بررسی مسایل ملی و خیزش مردم آذربایجان


مسعود دانشجو


• انکار مسئله و یا تقلیل ستم ملی به ستم زبانی و یا دینی صرفا حذف صورت مسئله است نه حل مسئله. تمامی تلاش های تئوریک و استنادات تاریخی و زبان شناسی جهت انکار ملیت های مختلف کشورمان دقیقا" در راستای تعمیق ایدئولوژی سرمایه داری و توجیه ستم طبقاتی و به تبع آن ستم ملی قرار می گیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ مرداد ۱٣٨۵ -  ۱ اوت ۲۰۰۶


در این نوشته تلاش شده ضمن بررسی کوتاه مسئله ملی وملت بطور موردی به این مسئله در کشورمان بپردازم. و پس از گذشت بیش از دو ماه از جریانات آذربایجان پرداختی حول و حوش این مسئله داشته باشم .  
با پیدایش نظام سرمایه داری دولت- ملت به عنوان ساختار سیاسی این نظام در چهارچوب جغرافیایی مشخص تعریف ودفاع از میهن و حفظ و گسترش مرزهای أن به ارکان اید ئولوژیک بورژوازی تبدیل گردید. نگارش تاریخ در راستای تامین اهداف نظام سرمایه داری و با تمسک به سوابق تاریخی ،نژادی،زبانی ،مذهبی و... از نو شروع گشت. لا به لای کتب گرد گرفته تاریخی برای یافتن مطلبی ، ایماء و اشاره ای مربوط یا نامربوط برای   مساعدت به هدف فوق زیرو رو شد. هر آنچه که می توانست در جهت تامین منافع سرمایه داری به کار گرفته شود   اگراندیسمان و موارد مغایر با زدن انگ «تخریب تاریخ » کنار انداخته شد .
با فرارویی سرمایه داری به مرحله امپریالیستی تضادهای ملی شکل نوینی به خود گرفت و مبارزات رهایی بخش خلق ها از دل آن سر بر آورد. از بطن این مبارزات هم دولت- ملت های زیادی بوجود آمد که بعضاٌ هیچ گونه سابقه تاریخی   نداشته اند .در شکل گیری این کشورهای عموماٌ ریز و کوچک امپریالیسم نقش اساسی را ایفا نمود. نمونه آن تقسیم امپراطوری عثمانی به تعداد زیادی کشورهای ریز و درشت بود .در دل این کشورهای تازه استقلال یافته که اکثرا" چندین قوم و ملیت را در بر می گرفت ،ریشه های نفاق و در گیری کاشته شد .
با آغاز دهه ٨۰ قرن بیستم ، جهانی سازی به عنوان امری اراده گرایانه توسط سرمایه داری فراملیتی برای دستیابی بدون مانع به بازارهای جهانی و حذف موانع گمرکی و سیاستهای حمایت گرایانه از تولیدات داخلی ، تضعیف دولت –ملت ها در دستور کار سرمایه داری قرار گرفت. بانک جهانی، صندوق بین المللی پول وسازمان تجارت جهانی به عنوان ارکان سه گانه این پروژه ،خارج از وظایف اقتصادی خود تغییر نظام های سیاسی و هماهنگ سازی آنها با برنامه و اهداف سرمایه فراملیتی خصوصا" سرمایه مالی را پیش می برند. وجود کشورهای مستقل ، غیر متعهد مقتدر و بخصوص دارای ساختار دمکراتیک و همچنین سیاست های اقتصادی حمایتی ، امری نامطلوب به حساب میآید. از همین رو مداخله در امور اقتصادی و سیاسی این کشورها ، تضعیف و تقسیم آنها از جمله برنامه های اصلی سرمایه داری جهانی است ،که اکثراٌ هم با دمکراسی سطحی تزئین گشته اند .
از آنجاییکه کشورهای منطقه خلیج فارس حدوداٌ دو سوم از انرژی فسیلی شناخته شده جهان را در اختیار دارند. اهمیت استراتژیک ای برای پیش برد پروژه جهانی سازی پیدا نموده اند. کشور ما نیز که از جمله کشورهای غنی به لحاظ داشتن انرژی فسیلی است، به همین دلیل مورد توجه و علاقه ویژه کشورهای سرمایه داری جهانی و شرکتهای فرا ملیتی قرار گرفته است. از این رو بالکانیزه کردن کشور های منطقه خصوصا ایران در راس برنامه های آمریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی قرار دارد .
موضوع انرژی با توجه به افزایش نیازهای جهانی و کاهش ظرفیت های تولید، مسئله پراهمیتی برای آمریکا و بلوک های سر مایه داری رقیب در اروپا و ژاپن است. در دو دهه آینده چین به یکی از قطب های اقتصادی رقیب و یکی از بزرگترین وارد کنندگان سوخت های فسیلی تبدیل خواهد شد. این در حالی است که تا چندین سال قبل چین خود یکی از صادر کنندگان عمده نفت خام به شمار میرفت. بدیهی است که با این اوصاف خلیج فارس کماکان مرکز کشمکش های جهانی در سالهای آینده باقی بماند .
امپریالیسم آمریکا که فعلا دست بالای قدرت نظامی را در جهان داراست، با رشد اقتصادی بلوک های رقیب بخصوص اژدهای زرد موقعیت اقتصادی اش به مراتب ضعیف تر خواهد گشت، اقتصاد آمریکا که در دهه های ۵۰-۶۰ یک سرو گردن از کل جهان بالاتر بود، طبق پیش بینی ها در ۲۰ سال آینده عرصه را به رقبای خویش واگذار خواهد نمود. از اینرو می خواهد در این فرصت باقی مانده از موقعیت برتر نظامی خود حداکثر استفاده را ببرد. پس سعی خواهد نمود سلطه اش را بر چاه های نفت و گاز منطقه اعمال نماید تا در آینده رشد و نیازهای جهان را آمریکا مشخص و تعریف نماید، نه رقبای او .
بر این اساس احتمال درگیریهای نظامی ایران و آمریکا در آینده ای نه چندان دور متحمل به نظر میرسد. با توجه به تجارب عراق و افغانستان سیاست های نظامی آمریکا نه اشغال سراسر ایران بلکه به احتمال زیاد اشغال مناطق نفت خیز جنوب خصوصا مناطق عرب نشین و تشکیل کشوری عربی- که میتواند از حمایتهای بعضی از دول عرب منطقه نیز بهره مند شود- همراه با بمباران سایت های موشکی، نظامی، هسته ای و زیر ساختهای اقتصادی خواهد بود. تشکیل کشوری عربی در جنوب ایران همراه با کمکهای مالی و تبلیغاتی آمریکا و تاثیرات روانی چنین امری میتواند زمینه بروز روند های استقلال طلبانه را در بین سایر خلقهای ایران سرعت بخشد. و صد البته سرکوب آزادیهای سیاسی و مدنی، استثمار و غارت زحمت کشان خود زمینه ساز رشد جریانات جدایی طلب بوده است .
جریانات اخیر آذربایجان و تظاهرات عظیم و کم سابقه تبریز را می توان در این چهارچوب بررسی و تحلیل نمود .
 
با نگاهی به مسایل ملی و جریانات اخیر مردم آذربایجان به تحلیل علل، زمینه ها، ضعفها و درسهای آن میپردازیم :
 
مسئله ملی :
ملیت به عنوان ساختاری برای حکومت در جوامع سرمایه داری چنان مقدس گشته، که شک و شبهه در لزوم دفاع از آن و مرزهای ملی، گناهی نابخشودنی به حساب می آید. گناهی کبیره و خیانتی ننگین که میتواند حکم طرد و حذف نه تنها انکار کننده بلکه حتا سوال کننده را در پی داشته باشد. وطن برای سرمایه داری امری مقدس جهت دست یابی به سود بیشتر می باشد، هر چند که اکثریت مردم توسط تقدیس کنندگان، استثمار می شوند و زیر استبداد سرمایه زندگی می کنند. زحمتکشان و توده مردم مجبورند برای دفاع از میهن که ساختار تضمین بخش بهره کشی سرمایه داری کلاسیک است جان خود را تقدیم کنند. اما در قبال این همه ایثار و خود گذشتگی توده های مردم سرمایه داری هیچگونه تعهد و مسولیتی را پذیرا نیست .
تعریف ملیت بسته به شرایط و الزامات طبقات حاکم میتواند متفاوت باشد. وجوه ممیزه ملیت میتواند زبان، دین، فرهنگ، آداب و رسوم و تاریخ و مرزهای طبیعی باشد. اما الزاما" برای تعریف ملیتی لازم نیست همه این وجوه در کنار هم ردیف شوند. بعضا یکی از این وجوه میتواند معرف ملتی باشد. و بعضا علی رغم وجود چندین وجه از موارد فوق جمعی   ملت به حساب نمی آید. با این دامنه گسترده در تعریف ملت، امکان مناقشات قومی و سیاسی بسیار وسیع خواهد بود .
فارغ از تعریف علمی ملت که لازمه هر بحث علمی و مستدل پرداختن بدان را ضروری می سازد، و بدون تسلیم شدن در قبال افسانه های که ادعای ملت بودن را دارند." صرف این واقعیت که بیشتر افراد خود میگویند که به ملت معینی تعلق دارند- یعنی آن ویژگی هایی را واقعی یا خیالی- که بین آنان و هموطنانشان مشترک است قاطع تر و تعیین کننده تر از هر گونه تمایزات دیگری در درون آن گروه ملی میدانند- واقعیت اجتماعی بی چون و چرایی را تشکیل میدهد که ملت نامیده میشود" (۱). و بایستی به این خواست احترام گذاشت. چرا که اتحاد امری داوطلبانه است نه جبری. اگر بپذیریم مسئله ملی خواستی انسانی و از ارکان حقوق بشراست، که در ماده ٣ اعلامیه جهانی حقوق بشر هم صراحتا بدان اشاره کردیده. و اگر باور داشته باشیم که حقوق ملی خواستی دمکراتیک میباشد. آنگاه میتوانیم رفتار و روابط صحیح خود را با ملیتهای شکل دهنده کشورمان تنظیم نماییم. نیروهای سوسیالیستی و طرفداران م- ل نمی توانند معتقد به جامعه غیرطبقاتی و عاری از ستم – در هر شکل آن- باشند، و در عین حال مسئله مهمی چون ستم ملی را به فراموشی بسپارند. یا به فردایی دور حواله نمایند. ستم طبقاتی و ستم ملی هر دو نتیجه وجودی نظام سرمایه داری است که خارج از اراده و ذهن ما وجود دارند. انکار مسئله و یا تقلیل ستم ملی به ستم زبانی و یا دینی صرفا حذف صورت مسئله است نه حل مسئله. تمامی تلاش های تئوریک و استنادات تاریخی و زبان شناسی جهت انکار ملیت های مختلف کشورمان دقیقا" در راستای تعمیق ایدئولوژی سرمایه داری و توجیه ستم طبقاتی وبه تبع آن ستم ملی قرار می گیرد. که مغایرتی هم با منافع سرمایه داری ملیت های غیر فارس کشورمان ندارد. سرمایه دارانی که در غارت و چپاول، و استثمار کارگران و زحمت کشان و سرکوب آزادی خواهان و نقض حقوق بشر هم گام و هم آهنگ عمل می کنند .
متاسفانه کمونیست ها و مدعیان چپ علیرغم صراحت مارکس و لنین در حق تعیین سرنوشت، وقتی بطور عملی با مسئله مواجه می شوند، با هزار دلیل و سند و توجیه به ظاهر انترناسیونالیستی از ایدئولوژی بورژوازی بی محابا دفاع می کنند. لنین در توضیح حق ملل در تعیین سرنوشت خویش می نویسد: «ناگزیر به این نتیجه خواهیم رسید که منظور از حق ملل در تعیین سرنوشت خویش- یعنی حق آنها در جدا شدن از مجموعه ملت های غیر خودی وتشکیل دولت ملی مستقل» .(۲)   و در همان جا اضافه می کند " مارکس را عادت بر این بود که برای آزمایش که درجه آگاهی و اطمینان آشنایان سوسیالیست خویش، به اصطلاح خود "دندان آنها را معاینه کنند" ... مارکس از سوسیالیستی که متعلق به ملت ستمگر است روش او را نسبت به ملت ستم کش سوال می کند و فورا نقص مشترک سوسیالیست های ملل حکم فرما (انگلیس و روس) را آشکار می سازد که عبارت است از: علم درک وظایف سوسیالیستی آنها نسبت به ملل تحت فشار و نیز نشخوار خرافاتی که از بورژوازی عظمت طلب کسب گردیده است". (٣)   اکثر دوستان ما وقتی از بحثهای تئوریک عام – بیشتر برای سایر کشورها – فارغ می شوند و به طور موردی در مورد خلق های کشور خودمان سخن می گویند یا مطلبی می نویسند نمی توانند گرایشات ناسیونالیستی خود را پنهان سازند .
هر چند که موضع ما تلاش در راستای پیوند منافع زحمت کشان کشورمان   و مخالفت با جدایی طلبی و اتم یزه شدن کشورمان است. ولی سوال این جاست اگر یکی از ملیت های تشکیل دهنده کشورمان بخواهد از حق تعیین سرنوشت خویش استفاده نموده و دولت ملی و مستقلی را تشکیل دهد، هر چند که این   انتخاب، انتخابی نادرست باشد، وظیفه ما چیست؟ آیا بایستی در جبهه بورژوازی و ناسیو نالیسم ملت حاکم در مقابل آن ملت متوسل به قهر شویم؟ یا از خواست نادرست آن حمایت کنیم؟ بدیهی است که جای ما در هیچ یک ازاین دو جبهه نیست. ما بایستی درهر دو جبهه مبارزه کنیم و ضمن بیان زیانهای جدایی طلبی و استفاده نابجا از یک حق دموکراتیک، تمامی سعی و توان خود را در حل مسالمت آمیز مسئله بکار گیریم. ما باید تلاش کنیم که زحمتکشان خلق های کشورمان بدون رودر رویی و کشیدن شدن به تقابلی ارتجاعی بتوانند از این مرحله عبور کنند .
بایستی قبول کنیم که همان گونه که حق طلاق حق مسلم زنان است، حق تعیین سرنوشت نیز حق مسلم تمامی ملل می باشد. هر چند که استفاده از هر دو اساسا نامیمون و ناپسند باشد
 
بررسی و قایع اخیر آذربایجان
الف: زمینه های شکل گیری جریانات آذربایجان
 
سیاست های دگر خلق ستیزی رژیم پهلوی- خصوصا ترک ستیزی آنها به خاطر کینه و خطری که از طرف خاندان ترک تبار قاجار حس می نمودند - نطفه های نا رضایتی را در بین سایر ملل غیر فارس ایرانی از یکصد سال پیش منعقد نموده است. تشکیل حکومت های ملی آذربایجان و کردستان نیز نتیجه منطقی چنین روندی بود.هر چند که پارامترهای دیگری نیز در آن مسئله نقش داشته اند. ولی اتکای همه آنها   روی مسئله ملی بود .
با سرنگونی رژیم پهلوی در سال ۱٣۵۷ بارقه های امید در دل خلق ها ایرانی برای رفع ستم ملی و حداقل تقلیل آن بوجود آمد. ولی متاسفانه علی رغم انعکاس نیم بند خواسته های ملی در مواد ۱۵و۲٣و۴۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی، پس از گذشت ۲٨ سال هنوز کوچک ترین اقدامی در این راستا بعمل نیامده است .
سیاست های ستیزه جویانه با ملل غیر فارس و توهین و تحقیر خلق های ایران خصوصا ترک ها ،جزء سیاست های رژیم پهلوی و حتی رژیم جمهوری اسلامی بوده است . بارها و بارها از رسانه های دولتی خصوصا رادیو و تلویزون به ترکها و سایر ملل   اهانت شده ، که نه تنها برخوردی   با توهین کننده گان به عمل نیامده ، بلکه سعی گردیده کار آنها را هم به نوعی توجیه کنند .
بیست و هشت سال سرکوب و شکنجه و اعدام و ترور مبارزین سیاسی ،و شکست تلاش های رفرمیستی برای اصلاح رژیم از درون که با خاتمه     ریاست جمهوری خاتمی به وضوح آشکار گردید. اعتراضات و نا فرمانی های مدنی را موجب گردیده است. متاسفانه اکثر نیروهای سیاسی چنان در حیطه رفرمیسم گرفتار شده اند ، که حتی احتمال اندکی را هم برای حرکت های رادیکال قایل نیستند .در باورها و پندارهای آنان برای حرکت های غیر رفرمیستی هیچ گونه توضیح و تفسیری وجود ندارد .
سه دهه غارت و چپاول منابع ملی و استثمار زحمت کشان توسط حکومتیان و اطرافیان آنها ،عرصه را چنان بر مردم تنگ نموده که اکثر آنها در زیر خط فقرقرار گرفته اند، شکاف طبقاتی به حد بی سابقه ای عمیق تر گشته. اقشار میانی اکثرا به جمع اقشار پایینی سقوط کرده اند. تنها کسانی که از رانت های حکومتی بهره منداند، می توانند وضعیت خود را حفظ نموده یا بطرف اقشار بالایی بخزند .
بطور اجمال می توان نتیجه گیری نمود که اعتراضات مردمی و نافرمانی های مدنی بر بستر خواست های طبقاتی ،ملی و دموکراسی خواهی در حال شکل گیری است. این مورد خاص نیز که در اعتراض به کاریکاتور و مطلبی توهین آمیز روزنامه ایران ارگان رسمی خبر گزاری جمهوری اسلامی در روز جمعه ۲۲ اردیبهشت ماه به ترکهای ایرانی به وجود آمد. در واقع خواست های ۲٨ ساله و سرکوب شده مردمی بود ، که بر بستر مسایل ملی امکان بروز پیدا نمود .
 
ب:   مشخصه های خیزش اخیر آذربایجان  
حرکات اخیر مردم آذربایجان که در اعتراض به روزنامه ایران ، ابتدا بصورت اعتراضات   و تجمعات دانشجوی در دانشگاه ها بود . خیلی سریع به بطن جامعه گسترش یافت و در اندک زمانی تمامی شهرهای آذربایجان را فرا گرفت . تظاهرات اول خرداد تبریز نقطه اوج این حرکت و نقطه عطفی در جنبش های اعتراضی بعد از انقلاب ۵۷ بود . در این تظاهرات چندین ده هزار نفری که بعضا تا چند صد هزار نفر نیز اعلام گردید. در کمترین بر آورد، جمعیتی بیش از پنجاه هزار نفر حضور داشته اند. حضور این جمعیت عظیم پس از بهمن ۱٣۵۷ از لحاظ کمی بزرگترین تجمع اعتراضی مردم کشورمان بوده است. شهر تبریز حتی در جریانات خلق مسلمان نیز این همه جمعیت را شاهد نبوده است . حضور این تعداد در تظاهراتی ضد حکومتی نه تنها برای دعوت کنندگان آن، حتی برای   نیروهای اپوزوسیون از جمله نیروهای چپ هم غیر قابل پیش بینی بوده است.هرچند نظر سنجی های صورت گرفته حکومتی حاکی از نارضایتی ٨۰ درصدی مردم به توهین صورت گرفته بود،با وجود این خود حاکمیت نیز انتظار حضور چنین گسترده ای را نداشت.از دیکر مشخصه های جریانات آذربایجان ، سوای حضور گسترده مردم ،میتوان به حضور چشم گیر و غالب نیروهای جوان و زحمتکش جامعه، بخصوص حاشیه نشینان شهرها اشاره نمود. ازدیگر مولفه های بارز تظاهرات اخیر میتوان رشد خواسته های طبقاتی و دموکراتیک از جمله کار وآزادی را نام برد، که با گسترش تظاهرات به حاشیه های شهر هر روز   پر رنگ تر می گردید.   متاسفانه با سرکوب و فرو نشاندن آن از تعمیق خواست های فوق نیز جلوگیری گردید .
 
ج:   اشتباهات و ضعف های حرکت
مهم ترین ضعف جریانات اخیر آذربایجان ضعف و فقدان رهبری و هدایت گری آن بود. تظاهرات شهرهای آذربایجان عمدتا خود جوش و بدون برنامه ریزی شکل می گرفت. تنها کانال تلویزیونی گوناز تی وی و تا حدودی جریانات ملی گرا در سازماندهی و جهت دهی آن ایفای نقش نموده اند. از آنجایی که حضور گسترده مردم برای هیچ کس قابل پیش بینی نبود،و هیچ یک از نیروهای سیاسی و ملی آمادگی به دست گرفتن رهبریت و هدایت آنرا نداشتند . صد البته در صورت پیش بینی نیز به علت فقدان تشکیلات و زمینه های سازماندهی ، امکان چنین کاری عملا غیر ممکن بود .عدم وجود آلتر ناتیوی مورد قبول و کار آمد در جامعه امکان استفاده از چنین فرصت هایی را نا ممکن ساخته است .
دادن شعارهای انحرافی و ارتجاعی علیه سایر خلق ها از نکات منفی و بارز جریانات اخیر بود. شعارهائی که عمدتا از طریق کانال تلویزیونی گوناز   و ملی گراها ی آذربایجانی در ضدیت با فارس ها، روس ها،ارامنه و کردها داده می شد . در عمل آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریخت . شعارهائی که نه تنها موجب همدردی و همراهی سایر خلق های ایران نگردید. حتی اعتراض و نارضایتی آنها را نیز در پی داشت. به گونه ای که از این حرکت عظیم نه   تصویری مردمی و دموکراتیک بلکه روایتی لمپنی و شوونیستی ارائه گردید .
 
د:   درسهایی از خیزش مردم آذربایجان
جنبش دموکراتیک کشورمان درسهای مهمی را از این حرکت می تواند اخذ نماید ، که ذیلا به مواردی چند اشاره میشود :
۱- عدم هم کاری و تعامل نزدیک نیروهای آزادی خواه کشورمان. بار دیگر خود را به رخ کشید، و نشان داد که این کمبود تا چه حد می تواند با عث سوختن فرصت هایی طلایی شود ، که درتند پیچ های تحولات اجتماعی میتواند نصیب جنبش دمکراتیک کشورمان گردد و متاسفانه بخاطر همین نقیصه هیچ گونه بهره ای برای جنبش نداشته باشد .
 
۲- پس از ۲٨ سال   سرکوب خواست های دمکراتیک مردم و کشتار و زندان   نیروهای سیاسی و ترقی خواه و استیلای روحیه یاس و شکست ، بالاخره مردم نیروی خود را باور نمودند و ایمان آوردند، که می توانند با اتحاد و یکپارچگی باز هم تحولات بزرگی راموجب شوند .
 
٣- روحیه یاس و ناامیدی حاکم بر جریانات سیاسی اپوزوسیون و اعتقاد مطلق آنها به رفرم های حکومتی بالاخره رنگ باخت . آنها را با این واقعیت رو در رو نمود که حرکت های غیر رادیکال تنها یکی از راه های ممکن برای ایجاد تحول در جامعه است. روش های مسالمت آمیز تحول هر چند که مطلوب و دمکراتیک است ، ولی بعلت ساختار سیاسی حکومت   در کناراین روش ها ، بایستی شیوه ای متکی بر اعتراضات مدنی و حتی انقلاب نیز بعنوان گزینه های ممکن و محتمل مد نظر قرار گیرند .
 
۴- علی رغم ویژگی های ضد انسانی و سرکوب گرایانه رژیم و ایجاد توهم خلل ناپذیر بودن خاکریزهای آن در بین توده ها، مردم آذربایجان بخوبی نشان دادند که این رژیم نیز همچون دیگر رژیمهای غیر دمکراتیک بسی آسیب پذیراست .
 
۵- توهم نیروهای ملی مبنی بر ایجاد جبهه ای متشکل از تمامی اقشار و طیف های سیاسی آذربایجان فرو ریخت .وبه این جریانات به وضوح نشان داد که در مواقع حاد نیروهای اطلاعاتی ، بسیجی ،حکومتی و بخصوص روحانیت وابسته به حکومت نمی توانند متحدین جنبش دمکراتیک و ملی مردم آذربایجان باشند. نیروهای نظامی - امنیتی نشان دادند که درچنین مواقعی چقدر خشن و بی رحم عمل می کنند . اینکه کسانی چون ملا حسنی - که از او بعنوان بابک ثانی یاد می کردند- وقتی که منافع رژیم و به تبع آن منافع شخصی شان به خطر افتد، لحظه ای در سرکوب وحشیانه خواست های مردم درنگ نخواهند نمود .
نیروهای چپ و دمکرات علی رغم مخالفت با خواست ها و شعارهای انحرافی این نیروها، با اتخاذ مواضعی دموکراتیک و انسانی از حق دموکراتیک مردم کشورمان برای رفع ستم ملی از خلقهای غیر فارس دفاع نمودند . و اعتراض خود را نسبت به سرکوب مردم و نیروهای ملی توسط رژیم اعلام داشتند .نیروهای ملی علی رغم لجن پراکنی هایی که علیه متحدین واقعی شان دربین   نیروهای چپ و دمکرات بعمل آورده اند . باید توانسته باشند دوست و دشمن خود را تمییز دهند. تاریخ برای کسانی که چشم و گوش خود را به روی واقعیت ها می بندند،درس های فراموش نشدنی خواهد داشت .
 
۶- جریانات آذربایجان برای چندمین بار نشان داد که مساله ملی پتانسیل عظیمی را در خود ذخیره دارد . و انکار مساله   و یا عدم توجه به آن حماقت محض خواهد بود . مسائل ملی اگر در سیری صحیح و ترقی خواهانه قرار نگیرد ،می تواند همچون سیلی مخرب و ویرانگر تمامی دستاوردهای جنبش دمکراتیک را در هم پیچیده و جریانات مترقی و دمکرات را له و لورده نماید. حذف مکانیکی مسئله ملی و انکار نقش و اهمیت آن موجب رشد و تقویت ناسیونالیسم افراطی و شوونیسم مرتجع خواهد شد. در واقع نفی مسئله ملی   و شوونیسم دو روی یک سکه اند و برای بقا نیازمند هم دیگرند. نتیجه و پیامد چنین روندی در گیری های قومی و ملی و بر افروخته شدن جنگ های داخلی است .
 
و :   دور نمای جنبش آذربایجان
از آنجایی که جنبش ملی آذربایجان نهادینه نشده، و رهبری آن تثبیت نیافته، و برنامه سیاسی- اقتصادی آن تدوین نگشته، احتمال استقبال پایدار مردم از آن بعید بنظر میرسد. در خوشبینانه ترین حالت هر از چند گاهی بنا به بهانه هایی می توان شاهد حرکت هایی بود. ولی تداوم آن جای سوال خواهد داشت. رژیم جمهوری اسلامی که ذاتا مخالف حقوق ملی خلق ها است. به لحاظ ایدئولوژیک برای وی ملل ایران و حقوق ملی آنها نمی تواند طرفی از واقعیت داشته باشد. امت اسلامی و وحدت کلمه به معنای حذف تمامی علایق ملی از ارکان عقیدتی او به شمار می آید، ولی پتانسیل عظیم مسئله ملی و ترس رژیم از گسترش این جنبش و پیوند آن با جنبش دمکراتیک سراسری مردم ایران ، جمهوری اسلامی را واداشت تا در مراحل اولیه   هم راهی ظاهری و در عین حال غیر رسمی رابا اعتراضات مردمی داشته و در عین حال سعی نمود سمت وسوی این اعتراضات را صرفا" به طرف کاریکاتوریست و سر دبیر روزنامه منحرف سازد و از تعمیق خواست های ملی و فرارویی آن به متحد جنبش دمکراتیک مردم ایران جلوگیری نماید .رژیم با گسیل عوامل اطلاعاتی خود به میان تظاهر کنندگان سعی در انحراف شعارها و خواست های مردم آذربایجان داشت. شعارهایی که در ضدیت با خلق های فارس ،ارمنی و کرد سر داده شد، و می توان گقت تا حدود زیادی هم موفق بود .
با دستگیری فعالان ملی و سرکوب شدید مردم ، رژیم سعی نموده است ترس و وحشت را بر جامعه حاکم کند و این تفکر را که حرکاتی این چنینی راه بجایی نخواهند برد، را در بین فعالین سیاسی و ملی حاکم نماید. کشتار سبعانه و دستگیری های گسترده و شکنجه و ضرب و شتم دستگیر شدگان حاکی از چنین سیاستی است .
نیروهای اطلاعاتی با پخش اخبار و شایعاتی مبنی بر برگزاری چهلم کشته شدگان در سالروز بزرگداشت بابک(۹ تیر) در قلعه بابک و چند نکته شهر تبریز ، وسلب امکان هرگونه حرکتی با ایجاد ممانعت از سفر به کلیبرو برگزاری مانور فاطمیون در قلعه بابک و نظامی کردن شهر تبریز قدرت خود را به رخ مردم و مخالفین کشید .
 
س : چه باید کرد ؟
به نفع زحمتکشان و جنبش ملی است ،که مسئله ملی را با خواست های طبقاتی همراه سازند . و برای تقویت جنبش دمکراتیک از پتانسیل جنبش ملی و طبقاتی همزمان استفاده شود .
کارگران و زحمت کشان، نیروهای ترقی خواه و احزاب چپ و دمکرات در حالی که برای رفع ستم ملی به عنوان یک حق انسانی اهتمام می ورزند، و برآورده ساختن حقوق ملی خلقهای کشورمان را در برنامه خود قرار می دهند ، نبا یستی اجازه دهند مسائل ملی بحدی در جنبش دمکراتیک کشورمان سنگینی کند ،که مسائل طبقاتی و دمکراتیک را تحت الشعاع خود قرار دهد. و در عین حال متوجه باشند که اگر خواست های ملی در تقابل خواست های طبقاتی و دمکراتیک قرار گیرد، خصلت دمکراتیک خود را از دست داده وبه موضعی ارتجاعی و فاشیستی کشیده خواهد گرفت . نفی و کم بها دادن به مسئله ملی در نهایت موجب دور گشتن نیروهای ملی گرا از جنبش دمکراتیک و به تقابل کشیده شدن این دو جنبش را در پی خواهد شد .
نیروهای ملی گرا اگر می خواهند به جریانی کارا و تاثیرگذار ارتقا یابند، لازم است ضمن متشکل شدن حول تشکیلاتی دارای برنامه و پلاتفورم مشخص، مبارزه در راه احقاق حقوق ملی خلق های ایران را با جنبش دمکراتیک مردم کشورمان و مبارزات طبقاتی کارگران و زحمتکشان پیوند زنند . آنها نبایستی موجب تقابل این دو جنبش گردند، که نهایتا به نفع رژیم   جمهوری اسلامی و به ضررهر دو   تمام خواهد شد. نیروهای ملی گرا بایستی نسبت به شناخت دوستان و متحدین خود و صف بندی آشکار با دشمنان خواست های دمکراتیک و ملی مردم ایران مبادرت ورزند. به گواه تاریخ مبارزین چپ و دمکرات مدافعین پیگیر حقوق ملی و متحدین تزلزل ناپذیر جنبش ملی و طرفداران حل مسائل ملی خلق های ایران بشمار می آیند .
 
۱- سرمایه داری در عصر جهانی شدن ص۱۷۶- سمیرامین –ترجمه ناصر زر افشان
۲- مجموعه آثار و مقالات فارسی ص ٣۵۰- و.آ. لنین - ترجمه محمد پور هرمزان
٣- همانجا ص۶-٣۶۵