محصول فرهنگ سیاسی - اجتماعی آمریکا


اردشیر زارعی قنواتی


• حمله به معبد "سیک" ها در ایالت ویسکانسین در روز یکشنبه ۵ اوت ۲۰۱۲ میلادی توسط یک سفیدپوست نژادپرست که منجر به قتل ۷ تن از جمله عامل حادثه گردید، هر چند جامعه آمریکایی را تکان داد اما به نظر می رسد که سریال چنین کشتارهایی در این کشور همچنان ادامه خواهد داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ مرداد ۱٣۹۱ -  ۷ اوت ۲۰۱۲


حمله به معبد "سیک" ها در ایالت ویسکانسین در روز یکشنبه ۵ اوت ۲۰۱۲ میلادی توسط یک سفیدپوست نژادپرست که منجر به قتل ۷ تن از جمله عامل حادثه گردید، هر چند جامعه آمریکایی را تکان داد اما به نظر می رسد که سریال چنین کشتارهایی در این کشور همچنان ادامه خواهد داشت. طبق معمول رهبران سیاسی کشور پیام ابراز همدردی با خانواده قربانیان صادر کرده و از حادثه اعلان انزجار می کنند، در صورتی که هیچ اقدام اساسی برای جلوگیری از بروز موارد مشابه در آینده انجام نمی شود. بر طبق گفته پلیس و محافل رسانه یی آمریکا "وید مایکل پیچ" عامل این جنایت سابقه نواختن موسیقی در یک گروه راستگرای افراطی را داشته و اسلحه خود را نیز به طور قانونی تهیه کرده است. واکنش سیک های ساکن آمریکا نیز بهت از عمق حادثه و هراس از اقدامات مشابه در آینده بوده است. رهبران سیک در آمریکا می گویند که ما بعد از یازدهم سپتامبر همیشه منتظر حملات به خود به دلیل تشابه ظاهری خویش با اسلامگرایان تندرو بوده ایم اما هرگز فکر نمی کردیم که فاجعه این چنین عمیق باشد. "باراک اوباما" رئیس جمهوری آمریکا در واکنش به این حادثه می گوید "در باره چگونگی کاهش خشونت در آمریکا نیازمند درون کاوی هستیم" و سازمان (اف بی ای) نیز گفته است که با این حمله به عنوان یک مورد احتمالی از "تروریسم داخلی" برخورد می کند. عامل این جنایت در بین سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹٨ در ارتش آمریکا خدمت کرده و به جهت "بدرفتاری" از مقام خود که مسئول تعمییرات سیستم موشک هاک و کارشناس عملیات روانی بوده، اخراج شده است. جنایت ویسکانسین بعد از دو هفته از کشتار کلرادو در آمریکا اتفاق می افتد که پس از چند روز کشاکش خبری بدون بررسی و برخورد اساسی با ریشه های سیاسی – اجتماعی آن به دست فراموشی سپرده شد. در این کشتار جنون آمیز تماشاگران نسخه تازه فیلم بتمن به نام "شوالیه سیاه برمی خیزد" در ایالت کلرادو توسط یک جوان ۲۴ ساله در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۲ که منجر به مرگ ۱۲ تن و زخمی شدن بیش از ۵٨ نفر گردید، موج جدیدی از تاثر و اندوه در کشور آمریکا را موجب شده گردید. در طی این حادثه نیز "جیمز هولمز" دانشجوی انصرافی مقطع دکترا در دانشگاه کلرادو – دنور با زدن ماسک شخصیت منفی همین فیلم بتمن با استفاده از دو اسحله بزرگ و دو اسلحه کمری و گاز اشک آور سالن نمایش را به نمایشی واقعی از جهنم تبدیل کرد. این حادثه در محلی به فاصله ٣۰ کیلومتری "مدرسه کلمباین" واقع گردیده است که در ۲۰ آوریل ۱۹۹۹ میلادی ۲ دانش آموز آمریکایی ۱٣ تن از همکلاسان خود را به گلوله بسته و کشته بودند. همچنین وقوع جنایت کلرادو تقریبا هم زمان با سالگرد کشتار اسلو – جزیره اتوپیا بود که یک نژادپرست وابسته به راست افراطی "آندرس برویک" در نروژ ۷۷ تن که عموما از جوانان عضو حزب حاکم کارگر بودند را کشت و بیش از ۲۴۲ نفر را هم زخمی کرد. هر چند که هر سه جنایت توسط افراد بومی این کشورها اتفاق افتاده است و نشانه هایی از سرخوردگی بیمارگونه این افراد را در خود دارد اما انگیزه آنان در اقدام به جنایت متفاوت بوده و عکس العمل جامعه نروژ و آمریکا نسبت به چنین مواردی نیز کاملا یک فاصله معنا دار را نشان می دهد. در کشتار نروژ رگه های سیاسی به وضوع مشهود است و به لحاظ گسترش تفکرات راست افراطی و مهاجر ستیزی در جوامع اروپایی این حادثه را باید در چارچوب یک اقدام نژادپرستانه با زمینه سیاسی طبقه بندی کرد. با این وجود جامعه نروژ و رهبران این کشور با شناخت درست از تبعات هرگونه اقدام نسنجیده و تسلیم به بسترهای نامساعد حاکم بر قضیه، بهترین شیوه را در دفاع بیشتر از جامعه دمکراتیک و تسامع نژادی – مذهبی دیده و با علنی برگزار کردن دادگاه عامل جنایت، افکارعمومی را در جایگاه قضاوت ملی قرار داده و نظم دمکراتیک جامعه را به نوعی بیمه کردند. در مراسم سالگرد این کشتار "ینس استولتنبرگ" نخست وزیر نروژ به درستی بر این نکته اذعان کرد و گفت "ما می‌خواهیم نشان دهیم که جامعه ما قادر است چنین حمله یی که هدف آن تغییر نروژ بوده است را در خود هضم کند. این حمله موفق نشد زیرا جامعه نروژ حتی آگاه ‌تر و قوی ‌تر شد. جامعه‌ یی که به دموکراسی اعتقاد دارد. این حمله باعث تقویت اعتماد و گشایش در نروژ شد در حالی که شابد برخی خلاف آن را تصور می‌کردند". این در حالی است که کشتار ویسکانسین و کلرادو بیش از آنچه ریشه سیاسی داشته باشد با توجه به تجارب قبلی این کشور در مورد حوادث مشابه، ریشه های اجتماعی و نقص حقوقی به خصوص در متن قانون اساسی آمریکا داشته است.
الف - ریشه های اجتماعی : جامعه آمریکایی از بدو تشکیل در حالت تنازع بین مهاجران اروپایی و بومیان سرخپوست بوده است و این خصوصیت تا به امروز در شکل های گوناگون هویت ذاتی خود را حفظ کرده است. یکی از دلایل گرایش اجتماعی موسوم به "فرهنگ آمریکایی - کابویی" به فیلم های اکشن از جمله فیلم تازه بتمن نیز ریشه در چنین ساخت اجتماعی داشته و به خصوص جوانان سرخورده را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. همچنین نقش ساختار سیاسی این کشور در منازعات بین المللی برای تثبیت هژمونی بلامنازع خود جایگاهی را برای فرد آمریکایی ترسیم می کند که می تواند به واسطه "قدرت" اهداف شخصی و ملی خود را بر دیگران تحمیل کند. اصولا ایالات متحده هم زمان با ساخت اجتماعی دمکراتیک خود همواره در حالت جنگ با نیروهای غیرخودی قرار داشته و همین خصوصیت در شخصیت فردی و جمعی آنان نمودار تنازع برای بقا را تشدید می کند. حوزه سیاسی در آمریکا نیز به همین دلیل واجد چنین خصوصیتی بوده و در طی یک سیکل معکوس حوزه اجتماعی را در این مسیر جنونانه سمت داده و تقویت می کند. کشتار ویسکانسین و کلرادو بدون ارتباط با این آرایش سیاسی – اجتماعی نیست و به شدت متاثر از تنازع فردی و جمعی در وضعیت "یاس اجتماعی" و "قدرت سیاسی" بوده است. به همین دلیل بنگاه فیلم سازی "هالیود" نیز متاثر از همین فرهنگ سیاسی – اجتماعی و کسب سود از چنین بستر غیرانسانی با تولید فیلم های اکشن و برتری قهرمان آمریکایی در مواجه با نیروهای به زعم آنان "شر" هر چه بیشتر به تبلیغ این فرهنگ می پردازد.
ب – نقص قوانین : قانون اساسی آمریکا و به تبع آن قوانین موضوعی حاکم بر ساخت سیاسی – اجتماعی این کشور به شدت متاثر از آزادی های فردی حتی به صورت افراطی که شاید در ذهن "پدران معنوی" تدوین کننده آن، اولین اصل تعیین و تثبیت هژمونی فردی و جمعی این جامعه بوده است. این میراث حقوقی تا به امروز به آن اندازه با زندگی و فرهنگ آمریکایی عجین شده است که بندرت جریان های سیاسی – اجتماعی یا شخصیت حقیقی در این کشور می توانند بحث ترمیم و تجدیدنظر در بعضی از اصول آن را مطرح کنند. چنانچه آخرین نظرسنجی ها بعد از حادثه کلرادو نشان می دهد که هنوز نزدیک به ۶۷ درصد آمریکاییان حامی آزادی در اختیار داشتن سلاح بوده و به همین دلیل رهبران سیاسی از هر دو جناح حاکم نیز به این خط قرمز نزدیک نمی شوند. تابوی قانون اساسی در ساخت اجتماعی این کشور تا حدود زیادی با جامعه مدرن در تناقض قرار داشته و به خصوص در طی سال های اخیر در حوزه مکانیزم های انتخاباتی و سهولت در اختیار داشتن سلاح موجب مشکلات زیادی شده است. طبق گزارشات پلیس عامل جنایت ویسکانسین و کلرادو تمام زرادخانه سلاح و مهمات خود را به طور قانونی تهیه کرده و هرگز موجب نقض قانون در این خصوص نشده اند. در حوادث مشابه نیز جدا از وقایع تروریستی سال های اخیر آمریکا، تقریبا همین وضعیت صادق بوده است و هر بار نیز بعد از جنایت بحث محدود کردن خرید و فروش سلاح مطرح و بعد به لحاظ بن بست های قانونی به فراموشی سپرده شده است. در یک جامعه دمکراتیک که ارکان دولتی از جمله پلیس و سازمان های امنیتی کار خود را به درستی و بر اساس موازین قانونی انجام می دهند، بهانه حق فردی برای داشتن سلاح چندان توجیه پذیر نمی باشد. با توجه به سکوت هر دو نامزد ریاست جمهوری آینده در خصوص موضوع محدود کردن سلاح به نظر می رسد که این سوال "مایکل بلومبرگ" شهردار نیویورک مبنی بر اینکه هر دو کاندیدای ریاست جمهوری می بایست نظر خود را به طور شفاف در مورد محدودیت اختیار سلاح روشن کنند، پاسخ روشن و مستدلی را به دنبال نداشته باشد. زمانی که آمریکا به عنوان بزرگترین هژمون بین المللی به طور یکجانبه به خود حق می دهد که جنگ را بر ملت های دیگر تحمیل کند، در درون این جامعه به واسطه همین فرهنگ و نقص قوانین "فرد" آمریکایی نیز خود را ذی حق می داند که از توان فردی و امکانات در دسترس خود، دیگران و غیرخودی ها را با سبعیت کامل از بین ببرد. حفظ و بقای این فرهنگ کابویی رابطه نزدیکی با منافع امپریالیستی نهاد قدرت در آمریکا داشته و منافع کارتل های اسحله سازی و طبقه نئولیبرال حاکم بر این کشور برای ضمانت و صیانت از این نظم غیرانسانی احتیاج به تعمیق فرهنگ زورمدارانه در درون جامعه خودی خواهد داشت. حق تحمیل قدرت فردی و جمعی در حوزه اجتماعی و سیاسی بر "دیگران" مشخصه فرهنگ امروز جامعه آمریکایی است و تا زمانی که به طور ساختاری در آن تجدیدنظر نشود ساخت سیاسی آن جهان را تهدید می کند و ساخت اجتماعی آن نیز جامعه ملی را به مسلخ قربانگاه می برد.