پرسش های از چپ
به کسانی که خود را لیبرال می نامند


آرمین نیکنام


• دلیل آنچه که در میان اعضای این سازمان به جرات می‌توان «چپ ستیزی» نامید چیست؟ چرا در تمامی بیانیه‌های سازمان دانش جویان و دانش آموختگان لیبرال ایران (منجمله بیانیه‌ی اخیر در ارتباط با شرایط افاغنه ی ایران) آنچه بیش از موضوع اصلی بیانیه به چشم می‌خورد حملات بی‌‌هیچ زمینه و بنیانی به فعالین چپ بوده است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۲ تير ۱٣۹۱ -  ۱۲ ژوئيه ۲۰۱۲


این نوشتار، در جهت رفع برخی از تردیدها و ابهاماتی که در مورد آینده ی سیاسی ایران و مواضع اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای من (و شاید بعضی از همفکرانم) وجود دارد، [در مورد مواضع دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران] به تحریر در آمده است.

اول) کسانی که ادعای کنش‌مندی در حیطه‌ی سیاست دارند و: «خدا را شاکر هستند که جامعه ی جهانی [به جای] جنگ، تحریم را برگزیده است» آیا در بیش از دو حالت زیر می گنجند؟:
الف) آنچه در بیست سال گذشته ی جهان رخ داده است را از یاد برده اند که تحریم، گزینه ای نیست که به جای جنگ قرار گیرد، بلکه ادامه‌ی راهیست که تحریمها در آغاز آن قرار دارند.
ب) این مقوله را می‌دانند اما از ابراز آن در یک برنامه ی تلویزیونی خودداری می کنند. در این صورت دلیل این سرپوش نهادن بر این قضیه چیست؟
آیا از اساس حالت سومی وجود دارد؟

دوم) کسانی که تحریمها را راه‌حلی «کوتاه مدت ولی موثر» می شناسند، آیا به همین امر توجهی ندارند که این تحریمها چند سال است که آغاز شده اند؟ آیا می توان با گذشت چیزی غریب به هفت سال از قطعنامه ی ۱۷۳۷ و تحریمهایی که از کانالی غیر از شورای امنیت بر ایران اعمال شده است بدون هیچ توجهی بر تاثیر این تحریمها، حتی بر «کوتاه مدت» بودن این تحریمها صحه گذاشت؟ کوتاه مدت بودن آنها به کنار، اما نگاهی صرفا اجمالی بر تمام آنچه که صرفا در خواربارفروشی های ایران در این چند وقت اخیر می گذرد؛ نشان نمی دهد که ضربه ی اصلی برخاسته از این تحریمها متوجه چه کسیست؟ آیا از نظر موقعیت اقتصادی، جغرافیایی و با عطف به ذخایر ملی ایران (از قبیل نفت، معادن و...) طی کردن مسیری مشابه برمه برای ایران غیرممکن نیست؟ آیا مسیر پیش روی ایران، مسیری مشابه عراق نخواهد بود؟

سوم) آیا نه اینست که این «سازمان» هدف خود را تحقق دموکراسی در میان مردم ایران می خواند؟ با احتساب این امر، چرا نگاهی به تاریخ نمی‌اندازد تا ببیند که دموکراسی از محل همبستگی میان مردم است که شکل می‌گیرد نه از محمل چنددستگی و دورافتادگی؟ آیا در متون لیبرالی که محل ارجاع این سازمان نیز هست، بر تقویت «خواست دموکراسی» از محل رشد اقتصادی طبقه متوسط مورد تاکید و پیگیری قرار نمی گیرد؟ آنچه که امروز در ایران، با گسترش فقر و فشار روزافزون بر طبقه‌ی متوسط شاهد آن هستیم، چیزی نیست بجز ایجاد گسست در میان مردمی که روز به روز فقیرتر و فقیرتر می شوند و با این حساب خلاف آنچه که در تئوری های مورد ارجاع این سازمان وجود دارد بروز می‌نماید. در این شرایط چه اتفاقی محتمل‌تر است؟ رشد دموکراسی یا بروز جنگ داخلی؟

چهارم) این تشکیلات، اساسا برسازنده‌ی تحریمهای علیه ایران را، المان «جمهوری اسلامی» و نه «برنامه‌ی هسته ای» می بیند. در مقابل از توقف غنی‌سازی و همزمان،‌ از تشدید تحریم‌ها حمایت می‌کند. برخلاف صورت بندی این سازمان از این مقولات، تحریم به موازات برنامه ی هسته ایست که شکل می‌گیرد و نه به موازات موجودیت جمهوری اسلامی. آیا این موضع‌گیری محل تشکیک و بحث و بررسی نیست؟ آیا در صورت «توقف غنی سازی» به منزله ی یکی از مطالبات این سازمان توسط جمهوری اسلامی؛ «تحریم» به عنوان خواسته ی دیگر این سازمان خود به خود از دستورکار غرب خارج نخواهد شد؟

پنجم) اعضای این تشکیلات معتقدند که نظام جمهوری اسلامی تهدیدی برای جهان است. از قضا در تمامی صورت بندی‌هایشان از این مفهوم، پای اسراییل را به میان می‌کشند. در مقابل معتقدند که قدرتهای جهانی، می توانند با «مداخله‌ی بشردوستانه» و سرنگون ساختن دیکتاتورها، منافع خود را در کشورهای دیکتاتور زده پیگیری نمایند. حد این منافع کجاست؟

ششم) این تشکیلات معتقد است که در شرایط امروز سوریه، اپوزیسیون این کشور باید با غرب وارد مذاکره شود و ضمن برآورده ساختن مطالبات غرب در سوریه ای بدون بشار اسد، ملت سوریه را نیز رهایی بخشند. بنابراین اپوزیسیون ایران و حتما همین تشکیلات نیز یا امروز در حال این رایزنی‌ها هست و یا در آینده ای نزدیک دست به این راه‌حل ها خواهد برد. آیا این شکل نوین استعمار و فروغلتانیدن جوامع به یک نظم جهان شمول نیست؟

هفتم) در حالی که یکی از اصول اولیه‌ی لیبرالی احترام و نشستن به گفتگو با مقابلین خود است، دلیل آنچه که در میان اعضای این سازمان به جرات می‌توان «چپ ستیزی» نامید چیست؟ چرا در تمامی بیانیه‌های این سازمان (منجمله بیانیه‌ی اخیر در ارتباط با شرایط افاغنه ی ایران) آنچه بیش از موضوع اصلی بیانیه به چشم می‌خورد حملات بی‌‌هیچ زمینه و بنیانی به فعالین چپ بوده است؟ چرا آنچه که این سازمان در نقد جبهه‌ی چپ عرضه می‌کند بجای اینکه مبتنی بر فهم «چپ» امروز در ایران باشد، مبنی بر مشاهدات رسانه‌ای از پدیده‌هایی مانند شوروی یا کره‌شمالی است؟ این سازمان بر چه اساسی چپ امروز ایران را مرتبط و همسو با تجربه‌هایی از این دست می‌‌بیند؟