بازسازی استبداد پس از انقلاب و سرنگونی نظام استبدادی چگونه ممکن شد؟ ۲ - ج. پاکنژاد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ تير ۱٣۹۱ -
۱۷ ژوئيه ۲۰۱۲
* تغییر در حلقه اطرافیان آیت الله خمینی- گروگانگیری و حمله عراق به ایران
دربخش نخست مقاله به اختصار به تفکری که آیت الله خمینی جانبدار آن بود و همچنین مواضعی که در مقطعی از زمان در مقام رهبری انقلاب، در نوفل لوشاتو و در جانبداری از حق حاکمیت مردم (ولایت جمهور مردم) گرفت و تعهد ها که سپرد پرداخته شد. هم چنین با دو طرز فکری که در حلقه اطرافیان او وجود داشت، یکی جانبداران حق حاکمیت مردم و دیگری جانبداران اسلام فقاهتی و حاکمیت ولایت فقیه بودند آشنا شدیم. او به ضرورت، در دوران مبارزه، از گروه اول شنوایی بیشتری داشت. اما پس از بازگشت به ایران به هنگام خروج از هواپیما، روحانیونی که از قبل با آیت الله خمینی در تماس بودند اورا در میان گرفتند. بنابراین، حلقه «اطرافیان مورد اعتماد او» تغییر مطلوب را یافت. از آن پس، عامل وحدت، یعنی مبارزه علیه شاه از میان برداشته شد. این مرحله، مرحله کسب قدرت و اعمال آن بود و برای بسیاری از جمله روحانیت قدرتمدار، این امر، حتی به قیمت سقوط اعتبارشان، هدف قرار گرفت. هاشمی رفسنجانی در نامه ای خطاب به آیت الله خمینی که به امضای پنج تن از روحانیونی که از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی اند (عبور از بحران) در این باره چنین می نویسد:
...«1- با تحلیل منطقی و تجربه می دانستیم و می دانیم، پذیرفتن مسئولیتهای بزرگ (مخصوصا اجرایی) در چنین شرایطی، خواهی نخواهی سقوط اعتبار انسان را به همراه می آورد و در مقابل، انزوا گزیدن و گاهی انتقاد و اظهار نظر کردن، آسایش و اعتبار می آورد و انسان را خالی از هوا و دلسوز جلوه میدهد»
2- به امر شما و با تشخیص و احساس وظیفه، پیش از ورود شما به ایران و پس از تشریف فرمائیتان، خطیرترین مسئولیتها را پذیرفتیم و با اتکاء به اعتماد عمیقی که از جانب شما احساس میکردیم تا امروز با پشت کار و تصمیم خلل نا پذیر ادامه دادیم و هنوز هم به همان امر و تکلیف و اعتماد تکیه داریم.
3- پیش از پیروزی و بعد آن و امروز معتقد بودیم و هستیم که نظام اسلامی در ایران بدون پشتوانه ای از تشکیلات مذهبی- سیاسی تضمین دوام ندارد و به همین جهت با مشورت با جنابعالی و جلب موافقت و گرفتن حمایت غیر مستقیم از شما، با همه گرفتاریها از همان روزهای اول پیروزی، مسئولیت تاسیس" حزب جمهوری اسلامی" را به عهده گرفتیم و در ماههای اول، موفقیتهای چشمگیری به دست آوردیم...»
اما اگر بنا بر استقرار نظامی دموکراتیک که قوانین اسلامی نیز باید بر او حاکم میبودند بود، این چه نوع نظامی و چه نوع اسلامی بود که پذیرش مسئولیت اجرایی در آن اعتبار انسانی را از بین میبرد؟ مسئولیتهای خطیری که پیش از انقلاب و پس از پیروزی، هاشمی رفسنجانی و شرکای قدرت طلب او، با اعتبار و پشتوانه آیت الله خمینی پذیرفتند و اعمالی که انجام دادند چه بود؟
هاشمی رفسنجانی خود در این باره دربند 5 نامه خود خطاب به آیت الله خمینی بتاریخ 25/11/59 توضیح میدهد:« قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنی صدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که ما برای اجرای آن تلاش میکنیم و اکنون هم بر همان نظر هستیم...اختلاف دو بینش است که یک طرف مصداق اسلامش غضنفر پور و سلامتیان و سعید سنجابی و طرف دیگر رجایی و گنابادی و منافی و موسوی و... می باشند»
رفتار و کردار آقای خمینی حاکی است که او تمایل بیشتری به اعمال قدرت دارد تا تمکین به حقوق.
نخستین علامت کودتا علیه حق حاکمیت ملی با برگزاری رفراندوم و نوع سئوال آن نمایان شد که متاسفانه در فضای آشفته ناشی از خلع قدرت که هر گروه و هر جمعی سهمی از قدرت را می جست توجه زیادی به خود جلب نکرد. هنوز نوار سخنان آیت الله خمینی که در نوفل لوشاتو در توضیح جمهوری اسلامی داده بود در کنار خیابان و جلوی دانشگاه به فروش میرسید و حرفها کهنه نشده بود، مردم باور کرده بودند که جمهوری اسلامی، همان احترام به رای مردم است و رای مردم میزان است. مخالفتهای چندی نیز که با این امر شد تحت لوای کاریزمای آیت الله خمینی که ناشی از رهبری جنبش سرنگون کننده نظام استبدادی و سلطنت تاریخی در ایران بود قرار گرفت.
گام بعدی اما، عدم تعهد به تشکیل مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی و جایگزین کردن آن با مجلس خبرگان بود.
پیش نویس قانون اساسی که با محوریت حق حاکمیت مردم تهیه شده و ابتدا به تصویب آقای خمینی و جمیع مراجع رسیده بود با توقعات قدرت سازگار نبود. از این رو با تشکیل مجلس خبرگان، حسن آیت که از سران حزب جمهوری اسلامی و یاران دیرین مظفر بقایی در حزب زحمتکشان بود( اسناد ارتباط حزب زحمتکشان ومظفر بقایی با انگلستان افشا شده است) با حمایت آیت الله منتظری از او، اصل ولایت فقیه با اختیارات مطلقه را به مجلس خبرگان آورد. این اصل گرچه با مخالفت اقلیتی از جمله آیت الله طالقانی روبرو شد اما با تعدیل آن تا حد نظارت، در آن مجلس تصویب شد. این تغییر در قانون اساسی نخستین گام رسمی کودتاچیان علیه حق حاکمیت مردم بود که نقش مستقیم حسن آیت و رابطه او با کاشانی چی ها و حزب زحمتکشان و رابطه آنها با انگلیس در تدوین و تصویب آن بسیار تامل بر انگیز است. آقای بنی صدر نیز از مخالفان سر سخت این تغییر و گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی بود زیرا آن را با حق حاکمیت ملی که آقای خمینی نیز در نوفل لو شاتو به آن متعهد شده بود در تناقض میدید( در جلسه مجلس برای بررسی عدم کفایت سیاسی از نُه دلیل آقای بنی صدر در مخالفت با ولایت فقیه با اسلام، سخن رفته و از گناهان او شمرده شده است). اختلاف روش دو تمایل، یکی جانبدار ولایت فقیه که خود را خط امام میخواند و دیگری جانبدار حق حاکمیت مردم تنها در مجلس خبرگان نبود بلکه هر روز در جامعه مشهود بود. یکی اعمال قدرت و سرکوب مخالف خود را با روش چماقداری و ضرب و شتم پی میگرفت و دیگری روش مسالمت آمیز و بحث و گفتگو را روش کرده بود.
انتخابات ریاست جمهوری فرصتی را فراهم آورد تا مجددا دو تمایل رو در رو قرار بگیرند. از اتفاق، بیماری آیت الله خمینی و بیم او از آینده ناروشن باعث شد تا او در انتخابات دخالت موثری نکند. از 124نفر نامزد احراز پست مقام اولین ریاست جمهوری، ابوالحسن بنی صدر، احمد مدنی، حسن حبیبی، حسن آیت، صادق قطب زاده، داریوش فروهر، صادق طباطبایی، محمد مکری، دکتر سامی از کاندیداهای اصلی به شمار میرفتند. مسعود رجوی، از سازمان مجاهدین خلق، به بهانه رای ندادن به قانون اساسی، ناگزیر از انصراف شد. جلال الدین فارسی که ابتدا از سوی حزب جمهوری اسلامی به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی شد، بدلیل ایرانی الاصل نبودن از دور رقابت ها کنار گذاشته شد و حسن حبیبی جای او را گرفت تا نامزد جانبداران اسلام فقاهتی در این انتخابات بگردد. از دیگر احزاب شناخته شده، نهضت آزادی و حزب توده نیز از او حمایت کردند. ابوالحسن بنی صدر که به عنوان ضد ولایت فقیه از او نام برده میشد با 76 در صد آراء برنده انتخابات شد. حسن حبیبی نماینده اسلام فقاهتی کمتر از 4 درصد آراء را کسب کرد. با توجه به اینکه باقی نامزدهای عمده نیز با ولایت فقیه موافق نبودند، ازانتخابات نخستین دور ریاست جمهوری در ایران، این نتیجه حاصل شد که اکثریت بس بزرگ مردم با این اصل موافق نبودند. اما آقای خمینی و جانبداران ولایت فقیه عزم خود را جزم کرده بودند که حتی به بهای «اعتبار انسان»، ولو در حمامی از خون، ولایت خود را مستقر کنند. برای استقرار و قوام گرفتن نظام مردمسالار حضور احزاب و سازمانها و گروه ها و افرادی که به مردمسالاری باور داشته باشند ضروری است، متاسفانه در ایران پس از انقلاب این عناصر در جامعه ایران نادر بودند و روحانیت قدرت طلب از این امر و قبضه کردن قدرت سود بسیاری برد. برخی از مخالفین ولایت فقیه نه از باب تقابل او با ولایت جمهور مردم مخالف بودند بلکه ولایت خود و حاکمیت خود بر مردم را میخواستند، از حاکمیت پرولتاریا گرفته تا ولایت صالحین.
آقای بنی صدر، به عنوان منتخب مردم کوشید تا فضای پرتنش پس از انقلاب را که اغلب به خشونت و درگیری های مسلحانه کشیده میشد با به راه انداختن بحث های آزاد به یک فضای آرام گفتگو برای حل مسائل تبدیل کند. او با احساس خطری که از بازسازی استبداد کرد از تمامی احزاب، گروه ها و سازمانها از چپ تا راست، توسط دکتر هوشنگ کشاورز دعوت کرد تا در یک نشست این موضوع را بررسی کنند. به جز بحث آزادی که بین نمایندگان سازمانهای چپ گرا و سپاه پاسداران با حضور او در باره حوادث گنبد انجام گرفت، هر دو تلاش او برای تقویت جبهه مردمسالار بی نتیجه ماند. اما در دیگر سو جناح استبداد جو با حمایت گسترده آقای خمینی با بهره گیری از حوادث و تشنج آفرینی، با در دست گرفتن نهاد های بوجود آمده پس از انقلاب از قبیل سپاه، کمیته ها، دادگاه های انقلاب، جهاد سازندگی و... که ولی فقیه در هر کدام از آنها نماینده خود را داشت و اعمال قدرت میکرد، به پیشروی و تقویت خویش پرداخت.
در این میان دو حادثه مهم، در دستیابی به اهدافشان کمک بزرگی به آنها کرد. گروگانگیری و طولانی کردن آن، حمله عراق به ایران و جنگ و ادامه آن، که در رابطه مستقیم با گروگانگیری بود. هر دوی این امر، بنا بر اسناد منتشره، منبع خارجی داشتند ونیز هر دو برای باز سازی استبداد و استقرار آن لازم بودند و بکار آمدند. بی سبب نبود که آیت الله خمینی اشغال سفارت و گروگانگیری اعضای آن را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب بهمن ماه، و جنگ را نیز نعمت خواند.
• اشغال سفارت و گروگانگیری:
نخستین بار سه روز پس از پیروزی انقلاب، به سفارت آمریکا حمله شد. به دنبال اولین حمله هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق به سفارت آمریکا و اشغال آن که در تاریخ 25 بهمن 57 اتفاق افتاد، آقای خمینی به ماموران کمیته دستور تخلیه آن را داد و سپس در مقام دلجویی بر آمد.سولیوان در خاطرات خود مینویسد:« در میان ملاقات کنندگانم در دو روز بعد از حمله به سفارت، آیت الله خوبی بود که با دو ملای جوانتر آمده بودند. گفت که از سوی آیت الله خمینی فرستاده شده است تا تاسف و پوزش شخص وی را از حمله به سفارت و خوشحالیش را از اینکه زنده و سالم هستیم ابلاغ کنم...»
آیت الله خوب مورد نظر سولیوان، بهشتی بود که به همراه دکتر یزدی برای دلجویی به سفارت آمریکا رفتند. آن روز آیت الله خمینی و اقمارش، اشغال سفارت را مناسب اوضاع نمیدانستند اما بار دوم یعنی در 13 آبان 58، بازی قدرت نیازمند جو ملتهب و دشمن تراشی بود. از این رو کار دانشجویان که بنا بر اعتراف خودشان عملی اعتراضی به سیاست های اعمال شده و دخالتهای آمریکا در ایران بود و بنا نبود بیش از چند روز بطول انجامد، از سوی آقای خمینی انقلاب دوم خوانده شد و 444 روز طول کشید تا به مناسبت های مختلف از جمله تحمیل ولایت فقیه به قانون اساسی از آن استفاده شود. آقای بنی صدر که این عمل را نافی استقلال ایران میدانست، اعتراض دانشجویان به دخالتهای آمریکا در ایران را از عمل گروگانگیری جدا و گروگانگیری را محکوم کرد. وی در سخنرانی که در سفارت انجام داد به دانشجویان خاطر نشان ساخت که این عمل خلاف اصل استقلال و حقوق ملی ایران است. او یاد آور شد این ایران است که به گروگان آمریکا در آمده و نه برعکس. در زمان ریاست جمهوری آقای بنی صدر گروگانگیری و آنچه که بعد در حول آن گذشت نیز صحنه رویارویی حاکمیت ملی با استبداد فقیه شد. سران حزب جمهوری اسلامی که عدم موفقیت در انتخابات ریاست جمهوری از دستیابی به هدف که استقرار به اصطلاح قانونی استبداد بود دورشان کرده بود بر این عقیده بودند که باید از گروگانها به عنوان آتویی علیه بنی صدر استفاده کرد و نگذاشت تا او در کار خویش و اعمال حق حاکمیت مردم و صیانت از آن موفق شود. تلاش های بنی صدر برای آزادی گروگانها، هر بار که به نتیجه نزدیک میشد با مانعی برخورد میکرد و ناکام میماند. یا سخنی از سوی آقای خمینی و اطرافیان او گفته می شد و یا عملی در آمریکا، از سوی طرف آنها که گروگانگیری را طراحی و اجرا کرده بودند، انجام میگرفت. مخالفان رئیس جمهور تازه انتخاب شده ایران که عمدتا در حزب جمهوری اسلامی گرد آمده بودند کانالهای ارتباطی خود را با رقیب انتخاباتی کارتر، عمدتا جریانی که انتخاب مجدد کارتر به ریاست جمهوری آمریکا را خلاف منافع توسعه طلبانه میدانستند ایجاد کرده بودند و با قرار و مدارهایی که از جمله در دیدار هتل رافائل در پاریس داشتند با نمایندگان ریگان – بوش با وعده هایی که گرفتند به توافق رسیدند که اینان تا انتخابات ریاست جمهوری امریکا، گروگانها را آزاد نکنند. علیرغم چندین توافق که بین مقامات رسمی ایران و آمریکا به عمل آمد با مداخله آقای خمینی گروگانها را آزاد نکردند و کارتر شکست خورد و ریگان رئیس جمهور و بوش معاون رئیس جمهوری شدند. گروگانگیری و معامله بر سر گروگانها خسارات زیاد و جبران ناپذیری به ایران وارد کرد و همچنان وارد می کند. در آن سو نیز با تغییر روحیه در مردم آمریکا عامل پیروزی ریگانیسم در آن کشور و منشاء خرابی های بسیاری در اقصی نقاط جهان شد.
حمله عراق به ایران و آغاز جنگ
نا آرامی ها در گوشه و کنار کشور بخصوص در مناطق همجوار با عراق و حمله عراق به ایران، یکی دیگر از عواملی است که نقش موثری در کودتا علیه حاکمیت ملی بازی کرد و فرصت مانور زیادی را به کودتا چیان داد. بی سبب نبود که آقای خمینی که در روزهای نخست جنگ خود را باخته بود اما چون شکست منتفی شد و ایران دست بالا را پیدا کرد، آن را نعمت خواند. پیش از حمله عراق به ایران، با تشکیل سپاه پاسداران و عدم اعتمادی که روحانیون به نیروهای ارتش داشتند، قصد آن کردند که ارتش را از بین ببرند. حتی، به دنبال کشف کودتای نوﮊه، بهشتی طرحی را به شورای انقلاب پیشنهاد کرد که بنا بر آن ارتش منحل میشد و کمیته ای مرکب از نماینده شورای انقلاب و سپاه و کمیته ها و دادگاه انقلاب، جای آن را میگرفت. این طرح ناکام ماند.
لو رفتن و ناکام ماندن کودتای نوژه – اسناد سری انگلیسی منتشر شده صراحت دارند که هدف ازآن در معرض تلاشی قراردادن ارتش ایران بقصد تدارک حمله پیروز عراق به ایران بوده است – که با هماهنگی بین ایرانیان وابسته به بیگانگان در برون مرز و درون مرز با قدرتهای بیگانه طراحی شده بود این فرصت را فراهم آورد تا به قلع و قمع ارتش اقدام نمایند. بسیاری از فرماندهان و افسران رده بالا دستگیر و روانه زندان و تعدادی نیز اعدام شدند، شیرازه ارتش از هم پاشید. در چنین وضعیتی عراق با تمام نیرو به ایران حمله کرد. سران حزب جمهوری اسلامی و مجموعه هواداران ولایت فقیه - از این پس در این مقاله اینان خط امامی ها خوانده می شوند- همچنان درکار متلاشی کردن ارتش و از بین بردن توان دفاعی ایران بودند. چنان شد که بهنگام حمله عراق به ایران، ارتش ایران بی رمق شده بود.
فرماندهی کل قوا، بنا بر دو اصل 110 و 113 قانون اساسی، برعهده رهبر (نصب چند مقام) و رئیس جمهوری بود. آقای خمینی اختیار خود را نیز به رئیس جمهوری تفویض کرد. اما بشیوه ای که پنداری، فرماندهی کل قوا از آن او است و او به رئیس جمهوری تفویض می کند. کودتای نوﮊه، به آقای خمینی و خط امامی فرصت داد به ارتش تعرض عمومی کنند و فرماندهی کل قوا را که رئیس جمهوری متصدی آن بود، بی اثر سازند.
با این وجود بنی صدر، فرمانده کل نیروهای مسلح ایران در جنگی نابرابر شد. نخست، خط امامی ها انتظار داشتند ایران شکست بخورد و بر اثر آن، بنی صدر از صحنه سیاست کنار زده شود. اما چون به یمن وطن دوستی، ارتشیان معجزه کردند (بنابر قول سران 8 کشور اسلامی که به ایران آمده بودند)، خط امامی ها گفتند: نصف ایران برود بهتر از آنست که بنی صدر پیروز شود. در حقیقت، بنی صدر موفق شد ارتش را باز سازی و حمله عراق را متوقف کند، نیروی هوایی ایران به یمن شجاعت و از خود گذشتگی خلبانان قهرمان از پیشروی ارتش عراق جلوگیری به عمل آورد تا فرصتی پیش بیاید که نیروی زمینی توان رزمی خود را باز یابد:
... سرهنگ فکوری فرمانده نیروی هوایی گفت: وقتی جنگ شروع شد، ما در جبهه خوزستان 28 تانک بیشتر نداشتیم، در محور دزفول فقط 8 تانک و یک توپ موجود بود که توانست پیشروی لشگر عراق را بگیرد و در تاریخ نظامی دنیا شما موردی را پیدا نخواهید کرد که ارتشی درگیر با چنین مشکلات عظیمی کار معجزه آسایی را کرده باشد. از روز سوم جنگ نیروی هوائی مجبور شد مستقیما با نیروی زمینی عراق درگیر بشود، چیزی که شما در هیچ جای دنیا نمی بینید. نیروی هوایی مجبور شد برای اینکه نیروی زمینی فرصت پیدا کند، با تانک و توپ عراقی وارد جنگ بشود و شما امکان ندارد موردی را پیدا کنید که ارتشی چنین دلیرانه جنگیده باشد. فکوری افزود: علاوه بر همه اینها مسائل داخلی ارتش قبل از جنگ را مورد توجه قرار دهیم، محاصره اقتصادی وجود داشت و آن وقت قضاوت خواهیم کرد که ارتش چه معجزه ای صورت داده است....( روزنامه کیهان- 23 خرداد 1360 / مصاحبه مطبوعاتی فرماندهان نیروهای سه گانه)
بنی صدر همزمان در دو جبهه، در جبهه داخلی علیه پیشروی استبداد و در جبهه خارجی علیه نیروهای متجاوز می جنگید. او تلاش می کرد هر چه زودتر و با کمترین خسارت جنگ را پایان دهد. این کار ممکن بود. امروز، سندهای منتشره ما را آگاه می کنند که درماه چهارم جنگ، ارتش عراق شکست خود را پذیرفته بوده و رﮊیم صدام آماده پایان بخشیدن به جنگ بوده است، از جمله این سندها است:
«...سفیر بریتانیا در بغداد در ادامه گزارش خود دلیل دیگر نمایش ضعف ارتش عراق برای دستیابی به آرزوی صدام برای شکست کامل و سریع ایران را این گونه بیان کرد: "مساله حفظ روحیه اصل مهم دیگری بود که احتمالا در عملکرد ضعیف عراقیان موثر واقع شد. برخلاف همه ظواهر نظامی، عراقی طبعا سرباز نیست. به نظر میرسد عراقیان در موجی از رضایت وارد جنگ شدند که با پیروزیهای اولیه پایدار بود، ولی کار دشوار شد، تلفات زیادی رخ داد و مهارت مغرورانه و مقاومت ایرانیان آشکار گردید و شور و شوق اولیه عراقیها برباد رفت."
در حالی که ملک حسین پادشاه اردن و دولت آن کشور، یکی از مهمترین مشوقان و حامیان منطقهای حکومت عراق در تحریک به تجاوز نظامی علیه ایران بودند و اعتقاد جدی به شکست سریع ایران در جنگ داشتند، ژنرال شاکر در این دیدار که تنها حدود چهار ماه و نیم پس از شروع جنگ صورت گرفته بود، به شدت نسبت به موفقیت عراق ابراز ناامیدی کرد:
"عراقیها به پیروزی قاطع دست نیافتند. آنها برنامه ریزی عالی داشتند، ولی اجرای ضعیف و مشکلات پیش بینی نشده مانع دسترسی آنان به هدفشان شد. عراق برای رسیدن به پیروزی نیازمند به همزدن اعتماد مردم ایران و تصرف دزفول و اهواز بود ... عراقیها اقتدار ایرانیها را دست کم گرفته بودند و آماده پاتک آنان نبودند ... شگفتی بزرگ جنگ این است که نیروی هوایی ایران هنوز قادر به انجام پنجاه سورتی پرواز در روز است. اکنون قطع برق شدید در بغداد وجود دارد و فعالیت نیروگاه هستهای عراق نیز برای مدتی طولانی تعطیل شده است."
در مقابل، ژنرال شاکر نیز نظر لرد گیلمور را درباره موقعیت عراق در جنگ سوال کرد: "گیلمور گفت، هر چند چیز زیادی درباره مناقشات نظامی نمی دانم، ولی به نظر میرسد که عراقیها ابتکار خود را از دست داده و نیازمند پایان دادن سریع به جنگ هستند. ما به دلیل خطر گسترش جنگ و پریشانی و تفرقه ایجاد شده در میان اعراب، نگران وضعیت کنونی هستیم."...»( دیروز و امروز/ مجید تفرشی- ایران 1981 در اسناد تازه انتشار یافته بریتانیایی- مقاله هشتم- تداوم جنگ عراق و ایران)
حضور مخاطره آمیز بنی صدر در دو جبهه برای دفاع از استقلال و آزادی محبوبیت و اقبال عمومی را به همراه داشت و هر جا که میرفت با این شعار از او استقبال میشد: بنی صدر مقاومت مقاومت با هر کس در هر جا. این بار نیز خط امامی ها خود و پروژه استقرار حکومت ولی فقیه را در خطر دیدند و در کار به پایان رساندن جنگ اخلال کردند. نزد آقای خمینی رفتند و گفتند:" اگر او- بنی صدر- در جنگ پیروز شود و سوار بر تانک، ظفرمند به تهران بیاید نه تنها روحانیت، شما نیز حریف او نخواهید شد".
بدین سان، در نه ماهه اول جنگ نیروهای ایران علاوه بر متوقف کردن نیروهای عراقی بیش از 45 درصد اراضی اشغال شده را باز پس گرفتند و عراق عاجز از حمله شد:
«...تیمسار فلاحی در پاسخ به سئوال دیگری که چه مقدار از خاک ایران از اشغال نیروهای بعث خارج شده است گفت: حدود 45 درصد از سرزمین های اشغالی را پس گرفته ایم که 15 درصد دیگر زمینهائی است که قابل سکونت نبوده و در دست عراق نیز نیست ولی در اختیار ما هم نمی باشد لذا فقط 40 درصد زمینهای اشغالی هنوز در دست نیروهای مهاجم است. وی افزود: از منطقه سومار در کرمانشاهان تا نزدیک مهران نیروهای ما روی مرز قراردادی 1975 می باشند.» (روزنامه کیهان 23 خرداد 1360)
بنی صدر برآن شد که فرصت را برای پایان دادن به جنگ مغتنم بشمارد. هیئتی از سوی کشورهای غیر متعهد پیشنهاد صلحی به ایران و عراق داد. شورای عالی دفاع پیشنهاد هیأت را با اصلاحاتی پذیرفت. آقای خمینی نیز با آن موافقت کرد. هیئت موافقت صدام را نیز بدست آورد. قرار بر آمدن هیأت به ایران در 24 خرداد 60 شد. از دفترآقای رجایی که نخست وزیر تحمیلی خط امامی ها بود، به وزیر خارجه کوبا که سرپرست هیأت بود، تلفن شد که در ایران تحولاتی در شرف انجام است و شما سفر خود به ایران را به تأخیر اندازید. این سفر هرگز انجام نگرفت. پیشنهاد غیر متعهدها را دو طرف پذیرفته بودند. هرگاه در خرداد 60 کودتا نمی شد، جنگ پایان می یافت. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود مینویسد:
« چهار شنبه 12 فروردین 60 / ... در پیام امام در مورد جنگ و هیئات میانجی هم مطالبی آمده که سیاست آقای بنی صدر را محکوم میکند. آقای بنی صدر در کارنامه دیروز نوشته، مایل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح کند، ولی شعار های راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقینا راه را برای ایشان بسته است...»
jmpaknejad@yahoo.fr
ادامه دارد
|