جرأت اندیشیدن به خود دهیم! - کمیته ی هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ مرداد ۱٣۹۱ -  ٣ اوت ۲۰۱۲


این سخن، که اصل آن به زبان لاتین است (Sapere aude!)، از هوراس شاعر بزرگ رومیِ پیش از میلاد است. اما کسی که آن را پرآوازه کرد و در واقع به شعار جنبش روشنگری (Enlightenment) تبدیل نمود، کانت فیلسوف بزرگ آلمانی بود. در سال ۱۷٨٣، کشیشی آلمانی مقاله¬ای در مخالفت با «ازدواج عُرفی» و دفاع از «ازدواج شرعی» منتشر کرد و در آن، ضمن حمله به جنبش روشنگری – که از جمله در مخالفت با خرافه پرستی کلیسایی و به طور کلی تاریک اندیشی دینی پا گرفته بود – این پرسش را مطرح کرد که «به راستی روشنگری چیست؟». در پاسخ به این پرسش، تنی چند از متفکران آن زمانِ آلمان از جمله مندلسون، لسینگ، هِردِر، شیلر، هامان، ویلاند و... مقالاتی نوشتند و نظر خود را درباره ی   روشنگری بیان کردند. اما پاسخ کانت به این پرسش در سال ۱۷٨۴- که چند سالی بیش به انقلاب کبیر فرانسه باقی نمانده بود - از همه معروف¬تر شد، آن هم به این دلیل مهم که ویژگی جنبش روشنگری را همانا خروج انسان از حالت صغارت فکری و بی نیازی¬اش از قیم برای اندیشیدن و، به کلام خودِ او، «دلیری در به کارگرفتن اندیشه ی خود بدون هدایت دیگری» اعلام کرد. چنین بود که کانت مضمون مورد نظر خود را در سخنِ فوق از هوراس خلاصه کرد : جرأت اندیشیدن به خود دهید!
کانت البته در مقاله ی خود صغارت فکریِ «بخش بزرگی از آدمیان» و آویزان شدنِ آنان به قیم¬های فکری را صرفاً به «کمبود اراده» و «تن¬آسایی» و «ترس» از طرح اندیشه¬های نو نسبت می دهد. اما، چنان که متفکرانِ پس از کانت و در رأس همه ی آنان مارکس نشان دادند، تنبلیِ فکری و ترس از طرح اندیشه¬های نو خود معلول عوامل دیگری است که کانت به لحاظ تاریخی قادر به نشان دادن آن¬ها نبود. انسانی که هیچ گاه امکان اندیشه¬ورزی و به کارگرفتن فکر خود را نیافته زیرا از وقتی پا به این دنیا گذاشته مُهر انجام یک کار خاصِ دستی برای امرار معاش بر پیشانی¬اش خورده¬است، چگونه می¬تواند دچار تنبلی فکری و ترس از اندیشیدن نشود؟ پس، علت واقعی و مادیِ فقدان دلیری در اندیشیدن و آویزان شدنِ فکری اکثریت انسان¬ها به شماری اندک از آدمیان تقسیم ناعادلانه ی کار فکری و دستی و بیگانگی انسان با نیروهای خویش از جمله نیروی اندیشه است که ویژگی همه ی جوامع طبقاتی از جمله جامعه ی سرمایه¬داری است، و تا زمانی که جامعه ی طبقاتی وجود دارد ترس و تنبلی فکریِ انسان نیز از میان نخواهد رفت. با این همه، همان مارکس که این چنین بر نقش عامل مادی در صغارت فکریِ انسان انگشت می¬گذاشت و بدین سان از ایده¬گرایانی چون کانت فاصله می¬گرفت و به ماده¬گرایانی چون فویرباخ نزدیک می¬شد، به همان اندازه بر نقش انسان به عنوان سوژه ی فعال و بااراده در دگرگونی و تغییر این عامل مادی تأکید می¬کرد و با طرح این نکته که «آموزنده» (یعنی محیط مادی) خود نیاز به آموزش دارد از «ماده¬گراییِ تنبل» اندیشه¬ورزانی چون فویرباخ فاصله می¬گرفت و به «ایده¬گراییِ زرنگ» متفکرانی چون کانت نزدیک می-شد.
حقیقت آن است که تا سرمایه¬¬¬داری وجود دارد ترس و تنبلی فکری انسان نیز از میان نخواهد رفت. اما از این حقیقت نمی¬توان و نباید نتیجه گرفت که گویا سرمایه¬داری و بدین سان ترس و تنبلی فکری انسان خود به خود و به گونه¬ای جبری از میان می-رود. این امر نیاز به فعالیت ما کارگران دارد. یک زمینه ی مهم این فعالیت البته متشکل شدن ما به صورت طبقه در شوراهای ضدسرمایه داری با هدف نهاییِ از میان برداشتن ام-الخبائث جامعه ی سرمایه¬داری یعنی رابطه ی خرید و فروش نیروی کار است. اما زمینه ی مهم دیگری که متأسفانه ما از آن غفلت کرده¬ایم مبارزه با فرهنگی است که جامعه ی سرمایه-داری ایران بر ما کارگران تحمیل کرده است. البته آن بخش از جنبش ضدسرمایه¬داری طبقه ی کارگر ایران که از زنانِ کارگر تشکیل شده است از مبارزه ی فرهنگی غافل نبوده و از این نظر از دیگر بخش های این جنبش جلوتر است، زیرا در عین آن که پایان یافتنِ ستم جنسی بر زنان را در گرو الغای سرمایه¬داری می¬داند مبارزه با فرهنگ مردسالاری را منوط و مشروط به این امر نکرده است. می¬توان و باید مبارزه با فرهنگِ تنبلی فکری و ترس از فکرکردن و کمبود اراده را نیز به الغای سرمایه موکول نکرد. اینجاست که سخن کانت و شعار جنبش روشنگری در مورد ما کارگران ایران مصداق پیدا می¬کند. البته فقط ترس از فکر کردن و تنبلی فکری و کمبود اراده نیست که باید در لبه ی تیز نقد ما قرار گیرد. مظاهر فرهنگی بسیاری وجود دارند که از این ترس و تنبلی و کمبود اراده به مراتب واپس¬مانده¬تر و ارتجاعی¬ترند و باید هرچه قاطع¬تر و بیرحمانه¬تر مورد نقد قرار گیرند. دورویی و ریاکاری از جمله ی این مظاهر است که به ویژه در میان بسیاری از کارگرانِ دارای خاستگاه سنتی موج می زند. بررسی این مظاهر منحط فرهنگی طبقه ی سرمایه¬دار ایران و رسوخ آن ها در میان کارگران را به آینده می سپاریم و در اینجا ضمن تأکید بر ضرورت مبارزه ی فعال و ارادی با ترس از فکرکردن و آویزان شدن به دیگران و اجازه دادن به آن-ها که به جای ما فکر کنند، سخن خود را با طرح شعار زیر به پایان می بریم :

کارگران!
اگر می خواهیم در مبارزه با سرمایه داری روی پای خود بایستیم و سیاهی لشکر و گوشت دَم توپ این و آن نشویم، جرأت اندیشیدن به خود دهیم!

کمیته ی هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
۱٣ مرداد ۱٣۹۱