آن روزها


یوسف صدیق (گیلراد)


• نیمروز تابستان است.
پیراهن سپیدم را
در خنده های تو می پوشم.
گشتی در آسمان زده، نور می نوشم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ مرداد ۱٣۹۱ -  ۲۶ ژوئيه ۲۰۱۲


 
 نیمروز تابستان است.
پیراهن سپیدم را
در خنده های تو می پوشم.
گشتی در آسمان زده، نور می نوشم
و ابرها را
آنسان کنار یکدیگر می چینم
که بخوانی: صلح !   آزادی !
. . . .
آه ، چه بی تاب آن روزهایم
که جنگ
چیزی جز بازی موشک های کاغذی نبود.
تو پیراهن آبی ات را می پوشیدی
و من ستاره های کاغذی ام را ردیف می کردم.
نه دروغی در چشم.
نه چروکی در قلب.
نه خراشی در روح.
. . . .
آه ، چه بی تاب آن روزهایم
که گلدان
کنار پنجره شیپور می زد،
گل کوک می شد
و زنجیر
گردن آویز لبخندی بود در مهمانی ها.

تیر ۱۳۹۱