سران جنبش عدم تعهد را در ایران به تعهد وادار کنیم!
محمدعلی اصفهانی
•
نامه ی زندانیان، در هیاهوی روزمره های ما گم شد. گم شد و فراموش شد. مثل خیلی چیز های دیگر. در هیاهوی روزمره هایمان بگردیم و پیدا کنیمش. پیدا کنیمش و گرد فراموشی را از چهره اش بزداییم. شاید اینگونه، بتوانیم خانم ها و آقایان غیر متعهد را، یکبار هم که شده، در برابر تعهدشان قرار دهیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ مرداد ۱٣۹۱ -
۵ اوت ۲۰۱۲
قرار است که سران جنبش عدم تعهد، در شهریور ماه امسال، نشست بزرگ خود را، اینبار در ایران برگزار کنند.
پایه گذاری «جنبش عدم تعهد» در کمی بیش از نیم قرن پیش، و در بحبوحه ی جنگ سرد، یک اقدام مثبت به منظور پیگیری سیاستی جهانی بود که شاید بتوان آن را کم و بیش، همان سیاست موازنه ی منفی دانست.
این که این جنبش، تا چه حد به اهداف خود دست یافت و یا نیافت، و به طور کلی سخن از جنبش عدم تعهد، موضوع این مقاله نیست.
من در اینجا می خواهم بر ضرورت استفاده ی جنبش خودمان از حضور سران جنبش عدم تعهد در ایران تأکید کنم.
بعد از «حصر» بدتر از زندان سه چهره ی شاخص «جنبش سبز»، که همچنان بخش عمده و محوری «جنبش خرداد» (۱) را تشکیل می دهد، عملاً همه ی فرصت ها را سورانیده ایم، یا کمترین استفاده را از آن ها کرده ایم.
حضور پررنگ آن سه تن، و به خصوص نوعی کاریزمای مهندس موسوی که به درایت های سیاسی خود او اضافه شده بود، تا زمان حضور فیزیکی او در میان مردم ـ به غلط ـ ضرورت تشکل و سارماندهی و رهبری را از نظر ها پنهان می ساخت.
و کسانی هم که در غیاب او، به نام او و به نام «جنبش سبز»، خود را ـ بفهمی نفهمی ـ جانشین او، و سخنگوی جنبش سبز معرفی می کنند عهد امانت را رعایت نکردند. نه به این دلیل که (به جز چند تنی) وفادار به امانت نبودند. بلکه از آن رو که بار گران چنین امانتی، سنگین تر از شانه های آن ها بود و هست.
انتظار چندانی هم نباید از آن ها داشت. اگر انتظاری هست ـ که هست ـ باید از خودمان داشته باشیم.
من این موضوع را در چندین مقاله، به اجمال و یا به تفصیل، توضیح داده ام. از جمله در مقاله ی «در پای همسایه، حتماً خاری هست؛ اما...» (۲)
و حالا هم همچنان فکر می کنم که به جای دیدن خار در پای همسایه، بهتر آن است که کمی هم چشمان خود را مالش دهیم!
ما در این میان چه کرده ایم و چه می خواهیم بکنیم؟ منظورم از «ما»، آن «ما» ست که آینده ی بهتر برای ایران را در ادامه و ارتقای جنبش بزرگی می داند که از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ آغاز شده است.
نه آن هایی که ـ به هر دلیل ـ خود را در این جنبش نمی یابند.
و نه آن هایی که از وحشت این تنها آلترناتیو واقعی و دموکراتیک، در مقام رقابتی به غایت ناسالم:
از یکسو: به منظور تضعیف آن، با خامنه ای و سرکوب ترین باند های نظام، به همکاری عینی و عملی پرداخته اند و بر «فتنه ی سبز» او و آن ها «بامبول سبز» و «ویروس سبز» خود را نیز افزوده اند.
و از سوی دیگر: با آویختن به دامان سیاهکار ترین افراد و دار و دسته های امپریالیستی، و اسراییل و پادشاهی سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس، می کوشند حتی به بهای نابود کردن کشور خودشان، و قتل عام مردم آن در ابعاد ده ها و صدها هزاری، آب ناموجودِ رفته از جوی ناموجود را، به جوی لابد بعداً موجود باز گردانند. به جوی خون.
کسانی که دوست دارند از ایران، سوریه یی دیگر بسازند، و آخر و عاقبتِ لیبی (اگر نه عراق و افغانستان) را برایش تدارک ببینند را نه کاری با آن «ما» که از آن حرف می زنم است، و نه کاری با خلق.
آن «ما» که مورد نظر من است، آن «ما» یی است که می داند که توپ و تانک و بمب های اتمی و غیر اتمی ناتو و اسراییل، جز نکبتی دیگر بر نکبت فعلی جاری در سراسر ایران نخواهند افزود.
آن «ما» که از آنچه بر لیبی رفت، و از آنچه در حال حاضر بر سوریه می رود آموخته است که دفع یک ارتجاع با یک ارتجاع دیگر، یعنی چرخیدن در مدار بسته ی «دایره ی معیوب».
نگاهی به پشتِ صحنه ی جنگ در سوریه بیاندازیم. پشتِ صحنه. نه خود صحنه. چه می بینیم؟:
حکومت های مرتجعی مثل پادشاهی سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس، و اربابان آن ها، سوار شده بر امواج آزادی خواهی و عدالت طلبی مردم.
در مقاله ی «در اولین ساعات سقوط اسد، ممکن است در موقعیتی استثنایی قرار بگیریم» تا حدودی به این موضوع پرداخته ام.
توده های به جان آمده از ستم سالیان دراز حاکمیت حافظ اسد و پسر خلفش، فعلاً از یکسو گروگان بشار و چین و روسیه و ملایان حاکم بر ایران هستند؛ و از سوی دیگر گروگان سفلگان مردم فروشی که بر امواج عدالت طلبی و آزادی خواهی آنان سوار شده اند، به علاوه ی مرسونرهای عرب و غیر عرب، و به علاوه ی عناصر القاعده و مشابهان آن. (۳)
آیا پادشاهی سعودی، که یکی از کثیف ترین و مرتجع ترین نظام های تاریخ جهان است، و در حال حاضر «نیرو های مبارز سوری» و «ارتش آزاد» سوریه را مسلح می سازد و تأمین مالی می کند، به مردم سوریه، آزادی و عدالت اجتماعی را ارمغان خواهد کرد؟
پادشاهی سعودی که کانون اختناق و بی عدالتی در حد بردگان سلطان دانستن مردم است؟
که مهد وهابی ها و سلفی هایی است که جلوی دوربین های خود، سر گروگان هایشان را می برند و در حال پرپر زدن و جان کندن آن ها، برایشان رجز می خوانند؟
که در تمام مدت حاکمیت طالبان بر افغانستان، بزرگترین حامی آن ها بوده است؟
که برای سرنگون کردن حکومتِ در حد خود و (در مقام مقایسه) مترقی افغانستان، طالبان و همسانان آن ها را مسلح می ساخت و تأمین مالی می کرد؟
قطر و دیگر شیخ نشینان خلیج فارس چه طور؟
این ها و وابستگان به این ها و تأمین شوندگان از ناحیه ی این ها، مردم سوریه را آزاد خواهند کرد؟
تمام این ها از وحشت انقلاب های مردمی در سرزمین های خود، و در پی آغاز آنچه «بهار عربی» نامیده شده است، به تکاپو افتاده اند که با سرنگون کردن آن دسته از نظام های دیکتاتوری دیگر منطقه که متحد این ها نیستند، و جایگزین کردن آن نظام ها با نظام های دست نشانده و همسو و هم ماهیت با خود، برای خودشان امنیت و آینده و ثبات بخرند.
می خواهند یک دیکتاتوری فاسدِ متعلق به دوران معاصر در سوریه را به یک دیکتاتوری فاسد متعلق به اعصار گذشته بدل کنند.
آیا به دم توپ بشار اسد جنایتکار فرستادن مردم سوریه، در چنین ظرفی، یک عمل انقلابی است؟ یا یک عمل ضد انقلابی؟ یک حرکتِ رو به جلو ست یا یک حرکتِ رو به عقب؟
خوب است که دستکم ما مردم ایران، سابقه ی جاگزین شدن یک دیکتاتوری فاسد متعلق به اعصار گذشته با یک دیکتاتوری فاسد متعلق به دوران معاصر را تجربه کرده ایم و تا هنوز داریم تجربه می کنیم.
سوار شدن حکومت های مرتجعی مثل پادشاهی سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس بر امواج عدالت طلبی و آزادی خواهی مردم به جان آمده ازدیکتاتوری بشار باید به ما بیاموزد که:
ـ مسیر اصلی مبارزه برای استقرار یک نظام مستقل و مردمی در ایران، چیزی نمی تواند باشد به جز تلاش در جهت ادامه و ارتقای جنبش سراسری خرداد ۸۸، که خود نیز ادامه ی مبارزه ی تمام سال های پیش از خود است. و باید مراقب تمام فعل و انفعالاتی باشیم که هدف آن ها منحرف کردن مسیر اصلی مبارزه به سمت مسیر وقایعی است که در لیبی و سوریه گذشته اند و می گذرند.
بیهوده نیست و تصادفی نیست، و کاملاً هم طبیعی و منطقی است که دشمنان این جنبش که گمان می کنند که حق ناداشته ی آن ها را این جنبش خورده است، و برای احقاق آن حق ناداشته، به هر ننگ قابل تصور و غیر قابل تصوری تن داده اند و خواهند داد، برای سوریه کردن ایران، تا به این حد شتاب دارند و تا به این حد مورد حمایت مالی و غیر مالی پادشاهی سعودی و شیوخ خلیج فارس و اربابان این فرومایگان، و لابی های اسراییلی، و نئوکان ها و امثال آن ها قرار دارند.
فقط پادشاهی سعودی و قطر و شیوخ خلیج فارس نیستند که برای مردم سوریه، مردمی که در آتش برافروخته توسط خود این ها و شقاوت بی پایان بشار اسد، از پیر و جوان و زن و مرد و کودک، می سوزند و هر روز ده ها و صدها کشته و زخمی می دهند، اشک تمساح می ریزند. اشک تمساح به معنای واقعی کلمه.
اشکی که تمساح برای قربانیان خود می ریزد.
فقط پادشاهی سعودی و قطر و شیوخ خلیج فارس نیستند که برای مردم سوریه اشک تمساح می ریزند.
اسراییل هم یک طرف دیگر قضیه است
اسراییل، همانطور که اهود باراک ها می گویند، منتظر فرصت برای اشغال سریع بخشی از سوریه، و تشکیل منطقه ی امن برای خود است. (۴)
در مقدمه ی ترجمه ی مقاله ی میشل وارشاوسکی با عنوان «میشل وارشاوسکی هشدار می دهد» با ذکر نمونه های مشخص نوشته بودم که: «به نظر می رسد که اسراییل، برای هموار کردن فضای تجاوز احتمالی به ایران، خود را نیازمند متشنج کردن کل منطقه می بیند.» (۵)
به هر حال:
آن «ما» که از آن سخن گفتم، آن «ما» که می داند که مسیر اصلی مبارزه برای استقرار یک نظام مستقل و مردمی در ایران، چیزی به جز تلاش در جهت ادامه و ارتقای جنبش سراسری خرداد ۸۸ نمی تواند باشد، آن «ما» که نمی تواند در برابر سرنوشت میهن خود، بی تفاوت و نظاره گر بماند، و آن «ما» که حق ندارد حتی یک فرصت را از دست بدهد، در آستانه ی برگزاری نشست بزرگ سران جنبش عدم تعهد در ایران، مسئولیت هایی دارد که یکی از آن ها متعهد کردن این سران «غیر متعهد»، به انجام ابتدایی ترین و ساده ترین وظایف شان است.
بسیاری از این سران، خود را انقلابی و مترقی و مردمی می دانند. و ای بسا به دلیل همین اعتقاد یا ادعا، به بهانه هایی مثل خطر تجاوز نظامی به ایران و این قبیل چیز ها، چشم خود را بر جنایات نظام ملایان، به خصوص بر نقض ابتدایی ترین حقوق مدنی و سیاسی مردم ما بسته اند.
اما این کار آن ها، دقیقاً در جهت خلاف اعتقاد یا ادعای آن هاست.
چرا؟:
ـ مطرح کردن بحران حقوق مدنی و سیاسی در ایران، که بحرانی واقعی است، توجه جهان را به جای «خطر بمب اتمی» ملایان، که بحرانی ساختگی است (۶) به سوی این بحران واقعی جلب می کند.
و این در حالی است که اصلی ترین دستاویز حمله به ایران، چه از سوی اسراییل، و چه از سوی درنده ترین جناح های امپریالیسم، «حل» مسأله ی «خطر اتمی» ایران است.
ـ خواست های مدنی و سیاسی مردم ایران، اینک در جنبش سراسری خرداد ۱۳۸۸ متبلور شده است. یعنی در جنبشی که ضد جنگ و تجاوز است. جنبشی مسالمت جو. جنبشی معتقد به همزیستی با جهان معاصر بر مبنای موازنه ی منفی در سیاست خارجی.
ـ راه جلوگیری از تجاوز نظامی به ایران، از اینچنین جنبشی می گذرد. و آن که نه در حرف، بلکه در عمل، مخالف تجاوز نظامی به ایران، و یا هر گونه مداخله ی خارجی از نوع آنچه در لیبی گذشت و در سوریه می گذرد است، باید خود را در برابر این جنبش که ضامن بالقوه ی امنیت ایران و منطقه و جهان است مسئول ببیند.
در هنگام اوجگیری دوباره ی زمزمه های جنگ در آذر ماه گذشته، در مقاله ی «اگر آتش جنگ را نمی خواهیم، آتش جنبش را دوباره برافروزیم» (۷) به تفصیل به این موضوع پرداخته بودم.
و اما آنچه مرا به نوشتن این مقاله تشویق کرد، نامه ی بسیار صمیمیانه و معصومانه ی جمعی از زندانیان عقیدتی ـ سیاسی ما بود به سران جنبش عدم تعهد، در آستانه ی ورود این ها به ایران. (۸)
زندانیان، از سران جنبش غیر متعهد ها خواسته اند که اگر روی آن را دارند که به ایران بیایند، سری هم به زندان ها بزنند.
چنان بازدیدی از زندان ها، قاعدتاً عملی نخواهد شد. اما سر و صدا پیرامون این نامه، و آن را به طور چشمگیری در همه ی جهان منعکس کردن، و در فاصله ی باقی مانده تا موعد برگزاری نشست، و در ایام برگزاری نشست، احیاناً آکسیون های متعددی را چه در ایران و چه در خارج از ایران در این ارتباط ترتیب دادن، و حمایت فعال از همین نامه ی ساده به عمل آوردن، یک فرصت استثنایی و زودگذر است که نباید از دست داد.
نامه ی زندانیان، در هیاهوی روزمره های ما گم شد. گم شد و فراموش شد. مثل خیلی چیز های دیگر.
در هیاهوی روزمره هایمان بگردیم و پیدا کنیمش. پیدا کنیمش و گرد فراموشی را از چهره اش بزداییم.
شاید اینگونه، بتوانیم خانم ها و آقایان غیر متعهد را، یکبار هم که شده، در برابر تعهدشان قرار دهیم.
۱۵ مرداد ۱۳۹۱
یادداشت ها
-------------
۱ ـ اصرار خاصی بر به کار بردن نام «جنبش خرداد» به جای نام «جنبش سبز» نداشته ام و ندارم. اما من نام «جنبش خرداد» را در همان نخستین روز های شکل گیری جنبش سراسری خرداد ۱۳۸۸، در شعر بلند «خطابه برای شهیدان جنبش خرداد»، به منظور نشان دادن تکثر طیف ها و خواست های درون جنبش، به این جنبش داده بودم. اگر تلقی ما از نام «جنبش سبز»، همین تلقی است، اسم، مهم نیست؛ مهم، مسمّاست. نام، مهم نیست؛ مهم، نامیده شده است. می شود بگوییم «جنبش سبز».
خطابه برای شهیدان جنبش خرداد
www.ghoghnoos.org
۲ـ حتماً در پای همسایه خاری هست؛ اما... ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org
۳ و ۴ ـ در اولین ساعات سقوط اسد، ممکن است در موقعیتی «استثنایی» قرار بگیریم ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org
۵ ـ میشل وارشاوسکی، هشدار می دهد ـ با ترجمه و توضیحات همین قلم
www.ghoghnoos.org
۶ ـ می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی جایگزین سازند ـ به همین قلم ـ ۱۹ تیر ۱۳۸۴
www.ghoghnoos.org
۷ ـ اگر آتش جنگ را نمی خواهیم، آتش جنبش را دوباره برافروزیم ـ به همین قلم :
www.ghoghnoos.org
۸ ـ سران جنبش عدم تعهد! از ما در زندان بازدید کنید! ـ نامه ی جمعی از زندانیان سیاسی ـ عقیدتی به سران جنبش عدم تعهد
www.ghoghnoos.org
|