مهمترین بحران های اجتماعی ایران


مهدی علاقبند


• جامعه ایران چه مشکلات و بحران هایی را از گذشته تا امروز گذرانده است؟ اکنون در کجا قرار دارد؟ و با این وضع به کجا خواهد رفت؟ گروهی از جامعه شناسان به این سوال پاسخ می دهند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ مرداد ۱٣٨۵ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۰۶


محققان جامعه شناس همواره آرزومند یافتن علت بی هنجاری و مشکلات اجتماعی و رفتاری در جهان انسانی و اجتماعی بوده اند. کارل مارکس در واکنش به شرایط وحشتناک فقر و انباشت ثروت توسط عده ای اندک، از رویای برابری برای همه الهام گرفت.
ماکس وبر، در واکنش به شرایط پیشرفت بشری و رشد روزافزون عقلانیت ابزاری، در جست وجوی آن بود که این عقلانیت چگونه به یک قفس آهنین تبدیل می شود. امیل دورکیم، در واکنش به شرایط دگرگونی اجتماعی و رشد فردگرایی، در جست وجوی جهانی بود که مردم در آن از طریق حس اخلاقی مشترکی به هم پیوند یابند. جامعه شناسان آمریکایی در واکنش به مسائلی همچون مهاجرت، شهرنشینی و فقر و نابرابری اجتماعی به ایجاد علمی کاربردی برانگیخته شدند.جای شگفتی است که تعریف بحران اجتماعی دشوار است. پدیده یا مسئله اجتماعی تا حدودی به معنای بحران نزدیک است، اما پدیده یا مسئله اجتماعی شدت کمتری از بحران اجتماعی دارد.
 
مسئله اجتماعی را جامعه شناسان، فاقد محتوایی دقیق می دانند. برخی می گویند دایره این اصطلاح می تواند وضع یا شرایط کلی اجتماع را که سبب بروز دشواری خاصی می شود، ساختارهای اقتصادی نامطلوبی که به بروز نابرابری های بزرگ می انجامد و یا بی عدالتی های نهادینه شده و نارضایتی و نابسامانی عمومی را در برگیرد. عده ای دیگر نیز معتقدند مسئله اجتماعی در شرایط و اوضاع خاصی به کار می رود که نیاز به بهسازی احساس شود. در این صورت مسائل اجتماعی ناشی از عدم تعادل های جزئی به بروز مشکلات یا بن بست هایی می انجامد که خروج از آنها برای افراد محروم، امکان پذیر نیست. در این معنی، مسائل اجتماعی بسیار متعددند و موضوع آن می تواند هریک از جهات و ابعاد حیات اجتماعی در هر سطح را شامل شود؛ نظیر مسکن، بهداشت و بیکاری. حتی نوع زندگی نیز می تواند به پیدایی سلسله مسائل اجتماعی مانند بزهکاری، ارتکاب جرم، اعتیاد به الکل و فساد منجر شود.
 
زمانی که در جامعه اختلالاتی پدید آید که تعادل عمومی، عملکرد بهنجار و معمول حیات اجتماعی را به مخاطره افکند، سخن از بحران اجتماعی پیش می آید. زمانی که بحران اجتماعی فقط جزئی از جامعه را فرا می گیرد و یا با مسائل اجتماعی خاص مانند نابسامانی های ناشی از نارسایی دستمزدها در ارتباط است، جزئی خوانده می شود. زمانی بحران اجتماعی عمومی خواهد بود که بر مجموع ساخت ها و نهادهای جامع، به لحاظ تاخیر و عدم تطابق آنها با انتظارات موجود در باب پیشروی یک جامعه جدید و مترقی اثر بگذارد. در این صورت شاهد نابسامانی عمومی و بی تعادلی فراگیر در جامعه خواهیم بود که گسست نظم و پیدایی دگرگونی های اجتماعی بنیادی را قابل پیش بینی می کند. یک بحران اجتماعی عمومی ناشی از آن است که جامعه توانایی سازمان یابی و حفظ نظم اجتماعی را ندارد و فاقد نیرویی درونی برای حل مسائل مرتبط با تطور و توسعه است، یعنی خود ساخت بحران زده است و مسائل اجتماعی مطرح، چنان گسترده اند که نظم اجتماعی موجود را به مخاطره می افکنند.
 
با این همه، اگر یک نیروی اجتماعی غالب و موافق دگرگونی ها و هدایت آنان وجود داشته باشد و اصلاحات اجتماعی ضروری در مواقع لزوم صورت گیرند، چنین بحران های اجتماعی قابل کنترل و هدایت هستند. بحران های اقتصادی و سیاسی گونه ای از بحران های اجتماعی اند که برحسب اهمیت و آثاری که بر جامعه بر جای می گذارند، عمومی یا خاص و جزئی خطاب می شوند.
 
مسائل یا بحران های اجتماعی هیچ گاه تصادفی نیستند بلکه معمولا شرایط معینی آنها را به وجود می آورند و با پیدایی شان بیشتر جامعه دچار بحران و تشویش می شود.علم جامعه شناسی توجه خود را بیشتر به شرایط متمرکز کرده است تا با توجه به آنها بتواند راهکاری برای حل بحران های اجتماعی ارائه کند.به عنوان نمونه فقر مشکلاتی را برای افراد جامعه به وجود می آورد، از جمله سختی معیشت و دشواری های اقتصادی طولانی، نبود فرصت های مساعد در جامعه، ناتوانی در حفظ خود و خانواده، وقوع جرم و جنایت و ... . جامعه شناسی چگونه می تواند این بحران ها را بشناسد؟ چون قبل از ارائه راهکار باید مشکل و درد را شناخت، جامعه شناسی با تبیین اجتماعی آغاز می کند و با آن پایان می یابد و اینگونه ما را در درک مسائل تا اندازه بسیار زیادی کمک می کند.حالا باید دید جامعه ایران چه مشکلات و بحران هایی را از گذشته تا امروز گذرانده است؟ اکنون در کجا قرار دارد؟ و با این وضع به کجا خواهد رفت؟ دکتر معیدفر، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران، مهمترین بحران اجتماعی در ایران را نبود اعتماد اجتماعی می داند و می افزاید: «ریشه این بحران در مدرن شدن و تغییر گروه های هویتی و مرجع فکری جامعه است؛ در حالی که میزان اعتماد اجتماعی در میان نهادها و اجتماعات سنتی جامعه ایران بالاست». وی می گوید:«یکی دیگر از بحران های موجود در ایران رابطه نداشتن نخبگان و توده مردم است که آن هم برمی گردد به اعتماد میان این دو قشر». دکتر حسین تنهایی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، معتقد است: «زمانی بحرانی اجتماعی رخ می دهد که کارکردها و اهداف اجتماعی مخدوش و دوگانه شوند گاه نیز ورود وسایل یا نگاهی جدید به جامعه زمینه ساز وقوع بحران است.
 
او مهمترین بحران اجتماعی در ایران را، بحران شعور اجتماعی می داند و می گوید: این مسئله برآمده از نبود ساختار جامعه مدنی در ایران است، زیرا آگاهی زمانی نمودار می شود که گفت وگو و تضارب آرا میان جامعه وجود داشته باشد. دکتر ناصر فکوهی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران نیز بحران های اجتماعی در ایران را در سه بعد تحلیل می کند، وی معتقد است: «بحران، گسست میان ساختار نسلی است زیرا نسل جدید تقاضای فراوانی دارد که امکان برآورده شدن آنها بسیار محدود است. دومین بحران رسیدگی نکردن به موقعیت واقعی زنان در جامعه است. سومین بحران نیز تنش میان سنت و مدرنیته است که ریشه آن به تاریخ صد سال گذشته ایران برمی گردد. هر دو جناح فکری سنتی و مدرن می خواهند همدیگر را مغلوب کنند و این جنگ و ستیز باعث شده است که توده مردم تکلیفشان با مدرنیته و سنت معلوم نباشد. دکتر غلامعباس توسلی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، معتقد است: «یکی از مهمترین بحران های اجتماعی در ایران بی توجهی به ساختار جمعیتی ایران است. یک زمانی از سر بی توجهی نه با مسئله مهاجرت به شهرها برخورد آگاهانه صورت گرفت و نه با مسئله تنظیم جمعیت، بنابراین امروز ما شاهد فوران جمعیتی در ایران هستیم و باید هزینه این مشکلات را جامعه بپردازد». وی از فرار مغزها به عنوان بحران دیگر نام می برد و می گوید: «این نخبگان و متخصصان می توانند در ساخت توسعه اجتماعی به دولت و مردم کمک کنند ولی متاسفانه شرایط به گونه ای است که به جای جذب آنان، شرایط فرارشان از کشور مهیا می شود و برای استفاده از متخصصان داخلی هیچ برنامه ای وجود ندارد».
 
دکتر محمود نکو روح، عضو مرکز مطالعات علوم اجتماعی پاریس نیز ریشه بحران اجتماعی کنونی ایران را در بی توجهی به روابط حقوق انسانی می داند و می افزاید: «در ایران ممکن است حقوق انسانی تعریف شده باشد ولی این تعاریف کلی و غیراجرایی است. برخی مصادیق حقوق انسانی عبارتند از: مسکن، آموزش وپرورش، بهداشت، اشتغال، آرامش و نحوه گذران اوقات فراغت. اگر جامعه به حقوق انسانی خود نرسد، بسیاری از بحران های اجتماعی پدیدار می شود».دکتر احسان نراقی، مشاور ویژه دبیرکل سابق یونسکو، بحران را رسیدگی نکردن به خواسته های جوانان تعریف می کند. وی معتقد است: «با شعارهای کلی و انتزاعی نمی توان مسائل جوانان را حل کرد. این بی توجهی باعث بی هویتی جوانان شده است. باید در ایران از پتانسیل جوانان استفاده شود و آسان ترین راهکار تقویت نهادهای مدنی در ایران است».
 
دکتر محمدتقی آزاد ارمکی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران اما، نگاه متفاوت تری از همکاران خود دارد. وی مشکل جامعه ایران را در بی قدرتی نهادهای اجتماعی می داند و می گوید: «اگرچه در دنیای مدرن، بالا بودن کنترل اجتماعی، آسودگی و آرامش جامعه را برهم می زند ولی در جوامعی مثل ما نیز بی قدرتی و عدم کنترل اجتماعی در همه نهادها از کلان ترین سطح اجتماعی گرفته تا خردترین آنها دیده می شود؛ نمونه بارز آن هم خانواده است که هیچ یک از اعضای آن قدرتی ندارند از پدر و مادر گرفته تا فرزندان، کسی نمی تواند بر دیگری نظارت و کنترل داشته باشد. وی معتقد است: «جامعه مدرن الزاماتی دارد، وقتی وارد جامعه مدرن می شویم باید مدرن هم عمل کنیم. جامعه مدرن را نمی توان بدون ابزارهای قانونی، دموکراسی و قدرتمندی نهادها سر و سامان داد. وقتی توده وار عمل کنیم شاهد بروز هرج و مرج و بی هنجاری و بی قدرتی در جامعه خواهیم بود».
 
دکتر عبداللهیان، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، بحران ارزشی و نسل ها را مهمترین بحران اجتماعی ایران در عصر کنونی می داند و می گوید: «این بحران برآمده از تضاد در ریشه ایدئولوژی و فکری جامعه ایرانی است و تحت تاثیر متغیرهای جنسیتی، نسلی و قومیتی قرار دارد».
 
دکتر حسن محدثی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، معتقد است: «جامعه ایران با بحران های مهمی دست و پنجه نرم می کند؛ نبود فضای مشارکت، نیروهای اجتماعی و به خصوص نخبگان را دلسرد کرده است.به گمان وی قانون گریزی هم در جامعه ایران به یک عرف تبدیل شده است. دکتر محدثی می گوید: «وقتی در جامعه ای معلوم نباشد که مقصود اجتماعی خودت را از چه راهی به دست می آوری، همه سعی می کنند از منابع قدرت استفاده کنند، به این ترتیب به سراغ مناصبی می روند که تعریف شده نیست و قدرتی که برهنه است. بر این اساس جامعه به اصطلاح از قواعد عام و امور جهانشمول پیروی نمی کند». وی پیامد قانون گریزی را نبودن سلسله مراتب اجتماعی می داند زیرا در هر جامعه تعریف نقش ها و تقسیم کارهایی وجود دارد. این قانون گریزی، مکان یابی انسان ها را در نقش های خود به هم می زند و نتیجه ساده آن، تبعیض و نابرابری در جامعه است.
 
او معتقد است: «بحران در هویت و گروه های هویتی از دیگر مسائل مبتلابه جامعه ایران است. در جامعه ایران هویت افراد، هویت در حال کنده شدن از سنت است ولی با این وضعیت مدل محکمی وجود ندارد که بتوانند به آن تکیه کنند و این خود باعث بی هویتی و بی هنجاری در جامعه می شود. گروه ها در ایران آن قدرت را که بتوانند هویت سازی کنند، ندارند و اگر چنین قدرتی وجود داشته باشد، فضای فعالیت نیست و گروه های مرجعی که افراد بتوانند به آنها احساس تعلق کنند و درون یک «ما» قرار گیرند در میان نسل جدید دیده نمی شود».دکتر علی اصغر سعیدی، مدیر گروه برنامه ریزی اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، می گوید: «مسئله امروز جهان ما، جهانی شدن است. این جهانی شدن تنوع فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی را به وجود می آورد و تنوع، حق انتخاب انسان ها را بالا می برد. این تنوع هم اکنون در سبک زندگی قابل مشاهده است. در دنیای امروز انسان ها با ریتم کالاها می رقصند. اگر از زاویه ای دیگر به جریان مذکور نگاه کنیم، می توان گفت این تنوع که حق انتخاب افراد را بالا برده، از آن طرف زندگی و جامعه را متکثرتر و دموکرات کرده است».
 
منبع: روزنامه سرمایه