از : میم نون
عنوان : حضرت محمد رضا صادقی
فلسفه حیات و یا اگزیستانسیالیسم آلمانی (نیچه، هایدگر، یاسپرس و غیره) فلسفه هموارساز راه فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالییسم بوده است.
اگزیستانسیالیسم سارتر و دار و دسته اش ماسک چپ به چهره دارد، علم رویزیوینسم در مارکسیسم ـ لنینیسم را برمی افرازد و مقولات انسان و آزادی و شهادت و تجلیل از مرگ را مورد سوء استفاده قرار می دهد، اگزیستانیالیسم مسیحی فرانسه (اگزیستانسیالیسم مادر) بر خلاف سارتر نه آته ئیست، بلکه ته ئیست است.
مسئله میم نون نه شاملو بلکه تئوری فاشیستی نخبگان است که خیلی ها از چپ تا راست نمایندگی می کنند.
کتب و جزوات آنها هم که نام بردید باید تحلیل شوند.
نظر شما محترم است.
اما داس و چکش و عضویت در حزب کمونیست و سرودن شعر معینی برای امرار معاش و غیره که دلیل بر صحت جهان بینی کسی نمی شود.
برای کشف جهان بینی افراد باید کردوکار مادی و معنوی انها (مثلا نوشته ها و اشعار و غیره آنها) بطور اوبژکتیف و علمی تحلیل شود.
ایده های فاشیستی در ایران شیوع فجیع دارند.
فوندامنتالیسم هم همشیره فاشیسم است.
خیلی ممنون
۴۶۷۷۹ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۱
|
از : محمد رضا صادقی
عنوان : شاملو و سارتر
تناقض در شاملو ستیزی آقا/ خانم میم نون این است که از هر وسیله ای برای کوبیدن شاملو آویزان میشود. در برابر این شعر شاملو که
من همدست توده ام
سکوت می کند و خیالات خود را می بافد. در برابر حمایت شاعرانه شاملو از شهیدان فدائی و جنگ مسلحانه و مقاومت در برابر استبداد دینی لام تا کام هیچ نمی گوید. وووو البته سارتر را نمی شناسد و نمی داند که او کمونیست بود و برخلاف خیلی از روشنفکران از حزب کمونیست استعفا ندا و تنها ضعفش دفاع از اسرائیل بود و به شدت بر این باور بود که کمونیست بدون عضویت در حزب کمونیست البته کمونیست نیست. اینکه از کی تا حالا سارتر هم فاشیست شده؟ الله اعلم
۴۶۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : شیما(سعیده) آ.....ن
عنوان : شادا ما که معاصر او بودیم
فردا دوم مرداد دوازده سال از خاموشی احمد شاملوی نازنین خواهد گذشت. در چنین روزهائی بود که ما شبانه بیمارستان ایرانمهر را دوره کردیم ، شمع بر افروختیم و بامدادمان را تا صبح همراه شدیم. چرا که او خود صبح بود
شادا که ما معاصر او بودیم
این عنوان بخشی از کتاب نویسنده عزیز محمد قراگوزلو ست. مقاله ای به همین نام نیز در آرش ۱۰۱ اگر درست نوشته باشم از ایشان منتشر شده است
بیانیه راه کارگر نیز با همین عنوان منتشر شد
استاد اسماعیل خوئی در شعری که در سوگ الف بامداد سروده از این که معاصر او بوده به خود بالیده
فردا یک بار دیگر با فخر و شرف کیهان ؛ بامداد آخر دیده بوسی می کنیم
بامداد بود آخر
شرف کیهان بود
سه سال پیش دکتر قراگوزلو در مقاله ای بسیار تامل برانگیز نوشت
احمد شاملو بود دیگر
newprocess۲۰۱۰.wordpress.com/۲۰۱۰/۰۷/۰۴/احمد-شاملو-بود-دیگر/
و حالا ما بار و بندیلمان را می بندیم و به مزارش می رویم تا خاک او را توتیای چشم کنیم.
۴۶۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : به جنابان صوفی و روزبه کاف
آقای رضا صوفی:
«واقعی ترین چهره مشابه احمد شاملو به نظرمن ژان پل سارتر است. »
این نظر درستی است.
نظرمیم نون هم همین بوده:
«شاملو نماینده «تئوری نخبگان» است که توده ها را زباله و هیچکاره تلقی می کند و نخبگان را تاریخساز و همه کاره.
مراجعه کنید به «تئوری نخبگان» در تارنمای دایره المعارف روشنگری
فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی: هایدگر، یاسپرس و غیره) فلسفه فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم بوده است که شاملو هم با اگزیستانسیالیسم سارتر قاطی اش کرده است.
مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم در تارنمای دایره المعارف روشنگری»
آقای روزبه کاف:
فراگمنت های ذکر شده از سوی شما، همه درست اند.
وقتی تحلیلگر می گوید:
«مثل شاملو و امثال بیشمار او، مثل ننر قلدر خودخشنودی است که دست و پای کسی را می بندد و مادام العمر به شط خروشان زندگی پرتاب می کند، بعد در کرانه شط می ایستد و در تحقیر و تخفیف مغروق دست و پا بسته در امواج شط، قهقه زنان رجز سر می دهد.»
منظور او از «کس» همان توده است که حتی فرصت سر خاراندن ندارد، چه برسد به تحصیل و تفکر مفهومی.
و دست و پایش با هزار ترفند به بندهای ایدئولوژیکی منحط بسته می شود و گمراه می گردد تا بعد همه کاسه کوزه ها بر سرش خراب شود و مقصر مثلا روی کار امدن فاشیسم و فوندامنتالیسم، نه انحصارات سرمایه داری و طبقات انگل ملی، بلکه توده بی همه چیز تلقی شود.
شاملو که تنها نیست. ایدئولوژی فاشیسم در ایران ریشه های تنومند دیرین دارد.
عمرتان دراز باد و دست تان در تحقیر توده با کوتاهترین دیوار ،درازتر.
۴۶۷۲٨ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : روزبه ک
عنوان : ناآگاهی توده
دوست عزیز
کم لطفی میکنی
همانها که امام خمینی را در ماه دیدند
همانها که بالای ۹۰ در صد به جمهوری اسلامی من در آوردی رای دادند
همانها که در جنگ ضد انقلابی ایران و عراق کشته شدند
همانها که اوایل انقلاب به کمونیستها و مراکز فرهنگی حمله میکردند
همانها....
همانها که برای فاشیزم در سرتاسر دنیا هورا کشیدند
بله همانها
همان توده هستند
با اینحال شاملو در شعری که بدرست یادم نیست می گوید
من عاشق توده ام
هنگامی که بر ریش جادوگر پیر تف می کند
و یا....
من همدست توده ام
شما اینها را رها کرده ای و چسبیده ای به یک مصاحبه با بهنود. آنهم یک سطر از مصاحبه ای سی چهل صفحه ای. انصاف داشته باش برادر
۴۶۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : پروین کرد
عنوان : آفتاب آزادیخواهی شاملو تا ابد ایام بر شعروادب و سیاست ایران خواهد درخشید اما جای آیدا کجاست /فقط کنیزک و پرستار و حد اکثر همکار ؟
" جالب است درین سالها شاملو شعر مینوشت / ترجمه میکرد /دست به کشف استعدادهای درخشان میزد و لی با اینهمه رادیکالیسم (جامعه)!!!وی را به سبب اشعار عاشقانه ای که بری همسر "لابد شرعی قانونی اش" سروده بود پس میزد ؟ کدام جامعه ؟ آیا منظور ازجامعهء بیش از ۸۰ در صدی بیسواد ی که جز ملای محله یا تابلوی فلان پزشک را در ذهن اش نداشت یا بقول "معروفه روسپی سیاسی ع ن (چار تا و نصفی ) عربده جوی سیاسی الهان ضد عواطف و عشق انسانی است ؟ بله همان چار و تا و نصفی اهالی دکه های سیاست ورزی / سیاست بازی /سیاسی کاری شاملو را به جرم عاشق شدن (رقیق ترین عواطف انسانی) مورد حمله و تهاجم (عبادی سیاسی)قرار میدهند ! اما با تقدیرات و مرده پرستیهای ایرانی مآب از شاملو که محتاج اش نیست /جای زنی که با رگ و پوست اش عاشق مردی بی مال و منال و پالتو پوست و سفرهای خوش خوشان در مناطق زیبای جهان نیست و دو زن را طلاق گفته و پدر چهار فرزند است میشود چنان کمرنگ که نا پیداست ! و بگذریم از ( برو برای زنت شعر بگو) صد رحمت به حسن صباح قرن بیستم که فقط بیش ازچند سالی نیست که عشق و عواطف انسانی را برای فرقه اش (مقطوع النسل) فرمود /. ما اما خود در ورطهء (یا عشق یا مبارزه) دهه ها است به امید آبدارچی شدن در گوشه ای از حکومت (هر الاغستانی که باشد ) شناوریم . آیدا از یک خانوادهء اقلیت قومی ارمنی و دینی مسیحی است / عشق یا انتخاب مردی خارج ازین دو محدوده مساوی با طرد ومرگ (قهوه اش) را نوشیدن و خط بطلان بررویش کشیدن از طرف خانواده اش است / او زنی عاشق / جسور و سرفراز است که پشت پا به رسم دنیای قومی دینی اش زد و بدنبال کسی رفت که دوستش داشت و تا حد نه فقط کنیزی که عتاب و شتاب فرزندانی که هیچ یک از او نیستند گردن گذاشت و تحمل کرد و میکند و وفادارست / جایش کجاست ؟درردیف همان پرگویانی که شاملو را بجرم عاشق شدن دار میزنند و سیاست بازی اشان به واکس زدن نعلین کروبی و گلاب پاشی بریش کریه ونکبت موسوی و چادر سیاه زهرا خانم استحقار یافته یا زنی سرفراز که کل چارچوبهای قومی /دینی / سیاسی عبادی و فرصت طلبی و..را شکست و عاشق شد و به عشق اش وفادار مانده است ؟ آیدا عاشق و بیوهء خورشیددرخشان آزادی خواهی ایران است که خود (بی اعتنائیش) به دو استبداد شاه و شیخی دلیل خودش بود . گیریم که آیدا غیر (سیاسی) بوده و همچنان مانده باشد / مگر سیاسیت بازان جائی جز پیک نیک در (مرتع سز) سراغ کرده اند ؟
۴۶۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : رضا صوفی
عنوان : احمد شاملو نماد روشنفکری ایران
من هرگز با روشنفکر جماعت میانه خوبی نداشته ام. از چپهائی هم که با پز روشنفکری میخواهند از طبقه کارگر حمایت کنند دل خوشی ندارم. روشنفکری در ایران هیچگاه یا بهتر بگویم کمتر در کنار جنبش کارگری ایستاده است. به نظر من از تقی شهرام و امیر پرویز پویان و بیژن جزنی و امثال این رفقا که بگذریم "چپ" امروز بیشتر ژست هواخواهی از کارگر میگیرد و آنجا که پای سازمان و حزبش به میان میآید سر رفیق قدیمی اش را گوش تا گوش می برد چه رسد به سر کارگر را. نمونه می خواهید به یادداشت"خداحافظ رفیق" دقت کنید.
با اینحال من احمد شاملو را دوست دارم. او بدون ریا و واقعن طرفدار مردم بود. مردم دوستی قلبی او همانگونه بود که در شعرش آمده و در زندگیش تجلی پیدا کرده. واقعی ترین چهره مشابه احمد شاملو به نظرمن ژان پل سارتر است.شاملو نماد روشنفکری سوسیالیستی ایران بود. و هست.
۴۶۷۲۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : سیمین سایه
با سایه های سیمین بوسه زن بر سنگ گورها اصولا بحث بیهوده است. ولی نظرات شاملو تحلیل می شوند. من گوشه ای از تحلیلی را کپی می کنم و برای نقد خدمت حضرت سیمین عرضه می کنم. این گوی و این میدان:
نقدش کنید و میم نون را هم قانع کنید که بیاید و مثل شما بر دست قراگوزلو و سنگ گور شاملو بوسه زند:
«توده ناآگاهی که منافع خود را تشخیص نمی دهد و ناگزیر از پایگاه تعصب، قضاوت می کند، معمولا درست با همان چیزهایی دشمنی می ورزد که نجات دهنده او ست.
و لاجرم پایه های قدرت و نفوذ حرامزادگانی را استحکام می بخشد که دشمنان سوگند خورده او هستند.» (شاملو، مصاحبه با بهنود)
شاملو در این حکم خویش، بسان دیگر مدافعین و مبلغین آگاه و یا ناآگاه «تئوری فاشیستی نخبگان»، دیواری کوتاهتر از دیوار توده نمی یابد و بلافاصله آستین ها را بالا می زند و از آن بالا می رود:
نتیجه استدلال ماقبل علمی شاملو پیشاپیش معلوم است:
مقصر همه بدبختی ها توده مردم است و بس!
مفاهیمی که شاملو برای اشاعه توده شناسی خویش به خدمت می گیرد، عبارتند از «توده ناآگاه»، «توده ناتوان از تمیز منافع خود»، «توده قضاوت کننده از پایگاه تعصب»، «توده منجی ستیز و نتیجتا خودستیز»
شاملو و امثال بیشمار او (امروزه طیفی متشکل از امپریالیست ها، مونارشیست ها، فاشیست ها، آنارشیست ها و غیره) صفت «ناآگاه» را چنان به توده نسبت می دهند که نادانی انگار از شکم مادر به همراه آورده می شود و سرشت و سرنوشت آورنده را تشکیل می دهد.
همان توده ای که بدون کردوکار جسمی و فکری عرقریز و عصب سوز آن، اقشار و طبقات تهی مغز ازخودراضی حتی لحظه ای نمی توانند بچرند، زنده بمانند و یاوه سر دهند، در قاموس شاملو و امثال او تا درجه رمه گوسفندان بی شعور تنزل داده می شود تا به بهای تحقیر توده، ننرهای بی خبر از عالم و آدم به فهم و فرهنگ علیل و توخالی خود فخر کنند، فخر بفروشند و خوش باشند.
اشاملو پالان دیگری به نام «ناتوانی از تمیز منافع خود» بر دوش مجروح توده ستمکش می نهد.
مثل شاملو و امثال بیشمار او، مثل ننر قلدر خودخشنودی است که دست و پای کسی را می بندد و مادام العمر به شط خروشان زندگی پرتاب می کند، بعد در کرانه شط می ایستد و در تحقیر و تخفیف مغروق دست و پا بسته در امواج شط، قهقه زنان رجز سر می دهد.
برخلاف دعاوی بزرگ زادگان فاشیست و شبه فاشیست، توده های مولد و زحمتکش نه مشتی ابله و ناتوان از تمیز منافع خود، بلکه سوبژکت تاریخساز مجهز به تسلیحات تجربه زنده زندگی و شم غریزی توده ای اند.
ما در روند درگیری در جهت سرنگونی سلطنت، به هشیاری ستایش انگیز دهقانان و کارگران ایران پی بردیم.
در آن زمان هم ارتجاع سیاه توده اندیشنده، مجرب و هشیار را به تندباد پرخاش می بست و تحقیر می کرد.
این دو طبقه «بی همه چیز» مولد همه چیز جامعه ـ بر خلاف روشنفکران پر مدعای همه چیزدار «همه چیزدان» ـ تا آخرین نفس به دعاوی نودولتان بالقوه و بعد بالفعل تمکین نکرد و هشیاری خارق العاده خود را عملا به اثبات رساند.
تحقیر توده، نه نشانه هشیاری توده ستیزان، بل درست برعکس، نشانه جهل، عقب ماندگی و غفلت بی خدشه آنان است که یا علت جهان بینانه دارد، یا علت معرفتی ـ نظری و یا دیالک تیکی از هر دو علت.
شاملو با این مفهوم من درآوردی و غیرعلمی، توده را به قضاوت از پایگاه تعصب متهم و محکوم می کند و حتما فکر می کند که مفهوم طراز اولی ساخته است و شق القمر کرده است.
اما منظور او از تعصب چیست که پایگاه قضاوت توده را تشکیل می دهد؟
تعصب در فرهنگ لغات فارسی به معنی جانبداری از طریقتی و یا مذهبی و دفاع سرسختانه از آن آمده است.
تعصب شاید در قاموس شاملو به معنی باور کورکورانه به چیزی و یا کسی باشد.
منظور شاملو شاید این باشد که توده بدون اثبات مدلل نظر خویش به دفاع سرسختانه از آن برمی خیزد.
منظور شاملو شاید این باشد که توده بدون شعور و آگاهی به چیزی ایمان می آورد و بدان دل می بندد.
شاملو اما در هر صورت، قیاس به نفس می کند، یعنی خصایل و خصوصیات شخصی خود را به حساب توده می گذارد و حکم محکومیت توده را صادر می کند، یعنی برای تعریف مقوله توده، خویشتن خویش را معیار قرار می دهد.
توده بی کمترین شک و تردید نمی تواند به استدلال علمی و فلسفی مبادرت ورزد و موضع اجتماعی و سیاسی خود را اثبات کند.
این اما هرگز به معنی کوری و حرکت کورکورانه توده نیست.
توده اصولا هرگز نمی تواند غافل و کور باشد.
چون توده نان خالی خود را هر روزه از کام اژدهائی مهیب بدر می کشد و کمترین غفلت به بهای جانش تمام می شود.
توده به شیوه خویش، بیدار مدام است!
توده چه بسا حتی، حسرتکش همیشگی خواب راحت است!
موضعگیری توده نیز پس از تأملات عرقریز و عصب سوز تشکیل می یابد و درست به همین دلیل دفاع سرسختانه بی چون و چرا را به دنبال می آورد.
ایمان توده به حقانیت چیزی، ایمانی مبتنی بر تجربه آهنین نسل اندر نسل است، ایمانی از جنس صخره و سنگ است.
توده ـ برخلاف خرده بورژوازی ـ کورکورانه و ساده دلانه به دنبال کسی و یا چیزی نمی افتد.
توده را باید از نو شناخت!
توده شناسی بر خلاف توده ستیزی، کار آسانی نیست!
ناظم حکمت در این زمینه تأملاتی هر چند خام ارائه داده است که باید تداوم و توسعه یابد.
توده چیزی از جنس دریا ست:
دیالک تیک مهر و قهر است!
دیالک تیک آرامش و توفان است!
دیالک تیک خدمت و خیانت است، به قول ناظم حکمت.
توده ستیزان، همیشه ناتوان از توده شناسی راستین بوده اند.
توده شناسان راستین به احتمال قوی ایدئولوگ های توده ای خواهند بود، ایدئولوگ هائی از خمیره بلشویکی ـ لنینی!
۴۶۷۱۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
گر چه تا این کامنت برسد احتمالا مقاله به بایگانی رفته است و
خیال نداشتم خود را در این معرکه وارد کنم که مدتها پیش این مساله
در یکی از مقالات جناب قراگوزلو مورد گفتگو قرار گرفته بود و
تکرار آن گفته ها بیمورد است. اما سکوت دیگران در میان این همهمه
کر کننده است.
از فرمایشات سرکار خانم سیمین سیادت شروع کنم که " ممکن است
شما از شعر شاملو خوشتان نیاید ممکن است شما در موضوع فردوسی
از شاملو بر آشفته باشید اما هر چه که باشد حضور انبوه در مراسم شاملو
نه فقط دفاع از شاعر آزادی بلکه تودهنی به استبداد دینی حاکم هم هست".
آیا این تظاهرات از حب علی ست یا بغض معاویه ، آیا بزرگداشت سالانه
فوت شاعر آزادیست یا دهن کجی به جمهوری اسلامی؟
برگردیم به " قصیده برای انسان ماه بهمن":
" تو نمیدانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندگیست!
تو نمیدانی زندگی چیست"
شاملو میدانست ؟ مردن را فقط شهدا و مردگان در لحظه مرگ میدانند، شاملو
شهید نبود.
.........
و قافیهیی که گذاشت آدولف رضاخان
به دنبالِ هر مصرع که پایان گرفت به «نون»:
قافیهی لزج
قافیهی خون!
........
و لقمهی دهانِ جنازهی هر بیچیزْ پادشاه
رضاخان!
شرفِ یک پادشاهِ بیهمهچیز است.
.......
با قبا و نان و خانهی یک تاریخ چنان کند که تو کردی، رضاخان
نامش نیست انسان.
.......
نه، نامش انسان نیست، انسان نیست
من نمیدانم چیست
به جز یک سلطان!
شاید این اشعار را جهت اثبات شجاعت و نمونه مبارزه شاملو ذکر
کرده اند. این اشعار ظاهرا در ۱۳۲۹ و یا به قول کامنت گذار در
۱۳۳۱ گفته شده است. در آن سالها یعنی تا پیش از مرداد ۳۲
سلطنت بسیار ضعیف و احتمالا آخرین نفس را میکشید و چنین
بیاناتی خیلی غیرعادی نبود و بخاطر آن شاملو حدود یک سال و نیم
بزندان رفت در حالی که صد ها مبارز دیگر جان خود را از دست
دادند. پس از آنهم ایشان آسوده در ایران زیستند و سفر های مکرر جهت
معالجه و سخنرانی به اقصی نقاط جهان فرمودند که فردوسی را
به مردم بشناسانند.
۱۳ قرن پیش امام حسین در راه آرمانهایش شهید شد و ۱۳ قرن است
که روضه خان ها از قبل آن نان میخورند. چرا راه دور برویم. دو سه
سال پیش ده ها فرزند رشید ایران جان خود را در راه آرمانهایشان در خیابان ها
از دست دادند و امروز دو روضه خوان زن شب و روز ذکر مصیبت کرده
و نان میخورند. بگذریم.
من نمیدانم که شاملو چقدر بزرگ است ولی میدانم که ایران بسیار فرزندان رشید و
هنرمند و شهید دیگر دارد که خدمات و قربانی شدن های آنها کم از شاملو نیست و
اگر بنا باشد گور آنها در مرگ-روزشان گلباران شود باید هر روز فردوسی را
در این مراسم جلو انداخت زیرا بدون او ایرانی نبود که ما انسان انسان کنیم.لابد
کانون نویسندگان ایرانی فردوسی را نویسنده نمیدانند. از حافظ هم نمیگویم.
از " ناسیونالیسم " و " انترناسیونالیسم " هم حرفی نمیزنم که " طشت رسوایی
آن سالهاست که از بام افتاده است".
۴۶۷۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : ناصر سیگارودی
عنوان : شاملو نماد ضد اپورتونیزم
رفیق پویان
حق با توست. خیلی ها کوشیدند تا شاملو را مصادره کنند اما نتوانستند. توده ای ها و نئوتوده ایها بخشی از این مصادره کنندگان ناکام هستند.ایکاش مدعیان سوسیالیسم و کارگر و اینقدر شهامت داشتند که از شاملو یاد می گرفتند که چگونه باید از خود انتقاد کرد و از خود انتقام گرفت(خوشبختانه نقد به خود را در مقالات متعدد قراگوزلو دیده ایم و این جای تبریک دارد) اما عده ای که عددی هم نیستند در نقد سخنرانی مشهور شاملو روضه می خوانند اما به نئوتوده ایزم خود نقد نمی نویسند. شاملو در یک برهه شعری را به خسرو روزبه تقدیم کرده بود اما وقتی که فهمید خسرو در یک عملیات تروریستی دست داشته با شهامت شعرش را پس گرفت. حالا فلان بابا که ادعایش می شود که از بتلهایم بیشتر میفهمد اصلا بروی مبارک نمی آورد که ابتذال در ملاحظه نویبسی کار انسان شرافتمند نیست چه رسد به انسان سوسیالیست.
شاملو انسان بود
۴۶۷۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : سیمین سایه
عنوان : فاشیسم؟
خوب بود که دوستان درباره عشق و معشوقه در چپ چریکی و رادیکال و شعر احمد شاملو نظر میدادند اما از آنجا که دوست گرامی آقا/ خانم میم نون بی انصافی کرده و شاعر بزرگ آزادی را به فاشیسم متهم کرده اند وظیفه خود دانستم دخالت کنم
۱. دکتر قراگوزلوی عزیز در مورد شعر "قصیده بهمن" - که شعری است در ستایش ارانی- مقاله ای نوشته و ارزش های زیبائی شناختی این شعر را ناچیز دانسته. بله نظر ایشان چنین است و من به عنوان شاگرد قدیمی به نظر استادم احترام میگذارم اما آن را قبول ندارم.شعر قصیده بهمن شعری خطابی است و دکتر خوب میداند که ذات شعر خطابی باید لاجرم همان ظوری باشد که شاملوی عزیز سروده. به هر حال منتقدکارکشته ای همچون دکتر که سه کتاب در مورد شاملو نوشته و با استاد شاملو نشست و برخاست داشته در این مورد صاحب نظر است اما اینها دلیل نمی شود درهای این بحث بسته شود
۲. در شعر و ادبیات سیاسی اجتماعی معاصر بدون آن که برنامه ای در کار باشد؛ جامعه برای شاملو عنوان با مسمای "شاعر آزادی" را برگزیده است. این عنوان سفارشی نیست. مانند عنوان امثال شهریار و موسوی گرمارودی و ملک الشعراهای درباری. این عنوان را روشنفکران به شاملو نداده اند. داوران منتخب نوبل اعطا نکرده اند. این عنوان را جامعه بدرستی به شاملو داده است.
۳. شاملو شاعر آزادی است. به شهادت شعر و ترجمه و زندگی سیاسی و روزنامه نگاری و همه کارهائی که انجام داده
۴. شاملو شاعر آزادی است چرا که به دو دیکتاتور بزرگ یعنی شاه و شیخ نه گفت
۵. شاملو ضد سوسیالیسم نبود. او سوسیالیست و هواخواه عدالت بود(در این زمینه دکتر قراگوزلو مصاحبه ای طولانی دارد که باید خواند)در شعرهای شاملو آزادی و عدالت جای ویژه ای دارد.
۶. عدالت و آزادی در تناقض با فاشیسم است
دریغا که در ایران نیستم وگرنه برای بوسه زدن به خاکی که شاملوی عزیز را در خود به میهمانی نشسته دوم مرداد در کنار دوستانم آرامگاه آزادی را گلباران می گردم
۴۶۶۹٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : "جمعه ها"ی آورده شده، بایستی "شبانه" باشد...
شعری که از شاملو که با نام "جمعه ها" آورده شده، بایستی "شبانه" باشد.موجه و پذیرفتنی است ولی همیشه این شعر در نظرم با نام "جمعه ها" تداعی میشد و علت آنرا هم خود نمیدانم.بهر صورت اگر پوزشی در این مورد پذیرفتنی است. تعصبی ندارم هرچند که در بیان محتوای شعر تغییری حاصل نخواهد شد ...
۴۶۶۹۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : بحث می کنیم یا فحاشی ـ پرونده سازی و غیره؟
دنبال حقیقت عینی می گردیم، یا اینکه دنبال اثبات تقدس اما مزاده ها به هر ترفند؟
خانم و یا آقای الف بامداد واقعا دنبال منطق می گردید؟
وقتی شاملو می نویسند: من بیرون زمان ایستاده ام.
بعد می نویسند: من بیرون تاریخ ایستاده ام.
من اولین و آخرین بامدادم.
و هزاران ادعای شبیه به اینها.
اصلا می اندیشید که بیرون زمان و تاریخ ایستادن و یا نشستن کسی و یا چیزی غیرمنطقی و غیرعلمی است؟
من می توانم دهها نقد به نظرات شاملو معرفی کنم، ولی شما که درس تان را از برید و دنبال حقیقتی نمی گردید.
شعر «بهمن» شاملو یکی از توخالی ترین و بی معنی ترین اشعار ایشان است. اگر خواستید از دکتر قراگوزلو بپرسید و یا در مقالات ایشان بخوانید.
۴۶۶۹٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣۹۱
|
از : alfbamdad
عنوان : قصیده برای انسان ماه بهمن
دوستان گرامی سایت "اخبار روز" خواهش میکنم، اجازه دهید این شعر نسبتا بلند "قصیده ی برای انسان بهمن ماه" در اینجا مندرج شود، تا تمامی کسانی که به زنده یاد شاملو بر چسب "نخبه گرایی" و "توده ستیزی" و دیگر تحریفات کودکانه، میزنند، آن را یک بار دیگر نیز قرائت کرده و چنانکه از پس برچسب های ناهنجار و کاریه خویش بر نیامدند،
اگر صداقت و اصالتی در کارشان باقی مانده است، می بایست از برخوردهای غیراصولی و نه صحیح خویش انتقاد کنند.
با سپاس.
-----------------------------
قصیده برای انسان ماه بهمن
تو نمیدانی غریوِ یک عظمت
وقتی که در شکنجهی یک شکست نمینالد
چه کوهیست!
تو نمیدانی نگاهِ بیمژهی محکومِ یک اطمینان
وقتی که در چشمِ حاکمِ یک هراس خیره میشود
چه دریاییست!
تو نمیدانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندگیست!
تو نمیدانی زندگی چیست، فتح چیست
تو نمیدانی ارانی کیست
و نمیدانی هنگامی که
گورِ او را از پوستِ خاک و استخوانِ آجُر انباشتی
و لبانت به لبخندِ آرامش شکفت
و گلویت به انفجارِ خندهیی ترکید،
و هنگامی که پنداشتی گوشتِ زندگیِ او را
از استخوانهای پیکرش جدا کردهای
چهگونه او طبلِ سُرخِ زندهگیاش را به نوا درآورد
در نبضِ زیراب
در قلبِ آبادان،
و حماسهی توفانیِ شعرش را آغاز کرد
با سه دهان صد دهان هزار دهان
با سیصد هزار دهان
با قافیهی خون
با کلمهی انسان،
با کلمهی انسان کلمهی حرکت کلمهی شتاب
با مارشِ فردا
که راه میرود
میافتد برمیخیزد
برمیخیزد برمیخیزد میافتد
برمیخیزد برمیخیزد
و بهسرعتِ انفجارِ خون در نبض
گام برمیدارد
و راه میرود بر تاریخ، بر چین
بر ایران و یونان
انسان انسان انسان انسان... انسانها...
و که میدود چون خون، شتابان
در رگِ تاریخ، در رگِ ویتنام، در رگِ آبادان
انسان انسان انسان انسان... انسانها...
و به مانندِ سیلابه که از سدْ،
سرریز میکند در مصراعِ عظیمِ تاریخاش
از دیوارِ هزاران قافیه:
قافیهی دزدانه
قافیهی در ظلمت
قافیهی پنهانی
قافیهی جنایت
قافیهی زندان در برابرِ انسان
و قافیهیی که گذاشت آدولف رضاخان
به دنبالِ هر مصرع که پایان گرفت به «نون»:
قافیهی لزج
قافیهی خون!
و سیلابِ پُرطبل
از دیوارِ هزاران قافیهی خونین گذشت:
خون، انسان، خون، انسان،
انسان، خون، انسان...
و از هر انسان سیلابهیی از خون
و از هر قطرهی هر سیلابه هزار انسان:
انسانِ بیمرگ
انسانِ ماهِ بهمن
انسانِ پولیتسر
انسانِ ژاکدوکور
انسانِ چین
انسانِ انسانیت
انسانِ هر قلب
که در آن قلب، هر خون
که در آن خون، هر قطره
انسانِ هر قطره
که از آن قطره، هر تپش
که از آن تپش، هر زندگی
یک انسانیتِ مطلق است.
و شعرِ زندگیِ هر انسان
که در قافیهی سُرخِ یک خون بپذیرد پایان
مسیحِ چارمیخِ ابدیتِ یک تاریخ است.
و انسانهایی که پا درزنجیر
به آهنگِ طبلِ خونِشان میسرایند تاریخِشان را
حواریونِ جهانگیرِ یک دیناند.
و استفراغِ هر خون از دهانِ هر اعدام
رضای خودرویی را میخشکاند
بر خرزهرهی دروازهی یک بهشت.
و قطرهقطرهی هر خونِ این انسانی که در برابرِ من ایستاده است
سیلیست
که پُلی را از پسِ شتابندگانِ تاریخ
خراب میکند
و سوراخِ هر گلوله بر هر پیکر
دروازهییست که سه نفر صد نفر هزار نفر
که سیصد هزار نفر
از آن میگذرند
رو به بُرجِ زمردِ فردا.
و معبرِ هر گلوله بر هر گوشت
دهانِ سگیست که عاجِ گرانبهای پادشاهی را
در انوالیدی میجَوَد.
و لقمهی دهانِ جنازهی هر بیچیزْ پادشاه
رضاخان!
شرفِ یک پادشاهِ بیهمهچیز است.
و آن کس که برای یک قبا بر تن و سه قبا در صندوق
و آن کس که برای یک لقمه در دهان و سه نان در کف
و آن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در ده
با قبا و نان و خانهی یک تاریخ چنان کند که تو کردی، رضاخان
نامش نیست انسان.
نه، نامش انسان نیست، انسان نیست
من نمیدانم چیست
به جز یک سلطان!
□
اما بهارِ سرسبزی با خونِ ارانی
و استخوانِ ننگی در دهانِ سگِ انوالید!
□
و شعرِ زندگیِ او، با قافیهی خونش
و زندگیِ شعرِ من
با خونِ قافیهاش.
و چه بسیار
که دفترِ شعرِ زندگیشان را
با کفنِ سُرخِ یک خون شیرازه بستند.
چه بسیار
که کُشتند بردگیِ زندگیشان را
تا آقاییِ تاریخِشان زاده شود.
با سازِ یک مرگ، با گیتارِ یک لورکا
شعرِ زندگیشان را سرودند
و چون من شاعر بودند
و شعر از زندگیشان جدا نبود.
و تاریخی سرودند در حماسهی سُرخِ شعرِشان
که در آن
پادشاهانِ خلق
با شیههی حماقتِ یک اسب
به سلطنت نرسیدند،
و آنها که انسانها را با بندِ ترازوی عدالتِشان به دار آویختند
عادل نام نگرفتند.
جدا نبود شعرِشان از زندگیشان
و قافیهی دیگر نداشت
جز انسان.
و هنگامی که زندگیِ آنان را بازگرفتند
حماسهی شعرِشان توفانیتر آغاز شد
در قافیهی خون.
شعری با سه دهان صد دهان هزار دهان
با سیصد هزار دهان
شعری با قافیهی خون
با کلمهی انسان
با مارشِ فردا
شعری که راه میرود، میافتد، برمیخیزد، میشتابد
و به سرعتِ انفجارِ یک نبض در یک لحظهی زیست
راه میرود بر تاریخ، و بر اندونزی، بر ایران
و میکوبد چون خون
در قلبِ تاریخ، در قلبِ آبادان
انسان انسان انسان انسان... انسانها...
□
و دور از کاروانِ بیانتهای این همه لفظ، این همه زیست،
سگِ انوالیدِ تو میمیرد
با استخوانِ ننگِ تو در دهانش ــ
استخوانِ ننگ
استخوانِ حرص
استخوانِ یک قبا بر تن سه قبا در مِجری
استخوانِ یک لقمه در دهان سه لقمه در بغل
استخوانِ یک خانه در شهر سه خانه در جهنم
استخوانِ بیتاریخی.
بهمن ۱۳۲۹
۴۶۶٨٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣۹۱
|
از : alfbamdad
عنوان : آقا/خانم میم. نون. در "استدلال" شما چندان منطقی به چشم نمیخورد.
آقا/خانم میم. نون. شما کماکان پاسخ نداده اید که چگونه تنها ترجمه پارسی از شعرهای فدریکو گارسیا لورکا، که از قربانیان جنایات فاشیستها بود، به دست شاملو انجام گرفته است.
این چگونه فاشیستی است که لورکا ترجمه میکند؟؟ در "استدلال" شما چندان منطقی به چشم نمیخورد.
یک بار دیگر شعر نسبتا طولانی "قصیده ی برای انسان ماه بهمن" را بخوانید و ببینید در سال ۱۳۳۱ شاملو راجع به چه کسانی شعر میگفته است. ضمنا خود شما در سال ۱۳۳۱ کجا بودید و از کی دفاع میکردید؟
برای لذت بردن شما و دیگر دوستان بخشی از ترجمه های شاملو از لورکا که بسیار زیبا و خاطره انگیز است:
http://www.shamlou.org/index.php?q=node/۵۲۴
جبریل قدسی (سه ویل) : فدریکو گارسیا لورکا
--------------------------------
"الف باران" گرامی، این متنی که شما اینجا نبشتید تصنیف "جمعه ها" نیست، بلکه تصنیف "شبانه" میباشد.
برای اطلاعات بیشتر میتوانید به این سایت رجوع کنید:
http://www.parand.se/t-yadman-farhad.htm
یادمان "فرهاد مهرداد"
۴۶۶٨۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣۹۱
|
از : پیام پویان
عنوان : شاملو و نئوتوده ایزم
رفیق تابان
با سلام
کامنت قبلی من با اینکه نکته خاصی نداشت شامل حذف شد.اینبار خلاصه می نویسم. امیدوارم حذف نکنید
شاملو بعد از کودتای ۲۸ مرداد و اعدام مرتضی کیوان و تحمل زندان به کلی از احزاب سیاسی برید و بخصوص در برابر حزب توده ایستاد و گاه و بیگاه به توده ای ها حمله می کرد. اوج درگیری شاملو با جناح روشنفکر حزب توده به سردمداری به آذین در کانون نویسندگان بعد از انقلاب اتفاق افتاد
حالا جماعتی جدید به اسم و زیر پوشش سوسیالیسم دارند انتقام حزب توده را از شاملو و دوستان او میگیرند."ستاره" و "سعید" بخت آنان رو به افول است.
ابلها مردا
عدوی تو نیستم
انکار توام
تهران
۴۶۶۷۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣۹۱
|
از : پیمان ز
عنوان : به خوب امید و ....
دوست عزیز
با درود
همانطور که می دانید استاد احمد شاملو برای مدتی از مردم کناره گرفت. این ترانه که با صدای زنده یاد فرهاد مهراد جاودانه شده حاصل همان دوران است
به امید دیدار دوستان و عزیزان در امامزاده طاهر
دوشنبه دوم مرداد
ساعت ۴ تا ۶
دوستان سعی کنند ساعت ۴ آنجا باشند و با نهیب توخالی پلیس جا نزنند تا آنها که در ترافیک مانده اند هم برسند. همچنین امیدوارم که بتوانیم مثل سالهای گذشته آقای قراگوزلوی عزیز را در جمع خود ببینیم و از ایشان روحیه بگیریم.
۴۶۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱٣۹۱
|
از : سیمین سیادت
عنوان : بیانیه و تقاضا برای حضور
دوستان عزیز
آزادی خواهان و همه کسانی که دل در گرو آزادی بیان دارید و به انسان عشق میورزید
در زیر این یادداشت کوتاه بیانیه کانون نویسندگان را درج می کنم تا همه دوستان شاملو و هواخوهان آزادی بیان اگر می توانند و اگر در نزدیکی تهران و کرج هستند هر طور که ممکن است خود را به این مراسم گلباران برسانند. توجه داشته باشید ممکن است شما از شعر شاملو خوشتان نیاید ممکن است شما در موضوع فردوسی از شاملو بر آشفته باشید اما هر چه که باشد حضور انبوه در مراسم شاملو نه فقط دفاع از شاعر آزادی بلکه تودهنی به استبداد دینی حاکم هم هست
بیانیه ی کانون نویسندگان ایران
به مناسبت دوازدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو، شاعر آزادی
دوازده سال از خاموشی "بامداد شاعر" گذشت، اما او چون قله ی بلندی که هر چه از آن دورتر می شویم بیشتر دامن می گسترد، در پیش چشم ما شکوهمندتر از دوران حیات خود نمایان می شود.
وجه تمایز شاملو با بسیاری از همگنان این است که "بامداد" شاعری توانا و در عین حال متفکر، هنرمند و روشنفکری متعهد به معنای اصیل بود؛ آزادی خواهی که لحظه ای از ستیز با دشمنان آزادی و دفاع از آزادی بی قید و شرط بیان دست نکشید. شعر او، شعر زندگی، شعر آینده و سرنوشت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انسان است.
حضور شاملو در عرصه ی ادبی و اجتماعی ایران، طی چند دهه، مانع جلوه گری هنرفروشان فرصت طلب یا مردم گریزی ها و عافیت طلبی های پنهان و آشکار بود. آرمان های انسانی او بس بلند است و از این رو، بر خلاف گمان برخی بی هنران فصلی و موسمی، شاعری ماندگار است که تاثیر فزاینده و روینده ی او تازه اکنون خود را نشان می دهد. زیرا شعر او، نوید آینده است.
یادش را گرامی می داریم و روز دوشنبه دوم مرداد، ساعت ۴ بعد از ظهر مزارش را گلباران می کنیم.
کانون نویسندگان ایران
۲۹/۴/۱۳۹۱
۴۶۶۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : جمعهها از فرهاد...
شعر : احمد شاملو
آهنگ : اسفندیار منفرد زاده
کوچه ها باریکن
دکونا بسته س
خونه ها تاریکن
طاقا شیکسته س
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه
نگاه کن مرده ها به مرده نمی رن
حتی به شمع جون سپرده نمی رن
شکل فانوسی ین که اگه خاموشه
واسه نفت نیس
هنوز یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه حوصله ندارم
به خوب امید و از بد گله ندارم
گرچه از دیگرون فاصله ندارم
کاری با کار این قافله ندارم
کوچه ها باریکن
دکونا بسته س
خونه ها تاریکن طاقا شیکسته س
چرا آقای شاملو با وجود احساس تمام این دردها و مصیبت ها، دیگه با این قافله کار نداره ؟.....گرچه از دیگرون فاصله نداره ؟!...
۴۶۶۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : پاسخ به الفبامداد عزیز تا نگویند که میم نون جواب نداد!
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۲/۰۷/۱۹۸.html
۴۶۶۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱٣۹۱
|
از : مازیار طبری
عنوان : چپ و درک شعر
آقای قره گوزلوی عزیز، آیا شما مطمئن هستید که "چپ" درکی روشن و تحلیلی عینی مشابهی مانند آنچه که شما در این مقاله به دست داده اید از اشعار شاملو داشت یا دارد؟ عناصری ازچپ به وِیزه آنها که در سطح رهبری پرواز می کردند چنان در مواضع سیاسی خود غرق بودند که ادبیات جایی در حوزه ی تفکرشان نداشت و هویتِ عناصر فرهیخته ای مثل زنده یادان بهرنگی، پویان، سعید پایان، شعاعیان،گلسرخی، سایه، کسرایی، سلطا نپور و دهها شاعر و نویسنده ی دیگر که یا از تبار چپ بودند و یا گرایشی ژرف به چپ داشتند فقط در چارچوب ادبیات سوسیالیستی برایشان قابل شناسایی بود. امروز سلطنت طلبان با ناآکاهی یا تزویر از دستاورد پربار ادبیات مبارزی که استبداد شاهنشاهی را هدف قرار داده بود برای کوبیدن نظام مرتجع اسلامی بهره می جویند اما سیاه و سفید دیدن هنر از سوی چپ ها در روزگار پهلوی باعث خفه شدن جنبه هایی از آن در سراسر روزگار پهلوی شد.
۴۶۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : شیوا سازگار
عنوان : شاملو زنده است
دوستان سلام
از دوستداران استاد احمد شاملو هستم
با شعر شاملو زیسته ؛ عاشق شده و بالیده ام.....
شاملو نه یک شاعر بلکه نماد روشنفکری ما بود و هست و خواهد ماند
به خانم روناک
شعر مورد نظر در دفتر مدایح بی صله است. شعر البته به یاد کاک فواد و یا سعید سلطانپور نیست. شاملو خود گفته مشغول سرودن شعری بودم که خبر شهادت گردی به دستم رسید. منظورش همان فواد مصطفی سلطانی است. از قرار شهادت کاک فواد با تیرباران رفیق سعید همزمان شده. نام شعر پیغام است.
پسر خوبم ماهان......
......
موضوع بسیار مهمی در کامنت جناب آقای صلاحی آمده است که در مقاله دکتر قراگوزلو هم مورد بحث قرار گرفته. تولرانس در شرایطی که جامعه در حال رادیکالیزه شدن است. گفتگو در شرایطی که درهای دشمنی گشوده است. من در زمان برگزاری شبهای شعر انستیتو گوته مثل حالا آواره بودم و نتوانستم در آن ده شب حاضر باشم اما بعد شنیدم که زنده یاد فریدون مشیری از سوی یک سری جوانک احساساتی به "ساواکی" بودن متهم شده بود.مشیری کارمند راه آهن بود. بعد از انقلاب هم جماعتی نادان رفته بودند و پشت دیوار خانه مشیری نوشته بودن "مرگ بر ساواکی" از خود مشیری شنیدم که یکه خورده بود از این همه "انقلابی" گری تهوع آور.
ببینید مارکس با ارزش های شعری یونان چگونه برخورد می کند
ببینید لنین نسبت به ارزش های شعری رمانتیسم بورژوائی چگونه مواجه می شود
ما حتی فوتوریطم هم نیستیم
ما اصول نقد علمی را نمی دانیم
به قول زنده یاد حمید مصدق" ما روزهای حادثه در خواب بوده ایم"
ما استاد برچسب های نا چسب هستیم. در همینجا کامنتی هست که شاملو را با نیچه و هایدگر یکی می داند و با زبان علنی می گوید شاملو فاشیست است. وقتی که کامنت نویس سایت چپ ما می شود این, دیگر از مردم عادی چه انتظاری دارید که قدر شاملو را بدانند؟
متاسفم
واقعا به حال خود متاسفم
از آقای قراگوزلو هم ضمن تشکر میخواهم در صو.رت حضور در آرامگاه استاد از طرف من و چند عزیز دیگر کلاه از سر بردارد و به عزیز ما ادای احترام کند.
شاملو زنده است.
۴۶۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : alfbamdad
عنوان : اگر شاملو فاشیست است پس چرا کارهای گارسیا لورکا را به فارسی ترجمه کرده؟
خطاب به میم. نون. شما یک بار دیگر نیز در مقاله ی تحریف آمیز چنین برچسبی ناهنجار و کریه به شاملو زدید. که در آنجا نیز این پرسش ساده از شما بدون هیچ پاسخی باقی ماند.
این بخشی از عقده های توده ی است، که به کسی که همیشه انسان برایش مبداء و منشاء آفرینش هنری بوده ( از "قصیده ی برای انسان بهمن" ۱۳۳۱، شروع کنید و بیایید تا آخرین مجموعه شعر) بر چسب "ابر-مردی" بزنند. در برخورد شاملو به جماعت توده ی رجوع کنید به بخشهای جواب به نامه های خوانندگان در " کتاب جمعه" (که این خود فصلی بود در طنز سیاسی معاصر).
آقا/ خانم میم. نون محترم، اگر خیلی دلتان برای مبارزه ضد-فاشیستی تنگ شده، خواهش مند است که سری به آرامگاه شاملو بزنید و ببینید که چگونه فاشیستهای حاکم بر کشور تا به حال بیش از شش بار لوح گور وی را متلاشی کرده اند. (لوح گور زنده یاد هوشنگ گلشیری که کاملا همان اول کار به تمامی به سرقت رفت!)
هر انتقاد ی که به شاملومیشود گرفت به جای خود، و هر محدودیتی که او داشت نیز محفوظ (که هیچ کس خالی از انتقاد و محدودیت نیست) اما به یاد داشته باشیم که عظیم ترین شعر شاملو زندگی او بود; چراغی که همیشه در ایران سوخت، و جاودان شد.
۴۶۶٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : alfbamdad
عنوان : شعر تقریبا هیچگاه کاملا چاپ نشده "گزارش"
خطاب به رفیق روناک: اگر اشتباه نکنم شاملو هیچ گاه شعری در ستایش کاک فواد ننبشته است. بلکه شعر طولانی "گزارش" تقدیم شده بود به خاطره ی رفقا: سعید سلطانپور و کاک فواد و رهبران خلق ترکمن (توماج، واحدی...).
این شعر در کلیت خود فقط یک بار درسوئد، همراه با دیگر اشعار، در مجموعه ی که اکنون نامش به خاطرم نیست، همراه با این تقدیم در آغاز شعر به چاپ رسید.
تنها شکل موجود کنونی شعر طولانی "گزارش"، به صورت تکه تکه شده در آخرین دفتر شعر شاملو به چاپ رسیده است.
------------------
در زمانی که شاملو شعر "گزارش" را در ایران نبشت (۱۳۶۲) و نسخه تایپی آن در ایران و خارج کشور (با نام شاملو در بالای آن) دست به دست میگشت، حکمت و امثال او، نه
فهم و ذوق ادبی برای درک هنری چنین اثری را داشتند، نه فهم و درک جرات و جربزه لازم برای انتشار آن در سال ۱۳۶۲. متاسفانه این چنین نفهمی های حکمت به دیگر حیطه ها نیز کشیده شد و ادامه یافت.
۴۶۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : alfbamdad
عنوان : ضیافت
با سپاس برای مقاله ی بسیار جالب و بسیار پرسش انگیز تر.
یک بار خوانده شد، و به دوبار خوندن می ارزد. و احیانا لازم.
برای شروع (به اصطلاح) دست گرمی:
۱- در مورد برخورد شاعر شاملو با زنان، رفیق "مجید نفیسی" نیز مقاله ی خوبی در نقد و اشاره به محدودیتهای زبانی شاملو، حدود ده سال پیش نبشته بود. بد نیست بدان ارزیابی نیز اشاره ی بشود.
۲- فرهاد البته قبل از شعر سیاوش کسرایی، تصنیف های "جمعه" و شبانه" را خوانده بود. این دو تصنیف (دومی بر مبنای شعر شاملو) از محبوبترین و پرشنونده ترین آوازهای نسل خویش بودند. هم ردیف با " مرا ببوس" و غیره.
-----------------------------------------
بخشی از نمایشنامه-شعر "ضیافت" که به منظور اجرا در رادیو سروده شده بود.
شعری برای "حماسهی جنگلهای سیاهکل"
------------------
زنان
عشقها را آورده بودند،
اندامهایشان
از حرارتِ پذیرفتن و پروردن
تبدار مینمود،
طلب
از کمرگاههاشان زبانه میکشید
و غایت رهایی
بر عُریانیشان
جامهی عصمت بود.
--------------------------------------------------
۴۶۶۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : حمید صفوی
عنوان : شاملو را پاس بداریم
امسال هم مانند سالهای گذشته انواع و اقسام سازمانها و شوراهای چپ و راست و رادیکال و کارگری و خرده بورژوائی و روشنفکری و تاریک فکری به مناسبت سالگرد احمد شاملوی بزرگ بیانیه های پر شور و غوغا صادر میکنند اما وقتی که پای عمل پیش می آید هه جا خالی میدهند و یک عده جوان و دانشجوی کم تجربه را در برابر پلیس هار و تا بناگوش مسلح تنها میگذارند. مثل سال گذشته. مثل همه سال ها. حالا سال گذشته ناصر زرافشان مصدوم بود و جور درگیری با پلیس به گردن محمد قراگوزلو افتاد امسال خدا به خیر کند. هواداران شاملو یعنی هوادران آزادی بدون توجه به اینکه چه کسی فراخوان حضور می دهد و بدون توجه به اینکه اساسن این فراخوان صادر میشود یا نه مسئولیت دارند روز دوم مرداد در امامزاده طاهر حاضر باشند.شاملو شاعر آزادی بود. شاملو را پاس بدارند.
۴۶۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : احمد صلاحی
عنوان : اصلا زندگی چیست؟
در چندین نوشته دیگر از نویسندگان مختلف، اشاره ای به نقل قولها و برخورد ها در شبهای شب شعر وسخنرانی های قبل از انقلاب صورت گرفته ست . که بیشتر از همه در باره ی ۱۰ شب شعر خوانی و سخنرانی کانون نویسنگان در انیستیتو گوته اواخر مهر ۱۳۵۶ تهران می باشد.
بیشتر تلاش شده تا برخورد ها را در محدوه ی اختلاف سلیقه های سیاسی روشنفکران محدود نمایند. مثلا؛ بخاطر اختلاف نظر ها، بعضی از نویسنگان بخاطر مناقشات شبهای شعر مهر ۵۶ که از کانون نویسنگان جداشدند.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۱۹۲۰۶
ولی کمتر دیده شده که کسی بیاید و نسبت به مهمترین واقعه ای «عمومی »که در آن شبها به نظر نگارنده این کامنت اتفاق افتاد با و شفافیت و صراحت صحبت کند . از آن حادثه« عمومی » هنوز می توان آموخت تا شاید با شناخت علل آن در آینده و در چنان جـّو پرشوری ، بار دیگر مروّت و مدارا را فراموش کنیم ؟
بحث بر سر این نبود که کسی در باره ی زنده یاد شاملو یا سعید سلطانپور سخن بگوید. بلکه بر آمدی بود از مجموعه فعل وانفعالات درونی نسل انقلابی که از تمام میراث مادی و معنوی سوسیالیزم در آن برهه تاریخی «تغذیه » نموده بودند.
امکانی برای نشو و نما ی آن تهال های جوان و بالنده نبود و امکان نشد که با تکنیک های مدرن و مردمی برای پیوند آنها با آموزه های راستین میوه های شیرین تولید شود.متاسفانه این جا وآنجا به اصطکاک و برخورد درون خلقی منجر میشد.
قضیه از این قرار بود که، وقتی نوبت به شعر خوانی زنده یاد فریدون مشیری رسید ، بخشی بزرگی از حاضرین در آن شب با جنجال و «اهانت آمیز » مانع شعر خوانی فریدون مشیری شدند. در اواخر ۱۳۵۶ هنوز چشم انداز روشنی از آینده نداشتیم و تنوع آرا و اندیشه ها هنوز برجسته نشده بود. بعضی از نویسندگان و شاعران ما در آن شبها با احتیاط از واژه ی ممیزی به جای سانسور استفاده میکردند. و خوش بینانه بنظر می آمد که سکولاریزم دست بالا را داشته باشد چه رسد به رادیکالیزم . با این تفاصیل برخورد آن چنانی با شاعر مردمی، زنگ خطری بود که حکایت از سطح پائین فرهنگ سیاسی و نبود بضاعت عمومی تولرانس در جامعه ی روشنفکری ما میکرد. در «حرف» برای زندگی بهتر تلاش میشد ودر «عمل» زندگی را چنان زهر مینمود. خوشبختانه با تلاش مجدانه ی مدیریت شبهای شعر به آرامش گرائید. در پشت صحنه ی حادثه نیز گویا بر سر شعر خوانی زنده یاد سعید سلطانپور و گرمارودی نیز دعوا مرافعه بوده ست . به همان لینک قبلی مراجعه شود.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۱۹۲۰۶
بنظر نگارنده ی این کامنت ، بروز آن حادثه انعکاسی از جامعه ی روشنفکری ما بود که ریشه ی فرهنگی داشت و ناشی از نداشتن زمینه و تجربه ی بحث و گفتگو در خانه ، مدرسه و محیط کار بود. تو گوئی «فرهنگ » شاهنشاهی در تمام واحدهای اجتماعی رسوب داده بود و نیاز بهنفد وبررسی مداوم ، باز آموزی و کسب ارزش های والای پلولاریستی در جامعه داشتیم که متاسفانه با قدرت گرفتن حکومت مذهبی این امکان نیز از بین رفت.
آیا نباید در باره ی اصل زندگی خانه تکانی کنیم و در اصلاح و پیشرفت آن تلاش کنیم تا بهتر و بهتر شود . اصلا زندگی چیست ؟
۴۶۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : مواضع و جهان بینی ها
شاملو را می توان از نمایندگان نیچه ئیسم و فاشیسم و نتیجتا توده ستیزی و خردستیزی تلقی کرد.
آثار شاملو تحلیل می شود و منتشر.
هیتلر هم سوسیایلست بود و اسم حزبش ناسیونال ـ سوسیالیسم بود.
او هم میخواست سوسیالیسم بسازد، ولی فقط برای نژاد سفید و برای ابربشرهای نژاد سفید.
هومانیست و انقلابی نامیدن شاملو همانقدر منطقی است که هومانیست و انقلابی نامیدن نیچه و هایدگر، یاسپرس و هیتلر و ابربشرهای دیگر.
عوامفریبی همیشه دست در دست با خودفریبی می رود.
۴۶۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : سیاوش زندی
عنوان : سوسیالیسم شاملو
من دو کتاب از آقای قراگوزلو در مورد شاملو خوانده ام و با ایشان در این زمینه که شاملو سوسیالیست بوده اختلاف نظر دارم.شاملو را دوست دارم و برای احترامی که او به به انسان و انسانیت (زیربنای سوسیالیسم مارکس) قائل بود ارزش زیادی می گذارم و با آقای قراگوزلو چند سال پیش در امامزاده طاهر در این زمینه صحبت کوتاهی داشتم که هم جال بود و هم نکاتی از ایشان شنیدم که در آن دو کتابشان ننوشته بودن. شاید به خاطر سانسور. به هر حال من فکر می کنم شاملو بر خلاف نظر جناب قراگوزلو در آن صحبت ها ی شفاهی و دوستانه پیش از سقوط شوری از سوسیالیسم پرو روسی بریده بود و به این مفهوک کل سوسیالیسم را بایگانی کرده بود. کمااینکه در کتاب خود قراگوزلو نیز به نقل از شاملو انقلاب اکتبر مدینه فاضله ای خوانده شده که کمابیش صد سالی دلخوشکنک روشنفکران بود و دست آخر مثل حباب صابون ترکید و از اول هم امید شریرانه ای بود. (نقل به معنی از تعابیر شاملو مندرج در کتاب چنین گفت بامداد خسته محمد قراگوزلو)در عین حال شاملو همیشه در صف آزادی ایستاده است و عضو هیچ حزبی نشده است. این خصوصیت تقریبا در باره اکثر روشنفکران کمونیست اروپائی بعد از تصفیه های خونین استالینی صادق است.
در مجموع شاملو را باید ستود و شعر او را باید همچون سرود عشق و آزادی زمزمه کرد. من در تمام دوران زندگی خود با شعر شاملو برخوردی از اینگونه داشته ام. البته در میان سازمان های به اصطلاح سوسیالیست ایرانی می توان شبه روشنفکرانی را نشان دادکه مدعی هستند در زمان جوانی بات شاملو حشر و نشر داشته اند و زمانی هم در نقد به قول خود نظریه وابستگی(سخنرانی شاملو در آلمان) نطق های آتشین ارائه کرده اند این اپورتونیست ها زمانی مانند توده ای ها شاملو را مصادره می کنند و زمانی دیگر در محفل های پالتاکی خود شاملو را شاعر بورژوازی و چپ سنتی ایران میخوانند.بازهم خدا پدر حکمت را بیامرزد که راست و حسینی رفت سراغ اصل مطلب و گفت ما برای مرگ شاملو بیانیه نمی دهیم. دیگرانی که شریک دزد و رفیق قافله شدند و خط حزب توده را دنبال کردند و می کنند روی چپ را که چه عرض کنم رویآزادیخواهی را سیاه کردند
۴۶۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۱
|
از : علی ر
عنوان : شاملو با و بی چپ سنتی
اپوزوسیون سنتی ایران که تمامی احزاب و گروه ها و همچنین تا حدود زیادی اکثر شاعران، نویسندگان و هنرمندان جامعه را شامل می شود ریشه در دو جریان اصلی اپوزوسیون سنتی ایران (جبهه ملی و حزب توده) دارند. البته حزب توده توانسته بود هژمونی بیشتری در جامعه روشنفکری ایران و نتیجتا بین هنرمندان پیدا کند. بنا بر این من فکر می کنم که در این مملکت شاعری نیست که تنش به تنه حزب توده نخورده باشد. از سیاوش کسرایی تا ه.الف. سایه که عملا عضو حزب توده بودند تا بقیه که اگر هم حتی عضو نبودند نزدیکی زیادی با این حزب داشتند. بنابر این مشی توده ای، مشی هنر "متعهد"، "ضد امپریالیست" در بین هنرمندان و روشنفکران ایرانی موج می زند و دوری از چنین مشی ای عمارت ناسزا و نفرین را بر سر هر کسی خزاب خواهد کرد.
اپوزوسیون سنتی ایران در اصول فکری خود اینگونه است که رهبر هر چه گفت همان است! حتی در بین این سازمان ها (بخصوص در سازمان های چپ) خصوصی ترین امور زندگی انسان مانند مدل لباس و آرایش موی سر و صورت یکی از بنیاد های اعلام نشده حزبی و تشکیلاتی بود که بوسیله رهبران سازمان تعیین می شد. داشتن سبیل، پیراهن چینی، کفش کتانی، عدم استفاده از لوازم آرایشی برای زنان، گوش دادن به موسیقی خاص (عمدتا بومی)، علاقه به شعرای خاص، خواندن رمان های روسی و ... در هیچ یک از اصول سازمانی صریحا اعلام نشده بود، اما هر کسی که عضو می شد میبایست این موارد را رعایت می کرد تا مبادا نوکر بی جیره و مواجب امپریالیسم اسمش را بگذارند.
هدفم از دادن این فضا، شکستن آن چوبی است که بعضی افراد بیرحمانه و بدون منطق با آن ما را می زنند و فکر می کنند که موضع تمامی افراد حزب کمونیست کارگری در مورد شاملو همان موضع منصور حکمت است.
برای جنبش ما هنر و در اینجا شعر یک مساله فردی است هیچگونه شعر و موسیقی حزبی نداریم. هر کسی مختار است هر شاعری را قبول داشته باشد یا بالعکس. و همچنین در جنبش ما منطق چپ سنتی که عبارت از این دلیل قانع کننده!!! بود که "چون سازمان گفته"، "دستور از کمیته مرکزی بوده"، و اینگونه مسائل جایی ندارد. همه افراد می توانند نقد کنند و الزاما اینگونه نیست که نظر هر کس باید حتما نظر رهبر حزب باشد.
با این مقدمه میخواهم این را بگویم که من شخصا به عنوان فردی از جنبش کمونیسم کارگری قسمتی از موضع منصور حکمت که در آن شاملو را ناسیونالیست می داند قبول ندارم. و این بر خلاف چپ سنتی دلیل بر "ارتداد" یا "خدمت به امپریالیسم" نیست. بر خلاف نظر منصور حکمت، شاملو ناسیونالیست نبود. به این دلیل که شاملو هیچ شعر ناسیونالیستی ندارد و هیچگاه از ناسیونالیسم حمایت نکرده است. ممکن است این دلیل را بیاورند که شاملو بعضی از اشعارش را به افرادی تقدیم کرده اند که ناسیونالیست بوده اند. خب من این را قبول دارم. مثلا شاملو "سرود ابراهیم در آتش" (که نام یکی از کتاب های شاملو نیز هست) را برای مهدی رضایی گفته است. شاملو حتی در این شعر ارزش انسان، حرمت انسانی را از برتری خاک و ناسیونالیسم بیان می کند.
۴۶۶۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۱
|
از : روناک آ
عنوان : شاملو و مبارزان
دست شما درد نکند
اما یک سئوال دارم و می خواستم بدانم که شاملو در کدام شعر خود از کاک فواد ستایش کرده. من تمام شعرهای استاد شاملو را خوانده ام. اگر ممکن است در این مورد دوستی که به موضوع مسلط است راهنمائی کند.
۴۶۶۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۱
|