزی. چاپ تهران: شرکت سهامی طبع کتاب، ۱۳۳۵. ص ۵۸
(87) ) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی ایران- اسناد نهضت آزادی، http://nedayeazadi.org
(88) The crime of Stalin- the murderous Career of the Red Tsar- Nigel Cowthorne- 2011
(89) همان
(90) همان
(91) همان
(92) همان
(93) آیت اله منتظری در خاطرات خود در این مورد مینویسد که: ".. در آینده حضرت عالی را محکوم میکنند و میگویند که آقای خمینی نگذاشت به یک نفر مرجعی که رقیبش بود نماز بخوانند" همچنین نگاه کنید به: هفته‌نامه‍ی شما، شماره‍ی 287، پنج‌شنبه 16 آبان - 1381، ص 8
(94) نگاه کنید به: شریعتمداری در دادگاه تاریخ، شریعتمداری در دادگاه تاریخ/ حمید روحانیی قم، دفتر اسناد انقلاب اسلامی، ‭۱۳۶۱‬. ص 7، 8، 44 و 115
(95) نامه شش صفحه ای آیت اله شریعتمداری به مرجع دور اندیش انقلاب، 29 جمادی الثانی 1402
(96) همان
(97) عبدالرحمن راستگو 20 تیر 1387،
news.gooya.com
(98) آیت اله منتظری در خاطرات خود صفحه 233 انتشارات انقلاب اسلامی، در این مورد مینویسد که: ... بعد شنیدم آقای حاج احمد آقا در زندان سراغ آقای قطب زاده رفته است و به او گقته است شما مصلحتا مطالب را بگوئید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو میکنند، ولی بلاخره او را اعدام کردند و..
(99) متن کامل اعترافات صادق قطب زاده در باره براندازی نظام و ترور امام (ره)، پایگاه خبری تحلیلی انتخاب، فوریه 2001/ www.entekhab.ir
(100) همان
(101) کتاب زندان، ج دوم، انتشارات نشر نقطه،1380 صفحات 119 الی 138
(102) خاطرات آیت اله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001، صفحه 233
(103) The Mitrokhin Archive II, Christopher Andrew and Vasili Mitrokhin/ Penguin Book, 2005 pages 185-186
(104) ادع ُ الی سَبیل ِ ربّکَ بالحکمه ِ و المَوعظه ِ الحَسنه ِ وَ جادِلهُم بالتی هِی احسنُ انَّ ربّکَ هُوَ اعلم بمن ضلّ عن سَبیله ِ وَ هُوَ اعلم ُ بالمُهتدین َ" ( ای پیامبر ! مردم را ) با گفتار حکمت آمیز و پند نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و ( با مخالفان ) به شیوه ای که نیکوتر است ، بحث و مناظره کن . همانا پروردگارت به کسانی که از راهش منحرف شده اند آگاه تر است و او هدایت یافتگان را بهتر می شناسد " سوره نحل آیه 125
(105) لا یحب‌الله الجهر بالسوء من‌القول الا من ظلم (خداوند دوست ندارد کسی سخن درشت بگوید مگر وقتی که مورد ستم قرار گرفته باشد.) سوره النساء آیه 148
(106) حدیث آدم ربائی در بهشت زهرا، ن. نوری زاده،
irhumanrights.com
(107) مهمانی حاج‌آقا و داستان یک اعتراف نوشته فرهاد بهبهانی، حبیب الله داوران، انتشارات امید، تهران، اردیبهشت 1382
(108) نطق دفاعیه مهندس بازرگان در دادگاه نظامی، 14/12/1342
(109) همان
(110) خط مشی مبارزاتی نهضت آزادی، مجموعه اسناد مصوب دیماه 1357، http://nedayeazadi.org
(111) شصت سال خدمت و مقاومت، سرهنک غلامرضا نجاتی، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، 1377، ص 409
(112) تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مرکز اسناد ص 175-176 و در تکاپوی آزادی، حسن یوسفی اشکوری، ج یکم، ص 391- انتشارات قلم، 1376
(113) همان
(114) مهندس محمد توسلی مسئول دفتر سیاسی نهضت، ایران فردا، شماره 23
(115) مهندس عزت اله سحابی، مجله ایران فردا، شماره 23
(116) تام باتامور، فرهنگ اندیشه مارکسیستی، ترجمه اکبر معصوم بیگی، تهران- انتشارات بازتاب نگار 1388
(117) Civil War in France, The Paris Commoneé 1989- international Publisher
(118) فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم، روزنامه میزان، 12 اردیبهشت 1360
(119) روزنامه کیهان، 31 خرداد 60
(120) فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم، میزان 12 اردیبهشت 1360
(121) بسمه تعالی: در تمام موارد فوق هرکس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد، همان مورد نظر است. روح اله خمینی/ کتاب خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری، فصل دهم: غوغای برکناری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001- صفحه 302
(122) اسناد نهضت آزادی ، سال 67، جلد 19، http://nedayeazadi.org
(123) The Mitrokhin Archive II, Christopher Andrew and Vasili Mitrokhin/ Penguin Book, 2005 pages 185-186
(124) کتاب خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری، فصل دهم: غوغای برکناری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001- صفحه 303
(125) بخشی از گزارش نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در مورد کشتار زندانیان سیاسی سال 1367، irhumanrights.com
(126) هشدار پیرامون تداوم جنگ خانمانسوز، نامه سرگشاده به رهبر انقلاب، اردیبهشت 1376، http://nedayeazadi.org
(127) همان
(128) همان
(129) همان
(130) همان
(131) همان
(132) همان
(133) همان
(134) نامه آیت اله خمینی به حجت الاسلام محتشمی، دیماه 60- صحیفه امام ج 20 صفحات 481 و 482
(135) اطلاعیه پیرامون توطئه جعل نامه علیه نهضت، مجموعه اسناد نهضت آزادی، جلد 20، آذر 1368
nedayeazadi.org
(136) همان
(137) مرگ آقای سادات و نطق بازرگان، محمد خاتمی، سرپرست سابق کیهان و رهبر کنونی اصلاح طلبان معتدل، کیهان 19 مهر 1360
(138) بهزاد نبوی، روزنامه صبح 17/11/1374